Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Инсайдер UA
Инсайдер UA
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Инсайдер UA
Инсайдер UA
P

کانال سعید پیوندی Paivandi

کانال شخصی سعید پیوندی از پاریس
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verified
Trust
Not trusted
Location
LanguageOther
Channel creation dateSep 23, 2023
Added to TGlist
Nov 18, 2024

Latest posts in group "کانال سعید پیوندی Paivandi"

چرا پاپ همیشه مرد است ؟

سعید پیوندی
ژرژ دوبی و میشل پرو در کتاب "تاریخ زنان در غرب" درک از جایگاه زنان در جامعه فئودالی را از زبان کشیش ژیلبر این‌گونه توصیف می‌کنند:"من نمی‌گویم که زنان بر اساس موقعیت خود عبادت می‌کنند، به جنگ می‌روند و یا کار می‌کنند، آن‌ها با کسانی ازدواج کرده‌اند که عبادت و کار می‌کنند و یا به جنگ می‌روند و به آن‌ها خدمت می‌کنند" (Duby, Perrot, 1991 ص 242).
انتخاب یک کاردینال مرد به عنوان 267‌مین پاپ در تاریخ کاتولیک‌ها دست کم یک ویژگی مشترک میان همه آن‌ها را به نمایش می‌گذارد و آن تداوم نابرابری جنسیتی است. این که 133 کادرینال مرد در واتیکان برای انتخاب پاپ آینده گرد آمدند تصویری واقعی و نمادین از مردانه‌ترین نهاد اجتماعی از قرن‌ها پیش به این سوست. در حقیقت از نگاه تاریخی، ارتش، سیاست و دین سه نهاد پرقدرت اجتماعی
بودند که نماد مردسالاری و بازتولید قدرت مردانه در جامعه هم به شمار می‌رفتند.
نظم جنسیتی و نقش‌های زنانه و مردانه در آن‌چه که در اروپا نظم‌های فئودالی نامیده می‌شود با نظم دینی پیوند خورده است. شکل‌گیری نهاد واتیکان و سلسه مراتب دینی در مسیحیت در رابطه با متن جامعه آن روزی بود. دراروپای آن زمانه سه نظم فئودالی کسانی را در بر می‌گرفت که عبادت و کار می‌کردند و می‌جنگیدند. به همین خاطر هم در انگاره جمعی آن زمان یک کشیش، کاردینال و یا پاپ فقط می‌توانست مرد باشد.
ادیان بزرگ دیگر، به ویژه ادیان ابراهیمی، بر اساس قدرت و روایت مردان شکل گرفته‌اند. در دنیای اسلام هم فقط مردان صاحب قدرت بودند و شخصیت‌های اصلی زن صدر اسلام همگی مادر، همسر، خواهر و یا دختر این یا آن مرد صاحب موقعیت وجود داشتند. چنین جایگاهی در آن زمانه تا حدود زیادی از همان نقش حوا در اسطوره‌های مذهبی الهام می‌پذیرفت. نظام مفهومی و سلسله مراتبی میان زنان و مردان بر پایه این روایت شکل گرفته است. برای رهبران دینی در قرون وسطی زنان دارای توانایی‌های زبانی و فکری برای تفسیر و یا حرف زدن پیرامون متون مقدس نبودند.
زمانی که مردان قدرت را در نهاد مذهب در دست داشتند، دسترسی به دانش هم پدیده مردانه بود. همین برخورداری انحصاری از دانش هم به قول برگر و لاکمن سبب شد در تقسیم اجتماعی کار قدرت اصلی نصیب آن‌ها شود. فرایند اصلی شکل‌گیری نابرابری‌های جنسیتی را باید در روندهای مشروعیت‌سازی دانش جستجو کرد. جائی‌که مردان از نظر تاریخی قدرت اصلی را در حوزه دانش و مهارت‌های
عملی و یا نظریه‌پردازی و سمت و سو دادن به سپهرهای نمادین را در دست داشته اند،“حقیقت” را آن‌گونه که خواسته‌اند تعریف کرده‌اند.
سویه جنسیتی دانش در سطوح گوناگون پی آمد مهمی چون نهادی شدن تبعیض میان زنان و مردان در ساختارهای اصلی جامعه را در پی داشت. به گفته ویتگنشتاین همه این‌ها پس زمینه‌های فرهنگی هستند که ما بدون چند و چون کردن پیرامون چرایی و درستی به ارث می‌بریم به حقیقت و باطل ما تبدیل می‌شوند.در حقیقت باورهای این چنینی در ذهن افراد مانند پاسخ‌هایی هستند برای پرسش‌هایی که
زندگی روزمره در برابر آنها می‌گذارد (Wittgenstein,1976). گافمن طنزگونه و با اشاره به کلام مارکس می‌نویسد که نه مذهب که جنسیت افیون توده‌هاست.اشاره گافمن به دیرپایی و جان‌سختی باورهایی است که در تخیل جمعی جامعه حک شده است و به آسانی دگرگونی نمی‌شود. (Goffman,1977)
با تاسیس جمهوری اسلامی در سال 1358 و یا حکومت‌هایی که خودشان را وارث سنت اسلامی (شیعه یا سنی) می‌دانند هم تغییر معنادار در چیدمان جنسیتی قدرت در درون نهاد دین به وجود نیامد. کافیست ترکیب مجلس خبرگان رهبری در
قانون اساسی ج ا نگاه کرد و قدرتی که به مردان برای تعیین رهبر مرد داده شده است. همین روایت را درباره نهاد ریاست جمهوری و یا دولت می‌توان گفت و تا همین امروز هم، در جامعه‌ای که زنان نیمی از نیروی متخصص و کارشناسان آن را تشکیل می‌دهند، سپردن یک وزارت‌خانه به یک زن با اگر و مگرها و جدل‌های فقهی و سیاسی همراه است.
نظام سلطه در روابط اجتماعی میان زنان و مردان در طول قرن‌ها بر مبنای دوگانه جهل و دانش قرار داشت. دسترسی تدریجی زنان به آموزش، دانش و علوم نظری و کاربردی از قرن نوزدهم به این‌سو تحول بزرگی را در تقسیم کار اجتماعی بوجود آورد. در نهادهای دینی هم دگرگونی‌هایی به وجود آمده است امادر کانون قدرت همه ادیان اصلی مردان هنوز هم چون گذشته حرف اول و آخر را می‌زنند و خبری از دود سفید برابری جنسیتی نیست
بحث کامل درباره رابطه دانش، قدرت ونابرابری جنسیتی را در این مقاله می‌توانید بخوانید
https://azadiandisheh.com/%d8%b9%d9%84%d9%85%d8%8c-%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa-%d9%88-%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d9%86%d8%b3%db%8c%d8%aa%db%8c/
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
چرا کمیسیون حقیقت‌یاب برای فاجعه بندرعباس ؟

سعید پیوندی
آتش‌سوزی ویرانگر بندرعباس چون دیگر حوادث دردناک سال‌های
گذشته بزودی در گرد و غبار مشکلات و خبرهای دیگر از یادها خواهد رفت بدون آن‌که این بار هم جامعه از چرایی چنین فاجعه‌هایی باخبر شده باشد و یا سیاست‌هایی برای تکرارنشدن آن‌ها شکل گیرد.

حادثه بندرعباس، آتش‌سوزی، مرگ و آسیب‌دیدن صد‌ها انسان و خرابی‌های گسترده بحث و جدل‌های پرشماری را در عرصه عمومی دامن زد و بازار شایعه و خبرهای ضد و نقیض چون گذشته داغ بود و روایت حکومتی هم مانند گذشته مورد نقد واعتراض قرار گرفت.
در کمتر کشوری شاید این همه مناقشه بر سر رویدادهای این چنینی مشاهده می‌شود. مردم حتا گاه روایت رسمی درباره حوادثی مانند سقوط هلی‌کوپتررئیسی و یا مرگ رفسنجانی را هم چندان باور نمی‌کنند رسانه‌های مجازی هم نوعی قدرت مدنی برای جامعه در به چالش کشاندن حقیقت سودار دولتی به وجود آورده‌اند.
دلیل این بی‌اعتمادی فراگیر چیزی نیست جز فروپاشی مشروعیت‌ و اعتبار رسانه‌های حکومتی و نیز نهادهای رسمی. حرف‌های متناقض، پنهان‌کاری، نبودن امکان دخالت کارشناسان و رسانه‌های داخلی و خارجی مستقل بستر مناسبی برای رونق خبرهای غیررسمی می‌شود. این‌که قوه قضائیه در اولین واکنش خود دست به تهدید جامعه و رسانه‌ها می‌زند این پرسش را به میان می‌کشد که حکومت از چه نگران است و چه چیزی برای پنهان کردن وجود دارد؟
در فاجعه بندرعباس چیزی که روشن است نقش مواد شیمیایی موجود در وقوع آتش‌سوزی است و رعایت نشدن "نرم‌های ایمنی از سوی صاحبان این محموله و هم‌چنین رعایت نکردن دستورالعمل‌های ثبت کالای وارداتی". اما هنوزکسی به روشنی نمی‌داند این کالاهای شیمیایی چه بودند، به چه قصدی و توسط چه کسانی به ایران رسیده بودند و چرا موارد ایمنی لازم رعایت نشده است؟ آن‌چه بیشتر برابهامات می‌افزاید تناقضات و ناروشنی‌ها در روایت رسمی حکومتی است. برای مثال توضیح روشنی درباره وجود چند نقطه شروع آتش‌سوزی با فاصله از یکدیگر و یا چرایی شدت انفجارها و رنگ آتش داده نمی‌شود. همین پرسش‌ها زمینه‌ساز شایعاتی درباره احتمال خرابکاری و یا نوع کالای شیمیایی وارداتی و عوامل آن شده است.
آن‌چه در این میان اما روشن نیست دلیل پنهان‌کاری اشخاص و نهادهایی است که در این کار دست داشتند. آیا پنهان‌کردن نوع کالا فقط با انگیزه سودجویی صورت گرفته و یا دلایل نظامی و امنیتی هم داشته است؟ آیا پای "برادران قاچاقچی" و نهادهایی در میان است که به برکت قدرت سیاسی، اسلحه، رسانه و پول می‌توانند همه جا کارشان را پیش ببرند، قاچاقی کالا وارد کشور کنند، مقررات قانونی و ایمنی را نادیده بگیرند و دستشان برای هر نوع تقلب و قانون‌شکنی باز باشد؟ در میان پرسش‌ها
و شایعات موضوع خرابکاری نیروهای داخلی و خارجی هم مطرح می‌شود.
در جامعه‌ای که نهادهای رسمی مشروعیت و مرجعیت خود را ازدست داده‌اند، بخش بزرگی از افکار عمومی اعتنای چندانی هم به آن‌چه حکومت می‌گوید ندارد. در همه دنیا تفکیک قوا و استقلال آن‌ها از یکدیگر به عنوان اصول کلیدی حکمرانی مدرن سبب می‌شود هنگام وقوع چنین حوادثی ساز و کارهای قانونی شفاف با
مشارکت کارشناسان مستقل برای بررسی چرایی و مسئولیت افراد یا نهادها وجود داشته باشد. هر سه قوه می‌توانند کارگروه مستقل و تخصصی حقیقت‌یاب درباره چند و چون و چرایی یک حادثه بزرگ مرگبار تهیه کنند و کارشناسان و رسانه‌ها هم امکان دخالت و نقد دارند.
در ایران حکومت جامعه را به کلی حذف کرده و کسی نمی‌تواند به حیاط خلوت حکومتی سرک بکشد. هر سه قوه در عمل زیر نظر نهاد رهبری هستند و همان‌گونه که در گذشته نیز دیده شده برای آن‌ها مصلحت حکومت، مصونیت آهنین نهادهای قدرت و مسئولین، برملانشدن رازهای حکومتی در اولویت مطلق قرار دارد. در کنار این گره کورساختاری، نهادهای قدرت مانند سپاه و دیگر باندهای قدرت به بهانه‌های گوناگون در برابر سازوکارهای شفاف و مستقل از حکومت مقاومت می‌کنند. کسانی هم که بخواهند حقیقت دولتی را به پرسش بکشند متهم به "تشویش افکار عمومی" می‌شوند. به همین خاطر هم در همه سال‌های گذشته در هیچ حادثه‌ای از سرنگونی هواپیمای اوکرائینی وقایع خونین اعتراضات خیابانی تا فروریزی ساختمان متروپل به نهادی مستقل از حکومت اجازه بررسی و تهیه گزارش میدانی داده نشده است.
اگر حکومت به راستی قصد روشن‌شدن چرایی این نوع حوادث رادارد و برایش شناختن حقیقت به قصد اصلاح امور و نیز قانع‌کردن افکار عمومی مهم است
می‌تواند راه تشکیل کمیسیون مستقل و فراحکومتی را برای بررسی دلایل فاجعه بندرعباس هموار کند. تنها راه صلح با افکار عمومی و بازسازی اعتماد و مشروعیت از دست رفته برای هر حکومتی تن دادن به قواعد بازی شفاف و امکان دخالت مستقل جامعه، رسانه‌ها و کارشناسان است.
کانالدشخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
فرازهایی از گفتگوی علی صمد با سعید پیوندی درباره نسل زد
https://voice-of-iran-republic.com/article/ZS1DlejcqU

در جامعه شناسی معمولا کسانی را که در یک دوره ۱۵ ساله متولد می‌شوند را یک نسل می‌نامند... می‌توان از ورودی‌های گوناگون مانند سن، تجارب مشترك، چند و چون روندهای جامعه‌پذیری، شرایط زیستی و یا رخدادهای
مهم تاریخی همچون جنگ، انقلاب، بحران یا حادثه سیاسی مهم و یا اتفاقات طبیعی براي تحلیل یک نسل و یا مقایسه با نسل‌های قبلی و یا بعدی به بحث پرداخت. نسل‌ها معمولا نوعی دیالکتیک تداوم و گسست فرهنگی و نظام ارزشی را نمایندگی می‌کنند. ... نکته مهم این است که یک نسل گروه اجتماعی کاملا همگون نیست و هر نسلی در جامعه‌ای رشد می‌کند که هویت یک‌پارچه ندارد.
...نکته‌ای که شاید امروز در رابطه با تعاریف دهه‌های گذشته باید به آن اشاره کرد جهانی شدن بیش از گذشته پدیده نسل‌ها و زندگی شبکه‌ای نسل‌های کشورهای مختلف است.پدیده نسلی و ظهور نسل‌های جدید متفاوت در کشورها دارای وجود اشتراک زیادی هم هست و همین سبب می‌شود که نسل‌ها شاید بیش از گذشته دارای برخی ویژگی‌های مشترک در سطح کلان و جهانی هم باشند. این هم‌گرایی روزافزون با توسعه ارتباطات و رسانه‌ها شتاب هم گرفته است.
...واقعیت ایناست که نسل زد در ایران، جامعه و نسل های گذشته را بخاطر سبک و سیاق زندگی، ذهنیت و فرهنگ خود شگفت‌زده کرده است. نسل زد نماد شکست حکومت دینی و جامعه‌ای است که دردرون خود و از پائین سکولار شده است. ... نسل زد با وجود زندگی در فضای فرهنگی دین‌زده و کنترل اجتماعی فراگیر به گونه بی پروا تضاد خود با فرهنگ حکومتی را در عرصه عمومی به نمایش می‌گذارد و هنجارهای رسمی را به چالش می‌کشد.
همه شواهد نشان می دهند که نسل جوان ایران به صورت شبکه‌ای زندگی می‌کند و با دنیای امروزی و نسل جوان جهانی ارتباطات گسترده ‌ی دارد و به خوبی می‌داند درکشورهای دیگر چه می‌گذرد. نگاه آن‌ها به ایران هم با چنین شناختی از دنیا و زمانه
کنونی شکل می‌گیرد. نسل‌های گذشته که گاه به خودشان "نسل سوخته" هم می‌گفتندو یاد گرفته بودند با سرکوب فرهنگی، ممنوعیت‌ها و محدودیت‌ها به گونه‌ای کنار بیایند
... سطح و میزان انتظارات نسل کنونی تفاوت محسوسی با گذشته دارد آن‌ها با حرکت ازوضعیت جوانان در بقیه کشورها از خودشان و از جامعه می‌پرسند چرا ما باید همان آزادی‌ها و شرایط زندگی هم سن و سال‌های خودمان در دنیای امروز را نداشته باشیم.
برای مثال در ایران ما شاهد آن هستیم که این نسل سیاست را همان گونه نمی‌بیند که نسل‌های گذشته. ما با جوانانی سروکار داریم که کمتر آرمان‌گرا هستند و بیشتر از ورودی مسائل انضمامی به سیاست می‌پردازند...فعالیت‌های شبکه‌ای، استفاده گسترده از شبکه‌های مجازی و تشکل‌گریزی و دوری از سازمان‌های مدنی در جمله رفتارها و ذهنیت نسل جوان اهمیت فراوانی دارند. یکی دیگراز سنجه‌های مهم مشارکت نسل جدید شکل‌گیری نمادهای جدید در مبارزات اجتماعی است. در
تجربه مبارزه علیه حجاب اجباری شخصیت‌های هنری و ورزشی به الگوهای مهم نسل زد تبدیل شده‌اند ...
...نسل‌های گذشته نوعی تفکیک میان آزادی سیاسی، دمکراسی و آزادی‌های فردی
احترام به کرامت انسانی بوجود آورده بودند. برای مثال در جنبش سبز و حتا در حرکت‌های فمینیستی مانند کمپین یک میلیون امضاء حرف چندانی از حجاب و یا پایان سلطه حکومت بر بدن شهروندان در میان نبود. برای همگان در آن زمان حجاب یا رهایی بدن از سلطه حکومت زیر مجموعه آزادی سیاسی بودند. ... تفاوت نسل جدید با نسل‌های گذشته این است
که این دو مقوله را از یکدیگر جدا نمی‌کند و آزادی بدن و یا حق شاد زیستن را جزیی از آزادی به مفهوم عام می بیند.
...حکومت دینی برآمده از جنبش انقلابی در سال ۱۳۵۷ بر این باور بود که با در دست گرفتن انحصاری رسانه‌ها و اسلامی‌کردن نهادهای فرهنگی به ویژه آموزش روح جامعه و نسل جوان را تسخیر می‌کند. تلاش برای خالص سازی هویتی و
یک‌پارچه کردن فرهنگی که با اعلام جنگ به هویت ملی و هویت‌های دیگر از جمله هویت‌های اتنیکی یا اقلیت‌های دینی همراه بود به گونه‌ای آشکار شکست خورده است. حکومت جنگ فرهنگی را به جامعه و به نسل جوان باخته است ...
...رابطه با بدن شاید یکی از مهم‌ترین شکاف‌هایی باشد که نسل زد درمقایسه با بقیه نسل‌ها تجربه می‌کند. بدن به عنوان لنگرگاه زندگی و شادکامی (به
قول مرلو پونتی فیلسوف فرانسوی) در حقیقت آنتی‌تز فرهنگ حکومتی است که بدن را برای شهادت، پرهیزکاری می‌خواهد... نسل زد به زندگی این دنیایی باور دارد و نمی‌خواهد حکومت صاحب بدن او باشد...
کانالشخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
شانزده پرسش درباره نسل زد و ویژگی‌های آن
گفتگوی علی صمد از گاهنامه برابری باسعید پیوندی جامعه شناس و استاد دانشگاه لورن (فرانسه)

https://voice-of-iran-republic.com/article/ZS1DlejcqU
مصاحبه به
تعریف، ویژگی‌های رفتاری، ذهنیتی و فرهنگی نسل زد، تفاوت‌ها و رابطه آن با نسل‌های گذشته، با خانواده و با نظام آموزشی، نقش شبکه های مجازی و اینترنت، می‌پردازد. بخشی از مصاحبه به شرکت این نسل در کنش های اعتراضی سال 1401 و خواست ها و مطالبات جوانان و رابطه با سیاست و نهادهای حکومتی اشاره دارد.
پرسش سه- با توجه به تغییرات سریع در فناوری و ارتباطات، شما
آینده آموزش و پرورش برای نسل زد را چگونه می ‌بینید؟ آیا سیستم‌های آموزشی کنونی توانسته ‌اند با نیازهای این نسل همگام شوند؟
سعید پیوندی: خانواده و آموزش رسمی دو نهادی هستند که در آن نسل‌های
گوناگون با یکدیگر تلاقی می‌کنند و باید با یکدیگر نوعی از گفتگو و همزیستی راتعریف کنند و شکل دهند. به همین خاطر هم هر دو نهاد در مرکز تکانه‌های اجتماعی اصلی جامعه امروزی هستند. نظام آموزشی در رویارویی با این چالش دشوار در جستجوی راه‌حل است و این کار آسانی نیست چرا که برخی تحولات مانند دور شدن جوانان از آن‌چه که ما دانش "مشروع" و رسمی می‌نامیم و یا تن ندادن به اقتدار سنتی معلمان و نهاد آموزش رابطه با نسل جدید را دشوار کرده است. منظور من از دانش مشروع برای مثال محتوای برنامه درسی است که به نام دنیای آکادمیک و نهاد علم به نسل جوان عرضه می‌شود. در ایران ما با اشکال بسیار حاد این شکاف بین‌نسلی و اعتبار گفتمان و شیوه کار نظام آموزشی سر و کار داریم.
در ایران بحران میان آموزش و نسل جدید بسیار ژرف است. ظهور نسل‌های جوانی که از سنین کم، بی‌پروا فرهنگ حکومتی و هنجارهای رسمی دینی را به چالش می‌کشند نشان می‌دهد که پروژه ایدئولوژیک-آموزشی جمهوری اسلامی در عمل ناکام مانده است. واقعیت این است که بخش بزرگی از دانش‌آموزانی که روندهای جامعه‌پذیری خود را در درون یک نظام آموزشی بسته مکتبی و دین‌زده تجربه می‌کنند به اشکال گوناگون به شورش علیه ایدئولوژی آن دست می‌زنند.
عامل اول این شکاف و بحران میان نسل جوان و نهاد آموزش فلسفه عمومی و
درکی که حکومت از جایگاه و نقش نهاد آموزش و هدف‌های آن دارد. برای بسیاری از دست اندرکاران آموزش چیزی نیست جز شستشوی مغزی و تسخیر ذهن و عقل نسل جوان و انتقال مجموعه‌ای ازددانش و ارزش‌های دینی به نسل جوان.
عامل دوم در گسست نسل جوان، پیام و گفتمان ناساز با روح زمانه نظام آموزشی است. برنامه درسی از زمان‌ها، روایت‌ها، مطالب و ارزش‌هایی برای نسل جوان سخن به میان می‌آورد که برای بسیاری قابل درک نیست و دانش‌آموزان نمی‌توانند رابطه‌ای معنادار با این دانشِ گذشته‌گرا و سنت‌زده پیدا کنند...
عامل سوم اشباع مدرسه از تبلیغات تکراری کسالت‌آور، مرگ‌زده و حزن‌آلود دینی و
سیاسی است. کلاس‌های دینی و قران و مطالب دینی در کتاب‌های دیگر و نیز ده‌ها آئین‌اجباری سیاسی-ایدئولوژیک که دین حکومتی را ترویج می‌کنند حدود یک چهارم زمان آموزشی هفتگی را در بر می‌گیرند. مدرسه عبوس و ایدئولوژی‌زده تأثیر وارونه‌ای برجوانان دارد و دین‌گریزی پی‌آمد طبیعی آن است.
عامل چهارم روش‌های آمرانه و انسان‌زدایی شده و سیاست نظارت پلیسی و تنبیه است که در برخورد با نسل جوان دنبال می‌شود. مدرسه به جای فضای زندگی شاد جوانی، مکانی است برای تحقیر دایمی نسل جوان، دخالت در امور خصوصی آن‌ها و تحمیل هنجارهای سخت‌گیرانه، ممنوعیت‌ها و یک روزمره‌گی آزاردهنده.
این گونه است که شورش خاموش و یا آشکار نسل جوان علیه ایدئولوژی و گفتمان حکومت از مدرسه آغاز می‌شود. نهادی که وظیفه تربیت شهروندان آینده و تدارک جامعه فردا را بر عهده دارد به دستگاه بیزاری آن‌ها از فرهنگ رسمی و گسترش رفتارهای هنجارشکنانه تبدیل شده است. نسل جوانی که از طریق زندگی و مناسبات شبکه‌ای با دنیای امروز دررابطه است فرهنگ خود را در بیرون از نهاد آموزش و علیه آن شکل می‌دهد.
در سال‌های پس از ۱۳۵۷ بخش بزرگی از دست‌اندرکاران حکومتی ساده‌انگارانه فکر می‌کردند که با یک نظام آموزشی سراپا مکتبی، برنامه درسی "اسلامی شده" و معلمان وفادار به حکومت می‌توان فرهنگ و ارزش‌های شیعه انقلابی را به گونه یک‌سویه و خطی به نسل جوان تزریق کرد. با وجود واکنش منفی،
دلزدگی و فرار نسل جوان از نظام آموزشی سیاست‌گذاران حکومتی هیچ‌گاه نخواسته‌اند به سراغ چرایی آن بروند. آن‌ها با لجاجت نمی‌خواهند بپذیرند که مدرسه و دانشگاه نه مکانی برای تربیت ربات‌های مومن که فضایی برای پرسشگری، چند و چون کردن و فهم خلاق و سنجشگرانه دنیای کنونی است.
کانال شخصی سعید
پیوندی https://t.me/paivandisaeed
گفت‌وگوی اصل۲۰ با سعید پیوندی
ما در جامعه‌ای معلق زندگی می‌کنیم؛
سال ۱۴۰۳ سالی بدون اعتراضات اجتماعی گسترده و فراگیر اما با اعتراضات موضوعی اجتماعی متعدد بود. سالی که نشانه‌های روشنی از تداوم نارضایتی، نافرمانی مدنی و رادیکالیزاسیون خاموش در جامعه‌ی ایران داشت.
سعید پیوندی در گفت‌وگو با اصل۲۰، با نگاه تحلیلی به این سال از جامعه‌ای سخن می‌گوید که در وضعیتی «معلق» قرار گرفته، بی‌ آن‌که سخنگو یا سازمانی داشته باشد. جامعه‌ای که البته هم‌چنان جنبشی و آماده‌ تغییر است.
جامعه‌ای که در آن نشانه‌هایی دیده می‌شود که ممکن است در آینده‌ای نزدیک، ورق تازه‌ای از تاریخ معاصر را رقم بزند.
نگاه و تحلیل شما نسبت به اعتراضات و جنبش‌های اجتماعی در سال گذشته، سال ۱۴۰۳ چیست؟
برای تحلیل حرکت‌ها، کنش‌ها و یا جنبش‌های اعتراضی سال گذشته، دو داده ساختاری را نباید از نظر دور داشت. چون این اتفاقات تا حدودی در متن این دو داده‌ی مهم رخ داده‌اند.
اولین داده این است که ایران پس از جنبش سبز وارد دوره‌ای شده که سعید مدنی نامش را «جامعه‌ی جنبشی» گذاشته است. یعنی وقوع حرکت‌های مختلف و کنش‌های اعتراضی و مطالباتی و جنبش‌های وسیع‌تر اجتماعی یکی از ویژگی‌های جامعه‌ی ایران در ۱۵ سال گذشته است.
کمتر جامعه‌ای در دنیا وجود دارد که در دوره‌ای کوتاه، سه جنبش بزرگ و ده‌ها کنش اعتراضی موضوعی را تجربه کرده باشد.
دوم این‌که جامعه‌ی ایران به جامعه‌ای بدل شده که در آن نارضایتی از وضعیت موجود و بی‌اعتمادی به دولت، به صورت یک ساختار خفته و دائما موجود درآمده که می‌تواند هر لحظه فعال شود.
اگر این دو داده اساسی را درنظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم که سال گذشته، در واقع ادامه‌ اتفاقات سال‌های پیشین بود. یعنی در آن نافرمانی مدنی زنان با وجود انواع سرکوب‌ها، سختگیری‌ها، اذیت و آزارها و تنبیه‌هایی که حکومت برای بازداشتن زنان از مبارزه با حجاب اجباری در نظر گرفته، ادامه یافت. این مسئله تا جایی ادامه پیدا کرده که حکومت ناچار شده برای جلوگیری از گسترش اعتراضات و انفجار اجتماعی، قانون معروفی که سروصدای زیادی ایجاد کرده بود را فعلا مسکوت بگذارد و علیرغم فشار نیروهای تندرو، دست به اجرای آن نزند. چون به گفته رئیس‌جمهور، زمینه‌ی اجرایی آن از نظر دولت وجود ندارد.
یک پدیده‌ی دیگر هم که در کنار حرکت زنان اتفاق افتاد، گسترش نافرمانی مدنی در سایر حوزه‌ها بود. برای مثال می‌بینیم که در حوزه‌های هنری، موسیقی، ادبیات و سینما به جنبش نافرمانی مدنی پیوسته‌اند و هنرمندان عامدانه با آگاهی به مجازاتی که ممکن است در انتظارشان باشد، هنجارشکنی می‌کنند و کُدهای رسمی حکومتی را به چالش می‌کشند. این افراد این حرکت را برای خودشان انجام نمی‌دهند. بلکه برای اعتراض به وضع وجود و طرح مطالباتی که به تغییر مربوط می‌شود، به چنین کنشی روی می‌آورند. نافرمانی مدنی حرکتی فردی براساس منافع هرکس نیست. بلکه بیشتر به مسائل در عرصه‌ی عمومی می‌پردازد که به همه مربوط است
.
آیا می‌توان گفت که وقتی جنبش‌های کلی افت می‌کنند، جنبش‌های موضوعی اوج می‌گیرند؟ یعنی آیا می‌توان میان این دو چنین نسبتی برقرار کرد؟

اگر به دو عامل اصلی که در ابتدای گفتگو گفتم، یعنی وجود ساختار نارضایتی از طرفی و تبدیل شدن جامعه‌ ایران به یک جامعه‌ی جنبشی که در آن کنش‌های اعتراضی بدل به سنت شده و در آن نهادیه شده، برگردیم، می‌توان گفت که ما در جامعه‌ای معلق زندگی می کنیم. جامعه‌ای که حکومتش هم معلق است. یعنی خود حکومتی‌ها هم از فروپاشی صحبت می‌کنند و هیچ‌کس مطمئن نیست که این حکومت چند ماه یا چند سال دیگر پایدار خواهد بود. جامعه هم منتظر تغییری است که اتفاق بیافتد. برخی چشم به خارج دارند که مثلا ترامپ یا اسرائیل کاری بکنند. برخی دیگر هم منتظر حرکتی در داخل و یا پیدایش یک رهبری جدید هستند که بتواند اعتراضات را سروسامان بدهد.
در چنین وضعیتی کار این اتفاقات، آماده کردن ذهنیت جامعه برای حرکت‌های اعتراضی گسترده است. شما اگر به جنبش‌های اجتماعی در ایران و کشورهای نگاه کنید، می‌بینید که این جنبش‌ها خبر نمی‌کنند. یعنی معلوم نیست که کدام حادثه یا جرقه، باعث شعله‌ور شدن آتش اعتراضات می‌شود. اما وجود حرکت‌های اعتراضی و شهامت اجتماعی که برای اعتراض به وجود آمده، زمینه‌ساز این است که در هر لحظه‌ای ممکن باشد که انفجار یا شبه انفجار اجتماعی رخ بدهد. این را حتی خود حکومتی‌ها هم خیلی خوب می‌دانند....
متن کامل مصاحبه را در لینک زیر بخوانید
https://asl20.org/?p=2842

کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
زمان بازگشت روحانیت به حوزه و مساجد است
سعید پیوندی
داریوش شایگان در کتاب "هانری کربن توپوگرافی معنوی اسلام ایرانی" (1990) روایتی دارد از آخرین دیدار با هانری کربن، شیعه‌شناس فرانسوی در آستانه انقلاب 1357. کربن در بستر بیماری و پیش از مرگ از شایگان پرسیده بود "داریوش عزیزم در ایران چه خبر است؟". او با مشاهده خیز برداشتن روحانیون برای کسب قدرت سیاسی به شایگان گفته بود " این آخوندها دیوانه شده‌اند".
آن‌چه برای کربن نامتعارف به نظر می‌رسید‌ وسوسه درهم‌آمیزی امر قدسی و معنویت بود با سیاست و قدرت حکومتی. آب روایت معنوی و عرفانی کربن از "اسلام ایرانی" با خوانش انقلابی از اسلام به عنوان "دین رهایی‌بخش" و مکتبی برای حکمرانی در یک جوی نمی‌رفت. حتا میشل فوکو هم در دام سراب این در هم‌آمیزی ناساز در زمانه‌ای که غرب گرفتار بحران اخلاقی (جنگ ویتنام، رسوایی واترگیت، کودتای شیلی...) افتاد و در مقالات کوتاه خود در آن دوران از "رویای ایرانی"و یا "روح ایران در جهان بدون روح" نوشت.
اسلام سیاسی و سودای کسب قدرت سیاسی از سال 1357 آغاز نشد. استقرار جمهوری اسلامی شاید نوعی انتقام تاریخی روحانیتی هم بود که با مقاومت در برابر مشروطیت و روند سکولاریزاسیون به سپهر سیاست گام گذاشت، با کسانی مانند نواب صفوی ادامه یافت و حرکت ۱۵ خرداد را شکل داد. با آن‌که همه روحانیت و نیروهای اسلام‌گرا با دینی شدن حداکثری حکومت و ولایت فقیه هم‌ساز نبودند، اما این گرایش بسیار زود توانست هژمونی نظام نوپا را از آن خود سازد. سقوط دولت بازرگان و بنی‌صدر بخشی از روند کسب هژمونی توسط روحانیت و بنیادگرایان دینی بود. به زودی برای همگان آشکار شد که آیت‌الله خمینی نه گاندی و مصدق است و نه درپی صلاح ملک و ملت. دغدغه اصلی او چیزی نبود جز تاسیس حکومتی اسلامی بر پایه شرع در دوران "غیبت" و صدور انقلاب.
امروز، پس از 46 سال، روحانیت حکومتی و "اقازاده‌ها" همه‌کاره این کشورند. در کنار حضور در نهادهای اصلی حکومتی، بسیاری به تجارت و امور اقتصادی، مشاغل دولتی رنگانگ، واسطه‌گری و فعالیت‌های گوناگونی که هیچ ربطی به دین و تحصیلات حوزوی ندارند مشغولند و کار دین و "هدایت معنوی" به صورت شغل فرعی آن‌ها درآمده است.
در میان کارکردهای جدید روحانیت، آن‌چه شاید بیش از هر چیز هولناک باشد، نقش‌آفرینی در خشونت گسترده دولت دینی است. در همه 46 سال گذشته قوه قضائیه، زندان‌ها، دستگاه‌های اطلاعاتی و نیروهای نظامی توسط روحانیت و نماد اصلی آن یعنی نهاد ولایت فقیه اداره شده است. گیلانی، ری‌شهری، شاهرودی، یزدی، خلخالی، آملی لاریجانی، موسوی اردبیلی، رئیسی، اژه‌ای، و بسیاری دیگر در لباس روحانیت پای هزاران حکم زندان، اعدام، شکنجه، آزار و تبعید را صادر کرده‌اند.
ازهمه بدتر، در حکومتی که به نام دین و معنویت به میدان آمده روحانیون نقش اصلی را در ریاکاری دینی، سقوط اخلاقی و رونق فساد بازی می‌کند. این واقعیت دارد که ظواهر اسلام در جامعه حضوری گسترده دارد. ولی دین حکومتی هم، دین تهی‌شده از معنا و اخلاق است و ریاکاری رایج روح رهبران و جامعه را مسموم کرده است.
وعده تکراری آقای خمینی از اوایل دهه چهل این بود که گویا اسلام و روحانیت طرحی برای اداره جامعه و ساختن بهشت زمینی دارند. او در سخنرانی سال 1343در مسجد اعظم از شاه خواسته بود که هر هفته فقط 2-3 ساعت رادیو را به روحانیت بدهد برای تغییر فرهنگ و جامعه. بعدها هم بارها تکرار کرده بود که تخصص‌ها و دانش‌های لازم برای اداره کشور و اقتصاد در حوزه وجود دارد. این باور اسطوره‌گونه را بسیاری دیگر هم داشتند که اسلام به عنوان "کامل‌ترین" دین دارای برنامه برای زندگی و حکومت است.
پس از 46 سال فرصت تاریخی و آزمون و خطا، نتایج دخالت روحانیت در حکومت در برابر همگان است و آن‌ها نمی‌توانند از زیر بار کارنامه ناکامی‌ها و شکست بزرگ خود شانه خالی کنند. آن‌چه بر سر ایران آمده، پی‌آمد مدیریت فاجعه‌بار و سیاست‌های اشتباه کسانی بوده که با بی‌خردی و ماجراجویی کشور را به این روز انداخته‌اند. ندانم‌کاری‌ها، فساد، نداشتن تخصص و توانایی مدیریتی و بیگانه بودن با دنیای امروز، سقوط فاجعه‌بار اقتصاد، فرهنگ، عدالت و رفاه اجتماعی را در پی آورده است. ایران در سایه حکومت اسلامی و رهبری روحانیت به یکی از ناکاراترین و فاسدترین کشورهای دنیا تبدیل شده است.
آنچه کربن گفته بود بخشی از دانش سیاست و جامعه‌شناسی است. حکومت کار دین نیست و هیچ دینی برای حکومت‌کردن در دنیای کنونی ساخته نشده است. جمع کردن بساط دین حکومتی و حکومت دینی و بازگشت به مساجد و حوزه‌های علمیه بهترین خدمتی است که روحانیت می‌تواند برای ایران و نجات آن از این بن‌بست تاریخی انجام دهد.

• تلگرام : کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
جمهوری اسلامی : شکست تاریخی در تبدیل شدن به دولت مدرن
سعید پیوندی
در 12 فروردین 1358با رای نزدیک به 100 درصد از حدود 16 میلیون نفر، نظام سیاسی جدیدی در ایران تاسیس شد که کسی از مضمون آن خبر چندانی نداشت. همه‌پرسی که در آن تنها یک گزینه وجود داشت شاید اولین خشت دیوار کج نظام دینی بود که به تدریج به کابوس جامعه ایران تبدیل شد. نظام سیاسی نوپای آن روزها، با وعده طلایی برپایی "ام القرای" اسلامی، از شکل دادن به یک حکمرانی مدرن، کارا و متناسب با نیازهای زمانه بازماند.
اولین چالشی که جمهوری اسلامی در آن به سختی شکست خورد قرارنگرفتن منافع ملی و مصلحت عمومی در گرانیگاه سیاست‌های کلان آن بود. از زمان اشغال سفارت امریکا و سقوط دولت بازرگان تا امروز امر سیاست در این نظام دینی بیشتر بر مدار منافع فرقه‌ای و مکتبی و یا در یک کلام "مصلحت نظام" پیش رفته و منافع ملی به عنوان نماد حکومت مدرن گم‌شده اصلی سیاست در ایران پس از 1357 است. "نظام" را هم باید همان چیزی فهمید که در زبان رایج سیاسی ایران گفته می‌شود : دستگاه رهبری و نهادهای آشکار و پنهان قدرت از جمله سپاه.
چند و چون سیاست‌گذاری در حوزه اقتصاد و جامعه، ویران کردن فاجعه‌بار محیط زیست، کنارگذاشتن شایسته‌سالاری، سرنوشت غم‌انگیز برنامه‌های توسعه و پاسخگو نبودن مصداق‌های جابجا شدن منافع ملی و "مصلحت نظام" است. ماجراجویی ویرانگر و بی‌حاصلی به نام غنی‌سازی اورانیوم و صورت‌حساب سنگین صدها میلیارد دلاری آن نمونه گویایی از نادیده‌گرفتن منافع ملی است. کدام دولت ملی حاضر بود در برابر غنی‌سازی اورانیوم ظاهرا برای هیچ، چنین خسارت بزرگی را به کشور تحمیل کند.
در سیاست خارجی هم حرف اول را ایدئولوژی و ماجراجویی فرقه‌ای زده است. از داستان صدور انقلاب، فتح کربلا و قدس، نابودی اسرائیل، راه‌انداختن "نیروهای نیابتی" در کشورهای گوناگون تا امریکا و اسرائیل ستیزی کور و بی‌معنا همه و همه در خدمت منافع مکتبی و مصلحت نظام بودند و هستند. برای توجیه این سیاست خارجی ویرانگرانه، ج ا در چند سال اخیر مفهوم بازدارندگی و رابطه آن با امنیت ملی را به میان می‌کشد. این نظریه روکش "ملی‌پسندانه‌ای" بود برای توجیه افکار عمومی در ایران. در حالیکه پایه‌های این سیاست از همان سال 1358 و با تشکیل سپاه قدس و پروژه دخالت در کشورهای منظقه بنا شد. جنگیدن با اسرائیل و امریکا، درافتادن با کشورهای منطقه و تجزیه دولت‌های ملی در عراق، سوریه ویا لبنان چه ارتباطی با منافع و امنیت ملی ما داشت؟
چالش دومی که جمهوری اسلامی در آن شکست بزرگی متحمل شد شکل دادن به ساختار مدرن و کارای حکمرانی بود. در این حکومت همه ساختارهای مدرن مانند پارلمان، دولت، قوه قضایی، انتخابات... حضور دارند، اما هم‌زمان از درون هم تهی شده‌اند و کارکرد خود را از دست داده‌اند. دولت و مجلس زیر نظر "آقا" اداره می‌شوند و نهادهای نظارتی و داوری مانند قوه قضایی، شورای نگهبان که باید نقش تنظیم رابطه میان قوا و جامعه را ایفا کنند در عمل به زیرمجموعه رهبری تبدیل شدند. دستگاه رهبری با وجود برخورداری از قدرت قانونی فراگیر در همه عرصه‌ها، نهادهای موازی را به وجود آورده تا سرنخ همه امور در "بیت آقا" باقی بماند. سقوط اعتبار و مشروعیت حکومت و همه‌گیر شدن فساد درون حکومتی به چرخه معیوب، ناکارا و غیرشفاف دستگاه حکمرانی مربوط می‌شود.
در فرهنگ ج ا امر حکمرانی گویا به دینداری و معنویت صوری و مناسکی می‌ماند. نهادهای قدرت فکر می‌کنند وجود انتخابات به خودی خود کارایی و مشروعیت درپی می‌آورد و یا استفاده ابزاری از قوه قضایی و شورای نگهبان برای آن‌ها مصونیت ایجاد می‌کند. حکومت‌ها با تهی‌کردن نهادهای مدرن از معنا شاخه‌ای که بر روی آن نشسته‌اند را قطع می‌کنند.
سرانجام باید به رابطه پرتنش و بحرانی حکومت دینی با شهروندان و جامعه مدنی اشاره کرد. سرمایه بزرگ 100 درصدی فروردین 1358 گام به گام برباد رفت و فرصت های تاریخی ترمیم‌ نظام در سال 1376 ، 1388 و یا 1392 با سرکوب خشن جامعه مدنی و تحقیر دمکراسی نابود شدند. امروز پس از 46 سال، امید جایش را به تردید، سرخوردگی، بی‌اعتمادی، خشم، و حتا تنفر از حکومت و روحانیت داده است.
معنادارترین نشانه مدرن نشدن در 46 سال گذشته شکننده و معلق بودن ج ا و بازتولید کابوس فروپاشی است. تاریخ داور سخت‌گیری است و گویی شمشیر داموکلس را بر فراز سر این نظام ناساز با زمانه آویخته است. این سیلی سخت به اسلام سیاسی است که با وعد‌ه‌های بزرگ ولی بی‌پشتوانه به میدان آمد. پروژه اسلامی سیاسی شکست خورده و پارادایم امروزی جامعه ایران دیگر نه اصلاح و ترمیم که یافتن راه خروج از حکومت دینی است.
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
توده‌ها، قدرت و نظم جهانی بهم‌ریخته
الیاس کانیتی نویسنده انگلیسی (1905-1994) کتابی دارد به نام "توده‌ها و قدرت" که در سال 1960 منتشر شد. نویسنده به ترس انسان در رابطه با دیگران و قدرت او زمانی که به صورت تود‌ه‌های متراکم دست به کنش در عرصه عمومی می‌زند اشاره می‌کند. انسانی که از بیگانه و رابطه با او گریزان است ولی میل سرکش غلبه بر ترس و تردید او را به سوی کنش جمعی و پیوستن به گروه‌های بزرگ انسانی سوق می‌دهد.
نقطه شروع بازاندیشی او تجربه شخصی است و کانیتی بر خلاف فروید و لوبن گردآمدن انسان‌ها در یک کنش جمعی را به امر روانشناسانه و فردی فرو نمی‌کاهد و سویه‌های انسان‌شناختی و هستی‌شناسانه زیستن جمع بزرگ و هیجان جمعی را هم مورد توجه قرار می‌دهد. او با اشاره به سویه قدسی (نه در معنای مذهبی) و مناسکی جنبش توده، کنش جمعی توده‌ها را شالوده اصلی تاریخ انسان‌ها می‌داند. آنچه انسان‌ها را بسوی کنش‌های بزرگ می‌کشاند هیجان جمعی و قدرت جادویی است که توده خالق آن است.
آن‌چه مرا به یاد این نوشته کانیتی انداخت خبری بود در رسانه‌ها درباره سقوط 45 درصدی سهام برند اتوموبیل برقی تسلا بخاطر کاهش فروش و تقاضا. شهروندان جدا از یکدیگر با رفتار مصرفی خود نوع جدیدی از کنش سیاسی خاموش را شکل دادند.
ایلون ماسک، صاحب اصلی تسلا، مرد قدرتمند و سرشار از هوش و زیرکی اقتصادی و اهل معامله و بازار است. ورود او و دیگر میلیاردها به دنیای سیاست و سبک و سیاق سیاست‌ورزی آن‌ها از جمله سویه‌های نوپدید این نظم بهم‌ریخته دنیای کنونی است. بسیاری در دولت دوم ترامپ و حلقه اصلی نزدیک به او نماد این چرخش مهم و سیاست‌ورزی پوپولیستی از نوع میلیاردری آن هستند.
دنیا دارد بدین گونه اندک اندک با چهره میلیاردرهای ستایش‌گر حکمرانی آمرانه آشنا می‌شود که از درون دمکراسی لیبرال سر بر می‌آورند. پوپولیسم ضد دمکراتیک در اشکال گوناگون چون آفتی به سراغ بسیاری از دمکراسی‌ها هم آمده و کسی نمی‌داند چگونه و با کدام نیروی اجتماعی می‌توان در برابر این روند رو به رشد ایستاد. میلیاردرها به برکت ثروت، قدرت مالی و رسانه‌ای خود می‌خواهند سرنوشت جامعه و سیاست را به دست گیرند. نشانه‌های این گرایش جدید را می‌توان در چهره ایلون ماسک امریکایی و یا ونسان بولوره فرانسوی دید که آشکار از حکومت‌های خودکامه و سبک و سیاق قلدرمنشانه حکمرانی حمایت می‌کنند. قهرمانان این میلیاردها ترامپ، اوربان، ونس و پوتین و کسانی مانند آن‌ها هستند که آشکارا به جنگ جامعه مدنی و نهادهای دمکراتیک می‌روند، به نظام اخلاقی سنتی‌ باور دارند و مهار دانشگاه و علم را نشانه رفته‌اند.
همه شواهد نشان می‌دهند که ما به جای بهبود اشکال حکمرانی در کشورهای با نظام سیاسی باز و چند حزبی در حال نوعی پس‌رفت سیاسی هستیم و احزاب و شخصیت‌های پوپولیست دستاورهای مثبت دمکراسی و مدرنیته را هم به چالش می‌کشند. ایلان ماسک بی‌پروا به سراغ سلام نازی می‌رود و یا بولوره آشکارا به دفاع از روسیه، پوتین و یا سیاست‌های راست افراطی اروپا و محافظه‌کاری مذهبی برمی‌خیزد.
پوپولیسم میلیاردرها در خلاء سیاسی شکل نگرفته است. این پدیده را باید تحلیل‌گر آسیب‌های نهادهای اصلی جامعه باز، بحران مشارکت و همبستگی اجتماعی و یا زوال سازمان‌ها و ساختارهای مدنی به شمار آورد. امواج مهاجرت توده‌ای در دو دهه گذشته هم زمینه‌ساز گسترش گفتمان‌های پوپولیستی هویتی و خارجی‌ستیز شده است.
در دورانی که ابزار متداول تاثیرگذاری بر سیاست کارکرد متعارف خود را از دست داده‌اند مشارکت سیاسی جامعه هم دگرگون می‌شود. کنش توده‌ای با تغییر سبک زندگی و مصرف برای مقابله با یکه‌تازی میلیاردرهای تازه به دوران سیاست رسیده گام‌های نخست خود را بر می‌دارد. حال باید دید آیا گروه‌های بزرگ اجتماعی در ماه‌ها و سال‌های آینده می‌توانند با رفتار روزمره و اقتصادی به یک قدرت واقعی ملی، منطقه‌ای ویا جهانی تبدیل شوند؟ سخن از جنگ با میلیاردرها و بسیج علیه نظام سرمایه داری نیست. مسئله برخورد با دخالت ناروای کسانی است که با پول‌های کلان می‌خواهند جامعه و سیاست به سبک یک بنگاه اقتصادی اداره کنند.
بازگرداندن غول پوپولیسم میلیاردرها به درون شیشه فقط با تغییر رفتار مصرفی شهروندان ممکن نخواهد بود. گروه‌های گسترده اما می‌توانند از این ابزار برای نشان دادن قدرت خود بهره جویند. نوعی هوشیاری و وجدان جمعی ملی و جهانی برای مقاومت در برابر زوال جامعه انسانی. این سبک مشارکت و کنش شهروندی در اقتصاد و فرهنگ آگاهانه و هدفمند است. اگر میلیاردرها از راه اقتصاد وارد دنیای سیاست می‌شوند جامعه هم می‌تواند همین سلاح را علیه خود آن‌ها به کار گیرد.
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه ؟
سعید پیوندی
امروز چگونه می‌توان بدون بررسی و سنجش پرونده 45 سال حکمرانی به بحث درباره موضوع جانشینی آقای خامنه‌ای پرداخت ؟ بخش بزرگی از مردم ایران 45 سال پیش امضای خود را چشم‌بسته زیر قرارداد اجتماعی با نظام نوپدید دینی گذاشتند که بسیاری از اصول و مواد آن مبهم و ناروشن بود. در فضای انقلابی و آشفته آن زمانه هیچ‌کس شاید تصور نمی‌کرد که از آن میثاق شتابزده میان مردم و نهاد دین قرار است نظام سیاسی به وجود آید که کشور ما در چهار دهه گذشته دچار چنین سرنوشتی کرد.
رابطه جامعه مدرن با نظام حکمرانی در چهارچوب قرارداد اجتماعی تعریف می‌شود. دغدغه فلسفه سیاسی از قرن شانزدهم به این سو روشن کردن رابطه، مرزها و حدود قدرت حکومت و جامعه و یا شهروندان است. مشروعیت حکومت از کجاست ؟ شهروندان از چه حقوق و آزادی‌هایی برخوردارند و جامعه چگونه بر کار حکومت نظارت می‌کند؟ نهادهای اصلی قدرت چگونه از یکدیگر تفکیک می شوند و نظارت بر آن‌ها چگونه صورت می‌گیرد؟ اصل پاسخ‌گویی حکومت چگونه جامه عمل به خود می‌پوشاند؟ حکومت مدرن و حکمرانی مطلوب از درون این بحث‌های اساسی شکل گرفتند.
آن‌چه که اما در ایران گذشت و می‌گذرد قرابت اندکی با سبک و سیاق حکمرانی مدرن دارد. روحانیون سرمست از قدرت آسان به چنگ آمده کلاه گشادی بر سر مردم گذاشتند و نظامی را به نام امر قدسی به جامعه تحمیل کردند که حاصل آن وضعیت اسفناک امروز ایران است. امروز کشور ما در برابر خروجی و بیلان 45 سال نظام ولایت فقیه قرار دارد.
اصل ولایت فقیه در 45 سال گذشته چهار اصل بنیادی جامعه و حکمرانی مدرن رانقض کرده است :
نخست مشروعیت دمکراتیک و مردمی نهادهای اصلی انتخابی (قوای اجرایی و مقننه)؛
دوم اصل اساسی تفکیک و استقلال قوای سه گانه؛
سوم حقوق و آزادی‌های اساسی شهروندان و جامعه مدنی ؛
چهارم احترام به قانون، شفافیت و پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری نهادهای رسمی و حق نظارت جامعه.
آنچه نارسایی‌های ساختاری اصل ولایت فقیه در قانون اساسی را دو چندان کرده تفسیرهای افراطی و افزایش دایمی اختیارات (حکم حکومتی) است که در عمل این نهاد را از قدرت فراقانونی نامحدود و پوشیده از چشم جامعه برخوردار کرده است. در حقیقت نهاد رهبری با داشتن بخش بزرگ قدرت حکومتی در سیاست خارجی، اقتصاد، سیاست داخلی، امور نظامی و امنیتی به هیچ‌کس پاسخ‌گو نیست. سرنوشت مجلس خبرگان که می‌بایست طبق قانون اساسی ج ا وظیفه انتخاب و نظارت بر نهاد ولایت فقیه را انجام دهد نمونه جالب این قانون‌شکنی است. درعمل جای این دو نهاد عوض شده و این رهبر است که بر مجلس خبرگان نظارت می‌کند، نمایندگان غربال شده توسط شورای نگهبان به حضور او شرفیاب می‌شوند و دستور می‌گیرند.
این گره‌ها و آسیب‌های ساختاری امر حکمرانی مطلوب را ناممکن کرده‌اند و فساد فراگیری که در نظام سیاسی، اقتصاد و جامعه مشاهده می‌شود پی‌آمد گریزناپذیر چنین نظم سیاسی غیرشفاف و قانون‌گریز است. کمتر کسی از درون آن‌چه که "بیت رهبری" نام گرفته و راهروهای تاریک و رازهای آن خبری دارد. از سال 1376 هر تلاشی برای اصلاح نظام با مقاومت این نهاد روبرو شده است.
کارنامه اقتصادی، ژئوپولتیکی، اجتماعی، زیست محیطی و فرهنگی فاجعه آمیز حکومت در برابر همگان قرار دارد. حکومت دینی حتا در ماموریت معنوی خود هم شکست بزرگی خورده و مناسک و ریاکاری مذهبی جای معنویت دینی را گرفته است. "بیت رهبری" بازیگر اصلی بن‌بست حکمرانی، فروپاشی اخلاقی و فساد فراگیر کنونی کشور است .
مسئولین جمهوری اسلامی عادت دارند حسابرسی از نتایج سیاست‌های خود را به روز قیامت حواله دهند.اما در جامعه مدرن جای بیلان سیاست و پاسخ‌گویی در همین دنیاست. امروز زمان بررسی بیلان و حسابرسی نظام دینی و ولایت فقیه است. چگونه می‌توان بدون ارزیابی سنجش‌گرانه آن‌چه گذشت و می‌گذرد از موضوع جانشینی سخن گفت؟ به همین دلیل هم امروز پرسش اساسی امروز نه جانشینی که بررسی شفاف کارنامه این نهاد است.
نیروهای زنده جامعه، نخبگان سیاسی، مدنی و دانشگاهی، روشنفکران، کنشگران و رسانه‌ها باید پرونده قطور نهاد پرقدرت و مرموز ولایت فقیه را در دستور کار جامعه ایران قرار دهند. آورده‌ها، خسارت‌ها و آسیب‌های این نهاد غیردمکراتیک و حکومت فردی قانون‌گریز برای جامعه چه بوده است؟ کسانی که به امکان اصلاح حکومت دینی باور داشتند و دارند در برابر این کارنامه چه می‌گویند؟ نیروهایی که زمانی شریک قدرت بوده‌اند و مکانیزم‌های درونی و نقش نهاد رهبری را به خوبی می‌شناسند و امروز سکوت می‌کنند چه پاسخی به تاریخ و نسل‌های آینده دارند؟ چرا نباید جامعه خواستار کمیسیون حقیقت‌یاب بی‌طرفی درباره کارکرد این نهاد شود؟ راه برون رفت از این بن‌بست ساختاری کدام است ؟ (ادامه دارد)
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed

Records

11.05.202523:59
686Subscribers
30.04.202523:59
200Citation index
17.05.202523:59
195Average views per post
17.05.202523:59
195Average views per ad post
23.11.202423:59
6.06%ER
10.05.202523:59
0.00%ERR
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25MAY '25

Popular posts کانال سعید پیوندی Paivandi

11.05.202519:50
چرا پاپ همیشه مرد است ؟

سعید پیوندی
ژرژ دوبی و میشل پرو در کتاب "تاریخ زنان در غرب" درک از جایگاه زنان در جامعه فئودالی را از زبان کشیش ژیلبر این‌گونه توصیف می‌کنند:"من نمی‌گویم که زنان بر اساس موقعیت خود عبادت می‌کنند، به جنگ می‌روند و یا کار می‌کنند، آن‌ها با کسانی ازدواج کرده‌اند که عبادت و کار می‌کنند و یا به جنگ می‌روند و به آن‌ها خدمت می‌کنند" (Duby, Perrot, 1991 ص 242).
انتخاب یک کاردینال مرد به عنوان 267‌مین پاپ در تاریخ کاتولیک‌ها دست کم یک ویژگی مشترک میان همه آن‌ها را به نمایش می‌گذارد و آن تداوم نابرابری جنسیتی است. این که 133 کادرینال مرد در واتیکان برای انتخاب پاپ آینده گرد آمدند تصویری واقعی و نمادین از مردانه‌ترین نهاد اجتماعی از قرن‌ها پیش به این سوست. در حقیقت از نگاه تاریخی، ارتش، سیاست و دین سه نهاد پرقدرت اجتماعی
بودند که نماد مردسالاری و بازتولید قدرت مردانه در جامعه هم به شمار می‌رفتند.
نظم جنسیتی و نقش‌های زنانه و مردانه در آن‌چه که در اروپا نظم‌های فئودالی نامیده می‌شود با نظم دینی پیوند خورده است. شکل‌گیری نهاد واتیکان و سلسه مراتب دینی در مسیحیت در رابطه با متن جامعه آن روزی بود. دراروپای آن زمانه سه نظم فئودالی کسانی را در بر می‌گرفت که عبادت و کار می‌کردند و می‌جنگیدند. به همین خاطر هم در انگاره جمعی آن زمان یک کشیش، کاردینال و یا پاپ فقط می‌توانست مرد باشد.
ادیان بزرگ دیگر، به ویژه ادیان ابراهیمی، بر اساس قدرت و روایت مردان شکل گرفته‌اند. در دنیای اسلام هم فقط مردان صاحب قدرت بودند و شخصیت‌های اصلی زن صدر اسلام همگی مادر، همسر، خواهر و یا دختر این یا آن مرد صاحب موقعیت وجود داشتند. چنین جایگاهی در آن زمانه تا حدود زیادی از همان نقش حوا در اسطوره‌های مذهبی الهام می‌پذیرفت. نظام مفهومی و سلسله مراتبی میان زنان و مردان بر پایه این روایت شکل گرفته است. برای رهبران دینی در قرون وسطی زنان دارای توانایی‌های زبانی و فکری برای تفسیر و یا حرف زدن پیرامون متون مقدس نبودند.
زمانی که مردان قدرت را در نهاد مذهب در دست داشتند، دسترسی به دانش هم پدیده مردانه بود. همین برخورداری انحصاری از دانش هم به قول برگر و لاکمن سبب شد در تقسیم اجتماعی کار قدرت اصلی نصیب آن‌ها شود. فرایند اصلی شکل‌گیری نابرابری‌های جنسیتی را باید در روندهای مشروعیت‌سازی دانش جستجو کرد. جائی‌که مردان از نظر تاریخی قدرت اصلی را در حوزه دانش و مهارت‌های
عملی و یا نظریه‌پردازی و سمت و سو دادن به سپهرهای نمادین را در دست داشته اند،“حقیقت” را آن‌گونه که خواسته‌اند تعریف کرده‌اند.
سویه جنسیتی دانش در سطوح گوناگون پی آمد مهمی چون نهادی شدن تبعیض میان زنان و مردان در ساختارهای اصلی جامعه را در پی داشت. به گفته ویتگنشتاین همه این‌ها پس زمینه‌های فرهنگی هستند که ما بدون چند و چون کردن پیرامون چرایی و درستی به ارث می‌بریم به حقیقت و باطل ما تبدیل می‌شوند.در حقیقت باورهای این چنینی در ذهن افراد مانند پاسخ‌هایی هستند برای پرسش‌هایی که
زندگی روزمره در برابر آنها می‌گذارد (Wittgenstein,1976). گافمن طنزگونه و با اشاره به کلام مارکس می‌نویسد که نه مذهب که جنسیت افیون توده‌هاست.اشاره گافمن به دیرپایی و جان‌سختی باورهایی است که در تخیل جمعی جامعه حک شده است و به آسانی دگرگونی نمی‌شود. (Goffman,1977)
با تاسیس جمهوری اسلامی در سال 1358 و یا حکومت‌هایی که خودشان را وارث سنت اسلامی (شیعه یا سنی) می‌دانند هم تغییر معنادار در چیدمان جنسیتی قدرت در درون نهاد دین به وجود نیامد. کافیست ترکیب مجلس خبرگان رهبری در
قانون اساسی ج ا نگاه کرد و قدرتی که به مردان برای تعیین رهبر مرد داده شده است. همین روایت را درباره نهاد ریاست جمهوری و یا دولت می‌توان گفت و تا همین امروز هم، در جامعه‌ای که زنان نیمی از نیروی متخصص و کارشناسان آن را تشکیل می‌دهند، سپردن یک وزارت‌خانه به یک زن با اگر و مگرها و جدل‌های فقهی و سیاسی همراه است.
نظام سلطه در روابط اجتماعی میان زنان و مردان در طول قرن‌ها بر مبنای دوگانه جهل و دانش قرار داشت. دسترسی تدریجی زنان به آموزش، دانش و علوم نظری و کاربردی از قرن نوزدهم به این‌سو تحول بزرگی را در تقسیم کار اجتماعی بوجود آورد. در نهادهای دینی هم دگرگونی‌هایی به وجود آمده است امادر کانون قدرت همه ادیان اصلی مردان هنوز هم چون گذشته حرف اول و آخر را می‌زنند و خبری از دود سفید برابری جنسیتی نیست
بحث کامل درباره رابطه دانش، قدرت ونابرابری جنسیتی را در این مقاله می‌توانید بخوانید
https://azadiandisheh.com/%d8%b9%d9%84%d9%85%d8%8c-%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa-%d9%88-%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d9%86%d8%b3%db%8c%d8%aa%db%8c/
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
08.05.202512:21
چرا کمیسیون حقیقت‌یاب برای فاجعه بندرعباس ؟

سعید پیوندی
آتش‌سوزی ویرانگر بندرعباس چون دیگر حوادث دردناک سال‌های
گذشته بزودی در گرد و غبار مشکلات و خبرهای دیگر از یادها خواهد رفت بدون آن‌که این بار هم جامعه از چرایی چنین فاجعه‌هایی باخبر شده باشد و یا سیاست‌هایی برای تکرارنشدن آن‌ها شکل گیرد.

حادثه بندرعباس، آتش‌سوزی، مرگ و آسیب‌دیدن صد‌ها انسان و خرابی‌های گسترده بحث و جدل‌های پرشماری را در عرصه عمومی دامن زد و بازار شایعه و خبرهای ضد و نقیض چون گذشته داغ بود و روایت حکومتی هم مانند گذشته مورد نقد واعتراض قرار گرفت.
در کمتر کشوری شاید این همه مناقشه بر سر رویدادهای این چنینی مشاهده می‌شود. مردم حتا گاه روایت رسمی درباره حوادثی مانند سقوط هلی‌کوپتررئیسی و یا مرگ رفسنجانی را هم چندان باور نمی‌کنند رسانه‌های مجازی هم نوعی قدرت مدنی برای جامعه در به چالش کشاندن حقیقت سودار دولتی به وجود آورده‌اند.
دلیل این بی‌اعتمادی فراگیر چیزی نیست جز فروپاشی مشروعیت‌ و اعتبار رسانه‌های حکومتی و نیز نهادهای رسمی. حرف‌های متناقض، پنهان‌کاری، نبودن امکان دخالت کارشناسان و رسانه‌های داخلی و خارجی مستقل بستر مناسبی برای رونق خبرهای غیررسمی می‌شود. این‌که قوه قضائیه در اولین واکنش خود دست به تهدید جامعه و رسانه‌ها می‌زند این پرسش را به میان می‌کشد که حکومت از چه نگران است و چه چیزی برای پنهان کردن وجود دارد؟
در فاجعه بندرعباس چیزی که روشن است نقش مواد شیمیایی موجود در وقوع آتش‌سوزی است و رعایت نشدن "نرم‌های ایمنی از سوی صاحبان این محموله و هم‌چنین رعایت نکردن دستورالعمل‌های ثبت کالای وارداتی". اما هنوزکسی به روشنی نمی‌داند این کالاهای شیمیایی چه بودند، به چه قصدی و توسط چه کسانی به ایران رسیده بودند و چرا موارد ایمنی لازم رعایت نشده است؟ آن‌چه بیشتر برابهامات می‌افزاید تناقضات و ناروشنی‌ها در روایت رسمی حکومتی است. برای مثال توضیح روشنی درباره وجود چند نقطه شروع آتش‌سوزی با فاصله از یکدیگر و یا چرایی شدت انفجارها و رنگ آتش داده نمی‌شود. همین پرسش‌ها زمینه‌ساز شایعاتی درباره احتمال خرابکاری و یا نوع کالای شیمیایی وارداتی و عوامل آن شده است.
آن‌چه در این میان اما روشن نیست دلیل پنهان‌کاری اشخاص و نهادهایی است که در این کار دست داشتند. آیا پنهان‌کردن نوع کالا فقط با انگیزه سودجویی صورت گرفته و یا دلایل نظامی و امنیتی هم داشته است؟ آیا پای "برادران قاچاقچی" و نهادهایی در میان است که به برکت قدرت سیاسی، اسلحه، رسانه و پول می‌توانند همه جا کارشان را پیش ببرند، قاچاقی کالا وارد کشور کنند، مقررات قانونی و ایمنی را نادیده بگیرند و دستشان برای هر نوع تقلب و قانون‌شکنی باز باشد؟ در میان پرسش‌ها
و شایعات موضوع خرابکاری نیروهای داخلی و خارجی هم مطرح می‌شود.
در جامعه‌ای که نهادهای رسمی مشروعیت و مرجعیت خود را ازدست داده‌اند، بخش بزرگی از افکار عمومی اعتنای چندانی هم به آن‌چه حکومت می‌گوید ندارد. در همه دنیا تفکیک قوا و استقلال آن‌ها از یکدیگر به عنوان اصول کلیدی حکمرانی مدرن سبب می‌شود هنگام وقوع چنین حوادثی ساز و کارهای قانونی شفاف با
مشارکت کارشناسان مستقل برای بررسی چرایی و مسئولیت افراد یا نهادها وجود داشته باشد. هر سه قوه می‌توانند کارگروه مستقل و تخصصی حقیقت‌یاب درباره چند و چون و چرایی یک حادثه بزرگ مرگبار تهیه کنند و کارشناسان و رسانه‌ها هم امکان دخالت و نقد دارند.
در ایران حکومت جامعه را به کلی حذف کرده و کسی نمی‌تواند به حیاط خلوت حکومتی سرک بکشد. هر سه قوه در عمل زیر نظر نهاد رهبری هستند و همان‌گونه که در گذشته نیز دیده شده برای آن‌ها مصلحت حکومت، مصونیت آهنین نهادهای قدرت و مسئولین، برملانشدن رازهای حکومتی در اولویت مطلق قرار دارد. در کنار این گره کورساختاری، نهادهای قدرت مانند سپاه و دیگر باندهای قدرت به بهانه‌های گوناگون در برابر سازوکارهای شفاف و مستقل از حکومت مقاومت می‌کنند. کسانی هم که بخواهند حقیقت دولتی را به پرسش بکشند متهم به "تشویش افکار عمومی" می‌شوند. به همین خاطر هم در همه سال‌های گذشته در هیچ حادثه‌ای از سرنگونی هواپیمای اوکرائینی وقایع خونین اعتراضات خیابانی تا فروریزی ساختمان متروپل به نهادی مستقل از حکومت اجازه بررسی و تهیه گزارش میدانی داده نشده است.
اگر حکومت به راستی قصد روشن‌شدن چرایی این نوع حوادث رادارد و برایش شناختن حقیقت به قصد اصلاح امور و نیز قانع‌کردن افکار عمومی مهم است
می‌تواند راه تشکیل کمیسیون مستقل و فراحکومتی را برای بررسی دلایل فاجعه بندرعباس هموار کند. تنها راه صلح با افکار عمومی و بازسازی اعتماد و مشروعیت از دست رفته برای هر حکومتی تن دادن به قواعد بازی شفاف و امکان دخالت مستقل جامعه، رسانه‌ها و کارشناسان است.
کانالدشخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
21.04.202509:10
فرازهایی از گفتگوی علی صمد با سعید پیوندی درباره نسل زد
https://voice-of-iran-republic.com/article/ZS1DlejcqU

در جامعه شناسی معمولا کسانی را که در یک دوره ۱۵ ساله متولد می‌شوند را یک نسل می‌نامند... می‌توان از ورودی‌های گوناگون مانند سن، تجارب مشترك، چند و چون روندهای جامعه‌پذیری، شرایط زیستی و یا رخدادهای
مهم تاریخی همچون جنگ، انقلاب، بحران یا حادثه سیاسی مهم و یا اتفاقات طبیعی براي تحلیل یک نسل و یا مقایسه با نسل‌های قبلی و یا بعدی به بحث پرداخت. نسل‌ها معمولا نوعی دیالکتیک تداوم و گسست فرهنگی و نظام ارزشی را نمایندگی می‌کنند. ... نکته مهم این است که یک نسل گروه اجتماعی کاملا همگون نیست و هر نسلی در جامعه‌ای رشد می‌کند که هویت یک‌پارچه ندارد.
...نکته‌ای که شاید امروز در رابطه با تعاریف دهه‌های گذشته باید به آن اشاره کرد جهانی شدن بیش از گذشته پدیده نسل‌ها و زندگی شبکه‌ای نسل‌های کشورهای مختلف است.پدیده نسلی و ظهور نسل‌های جدید متفاوت در کشورها دارای وجود اشتراک زیادی هم هست و همین سبب می‌شود که نسل‌ها شاید بیش از گذشته دارای برخی ویژگی‌های مشترک در سطح کلان و جهانی هم باشند. این هم‌گرایی روزافزون با توسعه ارتباطات و رسانه‌ها شتاب هم گرفته است.
...واقعیت ایناست که نسل زد در ایران، جامعه و نسل های گذشته را بخاطر سبک و سیاق زندگی، ذهنیت و فرهنگ خود شگفت‌زده کرده است. نسل زد نماد شکست حکومت دینی و جامعه‌ای است که دردرون خود و از پائین سکولار شده است. ... نسل زد با وجود زندگی در فضای فرهنگی دین‌زده و کنترل اجتماعی فراگیر به گونه بی پروا تضاد خود با فرهنگ حکومتی را در عرصه عمومی به نمایش می‌گذارد و هنجارهای رسمی را به چالش می‌کشد.
همه شواهد نشان می دهند که نسل جوان ایران به صورت شبکه‌ای زندگی می‌کند و با دنیای امروزی و نسل جوان جهانی ارتباطات گسترده ‌ی دارد و به خوبی می‌داند درکشورهای دیگر چه می‌گذرد. نگاه آن‌ها به ایران هم با چنین شناختی از دنیا و زمانه
کنونی شکل می‌گیرد. نسل‌های گذشته که گاه به خودشان "نسل سوخته" هم می‌گفتندو یاد گرفته بودند با سرکوب فرهنگی، ممنوعیت‌ها و محدودیت‌ها به گونه‌ای کنار بیایند
... سطح و میزان انتظارات نسل کنونی تفاوت محسوسی با گذشته دارد آن‌ها با حرکت ازوضعیت جوانان در بقیه کشورها از خودشان و از جامعه می‌پرسند چرا ما باید همان آزادی‌ها و شرایط زندگی هم سن و سال‌های خودمان در دنیای امروز را نداشته باشیم.
برای مثال در ایران ما شاهد آن هستیم که این نسل سیاست را همان گونه نمی‌بیند که نسل‌های گذشته. ما با جوانانی سروکار داریم که کمتر آرمان‌گرا هستند و بیشتر از ورودی مسائل انضمامی به سیاست می‌پردازند...فعالیت‌های شبکه‌ای، استفاده گسترده از شبکه‌های مجازی و تشکل‌گریزی و دوری از سازمان‌های مدنی در جمله رفتارها و ذهنیت نسل جوان اهمیت فراوانی دارند. یکی دیگراز سنجه‌های مهم مشارکت نسل جدید شکل‌گیری نمادهای جدید در مبارزات اجتماعی است. در
تجربه مبارزه علیه حجاب اجباری شخصیت‌های هنری و ورزشی به الگوهای مهم نسل زد تبدیل شده‌اند ...
...نسل‌های گذشته نوعی تفکیک میان آزادی سیاسی، دمکراسی و آزادی‌های فردی
احترام به کرامت انسانی بوجود آورده بودند. برای مثال در جنبش سبز و حتا در حرکت‌های فمینیستی مانند کمپین یک میلیون امضاء حرف چندانی از حجاب و یا پایان سلطه حکومت بر بدن شهروندان در میان نبود. برای همگان در آن زمان حجاب یا رهایی بدن از سلطه حکومت زیر مجموعه آزادی سیاسی بودند. ... تفاوت نسل جدید با نسل‌های گذشته این است
که این دو مقوله را از یکدیگر جدا نمی‌کند و آزادی بدن و یا حق شاد زیستن را جزیی از آزادی به مفهوم عام می بیند.
...حکومت دینی برآمده از جنبش انقلابی در سال ۱۳۵۷ بر این باور بود که با در دست گرفتن انحصاری رسانه‌ها و اسلامی‌کردن نهادهای فرهنگی به ویژه آموزش روح جامعه و نسل جوان را تسخیر می‌کند. تلاش برای خالص سازی هویتی و
یک‌پارچه کردن فرهنگی که با اعلام جنگ به هویت ملی و هویت‌های دیگر از جمله هویت‌های اتنیکی یا اقلیت‌های دینی همراه بود به گونه‌ای آشکار شکست خورده است. حکومت جنگ فرهنگی را به جامعه و به نسل جوان باخته است ...
...رابطه با بدن شاید یکی از مهم‌ترین شکاف‌هایی باشد که نسل زد درمقایسه با بقیه نسل‌ها تجربه می‌کند. بدن به عنوان لنگرگاه زندگی و شادکامی (به
قول مرلو پونتی فیلسوف فرانسوی) در حقیقت آنتی‌تز فرهنگ حکومتی است که بدن را برای شهادت، پرهیزکاری می‌خواهد... نسل زد به زندگی این دنیایی باور دارد و نمی‌خواهد حکومت صاحب بدن او باشد...
کانالشخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
26.04.202511:13
Log in to unlock more functionality.