Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
"چراغ خاموش کلمات" شعر نوشته فاطمه ملک زاده avatar

"چراغ خاموش کلمات" شعر نوشته فاطمه ملک زاده

TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verified
Trust
Not trusted
Location
LanguageOther
Channel creation dateMar 23, 2025
Added to TGlist
Apr 16, 2025

Latest posts in group ""چراغ خاموش کلمات" شعر نوشته فاطمه ملک زاده"

#نیوایج
#گیتار #ساکسفون
#chris_spheeris
#newage
#guitar #sax
#1993
🔺 @bikalammusic 🔻

😷 #ماسک_بزنیم 😷
لینک عضویت در کانال  چراغ خاموش کلمات   "شعر نوشته های بانو فاطمه ملک زاده" 👇👇👇



https://t.me/shernveshtehfatmehmalekzadeh
خانه تکانی میکردم
گفتم ماهِ پشتِ پنجره را
گرد گیری کنم
پیچکِ خار دار رویِ زمختیِ دیوار
و پرنده ای که
در حفره چشمِ تندیس لانه دارد
یکی داد زد
اینجا زنی ایستاده پشتِ این دیوار
رو به درختِ عصر گاهی
هم نگاهِ سار
و شعرهایی دارد که حاصلِ روزگارِ سیاه اوست
و چیزی که او را به نوشتن وا می‌دارد
تکانه هایِ مرگ گریز، از کف دادن هاست
این زن ترجیع بندی ست که
در یک سمفونیِ جنون تکرار می‌گردد
آرزو کردم لک لکِ سفیدی بودم
با پروازی دستکاری شده
تا ببینمش
آی وقتی جهتِ بادها عوض می‌شود
و درختان همدیگر را دست می‌اندازند
شال ات را در مه تکان بده
تا خیال کنم خرسِ سفید به دشمن زده ست
بعد نگاه کنم
چگونه این همه سال شعرهای خطری ات را
با کلماتِ ممنوع
میانِ دندان هایت حمل کرده ای
شال تکان می‌دهی که
"لجنم
برایِ رسیدن به من
باید به عمقِ دریا برسی"

# فاطمه _ ملک _ زاده
به رویاهای زیباتون فکر کنید...

#موسیقی_بی_کلام

🔅@degarandishiii
یک نفر درونِ من ست
که به بیرون نگاه می‌کند
پُک می‌زند به پیپ اش
و جرعه جرعه چای می نوشد
یک نفر درونِ من ست ویرانگر
گاه ایستاده
گهی نشسته
آفتاب می نوشد
یک نفر که چون دری دوار
به زوایایِ جهان خیره شده ست
و با یک خودکار که همزنِ درونش ست
کاغذ سیاه میکند
یک نفر با حساب و کتاب
که جرات نداری بگویی جورِ دیگر نگاه کن
با او به بیرون نگاه میکنم
وقتی باد صورتِ کارگرِ مسلول را لیسه می‌زند
او می‌زند به سیمِ آخر
وقتی دودِ سیگارها
به طاقِ کافه می‌زند
آه دست به دهان زندگی کردن
در کابینی کوچک
کنارِ سندیکایِ کارگری
مثلِ غوطه ای ناگهانی در آبِ داغ ست
داغ مثلِ ستاره ای که
بر زمینی تاریک افول میکند
آنگاه آن یکنفر و من آوازهایِ نخوانده پدران مان را
سر می‌دهیم
و از این همه هیچی پُرِ نفرت میشویم
نفرت همه چیز را با خودش می بَرَد
بعد پشتِ بطریِ الکل پنهان میشویم
آن یک نفر و من
ذره ذره می‌میریم
و این شصت و چهار سال ست که
همچنان ادامه دارد

# فاطمه_ ملک_ زاده
«شعر، رقص است و سخن گفتن در باره­ی آن یعنی چگونگی توجه به گام­ ها. من به صراحت می­ گویم که دوست دارم برقصم و ابداً اهمیت نمی­ دهم که گام­ هایم را بشمرم، زیرا به محض اندیشیدن درباره­ی آن­چه می­ کنم، توازنم را از دست می­ دهم. شعر، رقص با کلمات است. بار دیگر آن را تکرار می­ کنم. رقص با همه­ ی اعضای بدن، با همه­ ی خلجان­ های درونی، ارادی و غیرارادی، با همه ­ی اجزای آشکار و پنهان تن، با همه ­ی آرزوهای ممکن و ناممکن و پیش­ بینی­ های معقول و نامعقول».

نزار_قبانی
فوق العاده
لذت بخش
جادوی نی
«لطفا آیه‌های روشنفکرانه را مثل کاه و علف جلوی ما نریزید! چرا شعر نباید شعار باشد، در جایی که زندگی کمترین شباهتی به خود ندارد؟ این کفر است که دنبال شعر ناب و جوهر سیّال شعری، سینه چاک بدهیم. من به نفع زندگی از شعر این توقع را دارم که اگر لازم باشد نه فقط شعار، بلکه خنجر و طناب و زهر باشد، گلوله و مُشت باشد..»


#خسرو_گلسرخي
@khialatesarzadeh
Reposted from:
هونارا
شعر از سکوت در می آید و در آرزوی سکوت می ماند. شعر چون خود بشر، از سکوتی به سکوتی دیگر سفر می کند. شعر مثل پروازی است، مثل چرخشی است بر فراز سکوت.
و امروز شعر، با سکوت قطع رابطه کرده است. شعر، امروز از کلمه، از تمام کلمات سرچشمه می گیرد و اغلب چیزی که با کلمه قابل انتقال باشد، وجود ندارد، در عوض، کلمه خود، در جستجوی چیزی است تا آنرا به شکلی بیان کند. ولی شاعر راستین، از تصاحب اشیا شروع می کند و بدنبال کلماتی برای بیان اشیا می گردد، نه بالعکس.

#ماکس_پیکارد
#جهان_سکوت
به نقل از #طلا_در_مس

شاعر بزرگ فضای مضمون خود را کاملا با کلمات پر نمی کند، او فضایی را در شعرش باز می گذارد تا شاعری دیگر و بزرگتر بتواند سخن بگوید. او اجازه می دهد که شاعری دیگر در مضمونش شرکت کند. او موضوع را از آن خود می سازد ولی آنرا بطور کامل برای خود نگاه نمی دارد. به همین دلیل چنین شعری سخت و ثابت نیست، بلکه یک خصوصیت پرواز کن و متحرک دارد که در هر لحظه ممکن است به شاعری دیگر، به شاعری بزرگ تر، تعلق یابد.

#رضا_براهنی
#طلا_در_مس

🌀🆔@honaraaa
خواننده هایی هستند که از تاریکی شعر را می خوانند ،خواننده هایی که شعر را در تاریکی می خوانند .خواندن هم "استیل "می طلبد .
خواندن هنری است که سهمش را درشعر ،و به طور کلی در ادبیات ،باید جدی گرفت . یک خواننده ی حرفه ای در حاشیه ی آنچه می خواند برای خودش ابزاری دارد و کار گاهی .
خواننده ای که برای خواندن متن کارگاه شخصی نداشته باشد یک خواننده ی بی ساز و برگ ،یک خواننده ی عامی ،است .
برعکس ،خواننده ی باساز وبرگ ، نخوانده را می خواند ،لای سطرها را می خواند . در این معنا ،خواندن خود نوعی خلق است ،آفرینش است .
خواننده ای که نمی نویسد ولی خودش متنی برای خواندن می شود . این طور خواندن ،قدرت است . و فکر می کنم که پل کلودل شاعر فرانسوی از این هم فراتر می رود وقتی می گوید :غرض وهدف ادبیات این است که خواندن یاد بگیریم .

یداله_رویایی
شما خیال کردید کتاب های مرا سانسور کنید، می آیند کتاب های شما را می خوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب  شما را می خواند، نه کتابِ من را. این حاصلِ زحماتِ شماست... جوان ها این جور بار آمدند، بی‌مطالعه، بی‌هویت، بی هویتی یعنی همین که نمی دانند، چه شخصیت هایی در شهرشان بوده و ظهور کرده، که تکیه گاهی برایشان باشد و بعد هم، اتکا به نفس پیدا کنند و بدانند که چه کسی هستند!

علی اشرف درویشیان

@fariborzalinezhad
«موسیقی مکاشفه‌ای بالاتر از هر فلسفه و حکمتی است. با موسیقی از هر رنج و دردی رها میشویم .»

🎼 داستان عشق . نهایت آرامش با #پانفلوت
🎵با اجرای متفاوت و زیبای Edward Simoni



زمستان ، فصل دیرپا به‌ ناگاه سر رسیده بود و به زودی برف هم می‌آمد ، اوّل چهار سانتیمتر و پس از مدّتی آرامش ، قشری ضخیم‌تر و بعد هم برف‌های دیگر روی آن . پیش‌بینی شمار برف‌ها محال به نظر می‌رسید و انتظار باز آمدن بهار دراز بود . « و با این همه ، روزی بسیار پیش از آن‌چه انتظار رود ، آری ، بسیار پیش از آن ، انبوهی از شُرّه‌های کوچک از ایوان‌ها ترانه‌خوان می‌شود و عاقبت زمستان چنان به فرجام می‌رسد که آدمی حیران می‌ماند . »


#دینو_بوتزاتی | بیابان تاتارها
ترجمه‌ : سروش حبیبی
Reposted from:
دریا دیم avatar
دریا دیم

Records

21.04.202523:59
70Subscribers
11.04.202523:59
0Citation index
15.04.202513:10
101Average views per post
16.03.202515:21
18Average views per ad post
14.04.202514:42
16.67%ER
15.04.202515:22
190.57%ERR
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
12 APR '2514 APR '2516 APR '2518 APR '2520 APR '2522 APR '25

Popular posts "چراغ خاموش کلمات" شعر نوشته فاطمه ملک زاده

شما خیال کردید کتاب های مرا سانسور کنید، می آیند کتاب های شما را می خوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب  شما را می خواند، نه کتابِ من را. این حاصلِ زحماتِ شماست... جوان ها این جور بار آمدند، بی‌مطالعه، بی‌هویت، بی هویتی یعنی همین که نمی دانند، چه شخصیت هایی در شهرشان بوده و ظهور کرده، که تکیه گاهی برایشان باشد و بعد هم، اتکا به نفس پیدا کنند و بدانند که چه کسی هستند!

علی اشرف درویشیان

@fariborzalinezhad
16.04.202513:00
خانه تکانی میکردم
گفتم ماهِ پشتِ پنجره را
گرد گیری کنم
پیچکِ خار دار رویِ زمختیِ دیوار
و پرنده ای که
در حفره چشمِ تندیس لانه دارد
یکی داد زد
اینجا زنی ایستاده پشتِ این دیوار
رو به درختِ عصر گاهی
هم نگاهِ سار
و شعرهایی دارد که حاصلِ روزگارِ سیاه اوست
و چیزی که او را به نوشتن وا می‌دارد
تکانه هایِ مرگ گریز، از کف دادن هاست
این زن ترجیع بندی ست که
در یک سمفونیِ جنون تکرار می‌گردد
آرزو کردم لک لکِ سفیدی بودم
با پروازی دستکاری شده
تا ببینمش
آی وقتی جهتِ بادها عوض می‌شود
و درختان همدیگر را دست می‌اندازند
شال ات را در مه تکان بده
تا خیال کنم خرسِ سفید به دشمن زده ست
بعد نگاه کنم
چگونه این همه سال شعرهای خطری ات را
با کلماتِ ممنوع
میانِ دندان هایت حمل کرده ای
شال تکان می‌دهی که
"لجنم
برایِ رسیدن به من
باید به عمقِ دریا برسی"

# فاطمه _ ملک _ زاده
15.04.202519:48
«موسیقی مکاشفه‌ای بالاتر از هر فلسفه و حکمتی است. با موسیقی از هر رنج و دردی رها میشویم .»

🎼 داستان عشق . نهایت آرامش با #پانفلوت
🎵با اجرای متفاوت و زیبای Edward Simoni



زمستان ، فصل دیرپا به‌ ناگاه سر رسیده بود و به زودی برف هم می‌آمد ، اوّل چهار سانتیمتر و پس از مدّتی آرامش ، قشری ضخیم‌تر و بعد هم برف‌های دیگر روی آن . پیش‌بینی شمار برف‌ها محال به نظر می‌رسید و انتظار باز آمدن بهار دراز بود . « و با این همه ، روزی بسیار پیش از آن‌چه انتظار رود ، آری ، بسیار پیش از آن ، انبوهی از شُرّه‌های کوچک از ایوان‌ها ترانه‌خوان می‌شود و عاقبت زمستان چنان به فرجام می‌رسد که آدمی حیران می‌ماند . »


#دینو_بوتزاتی | بیابان تاتارها
ترجمه‌ : سروش حبیبی
15.04.202521:04
@khialatesarzadeh
15.04.202519:53
خواننده هایی هستند که از تاریکی شعر را می خوانند ،خواننده هایی که شعر را در تاریکی می خوانند .خواندن هم "استیل "می طلبد .
خواندن هنری است که سهمش را درشعر ،و به طور کلی در ادبیات ،باید جدی گرفت . یک خواننده ی حرفه ای در حاشیه ی آنچه می خواند برای خودش ابزاری دارد و کار گاهی .
خواننده ای که برای خواندن متن کارگاه شخصی نداشته باشد یک خواننده ی بی ساز و برگ ،یک خواننده ی عامی ،است .
برعکس ،خواننده ی باساز وبرگ ، نخوانده را می خواند ،لای سطرها را می خواند . در این معنا ،خواندن خود نوعی خلق است ،آفرینش است .
خواننده ای که نمی نویسد ولی خودش متنی برای خواندن می شود . این طور خواندن ،قدرت است . و فکر می کنم که پل کلودل شاعر فرانسوی از این هم فراتر می رود وقتی می گوید :غرض وهدف ادبیات این است که خواندن یاد بگیریم .

یداله_رویایی
Reposted from:
هونارا
15.04.202520:41
شعر از سکوت در می آید و در آرزوی سکوت می ماند. شعر چون خود بشر، از سکوتی به سکوتی دیگر سفر می کند. شعر مثل پروازی است، مثل چرخشی است بر فراز سکوت.
و امروز شعر، با سکوت قطع رابطه کرده است. شعر، امروز از کلمه، از تمام کلمات سرچشمه می گیرد و اغلب چیزی که با کلمه قابل انتقال باشد، وجود ندارد، در عوض، کلمه خود، در جستجوی چیزی است تا آنرا به شکلی بیان کند. ولی شاعر راستین، از تصاحب اشیا شروع می کند و بدنبال کلماتی برای بیان اشیا می گردد، نه بالعکس.

#ماکس_پیکارد
#جهان_سکوت
به نقل از #طلا_در_مس

شاعر بزرگ فضای مضمون خود را کاملا با کلمات پر نمی کند، او فضایی را در شعرش باز می گذارد تا شاعری دیگر و بزرگتر بتواند سخن بگوید. او اجازه می دهد که شاعری دیگر در مضمونش شرکت کند. او موضوع را از آن خود می سازد ولی آنرا بطور کامل برای خود نگاه نمی دارد. به همین دلیل چنین شعری سخت و ثابت نیست، بلکه یک خصوصیت پرواز کن و متحرک دارد که در هر لحظه ممکن است به شاعری دیگر، به شاعری بزرگ تر، تعلق یابد.

#رضا_براهنی
#طلا_در_مس

🌀🆔@honaraaa
11.04.202514:34
#شمس_لنگرودی
#واژه‌ها_به_دیدن_من_آمدند

...شاهراه من بود بوسه‌ات
هنگامی که تمامی راه‌ها را
گم کرده بودم
در جنگلی که تمامی نداشت.
15.04.202512:39
بینِ نیمه هایِ شب
و سر زدنِ خورشید
در دود علامت می‌دهی
و گناهکارانه می خندی که پشیمانی
دست نگهمیدارم که
پایِ شتاب ات بشکند
یکی می‌گوید برگی که باد آن را
رویِ شاخه تکان می‌دهد
حتما درختی آنجا هست
به کلاغی میمانی با هوسِ پرواز
که در یک گالری
زندانی ست
فکرِ اینکه مرا با یک صبحِ دیگر بیدار میکنی
راه می افتم
رویا ها پس از کنار زدنِ خورشید
با تو آغاز می‌شود

# فاطمه _ ملک_ زاده
15.04.202513:15
15.04.202512:48
‍مستند خانه_سیاه_است (1341)
نسخه ترمیم شده با کیفیت 720p


مستند خانه سیاه است
کارگردان: فروغ فرخزاد

خلاصه فیلم:
فیلم روایت غم‌انگیزی از زندگی جذامیان در جذامخانه باباباغی در شمال غربی تبریز است...
16.04.202512:27
یک نفر درونِ من ست
که به بیرون نگاه می‌کند
پُک می‌زند به پیپ اش
و جرعه جرعه چای می نوشد
یک نفر درونِ من ست ویرانگر
گاه ایستاده
گهی نشسته
آفتاب می نوشد
یک نفر که چون دری دوار
به زوایایِ جهان خیره شده ست
و با یک خودکار که همزنِ درونش ست
کاغذ سیاه میکند
یک نفر با حساب و کتاب
که جرات نداری بگویی جورِ دیگر نگاه کن
با او به بیرون نگاه میکنم
وقتی باد صورتِ کارگرِ مسلول را لیسه می‌زند
او می‌زند به سیمِ آخر
وقتی دودِ سیگارها
به طاقِ کافه می‌زند
آه دست به دهان زندگی کردن
در کابینی کوچک
کنارِ سندیکایِ کارگری
مثلِ غوطه ای ناگهانی در آبِ داغ ست
داغ مثلِ ستاره ای که
بر زمینی تاریک افول میکند
آنگاه آن یکنفر و من آوازهایِ نخوانده پدران مان را
سر می‌دهیم
و از این همه هیچی پُرِ نفرت میشویم
نفرت همه چیز را با خودش می بَرَد
بعد پشتِ بطریِ الکل پنهان میشویم
آن یک نفر و من
ذره ذره می‌میریم
و این شصت و چهار سال ست که
همچنان ادامه دارد

# فاطمه_ ملک_ زاده
15.04.202513:45
همنوازی بیمانند

تڪنوازان : ۱۴۹
دستگاه : شور

نوای ضرب :
جهانگیر ملڪ

نوای ویلون :
استاد بدیعی

اسطوره تار :
فرهنگ شریف

فوق‌ زیباااا👌
شامگاهتان را میسازد
درودهاا برصاحبدلان اهل خرد
شامگاهان پرتوی
تابنده از عشق و نور خداوندگار
       بر صحیفه وجودتان
        ایامتان شیرین و گوارا

❣🕊
Reposted from:
دریا دیم avatar
دریا دیم
20.04.202510:44
15.04.202514:11
شعر شبیهِ من ست
درست شکلِ من
و خطوطِ درهمِ چهره مرا دارد
جسارتِ زبانِ لختِ مرا
و رنگِ وحشیِ چشمخانه های مرا دارد
و ضربانِ پنجِ وارونه درونِ سینه ام را
شعر سخنگویِ رسمیِ غمها و شادی های من ست
اینروزها آگهیِ ترحیم را نگاه میکنم
ردیفِ زنان و مردان
که عمرشان را به ما داده اند
شعر می‌گوید آی مرگ شوخی را کنار بگذار
او اسکله متروک و غیر قانونی نیست
که پاتوقِ خلافکاران باشد
او خاور شناسِ خارجی نیست
که در بزرگسالی
زبانِ رسمی آموخته باشد
شعر شمعی ست که
باورهایِ مرا خانه به خانه می برَد
شعر می‌گوید به زیبا ترین شکل خواهی مُرد
زیرِ قوسِ درختی بلند
وقتی به شعر ایستاده ای
به خنده ابدی خواهی خشکید
و روزنامه هایِ محلی
خواهند نوشت
داوینچی لبخندِ ژوکوند را
دوباره کشیده ست

# فاطمه_ ملک_ زاده
Log in to unlock more functionality.