04.05.202512:20
ادیبسلطانی پالیگلات (polyglot) و به اصطلاح جوانان امروز «عشق زبان» بود. زبان را نه صرفاً به منظور دریافت اطلاعات از آن بلکه بهخاطر خود آن زبان یاد میگرفت. ساختار متفاوت زبانها بینش خاصی به او میبخشید و به گفتهی شیکسپیر به او امکان میداد که از پنجرههای گوناگون به دنیا نگاه کند و در حقیقت با جهانهای گوناگون آشنا شود. انگار نگاهش از خانه به خیابان، از خیابان به شهر، از شهر به کشور سریع عبور کرده و سپس بر کل دنیا مستقر شده بود. بهندرت از امور روزمره حرف میزد، و وقتی هم گاهی دربارهی این گونه مسائل حرفی به میان میآمد نمیدانم ذهنش چگونه حرکت میکرد که در همان دقایق اول میدیدی که دارد از فروید و یونگ و حلقهی وین حرف میزند! نگرانیهای والایی داشت. در آن زمان (بیش از نیم قرن قبل) که تقریباً کسی از محیط زیست حرف نمیزد ادیبسلطانی با آیندهنگری خاصی دربارهی این پدیده در سطح جهان سخن سخن میگفت. من هم به این نوع حرفها علاقهمند بودم و این علاقه او را به حرف میآورد. یکبار در همین بحثها به من گفت احتمال دارد روزی بنیاد شیمیایی حیات از بین برود و بنیاد فیزیکی جای آن را بگیرد. اشارهاش به دنیای روباتها بود که در آن زمان کمتر کسی به آن فکر میکرد. متفکر بود. گویی جریان سیال خاصی ذهنش را در عرصههای گوناگون به حرکت درمیآورد.
علی صلحجو؛ متفاوتم پس هستم، دربارهی دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی. [چاپشده در فصلنامهی مترجم، سال سیوسوم، شمارهی هشتادوسوم.]
@adibsoltanik
علی صلحجو؛ متفاوتم پس هستم، دربارهی دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی. [چاپشده در فصلنامهی مترجم، سال سیوسوم، شمارهی هشتادوسوم.]
@adibsoltanik
02.05.202513:13
به پیشگفتارهای ادیبسلطانی اشاره کردیم؛ اما بایستهتر آن است که یادکردی از واژهنامههای ترجمههای او داشته باشیم. برای نمونه درایه*ها/مدخلهای واژهنامههای «سنجش خرد ناب» و «منطق ارسطو» و «رسالهی منطقی-فلسفی» به شمار زیر است:
سنجش خرد ناب: دو هزار و پانصد درایه. (در ۱۷۰ صفحه.)
منطق ارسطو: هزار و ششصد و بیست درایه. (در ۱۳۰ صفحه.)
رسالهی منطقی-فلسفی: هفتصد و نوزده درایه. (در ۸۰ صفحه.)
اکنون بهتر میتوان دریافت که چرا ادیبسلطانی دربارهی زمانی که برای ترجمهی «سنجش خرد ناب» هزینه کرده است میگوید: «این ترجمه، با تنظیم واژهنامه و پیشگفتار آن در حدود پنج سال تمام کار مداوم به طول انجامید، و چاپ آن نیز چندسالی به درازا کشید.»
پینوشت:
*یادداشت ادیبسلطانی دربارهی «درایه»: [واژهی «درایه» از زندهیاد غلامحسین مصاحب است. («درایه» را «درآیه» نیز میتوان نوشت، ولی برای آنکه با «در آیه...» اشتباه نشود ستردن مدّ بهتر است.)]
پیافزود:
واژهنامههای «سنجش خرد ناب» و «رسالهی منطقی-فلسفی» چهارزبانه اند: آلمانی–انگلیسی–فرانسه–پارسی.
واژهنامهی منطق ارسطو دوزبانه است: یونانی–پارسی. (ترانوشتِ لاتین واژههای یونانی نیز در این واژهنامه فرا داده شده است.) اما چنانکه ادیبسلطانی گفته است، در آغازِ کارِ ترجمهی منطق ارسطو یک واژهنامهی موقّت پنجزبانه: یونانی–انگلیسی–فرانسه–آلمانی–پارسی برای دقت در ترجمهی خود گرد آورده بود.
@adibsoltanik
سنجش خرد ناب: دو هزار و پانصد درایه. (در ۱۷۰ صفحه.)
منطق ارسطو: هزار و ششصد و بیست درایه. (در ۱۳۰ صفحه.)
رسالهی منطقی-فلسفی: هفتصد و نوزده درایه. (در ۸۰ صفحه.)
اکنون بهتر میتوان دریافت که چرا ادیبسلطانی دربارهی زمانی که برای ترجمهی «سنجش خرد ناب» هزینه کرده است میگوید: «این ترجمه، با تنظیم واژهنامه و پیشگفتار آن در حدود پنج سال تمام کار مداوم به طول انجامید، و چاپ آن نیز چندسالی به درازا کشید.»
پینوشت:
*یادداشت ادیبسلطانی دربارهی «درایه»: [واژهی «درایه» از زندهیاد غلامحسین مصاحب است. («درایه» را «درآیه» نیز میتوان نوشت، ولی برای آنکه با «در آیه...» اشتباه نشود ستردن مدّ بهتر است.)]
پیافزود:
واژهنامههای «سنجش خرد ناب» و «رسالهی منطقی-فلسفی» چهارزبانه اند: آلمانی–انگلیسی–فرانسه–پارسی.
واژهنامهی منطق ارسطو دوزبانه است: یونانی–پارسی. (ترانوشتِ لاتین واژههای یونانی نیز در این واژهنامه فرا داده شده است.) اما چنانکه ادیبسلطانی گفته است، در آغازِ کارِ ترجمهی منطق ارسطو یک واژهنامهی موقّت پنجزبانه: یونانی–انگلیسی–فرانسه–آلمانی–پارسی برای دقت در ترجمهی خود گرد آورده بود.
@adibsoltanik
24.04.202517:41
گروهی چنین میپندارند که برگزیدن واژههای نو و بکار بردن آنها در دانشهای نو زبان را تباه میکند و کوشش مردمی میهندوست را که در این راه کمر بسته و بدین کار پرداختهاند زیانآور میشمارند و میگویند که این کار بیهوده رشتههای پیوند زبان را با زبان پیشینیان میگسلد و هرچه تا کنون رشته شده است پنبه میکند. باید به آنها گفت که نارسائیهای زبانی را که ریشههای استوار دارد باید از میان برد و آن را چنان استوار ساخت که توانائی بیان اندیشههای نو را داشته باشد. خردهگیران چنین میپندارند که چون نویسندگان گذشته و پیروان کنونی آنها این زبان را بهآسانی و روانی بکار برده و اندیشههای خود را با آن بیان کردهاند دیگر نیازی به واژههای تازه نیست و باید همان واژههای بکاررفته را بازهم بکارد برد و گامی از آن فراتر ننهاد تا سیل خروشان واژههای بیگانه بیشتر سرازیر شود و هرچه هست یکباره بشوید و با خود ببرد. آنان نمیدانند که پیشرفت برقآسای دانشهای نو چنان خیرهکننده است که اگر هرچه زودتر بخود نیایند و چارهای نیندیشند آب از سر گذشته است. واژههای بیگانه چون موجهای سهمگین سراسر زبان را فرا خواهد گرفت و ریشههای آنرا روزبروز سستتر خواهد ساخت. پارهای از این واژههای سنگین بیگانه به گوش آنان میرسد ولی بسیاری از آنها را نمیشنوند زیرا بکار آنان نمیخورد و مورد نیاز آنان نیست. چشمان خویش را بستهاند و تاختوتاز واژههای بیگانه را کورکورانه میپسندند و بکار بردن آنها را روا میدانند و بر آن ایرادی نمیگیرند و گروهی را که به چارهجوئی برخاستهاند سرزنش میکنند. اعتقاد آنان چنین است که باید واژههای نوساخته چنان باشد که همهٔ مردم کوچه و بازار آن را بفهمند. مگر در زبانهای پیشرفتهٔ جهان همهٔ واژههای علمی و فنی را همهٔ مردم میدانند و معنی آنها برای آنان روشن است؟
هر گروه در رشته و فن خود اصطلاحها و واژههائی بکار میبرد که بیشتر آنها برای دیگران فهمیدنی نیست. کدام زبان است که واژههای علمی و فنی آن را مردم کوچه و بازار بهآسانی میفهمند.
حسین گلگلاب، گزارشی دربارهی فرهنگستان ایران، ۱۳۵۵.
[زندهیاد استاد گلگلاب هموند پیوستهی فرهنگستان نخست (فرهنگستان ایران) و فرهنگستان دوم (فرهنگستان زبان ایران) بود. سرود پرآوازهی «ای ایران» از ایشان است.]
@adibsoltanik
هر گروه در رشته و فن خود اصطلاحها و واژههائی بکار میبرد که بیشتر آنها برای دیگران فهمیدنی نیست. کدام زبان است که واژههای علمی و فنی آن را مردم کوچه و بازار بهآسانی میفهمند.
حسین گلگلاب، گزارشی دربارهی فرهنگستان ایران، ۱۳۵۵.
[زندهیاد استاد گلگلاب هموند پیوستهی فرهنگستان نخست (فرهنگستان ایران) و فرهنگستان دوم (فرهنگستان زبان ایران) بود. سرود پرآوازهی «ای ایران» از ایشان است.]
@adibsoltanik
21.04.202510:24
تصریح میکنیم که یکی از اساسیترین کارهایی که باید بخاطر هماهنگی واقعی در رسم خط فارسی انجام گیرد، تدوین فرهنگ درستنویسی املایی فارسی است. چنین فرهنگی به تعریف و توضیح مادهها – جز اشارههایی برای افتراق معناها و شکلها – نیاز نخواهد داشت، بلکه خواهد توانست به ضبط «صحیحترین» یا «مطلوبترین» شکلها بسنده کند و همچنین در موردهایی شکلهای «مجاز» دیگر را نیز برنویسد. چون موردهای ناهماهنگی از رایجترین شکلهایند، تعداد مادههای چنین فرهنگی لازم نیست مثلاً به تعداد مادههای واردهی لغتنامهی دهخدا برسد. حتا تعداد مادههای فرهنگ معین نیز ممکن است برای این منظور زیاد باشد. کوتاه آنکه فرهنگ درستنویسی املایی فارسی را میتوان در یک مجلد نهچندان سنگین، بیرون آورد.
ولی برای تدوین چنین کتاب مرجعی نخست باید ژرفانه مطالعه کرد. همهی مطالعهها و بررسیهایی که تاکنون دربارهی شیوهی خط فارسی صورت گرفتهاند، در این راه مؤثرند، و پارهای از آنها، بسیار پرارزش. اما آشکار است که این مطالعهها باید ادامه یابند.
خاطرنشان میسازیم که فرهنگهای مستقل درستنویسی املایی ازجمله در آلمانی و فرانسه و روسی نیز وجود دارند.
ادیبسلطانی، درآمدی بر چگونگیی شیوهی خط فارسی.
[در ویراست سومِ این نبیگ که در سال ۱۳۷۸ چاپ-پخش شد ادیبسلطانی به بخش پایانیی نوشتار افزوده است:
«اکنون در زبان فارسی یک فرهنگ املاییی فارسی برجا است: جعفر شعار، فرهنگ املائی، چ نخست: ۱۳۶۰؛ چ دوّم: امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۲.».]
@adibsoltanik
ولی برای تدوین چنین کتاب مرجعی نخست باید ژرفانه مطالعه کرد. همهی مطالعهها و بررسیهایی که تاکنون دربارهی شیوهی خط فارسی صورت گرفتهاند، در این راه مؤثرند، و پارهای از آنها، بسیار پرارزش. اما آشکار است که این مطالعهها باید ادامه یابند.
خاطرنشان میسازیم که فرهنگهای مستقل درستنویسی املایی ازجمله در آلمانی و فرانسه و روسی نیز وجود دارند.
ادیبسلطانی، درآمدی بر چگونگیی شیوهی خط فارسی.
[در ویراست سومِ این نبیگ که در سال ۱۳۷۸ چاپ-پخش شد ادیبسلطانی به بخش پایانیی نوشتار افزوده است:
«اکنون در زبان فارسی یک فرهنگ املاییی فارسی برجا است: جعفر شعار، فرهنگ املائی، چ نخست: ۱۳۶۰؛ چ دوّم: امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۲.».]
@adibsoltanik
10.04.202509:10
– دو کتاب مقولهها و در پیرامون گزارش را حنین بن اسحق نخست از یونانی به سریانی ترجمه کرد، و سپس پسر او اسحق بن حنین آنها را به عربی برگرداند. این دو ترجمه چنان دقیقاند که مترجم کنونی نا-شاید-شدنی [=نامحتمل] نمیداند که با متن اصلی یونانی مطابقه شده باشند. ترجمههای عربی آناکاویکها نیز خوب و دقیقاند. ترجمهی عربی جایگاههای بحث اندکی فرو میافتد. ولی سه ترجمهی عربی در پیرامون ابطالهای سوفیستی هیچیک خرسندیبخش نیستند، زیرا در موردهایی که بحث بر سر واژه و مفهوم یونانی است، نخواستهاند یا نتوانستهاند با واژهی اصلی یونانی درگیر شوند. افسوسمندانه هرگز نمیتوان در ترجمه از کنارِ یا از روی واژهای یا ساختاری یا جملهای که بحث بر سر آن است، گذشت و درگیرنَشَوانه، ترجمهای – دقیق نه، بلکه حتّا – مربوط (relevant) به دست داد.
–باید بگوییم که آهنگ و آرمانِ ما در این ترجمه آن بوده است که به مفهومی ساده، ترجمهای به دست دهیم که از ترجمههای عربی کهن، و ترجمههای نوین اروپایی دقیقتر باشد. ولی اینکه در این آهنگ کامیاب شدهایم یا نه، امری است که داوری آن با سنجشگران است.
میرشمسالدین ادیبسلطانی، پیشگفتار منطق ارسطو.
@adibsoltanik
–باید بگوییم که آهنگ و آرمانِ ما در این ترجمه آن بوده است که به مفهومی ساده، ترجمهای به دست دهیم که از ترجمههای عربی کهن، و ترجمههای نوین اروپایی دقیقتر باشد. ولی اینکه در این آهنگ کامیاب شدهایم یا نه، امری است که داوری آن با سنجشگران است.
میرشمسالدین ادیبسلطانی، پیشگفتار منطق ارسطو.
@adibsoltanik
04.04.202501:26
گاهی از این درشگفت میشوم: آنان که میگویند ترجمههای ادیبسلطانی به دلیل درنیافتنی بودنشان خوانده نمیشوند و اصطلاحهای پیشنهادی و کاربستیی او هرگز در زبان فارسی جانمیافتند، هرگاه نمونهای بهآخشیج سخن خود ببینند و نویسنده یا مترجمی از دانشواژههای یادشده بهره گیرد بر او خرده میگیرند همبدانگاه که اگر اندیشه کنند باید باورهای خویش را بازنگرند. برای نمونه: «واقعاً چه دلیلی دارد معادل مرسوم و گویای «تحلیلی» را کنار بگذاریم و واژهی نامأنوس «آناکاویک» را به جای آن برگزینیم؟ [محمدمهدی اردبیلی، نقدی بر ترجمهی فارسیِ کانت و فلسفهی معاصر اثر لوسین گلدمن.]».
دلیلها گفته شده و یکی دوتا نیست؛ اما آیا براستی شما در پی و پیرو دلیل اید؟ روشی که در پیش گرفتهاید چنین نمینماید؛ سخن شما آشکارا این است که چون من در اندیشهی توانگریی زبان پارسی نیستم، هرکس که در این اندیشه است به کژراهه میرود.
پیافزود:
–یادداشت ادیبسلطانی دربارهی واژهی «آناکاوی»
–یادداشت ادیبسلطانی دربارهی بایستگیی بکارگیریی پیشوندها و پسوندها در زبان پارسی
–همچنین این دو بخش از بازاندیشی زبان فارسی نوشتهی داریوش آشوری را بنگرید:
https://t.me/adibsoltanik/312
https://t.me/adibsoltanik/313
–باید توجه داشته باشیم که اگر ما، در موردی برای مفهومی معین، واژهی عربیتبار یا انگلیسیتبار را میپسندیم، پسند ما دلیل بسندهی نادرست بودن راه کسی که برای آن مفهوم واژهای فارسی سره یافته است، نتواند بود. [ادیبسلطانی، راهنمای آماده ساختن کتاب.]
–از کوششهای محمدمهدی اردبیلی در ترجمه: اصطلاح Sache را «موضوع» ترجمه کردهایم اما همواره آن را داخل گیومه گذاشتهایم («موضوع») تا از موضوع (در برابر محمول) متمایز شود. [پدیدارشناسی روح، هگل، ترجمهی سیدمسعود حسینی و محمدمهدی اردبیلی، مقدمهی مترجمان.]
–و همانجا: Gegenstand را عمدتاً برابرایستا ترجمه کردهایم.
@adibsoltanik
دلیلها گفته شده و یکی دوتا نیست؛ اما آیا براستی شما در پی و پیرو دلیل اید؟ روشی که در پیش گرفتهاید چنین نمینماید؛ سخن شما آشکارا این است که چون من در اندیشهی توانگریی زبان پارسی نیستم، هرکس که در این اندیشه است به کژراهه میرود.
پیافزود:
–یادداشت ادیبسلطانی دربارهی واژهی «آناکاوی»
–یادداشت ادیبسلطانی دربارهی بایستگیی بکارگیریی پیشوندها و پسوندها در زبان پارسی
–همچنین این دو بخش از بازاندیشی زبان فارسی نوشتهی داریوش آشوری را بنگرید:
https://t.me/adibsoltanik/312
https://t.me/adibsoltanik/313
–باید توجه داشته باشیم که اگر ما، در موردی برای مفهومی معین، واژهی عربیتبار یا انگلیسیتبار را میپسندیم، پسند ما دلیل بسندهی نادرست بودن راه کسی که برای آن مفهوم واژهای فارسی سره یافته است، نتواند بود. [ادیبسلطانی، راهنمای آماده ساختن کتاب.]
–از کوششهای محمدمهدی اردبیلی در ترجمه: اصطلاح Sache را «موضوع» ترجمه کردهایم اما همواره آن را داخل گیومه گذاشتهایم («موضوع») تا از موضوع (در برابر محمول) متمایز شود. [پدیدارشناسی روح، هگل، ترجمهی سیدمسعود حسینی و محمدمهدی اردبیلی، مقدمهی مترجمان.]
–و همانجا: Gegenstand را عمدتاً برابرایستا ترجمه کردهایم.
@adibsoltanik
03.05.202519:04
ایرادی که به کار استاد ادیبسلطانی وارد شده... حتا گاهی تا آنجا پیش رفتهاند که خواستهاند القا کنند که ذوق و سلیقهی زبانیی او باعث شده که کارهایش مثلا ترجمهی رسالهی منطقی-فلسفی یا سنجش خرد ناب بیفایده و بیاستفاده است؛ خیر اینگونه نیست. اگر ما آن راحتطلبی و لقمهی آماده خواهیی خودمان را کنار بگذاریم این ترجمهها خیلی هم قابل استفاده و بافایده اند. خصوصاً اگر توجه کنیم که این کارها چه زمانی انجام شده و پیشگامیی او را در داوریمان لحاظ کنیم. ما چرا باید توقع داشته باشیم که برای راحتیی کار ما او ذوق و سلیقه و نظریه و طرحی که در کارهایش داشت را کنار بگذارد و به فکر راحتیی ما باشد. البته اگر ایشان ذوق و سلیقهی ما را لحاظ میکردند و حال ما را مراعات میکردند کار ما خیلی راحتتر میبود اما این توقعِ واقعاً بیجایی است که ما از چنان شخصی در چنان زمانهای داشته باشیم که به فکر راحتیی خوانندههایش باشد و سلیقه و نظریهی خودش را لحاظ نکند، مخصوصاً کسی که اساساً چنین توقعی نداشت که دیگران هم از ذوق و سلیقهاش تقلید کنند و راه او را بروند؛ کاملاً برعکس، او معتقد به تکثر سلایق بود. خوب به خاطرم هست یکبار این پیشنهاد – یا شاید بهتر باشد بگویم – آرزو را طرح کرد که کاش در هر کدام از دپارتمانهای فلسفهی ما یک فضای فکریی متفاوت، یک ذوق و سلیقهی خاصی حاکم بود و همه به راه واحدی نمیرفتند.
مالک حسینی، سخنرانی در نشست یادبود میرشمسالدین ادیبسلطانی، ۲۷ مهر ۱۴۰۲، خانهی اندیشمندان علوم انسانی.
@adibsoltanik
مالک حسینی، سخنرانی در نشست یادبود میرشمسالدین ادیبسلطانی، ۲۷ مهر ۱۴۰۲، خانهی اندیشمندان علوم انسانی.
@adibsoltanik
02.05.202509:42
همخواند با یک برگگردانیی گذرا که انجام دادیم، ادیبسلطانی رویهمرفته ۲۹۲ صفحه پیشگفتار بر پارسیگردانیهایش (نه کار-نوشتهایش) نوشته است. [بخشهایی بود که به نگر ما میتوانستند در این شمارش به درون آیند اما چون ایشان اینها را با ورنام آگاهی، روشنسازی، یادداشت بر چاپ nاُم، سپاسگزاری و دیگرها فرادادهاند، آنها را کنار گذاشتیم.]
در این میان، شمار صفحههای پیشگفتار «بودن یا نبودن: تکگفتار هملت در سوگنامهی هملت شاهپور دانمارک» از همه کمتر و شمار صفحههای پیشگفتار «سنجش خرد ناب» بیش از همه است. (بودن یا نبودن یک صفحه، و سنجش خرد ناب نود و پنج صفحه. [اما بودن یا نبودن دوازده صفحه زیر ورنام «درآمد، روشنسازیهای مترجم» دارد.])
@adibsoltanik
در این میان، شمار صفحههای پیشگفتار «بودن یا نبودن: تکگفتار هملت در سوگنامهی هملت شاهپور دانمارک» از همه کمتر و شمار صفحههای پیشگفتار «سنجش خرد ناب» بیش از همه است. (بودن یا نبودن یک صفحه، و سنجش خرد ناب نود و پنج صفحه. [اما بودن یا نبودن دوازده صفحه زیر ورنام «درآمد، روشنسازیهای مترجم» دارد.])
@adibsoltanik
24.04.202509:20
دیگران نیز در همان پروندهای که در اندیشهی پویا چاپ شد یادکردهایی همانند از باریکپیماییی ادیبسلطانی در کار چاپ کتاب دارند:
ابراهیم مکلا [دربارهی چاپ راهنمای آماده ساختن کتاب]: «چهار سال کار انتشار کتاب طول کشید. از سال ۱۳۶۱ که من آن تماس را گرفتم تا سال ۱۳۶۵ که کتاب منتشر شد. وسواسهای ادیبسلطانی پایان نداشت. کار طاقتفرسایی بود. حروفچینی دستی و فاصلهٔ حروف، فاصلهٔ کلمهها و خطها با هم، تمام اینها زیر نگاه دقیق ادیب انجام میگرفت.»
لطفالله ساغروانی [زمانی که کتاب «مسئلهی چپ و آیندهی آن، یادداشتهای یک ناظر» زیر چاپ رفت او گردانندهی بنگاه چاپ-پخش هرمس بود]: «جلد با نظر مستقیم خودش طراحی شد و حتا وقتی خواستند کتاب بزرگتر از قطع وزیری چاپ شود هیچگونه سختگیری و بحثی با ایشان نکردیم. تمام حساسیتهای ایشان را در کار لحاظ کردیم. از انتخاب فونت گرفته تا فاصلهی خطوط از هم. بعد از انتشار کتاب یک روز تماس گرفتند و دو غلط تایپی را گوشزد کردند و گفتم در چاپهای بعدی این دو غلط رفع خواهد شد.»
@adibsoltanik
ابراهیم مکلا [دربارهی چاپ راهنمای آماده ساختن کتاب]: «چهار سال کار انتشار کتاب طول کشید. از سال ۱۳۶۱ که من آن تماس را گرفتم تا سال ۱۳۶۵ که کتاب منتشر شد. وسواسهای ادیبسلطانی پایان نداشت. کار طاقتفرسایی بود. حروفچینی دستی و فاصلهٔ حروف، فاصلهٔ کلمهها و خطها با هم، تمام اینها زیر نگاه دقیق ادیب انجام میگرفت.»
لطفالله ساغروانی [زمانی که کتاب «مسئلهی چپ و آیندهی آن، یادداشتهای یک ناظر» زیر چاپ رفت او گردانندهی بنگاه چاپ-پخش هرمس بود]: «جلد با نظر مستقیم خودش طراحی شد و حتا وقتی خواستند کتاب بزرگتر از قطع وزیری چاپ شود هیچگونه سختگیری و بحثی با ایشان نکردیم. تمام حساسیتهای ایشان را در کار لحاظ کردیم. از انتخاب فونت گرفته تا فاصلهی خطوط از هم. بعد از انتشار کتاب یک روز تماس گرفتند و دو غلط تایپی را گوشزد کردند و گفتم در چاپهای بعدی این دو غلط رفع خواهد شد.»
@adibsoltanik
21.04.202508:06
روشن است که در حال کنونی در خط فارسی یک سلسله تشتتها و آشفتگیها وجود دارد. ولی نباید در دامنه، اثر و نتیجهی آشفتگیهای کنونی خط فارسی در سوی منفی مبالغه کرد. اگر فعلاً از پرداختن به کاستیها و رساییهای خط فارسی درگذریم، املای فارسی در برابر املای پارهای زبانهای باختری که تا سدههای هجدهم و نوزدهم نیز دستخوش تشتت بودند، از نظر کلیات نکتههای حلنشدهای ندارد؛ بنابراین، اینکه در میهن ما اختلافهایی در جزئیات شیوهی خط موجود است، نباید موجب نگرانی شود. کاملاً بعکس: این جدانگریها و جداپسندیها از نظر تحرکی که در اندیشههای پژوهشی ایجاد میکنند، بسیار جالباند و در گوهر خویش میتوانند به گونهای وحدت معنادار بدل گردند.
از سوی دیگر باید توجه داشت که آشفتگی در شیوههای نوشتن یا در ← «نوشتار»، تا حدی در ذات زبان و خط است، زیرا انتقال اطلاعات زبانی یا گفتاری از راه خط، در همهی زبانها و در همهی سرزمینها و دورانها، بناچار درگیر عاملهای طبیعی ضد نظم است.
ادیبسلطانی، درآمدی بر چگونگی شیوهی خط فارسی. [این نبیگِ استاد ادیبسلطانی نخستینبار در سال ۱۳۵۴ چاپ-پخش شد. در دنبالهی این نوشتار ایشان به بایستگیی تدوین فرهنگ درستنویسیی املاییی فارسی اشاره میکنند که در آن زمان برجاهستی نداشت؛ بنگرید به فرستهی سپسین.]
@adibsoltanik
از سوی دیگر باید توجه داشت که آشفتگی در شیوههای نوشتن یا در ← «نوشتار»، تا حدی در ذات زبان و خط است، زیرا انتقال اطلاعات زبانی یا گفتاری از راه خط، در همهی زبانها و در همهی سرزمینها و دورانها، بناچار درگیر عاملهای طبیعی ضد نظم است.
ادیبسلطانی، درآمدی بر چگونگی شیوهی خط فارسی. [این نبیگِ استاد ادیبسلطانی نخستینبار در سال ۱۳۵۴ چاپ-پخش شد. در دنبالهی این نوشتار ایشان به بایستگیی تدوین فرهنگ درستنویسیی املاییی فارسی اشاره میکنند که در آن زمان برجاهستی نداشت؛ بنگرید به فرستهی سپسین.]
@adibsoltanik
09.04.202512:40
اندکی پس از آنکه ارسطو به آموزانش اسکندر پرداخت، هرمیاس بوسیلهی منتور (Mentor) ساتراپ دولت هخامنشی در آسیای کوچک که خود یونانی و اهل رودوس بود، دستگیر شد و به شوش گسیل شد و در آنجا به دستور اردشیر سوّم شاهنشاه هخامنشی، در نوشتارگان یونانی همچنین شناختهشده به اُخُس (Okhos، در لاتین: Ochus)، شکنجه شد و به دار آویخته شد. ارسطو اندوهگین گشت و شعری در سوگ او بسرود که اکنون برجا است (پارهی 675 F). آیا توانستنی بود که چونان خواست انتقام، ارسطو بذر کینه به شاهنشاهیِ هخامنشیِ ایران را در دل اسکندرِ تیناِیْجِر کاشته باشد؟ این نکته باید در برابر این «بوده»ها پژوهش شود که خواهرزادهی ارسطو، کالّیسثنس (Callisthenes) که به خدمت دستگاه اسکندر درآمده بود، در سال ۳۲۷ {پیش از زادش مسیح} بر سر ماجرایی اعدام شد؛ و ارسطو بهظاهر واکنشی نشان نداد. از سوی دیگر، فیلیپّوس پدر اسکندر نیز نقشهی حمله به شاهنشاهیِ هخامنشی را در سر میپروراند؛ از اینرو توانستنی است این ماجرای تاریخی ریشههایی ژرفتر از احساس فردی یک فیلسوف داشته باشد؛ – ولی بااینهمه، موضوع باز است.
میرشمسالدین ادیبسلطانی، پیشگفتار منطق ارسطو.
@adibsoltanik
میرشمسالدین ادیبسلطانی، پیشگفتار منطق ارسطو.
@adibsoltanik
Reposted from:
پارادوکس

03.04.202515:11
✅ برای هنرمند مترجمان: میرشمسالدین ادیبسلطانی (نسخهی پیدیاف موبایلی مطلب)
✍️ مهدی خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
〰️
✍️ مهدی خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
〰️


03.05.202516:10
[پیوست برای فرستهی بالا.]
@adibsoltanik
@adibsoltanik
02.05.202508:35
این مترجم یکی از سویههای دوران مدرن را کشف یا اختراع درونآخته / سوژه / das Subjekt، یا چیز اندیشنده / res cogitans میداند: درونآختهی دکارتی-کانتی یکی از نشانهای اصلیی دوران مدرن است. و به همین سان، برخی از آفندها به درونآخته را باید به گونهای چونان یک فراروند پسا-مدرن به پندار آورد. برخورد سنجشگرانه با درون آخته / سوژه به یک معنا با ایمانوئل کانت آغاز می شود (← سنجش خرد ناب، فرگرد نخستِ کتابِ دوّمِ دویچمگوییک ترافرازنده، «پاراگوییهای خرد ناب»).
ادیبسلطانی، پیشگفتار بر چاپ نخست ویراست دوزبانهی برگردان پارسیی رسالهی منطقی-فلسفی.
@adibsoltanik
ادیبسلطانی، پیشگفتار بر چاپ نخست ویراست دوزبانهی برگردان پارسیی رسالهی منطقی-فلسفی.
@adibsoltanik


24.04.202508:20
هر بار که به رنگ نسکافه و جلد کتاب ادیبسلطانی نگاه میکنم یاد خاطرهی رئیسدانا میافتم:
«رئیسدانا از روزهایی گفت که ادیبسلطانی هر روز به دفتر نشر میآمده تا بر چاپ اثرش نظارت کند. میگفت بالأخره او خودش مؤلف کتاب راهنمای آماده ساختن کتاب بود و با زیر و بم کتاب آشنا: «ادیب به نکتههای دقیقی اشاره میکرد. به اندازهی عطف تا این که کتاب باید با چند دوخت صحافی شود. این نظارت حتا به چاپخانه هم کشیده شد. از جلد این دو کتابش چند بار نمونه گرفت. رنگ جلد باید درست همانی که میخواست میشد. بعضی از کارگران چاپخانهها سختشان بود تا به دستورات ادیب عمل کنند اما وقتی رفتار ادیب را میدیدند شیفتهاش میشدند. جلد چاپ نخست ارگانون طوسیرنگ بود. نمونه میگرفتیم و ادیب نمونهها را پس میزد و میگفت رنگش آنی نیست که میخواهم. من به مسئول دستگاه گفتم باید ده درصد آب ماشین را کم کنید تا رنگ مناسب دربیاید: نمونهی جدید را که آوردند باز ادیب قبول نکرد. بلند شد و خودش رفت روی دستگاه و مخزن را نگاه کرد و دستوراتی داد تا این که رنگ جلد آن رنگی شد که او میخواست.»
[اندیشهی پویا، سال پنجم، شمارهی ۳۸، مهر و آبان ۱۳۹۵.]
@adibsoltanik
«رئیسدانا از روزهایی گفت که ادیبسلطانی هر روز به دفتر نشر میآمده تا بر چاپ اثرش نظارت کند. میگفت بالأخره او خودش مؤلف کتاب راهنمای آماده ساختن کتاب بود و با زیر و بم کتاب آشنا: «ادیب به نکتههای دقیقی اشاره میکرد. به اندازهی عطف تا این که کتاب باید با چند دوخت صحافی شود. این نظارت حتا به چاپخانه هم کشیده شد. از جلد این دو کتابش چند بار نمونه گرفت. رنگ جلد باید درست همانی که میخواست میشد. بعضی از کارگران چاپخانهها سختشان بود تا به دستورات ادیب عمل کنند اما وقتی رفتار ادیب را میدیدند شیفتهاش میشدند. جلد چاپ نخست ارگانون طوسیرنگ بود. نمونه میگرفتیم و ادیب نمونهها را پس میزد و میگفت رنگش آنی نیست که میخواهم. من به مسئول دستگاه گفتم باید ده درصد آب ماشین را کم کنید تا رنگ مناسب دربیاید: نمونهی جدید را که آوردند باز ادیب قبول نکرد. بلند شد و خودش رفت روی دستگاه و مخزن را نگاه کرد و دستوراتی داد تا این که رنگ جلد آن رنگی شد که او میخواست.»
[اندیشهی پویا، سال پنجم، شمارهی ۳۸، مهر و آبان ۱۳۹۵.]
@adibsoltanik
11.04.202509:36
علاقه و احترام ما به زبان فارسی ناشی از احساس ناموافق نسبت به زبان عربی نیست، بلکه بعکس همراه است با، و بعضاً ناشی و متأثر است از، علاقه و احترام ما به همهی زبانها، از جمله به زبان عربی. بدینسان وضع یا نهش بنیادین ما متفاوت است با وضع و نهش بنیادین برخی از فارسیگرایان دیگر. هرچند که فارسیدوستی و نیّات والا و گرانسنگ ایشان نیز متساویاً مورد علاقه و احترام ماست.
ادیبسلطانی، پیشگفتار بر ویراست نخست سنجش خرد ناب.
@adibsoltanik
ادیبسلطانی، پیشگفتار بر ویراست نخست سنجش خرد ناب.
@adibsoltanik
08.04.202511:42
... همچنین باید از میرشمسالدین ادیبسلطانی، زبانشناس، دانندهی چندین زبان، منطقدان ریاضی، و هنرمند نقاش یاد کرد. ایشان نخستین کسی است که پژوهش جامعی در زمینهی دشواریهای گوناگون اصطلاحشناسی پارسی کرده است و راژمانی از وندها بر پایهی مدل یونانی و لاتین ساخته است. وی همچنین با ترجمهی کتاب Organon «ارغنون» یا «منطق» ارستو از یونانی به پارسی و نیز ترجمهی Kritik der reinen Vernunft «سنجش خرد ناب» نوشتهی ایمانوئل کانت از آلمانی به پارسی سهمی بسزا در گشودن راهی تازه در اصطلاحشناسی فلسفی داشته است.
زندهیاد محمد حیدری ملایری، پیشگفتار فرهنگ ریشهشناختیِ اخترشناسی و اخترفیزیک.
[پیافزود: استاد ادیبسلطانی در جایی این فرهنگ را در کنار «نگاهی نو به گاهشمار ایرانی»، کارنوشتهی ارزندهی دیگری از استاد حیدری ملایری، کار سترگ تازه و دورانساز خواند. (بنگرید به← سوگنمایش هملت شاهپور دانمارک، پارسیگرداندهی م. ش. ادیبسلطانی، سپاسگزاری و قدردانی، صفحهی LV.)]
@adibsoltanik
زندهیاد محمد حیدری ملایری، پیشگفتار فرهنگ ریشهشناختیِ اخترشناسی و اخترفیزیک.
[پیافزود: استاد ادیبسلطانی در جایی این فرهنگ را در کنار «نگاهی نو به گاهشمار ایرانی»، کارنوشتهی ارزندهی دیگری از استاد حیدری ملایری، کار سترگ تازه و دورانساز خواند. (بنگرید به← سوگنمایش هملت شاهپور دانمارک، پارسیگرداندهی م. ش. ادیبسلطانی، سپاسگزاری و قدردانی، صفحهی LV.)]
@adibsoltanik
03.04.202508:20
استعمال «را» پس از فعل به خلاف سنّت هزار و دویستسالهی زبان فارسی است و در همه حال باید از آن پرهیز کرد. [ابوالحسن نجفی، غلط ننویسیم.]
در زبان فصحای قدیم و نیز در زبان امروز در گفتار «را» بعد از مفعول آورده میشود و همین صورت درست است و خلاف آن که رای مفعولی را بعد از فعل آخر جمله میآورند باید مغلوط تلقی شود. [حسن انوری، پیشگفتار فرهنگ درستنویسی سخن، تألیف یوسف عالی عباسآباد به سرپرستی حسن انوری.]
نتایجی که امروز به دست آمد را گزارش میکنم. ← نتایجی را که امروز به دست آمد گزارش میکنم. [احمد سمیعی گیلانی، نگارش و ویرایش.]
زندهیاد ادیبسلطانی دراینباره دیگرسان با استادان نامبرده میاندیشید:
دربارهی جای «را» در جمله: در این ترجمه هرگاه X در فتادِ رایی [= حالت مفعولیّت بیواسطه] باشد، «را» پس از آن جای میگیرد، اینک خواه X یک واژه یا عبارت باشد، خواه یک بندِ (clause) دارای گاهواژه. برای نمونه: «X را یافتم»: «کتابی که دنبالش میگشتید را یافتم.»
مترجم بر آن است که شکل «کتابی که دنبالش میگشتید را یافتم» منطقیتر و در رابطه با رساندن معنا و نشانگری، روشنتر و سودمندتر است از «کتابی را که دنبالش میگشتید یافتم». [ادیبسلطانی، پیشگفتار منطق ارسطو.]
@adibsoltanik
در زبان فصحای قدیم و نیز در زبان امروز در گفتار «را» بعد از مفعول آورده میشود و همین صورت درست است و خلاف آن که رای مفعولی را بعد از فعل آخر جمله میآورند باید مغلوط تلقی شود. [حسن انوری، پیشگفتار فرهنگ درستنویسی سخن، تألیف یوسف عالی عباسآباد به سرپرستی حسن انوری.]
نتایجی که امروز به دست آمد را گزارش میکنم. ← نتایجی را که امروز به دست آمد گزارش میکنم. [احمد سمیعی گیلانی، نگارش و ویرایش.]
زندهیاد ادیبسلطانی دراینباره دیگرسان با استادان نامبرده میاندیشید:
دربارهی جای «را» در جمله: در این ترجمه هرگاه X در فتادِ رایی [= حالت مفعولیّت بیواسطه] باشد، «را» پس از آن جای میگیرد، اینک خواه X یک واژه یا عبارت باشد، خواه یک بندِ (clause) دارای گاهواژه. برای نمونه: «X را یافتم»: «کتابی که دنبالش میگشتید را یافتم.»
مترجم بر آن است که شکل «کتابی که دنبالش میگشتید را یافتم» منطقیتر و در رابطه با رساندن معنا و نشانگری، روشنتر و سودمندتر است از «کتابی را که دنبالش میگشتید یافتم». [ادیبسلطانی، پیشگفتار منطق ارسطو.]
@adibsoltanik
03.05.202516:09
در ترجمهی فارسی کتاب چنین گفت زرتشت به یک ویژگی برمیخوریم. در این کتاب «است» پس از مصوت بلند «-ی» معمولاً به شکل «ست» چاپ شده است.¹ برای نمونه:
بزرگمردیست، دیریست، خدا یکیست.
همچنین در کتاب پهلوان پهلوانان، پس از صامتهای پیوندپذیر، «است» به صورت «ست» آمده است:²
سیستانست، جوانست.
بر روی هم ما این شیوهها را توصیه نمیکنیم. از نظر خط فارسی، «یکیست» و «جوانست» منطق بیشتری دارند از «یکیست» و «جوانست»؛ و «یکی است» و «جوان است» روشنترند از «یکیست» و «جوانست». – در رابطه با «یکیست» باید افزود که نمیتوان آن را آناگویانه [مماثلتاً] با «غوغاست» و «نیکوست» سنجید، زیرا الف و واو از حرفهای پیوندناپذیرند، و «ی» حرفی است پیوندپذیر.
پانوشت:
1) نوشتهی فریدریش ویلهلم نیچه، ترجمهی داریوش آشوری، انتشارات نیل، [تهران]، ۱۳۵۲ (متن کامل)؛ سراسر اثر.
2) کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تهران، ۱۳۴۹؛ سراسر اثر.
ادیبسلطانی، درآمدی بر چگونگیی شیوهی خط فارسی.
پیافزود:
ادیبسلطانی در پیشگفتار ویراست دوم درآمدی بر چگونگیی شیوهی خط فارسی مینویسد: ″نگارنده بر آن است که از بهر دقت بیشتر میتوان «است» را همواره به همین صورت کامل برنوشت. از اینرو شکلهایی مانند «دانا است» و «دانشجو است» درست توانند بود؛ و به همین قیاس، «توانگر اند»، «کارگر اند».″
ما در بازنویسیی متن سخنرانیی ادیبسلطانی (دربارهی دو اصطلاح فلسفهی تحلیلی و فلسفهی قارهای) این نکته را در نگر داشتهایم. برای نمونه در آن سخنرانی «نوآوریی اروپاست» میشنویم اما در متن «نوآوریی اروپا است» آوردهایم. خود ادیبسلطانی به این نکته پایبند بود. برای نمونه در دستنوشت متن یک سخنرانی «فرهنگی است» آورده اما هنگام فراگویی آن را «فرهنگیست» میخواند. [بنگرید به فرستهی زیر، بخشی از دستنوشت ادیبسلطانی برای سخنرانی در نشست سنجش و بررسیی ترجمهی «فرهنگنامهی تاریخیی فلسفه».]
@adibsoltanik
بزرگمردیست، دیریست، خدا یکیست.
همچنین در کتاب پهلوان پهلوانان، پس از صامتهای پیوندپذیر، «است» به صورت «ست» آمده است:²
سیستانست، جوانست.
بر روی هم ما این شیوهها را توصیه نمیکنیم. از نظر خط فارسی، «یکیست» و «جوانست» منطق بیشتری دارند از «یکیست» و «جوانست»؛ و «یکی است» و «جوان است» روشنترند از «یکیست» و «جوانست». – در رابطه با «یکیست» باید افزود که نمیتوان آن را آناگویانه [مماثلتاً] با «غوغاست» و «نیکوست» سنجید، زیرا الف و واو از حرفهای پیوندناپذیرند، و «ی» حرفی است پیوندپذیر.
پانوشت:
1) نوشتهی فریدریش ویلهلم نیچه، ترجمهی داریوش آشوری، انتشارات نیل، [تهران]، ۱۳۵۲ (متن کامل)؛ سراسر اثر.
2) کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تهران، ۱۳۴۹؛ سراسر اثر.
ادیبسلطانی، درآمدی بر چگونگیی شیوهی خط فارسی.
پیافزود:
ادیبسلطانی در پیشگفتار ویراست دوم درآمدی بر چگونگیی شیوهی خط فارسی مینویسد: ″نگارنده بر آن است که از بهر دقت بیشتر میتوان «است» را همواره به همین صورت کامل برنوشت. از اینرو شکلهایی مانند «دانا است» و «دانشجو است» درست توانند بود؛ و به همین قیاس، «توانگر اند»، «کارگر اند».″
ما در بازنویسیی متن سخنرانیی ادیبسلطانی (دربارهی دو اصطلاح فلسفهی تحلیلی و فلسفهی قارهای) این نکته را در نگر داشتهایم. برای نمونه در آن سخنرانی «نوآوریی اروپاست» میشنویم اما در متن «نوآوریی اروپا است» آوردهایم. خود ادیبسلطانی به این نکته پایبند بود. برای نمونه در دستنوشت متن یک سخنرانی «فرهنگی است» آورده اما هنگام فراگویی آن را «فرهنگیست» میخواند. [بنگرید به فرستهی زیر، بخشی از دستنوشت ادیبسلطانی برای سخنرانی در نشست سنجش و بررسیی ترجمهی «فرهنگنامهی تاریخیی فلسفه».]
@adibsoltanik
01.05.202515:20
متن سخنرانیی ادیبسلطانی با ورنام دربارهی دو اصطلاح «فلسفهی تحلیلی» و «فلسفهی قارهای».
بخش هفتم
مایل ام در اینجا اشاره کنم که به نگر من براستی «دوران پستمدرن» واقعی است و فرا رسیده است، از جمله کامپیوتر که هستیپذیریی عملی و فرجامین خود را در استانهای یگانهی آمریکا یافت از یک سوی، و آفند فلسفی به درونآخته/سوژه/subject از دیگرسوی، نقطهی عطف دوران مدرن به دوران پستمدرن هستند. در روششناسی و ابزارهای اندیشگی و مفهومهای روشنفکرانه و دانشی نیز بسیاری از وسیلهها و مقولهها و هنجارها در قارهی اروپا ساخته شدند؛ برای نمونه آپریوری، آپوستریوری، مطلق، نسبی، درخود، ضمیر آگاه، ضمیر ناخودآگاه، زیربنا/زیرساخت، روبنا/روساخت و دیگرها. سیستم متریک یکانها نیز نوآوریی قارهی اروپا است. به سان کلی در بریتانیا و بویژه در انگلستان آدمیان دربارهی laying down the law اکراه دارند. بریتانیا هنوز قانون اساسیی نوشته ندارد؛ لطف آن سرزمین نیز به همین چیزها است. بررویهم فیلسوفان قارهای در باهمنهش/باهمنهاد/synthesis و مفهومسازی/conceptualization نیرومندتر از فیلسوفان بریتانیایی بودهاند؛ یعنی با یاری جستن از فلسفهی افلاطون قارهایها هم به دیالکتیک فرودآینده پرداختهاند، کاری که بریتانیاییها در آن بسیار نیرومند اند، و هم به دیالکتیک فرازرونده، یعنی به مفهومسازی، کاری که بریتانیاییها در آن از حد قارهایها فراتر نرفتهاند. (رجوع کنید به افلاطون: فیلبوس و پولیتِیا.) در ضمن واژههای همخوان افلاطون با سنتز و آنالیز به سامان سوناگوگه (συναγωγη) [گردآوری] و دیایرِسیس (διαίρεσις) [جداسازی، واگردانی] است.
نکتهی حاشیهای: «تقسیم کن، حکومت کن.» (divide et impera) به هیچروی تنها یک روش سیاسی نیست؛ این یک forte، یک سویهی نیرومند روحیهی انگلیسی و بریتانیایی است. برخی از فیلسوفان آلمانیزبان همچنین کاریسماتیک/فرّهی هستند و بررویهم در یک فضای رمانتیکْ فلسفه میورزند، به خلاف فیلسوفان فرانسوی، که به کوی و برزن میآیند و گاه در پیادهروِ خیابان روی صندلیهای یک کافه چیز مینویسند، بسیاری از فیلسوفان آلمانیزبان، در «برج عاج» میزیند. در این زمینه مفهوم روشنفکر نیز اندراستیک است؛ مفهوم روشنفکر از آن فرانسه و از آن روسیهی سدهی نوزدهم است، آلمان رویهمرفته روشنفکر ندارد، آلمان فرزانه دارد، آلمان فیلسوف دارد. در برابرْ ولتر – سرنمون یا انموذج الاوایل یک روشنفکر و فیلسوف مدرن– و ژان پل سارتر هدیهی فرانسه به بشریت اند.
نمونهای از فلسفهی انرژیمند و تغییرگرو
مارکس در برنهادهی یازدهم مجموعهی تزهای فویرباخ چنین میگوید: «فیلسوفان جهان را تنها به شیوههای گوناگون تعبیر کردهاند؛ مسئله اما بر سر تغییر دادن آن است.». من برای این تز مارکس دستکم یک پاد-نمونهی نسبی یافتهام: فیلسوف یونانی افلاطون کوشید تا با نوشتارهایش جهان را تعبیر کند و همچنین کوشید تا با برخی از نوشتارهایش – کشورداری/پولیتِیا(πολιτεία)، قانونها/نوموی(Νόμοι)– و با کنشگریاش، سفرهایش به سیسیل جهان را تغییر دهد؛ در هر دو فتاد جهان یعنی جامعهی بشری. اندرمیان افلاطون و مارکس نیز بسیاری از اندیشهکاران اروپایی، خواه قارهای خواه بریتانیایی، سودای تغییر جهان را داشتند. به هر سان، آدمیان میاندیشند و تا آنجا که میاندیشند به چیزهای گوناگون میاندیشند، از جمله به این چیزها: کیستی/هویت، هستی/وجود، هستیشناسی/انتولوژی، ارزشها، اخلاقآیینیک/اتیک، زیباحسیک/استتیک، متاگیتیک/متافیزیک، عِدالت یا عَدالت/دادگستریی اجتماعی و دیگرها. «من که هستم؟»، «چرا هستم؟»، «معنای زندگی چیست؟» یا پرسشهای کانت در سنجش خرد ناب B 833 ، A 805:
1) من چه میتوانم بدانم؟
2) من چه میبایستی بکنم؟
3) من به چه چیز حق دارم امیدوار باشم؟
همچنین بیاندیشید به مفهومسازیی لایبنیتسی-ولفی-کانتیی مایهورترین نهشتههای اندیشگی، چنانکه در بخش دویچمگوییک ترافرازندهی سنجش خرد ناب میآید: من، جهان، خدا.
قارهی اروپا یک چیز دیگر دارد که هیچ سرزمین دیگری به اندازهی اروپای قارهای آن را ندارد و آن زبان است، زبان یونانی و زبان آلمانی. بررسیهای مورفولوژیک و سمانتیک و سانتاکتیک مرا به این نتیجه میرسانند که گوهر و ساختار زبانهای یونانی و آلمانی چنان است که به آفریدن فلسفههای بزرگ و ژرف میدان میدهد.
بخشهای پیشین:
بخش یکم
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم
بخش پنجم
بخش ششم
خود سخنرانی نیز اینجا در دسترس است.
@adibsoltanik
بخش هفتم
مایل ام در اینجا اشاره کنم که به نگر من براستی «دوران پستمدرن» واقعی است و فرا رسیده است، از جمله کامپیوتر که هستیپذیریی عملی و فرجامین خود را در استانهای یگانهی آمریکا یافت از یک سوی، و آفند فلسفی به درونآخته/سوژه/subject از دیگرسوی، نقطهی عطف دوران مدرن به دوران پستمدرن هستند. در روششناسی و ابزارهای اندیشگی و مفهومهای روشنفکرانه و دانشی نیز بسیاری از وسیلهها و مقولهها و هنجارها در قارهی اروپا ساخته شدند؛ برای نمونه آپریوری، آپوستریوری، مطلق، نسبی، درخود، ضمیر آگاه، ضمیر ناخودآگاه، زیربنا/زیرساخت، روبنا/روساخت و دیگرها. سیستم متریک یکانها نیز نوآوریی قارهی اروپا است. به سان کلی در بریتانیا و بویژه در انگلستان آدمیان دربارهی laying down the law اکراه دارند. بریتانیا هنوز قانون اساسیی نوشته ندارد؛ لطف آن سرزمین نیز به همین چیزها است. بررویهم فیلسوفان قارهای در باهمنهش/باهمنهاد/synthesis و مفهومسازی/conceptualization نیرومندتر از فیلسوفان بریتانیایی بودهاند؛ یعنی با یاری جستن از فلسفهی افلاطون قارهایها هم به دیالکتیک فرودآینده پرداختهاند، کاری که بریتانیاییها در آن بسیار نیرومند اند، و هم به دیالکتیک فرازرونده، یعنی به مفهومسازی، کاری که بریتانیاییها در آن از حد قارهایها فراتر نرفتهاند. (رجوع کنید به افلاطون: فیلبوس و پولیتِیا.) در ضمن واژههای همخوان افلاطون با سنتز و آنالیز به سامان سوناگوگه (συναγωγη) [گردآوری] و دیایرِسیس (διαίρεσις) [جداسازی، واگردانی] است.
نکتهی حاشیهای: «تقسیم کن، حکومت کن.» (divide et impera) به هیچروی تنها یک روش سیاسی نیست؛ این یک forte، یک سویهی نیرومند روحیهی انگلیسی و بریتانیایی است. برخی از فیلسوفان آلمانیزبان همچنین کاریسماتیک/فرّهی هستند و بررویهم در یک فضای رمانتیکْ فلسفه میورزند، به خلاف فیلسوفان فرانسوی، که به کوی و برزن میآیند و گاه در پیادهروِ خیابان روی صندلیهای یک کافه چیز مینویسند، بسیاری از فیلسوفان آلمانیزبان، در «برج عاج» میزیند. در این زمینه مفهوم روشنفکر نیز اندراستیک است؛ مفهوم روشنفکر از آن فرانسه و از آن روسیهی سدهی نوزدهم است، آلمان رویهمرفته روشنفکر ندارد، آلمان فرزانه دارد، آلمان فیلسوف دارد. در برابرْ ولتر – سرنمون یا انموذج الاوایل یک روشنفکر و فیلسوف مدرن– و ژان پل سارتر هدیهی فرانسه به بشریت اند.
نمونهای از فلسفهی انرژیمند و تغییرگرو
مارکس در برنهادهی یازدهم مجموعهی تزهای فویرباخ چنین میگوید: «فیلسوفان جهان را تنها به شیوههای گوناگون تعبیر کردهاند؛ مسئله اما بر سر تغییر دادن آن است.». من برای این تز مارکس دستکم یک پاد-نمونهی نسبی یافتهام: فیلسوف یونانی افلاطون کوشید تا با نوشتارهایش جهان را تعبیر کند و همچنین کوشید تا با برخی از نوشتارهایش – کشورداری/پولیتِیا(πολιτεία)، قانونها/نوموی(Νόμοι)– و با کنشگریاش، سفرهایش به سیسیل جهان را تغییر دهد؛ در هر دو فتاد جهان یعنی جامعهی بشری. اندرمیان افلاطون و مارکس نیز بسیاری از اندیشهکاران اروپایی، خواه قارهای خواه بریتانیایی، سودای تغییر جهان را داشتند. به هر سان، آدمیان میاندیشند و تا آنجا که میاندیشند به چیزهای گوناگون میاندیشند، از جمله به این چیزها: کیستی/هویت، هستی/وجود، هستیشناسی/انتولوژی، ارزشها، اخلاقآیینیک/اتیک، زیباحسیک/استتیک، متاگیتیک/متافیزیک، عِدالت یا عَدالت/دادگستریی اجتماعی و دیگرها. «من که هستم؟»، «چرا هستم؟»، «معنای زندگی چیست؟» یا پرسشهای کانت در سنجش خرد ناب B 833 ، A 805:
1) من چه میتوانم بدانم؟
2) من چه میبایستی بکنم؟
3) من به چه چیز حق دارم امیدوار باشم؟
همچنین بیاندیشید به مفهومسازیی لایبنیتسی-ولفی-کانتیی مایهورترین نهشتههای اندیشگی، چنانکه در بخش دویچمگوییک ترافرازندهی سنجش خرد ناب میآید: من، جهان، خدا.
قارهی اروپا یک چیز دیگر دارد که هیچ سرزمین دیگری به اندازهی اروپای قارهای آن را ندارد و آن زبان است، زبان یونانی و زبان آلمانی. بررسیهای مورفولوژیک و سمانتیک و سانتاکتیک مرا به این نتیجه میرسانند که گوهر و ساختار زبانهای یونانی و آلمانی چنان است که به آفریدن فلسفههای بزرگ و ژرف میدان میدهد.
بخشهای پیشین:
بخش یکم
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم
بخش پنجم
بخش ششم
خود سخنرانی نیز اینجا در دسترس است.
@adibsoltanik
23.04.202514:43
یک بار هم آمده بود میپرسید «اککه هی» ak ke hey یعنی چه. به نظرم هنگام راه رفتن در خیابان (بیشتر پیاده میرفت) به گوشش خورده بود چون مسلماً با کسانی که این نوع کلمات را به کار میبرند سر و کار نداشت. برایش توضیح دادم که این صورتی است تقریباً به معنی «افسوس» و در مواقعی که شخصی بدشانسی میآورد و کارش انجام نمیشود آن را به زبان میآورد. سپس پرسید فارسی است یا غیرفارسی. گفتم فارسی است. آنگاه پرسید اما میگویند در فارسی تشدید وجود ندارد. از اینجا به بعد دیگر نتوانستم چیزی بگویم.
علی صلحجو، فصلنامهی مترجم، سال سیوسوم، شمارهی هشتادوسوم. [ورنام نوشتار: متفاوتم پس هستم، دربارهی دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی.]
این خاطرهی استاد صلحجو بازمیگردد به سالهای پایانیی دههی چهل خورشیدی و همکاریی ایشان با استاد ادیبسلطانی در بنیاد فرانکلین. شاید آن روزها ادیبسلطانی سرگرم نوشتن جستار «تشدید» برای نبیگ درآمدی بر چگونگیی شیوهی خط فارسی (چاپ نخست: ۱۳۵۴) بوده باشد. او در بخشی از این جستار نوشته است:
«بعضی واژهها نیز ممکن است به سبب تأکید یا علتهای دیگر در گفتگوی عامیانهی فارسی تشدید بگیرند، از جمله امّید در برابر «امید»، همّه در برابر «همه»، و غیره. همچنین ادغام «س+ـــَ+س» و «س+ت» میتواند «س» را مشدد کند، مانند بسّه [همراه با «بسه»]: «بس است»؛ دسّه: «دسته»؛ و غیره. ادغام «د+ج» نیز باعث تشدید یافتن «ج» در گفتگوی عادی است. در همین زمینه، اصطلاحها و صوتهای عامیانهای مانند اکّه هی و غیره میتوانند گاه بگاه در فارسی شنیده شوند.»
[برای ادغام «د+ج» در نوشتار استاد ادیبسلطانی نمونه داده نشده است؛ میتوان «بدجور» و «بجّور» را به پندار آورد.]
@adibsoltanik
علی صلحجو، فصلنامهی مترجم، سال سیوسوم، شمارهی هشتادوسوم. [ورنام نوشتار: متفاوتم پس هستم، دربارهی دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی.]
این خاطرهی استاد صلحجو بازمیگردد به سالهای پایانیی دههی چهل خورشیدی و همکاریی ایشان با استاد ادیبسلطانی در بنیاد فرانکلین. شاید آن روزها ادیبسلطانی سرگرم نوشتن جستار «تشدید» برای نبیگ درآمدی بر چگونگیی شیوهی خط فارسی (چاپ نخست: ۱۳۵۴) بوده باشد. او در بخشی از این جستار نوشته است:
«بعضی واژهها نیز ممکن است به سبب تأکید یا علتهای دیگر در گفتگوی عامیانهی فارسی تشدید بگیرند، از جمله امّید در برابر «امید»، همّه در برابر «همه»، و غیره. همچنین ادغام «س+ـــَ+س» و «س+ت» میتواند «س» را مشدد کند، مانند بسّه [همراه با «بسه»]: «بس است»؛ دسّه: «دسته»؛ و غیره. ادغام «د+ج» نیز باعث تشدید یافتن «ج» در گفتگوی عادی است. در همین زمینه، اصطلاحها و صوتهای عامیانهای مانند اکّه هی و غیره میتوانند گاه بگاه در فارسی شنیده شوند.»
[برای ادغام «د+ج» در نوشتار استاد ادیبسلطانی نمونه داده نشده است؛ میتوان «بدجور» و «بجّور» را به پندار آورد.]
@adibsoltanik
11.04.202509:28
مترجمانی هستند که بهنظر میرسد بیش از آنکه نگران فهمیدهشدن سخنشان در همین لحظه از جانب همین خوانندگان باشند، دغدغهٔ مجهز شدن نظام اصطلاحی زبان فارسی برای روبهرو شدن با دستگاه بسیار غنی اصطلاحات زبانهای اروپایی را دارند. مسلماً، این مترجمان ضمن ترجمه با ساختن اصطلاحات نو راه را برای آیندگان هموار میکنند، اما این انتخاب برای آنها به قیمتی تمام میشود: راحت خوانده نشدن و آسان درک نشدن سخنانشان به علت مواجهشدن با عناصر ناآشنا. طبیعی است که اصطلاح جدید فهم مطلب را دشوار میکند؛ فهمیدن در حقیقت همین شکستهشدن اصطلاح در ذهن و رمزگشایی آن است. هرقدر واژهها، اصطلاحات و ترکیبهای نو در متنی بیشتر باشد، فهم آن کندتر و دشوارتر است. البته، باید پذیرفت فهم نوشتهای که در آن از اصطلاحات استفاده شده است، برای مخاطب فرهیخته (اهل اصطلاح)، بسیار دقیقتر، آسانتر و لذتبخشتر است.
علی صلحجو، از گوشه و کنار ترجمه.
@adibsoltanik
علی صلحجو، از گوشه و کنار ترجمه.
@adibsoltanik
04.04.202518:30
من با شما مخالفم که کانت ادیبسلطانی خوانده نشده است. من بارها و بارها آن را در ایران درس دادهام. اگر کسی میخواهد کانت را با استفون کورنر بخواند، امری جداست. اما مگر همین کورنر خوانده شده است؟ اگر خوانده میشد، ما باید سرریز آن را در نحوهی مقالهنویسی فعالین فرهنگی مشاهده میکردیم. اکنون در متنهای فلسفی دو گرایش وجود دارد: یکی گرایشی در سنت زبانی فلسفهی اسلامی، و دیگری سنت ادیبسلطانی است که میخواهد از آن عبور کند و بگسلد. پس رسالت اصلی ما باید این باشد که به این فکر کنیم که چگونه میتوان ترجمهی ادیبسلطانی را رفرم داد و مشکلات آن را حل کرد، نه اینکه ادعا کنیم کسی آن را نمیخواند. زیرا فلسفه اساساً کار آسانی نیست. اگر کسی بخواهد بهطور جدی فلسفه بخواند، این کار نوعی نظم و انضباط روحی و روانی میخواهد. برای اینکه فلسفه در ایران احیا شود، باید از کلاس فلسفه که متکی به خطابه است دوری کنیم و متنمحوری را جایگزین کنیم و در این بستر است که میتوان ادیبسلطانی را هم خواند و هم رفرم داد و مشکلات را مرتفع کرد، اما میتوان در سنتهای مختلف زبانی آن را ترجمه کرد. این امر آنچنان که گفتم نیازمند نوعی تئوری برای ترجمه است. ما بدون نظریهای روشن دربارهی ترجمه و زبان فارسی، با این پدیده بهطور غیرآگاه رفتار میکنیم و لاجرم سنت گذشتگان را تکرار خواهیم کرد. و این سنت از آنجا که درهمتنیده با عرفان و تصویر است و بیشتر در دست ادیبان بوده است، با شکلگیری مفهوم مشکل دارد.
زندهیاد محمدعلی مرادی [گفتوگو با محمدمهدی اردبیلی.]
@adibsoltanik
زندهیاد محمدعلی مرادی [گفتوگو با محمدمهدی اردبیلی.]
@adibsoltanik
01.04.202509:17
این پژوهش، برای هر چه زایندهتر شدنِ زبان پارسی، از سویی، واژگانِ یونانی را به زبان پارسی بازگردانده، و از آوُردنِ آوانگاشتِ یونانی به جای واژهای پارسی، خودداری کرده است. از سوی دیگر، کاربستِ واژگانِ تازی کهن را در برابر چُنین واژگانی، برای زبانِ پارسی زیانبار میداند و از این روی، کوشیده است برای این واژگان، برابرنِهادههایی پارسی برگزیند، یا از پیشینیان بپذیرد.
داریوش درویشی، سرگذشت یک روششناسی
نافرجام، درکاویک یونانی: ریشهها و پیشینهی آن.
[در این پرونده، میتوانید بخشهایی از این نبیگ ارزنده را ببینید.]
@adibsoltanik
داریوش درویشی، سرگذشت یک روششناسی
نافرجام، درکاویک یونانی: ریشهها و پیشینهی آن.
[در این پرونده، میتوانید بخشهایی از این نبیگ ارزنده را ببینید.]
@adibsoltanik
Shown 1 - 24 of 32
Log in to unlock more functionality.