Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
کردستان نامه avatar

کردستان نامه

کردستان نامه کانالی است با مدیریت اسماعیل شمس، دکترای تاریخ ، هدف کانال، تولید دانش آکادمیک و تخصصی در حوزه مطالعات کردی و به ویژه تاریخ کردستان و کرد است.
ارتباط با ادمین:
@Esmail_shams

esmailshams54@gmail.com
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verified
Trust
Not trusted
LocationІран
LanguageOther
Channel creation dateMay 10, 2025
Added to TGlist
Mar 23, 2025

Latest posts in group "کردستان نامه"

🌟 و تو چه می‌دانی که درد ما چیست؟

🔺شماری از خوانندگان گرامی درخواست کردند که مقاله کوچ کردان خراسان در فولکلور کرمانجی نوشته روانشاد دکتر رقیه سلطانی را که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم، منتشر کنم. از آنجا که انتشار همه آن مقاله میسر نیست،ترجمه بخشهایی از اشعار منتخب آن را که با شیوه‌ای موزون و به زبان کردی کرمانجی سروده شده‌اند، می‌آورم و یاد و خاطره نویسنده را گرامی می‌دارم. باید گفت هرکس در میان کردهای خراسان زیسته است به خوبی می‌داند که کوچ و غربت به مثابه یک درد خاص و غیرقابل درک برای دیگران، محور اصلی فولکلور آنان است.این مردم ۴۰۰ سال پیش از دوران شاه اسماعیل صفوی و به‌ویژه در زمان شاه عباس از ولایت چمشگزک و منطقه‌ای که امروز بخشهایی از خاک ارمنستان، آذربایجان، ترکیه و ایران را شامل می‌شود به شرق ایران از آخال تا بلوچستان کوچانده شدند تا در برابر تهاجم ازبکان، ترکمانان و افغانان از مرزهای شرقی دفاع کنند. در همان حال ترکان افشار و بسیاری از طوایف دیگر ترک در قلمرو آنان اسکان یافتند تا کمربندی دفاعی در برابر عثمانیان سنی ایجاد کنند و به مثابه دیواری انسانی مانع پیوستگی کردهای قلمرو صفویان به عثمانیان گردند.طوایف کرد همراه با گله‌های خود مسیر طولانی آذربایجان تا تهران و از آنجا تا خراسان را پیمودند. بسیاری از این مردم در طول راه به سبب گرسنگی و بیماری مردند و احشامشان تلف شدند.گروههایی از آنان هم که نای رفتن نداشتند در مسیر راه در زنجان، قزوین، جابان و سربندان در اطراف تهران، سبزوار و نیشابور سکنی گزیدند. بازماندگان هم پس از ورود به شرق ایران با بومیان آنجا گرفتار کشمکش شدند و همزمان در جنگ با ترکمانان و ازبکان و افغانان صدمات زیادی را تحمل کردند. همه این دردها و مصایب در فولکلور و شعر شاعران این دیار منعکس شده است.🔺
  
جعفرقلی زنگلی و روایت کوچ :

ولایت من ارزروم است. هفت سال است که از آنجا رانده شده‌ام. اینجا سرزمین من نیست. کبک های سرزمین من بهتر می‌خوانند. درختان وطن من سبز ترند. 
نمونه دیگر از آهنک کوچ را آقای مظفر حمیدی اجرا کرده است: بینه ها کجایند؟ من برای رفتن مسیر را نمی‌دانم.طایفه‌های دیگر ما کجا رفته اند؟ دوستان و یاران از یورت ما رفته‌اند و من در مسیر جا مانده‌ام. من غریبه‌ای هستم بین شما. آواره‌ای هستم که شب و روز به دنبال دوستان خود می‌گردم و ردپای کوچ را پیدا نمی‌کنم. درد غریبی دردی سنگین است. غریب هر کجا باشد بی‌نام و نشان است. چه کسی تو را از خانه‌ات بیرون کرد؟ چه شد که راه بینه و طایفه‌ات را گم کردی؟ چه شد که خانه و زندگیت ویران گشت و آواره و سرگردان این سرزمین شدی؟ مادر عزیزم با دست‌هایت اشک من را پاک کن.کسی از سرگذشت ما خبری ندارد.آهای! چوپان سازت را بردار. باز هم آهنگ غریبی را بخوان و درد دلت را به بادها بسپار.

قرارداد آخال و اخراج کردهای کرمانج توسط روسیه

بعضی از آهنگ‌های کردی خراسان برگرفته از وقایع تاریخی مانند قرارداد آخال میان ایران و روسیه در دوره ناصرالدین‌شاه است که باعث وداع دوباره کردها با وطنشان شد.برخی از سرداران کرد کرمانج، مانند سردار عوض و ججو خان درگزی در مقابل روسیه ایستادند. مقاومت آنها سبب خلق داستانهای حماسی زیادی در فولکلور منطقه شد و برخی شاعران معاصر هم با تکیه بر فولکلور اشعاری دراین باره سرودند. شعر"عشق ولایت" سروده آقای حسن پور درهمین ارتباط است:

  خرمن‌های درد و داغ،خرمن‌های بغض و درد، خرمن‌های عشق ولایت/ نقل قصه های مرد و نامرد/قصه سرداران سرخ /سردارانی که اسمشان دیده نشد/تاریخ را برعکس نوشتند، بدون حماسه سرداران کرد/ خون سرداران کرد برای تاریخ جوهر شده است/ تاریخ را برای خود نوشتند،آن مردان بد گوهر/ بدون عوض و ججو /بدون فیروزه و عشق آباد /تاریخی که بدون اینها باشد/ اصل و بنیاد ندارد/ آخال شد شور خونین/فیروزه جگر ما/ شر قاجارها از کجا به جان ما افتاد/قاجار ها فیروزه ما را فروختند /قاجارها سرزمین کردها را فروختند/ مادرهای ما از فیروزه آمدند با دلی پر درد/ مادرهای ما آمدند با صورتهای خون‌آلود/ در آنجا هنوز دارهای قالی به‌جا مانده‌اند/راه و مسیر کردها دوباره عوض شد و کردها از فیروزه رانده شدند/ کردها رفتند، اما فیروزه همچنان چشم به‌راه آنها دوخته است/ باز هم غیرت کردها "رستمی" مثل سردار عوض را به مرزها فرستاد.

هجوم ترکمانان

آهنگ گلنار
غصه‌ها جانم را خورده‌اند. دیدار ما به قیامت.جوانان ما را کشتند و زنان را بردند.گلنار من را اسیر کردند.ترکمن‌ها او را در کوچه و بازارها فروختند.

آهنگ الله مزار
وای‌چه روزگاری است؟/خدایا این چه مصیبتی  است که بر سر ما آمده است.تقاص کدامین گناه است؟/چرا این‌چنین غریبانه در میان آب و خاک خودمان به خونمان بغلتیم؟

@kurdistanname
📚سهم ما از این زندگی چرا عادلانه نیست؟

✍️اسماعیل شمس

🔺امروز صبح یکی از همکاران خبر تلخ درگذشت خانم دکتر رقیه سلطانی از جوانان کرد کرمانج خراسان و دانش‌آموخته رشته تاریخ را به من داد. برای ساعتها غمی سنگین وجودم را فرا گرفت و مصمم شدم درباره او بنویسم، زیرا سکوت در برابر چنین مرگهای تحمیلی و زودرس خیانت به حق مسلم انسانها برای برخورداری از یک زندگی عادلانه است.

🔺رقیه سلطانی متولد روستایجلفان از توابع بخش نوخندان شهرستان درگز در استان خراسان رضوی بود. او خیلی زود خود را از جلفان به تهران رساند و کارشناسی ارشد و دکترایش را با رتبه یک روزانه از دانشگاه بهشتی دریافت کرد. مثل هر دانش‌آموخته خودساخته تاریخ انتظار داشت که جذب هیٲت علمی در دانشگاهی دور یا نزدیک و سراسری یا آزاد شود. بارها بختش را آزمود، اما هربار به در بسته خورد. در سرزمینی که نزدیکی به فلان مقام دولتی و خصوصی یا ارتباط شخصی و کاری با فلان مسئول و فلان فرد متنفذ و تصمیم‌ساز گاه بیشتر از تخصص و دانش، سرنوشت انسان را تعیین می‌کند،قطعاً انسانهای گمنامی چون او در ردیف آخر انتخاب خواهند بود. در دهه نود که قرار بود پروژه تاریخ و فرهنگ کرد در مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی تدوین شود، او را هم مانند دهها جوان دیگر برای نگارش مقاله دعوت کردم و پیشنهاد دادم که تاریخ کوچ کردان کرمانج به خراسان در دوره صفویه را با استناد به فولکلور مردم کرد بررسی کند. او که به زبان و فرهنگ زادگاهش بسیار علاقه‌مند بود، پذیرفت و مقاله‌ای نوشت که یکی از بهترین مقالات این پروژه شد. او در سالهای بعد چند مقاله دیگر درباره تاریخ و فرهنگ کردهای خراسان نوشت، اما زهی افسوس که به سبب توقف پروژه این مقالات هم رنگ چاپ و انتشار به خود ندیدند. در این چند سال هربار که تماس می‌گرفت، تنها از زمان چاپ پروژه می‌پرسید و بس؛ امروز که داستان مرگ او را شنیدم تازه علت تماسهای او را فهمیدم.خانم دکتر سلطانی هیچگاه از بیماری سرطانش به من نگفت، ولی دردا و دریغا که پیش از دیدن چاپ مقالاتش از این دنیا رفت و دنیایی از افسوس را برای ما به‌جا گذاشت. او با وجود مرگ برادر که او هم دانش‌آموخته تاریخ بود، به امید رسیدن به آرزویش، یعنی تدریس در دانشگاه با سرطان جنگید، ولی عدم استخدام و از دست دادن تدریجی شرط سنی و فوت پدرش افسردگی و ناامیدی او را بیشتر کرد.ناتوانی مالی، امکان خرید داروی شیمی‌درمانی و ادامه درمان را از او سلب کرد و به درگز برگشت. با وجود اصرار خویشاوندان و دوستانش برای تٲمین پول دارو زیر بار نرفت و درمان را قطع کرد.عزت نفس و اخلاقمداری از سویی و جفای روزگار و مردمانش از سوی دیگر او را به کنج تنهایی کشاند و منتظر سرنوشت ماند تا سرانجام بهار زندگیش در ماه اول بهار خزان شد.

🔺چرا از او نوشتم؟ زیرا او و جوانانی چون او قربانیان تبعیض چندلایه‌ای هستند که در این جامعه جاری است. شاید گفته شود بیکاری و عدم استخدام، مشکل همگی است، اما این، همه حقیقت نیست. اگر اکثریت برای رسیدن به هدف، یک و گاه دو لایه تبعیض را بر سر راه خود می‌بینند، هستند کسانی که نه از هفت خوان، بلکه از هفتادخوان تبعیض هم می‌گذرند، اما باز به مقصد نمی‌رسند. بگذارید صریح‌تر بگویم: دانشجویی که در یکی از ادوار تاریخ عمومی و سلسله‌ای ایران کار نکرده و تنها به پژوهش تاریخی در حوزه مطالعات کرد علاقه‌مند است، در دانشگاه جایی ندارد، چون چنین رشته‌ای در ایران نیست. او حتی ناچار است پایان‌نامه و رساله دکتری خود را هم خارج از این حوزه برگزیند،که فردا برای استخدام به کار آید، چنانکه خانم سلطانی چنین کرد.در صدها پژوهشگاه و فرهنگستان و مرکز تاریخی این کشور که با پول دولت و مالیات همه ملت اداره می‌شوند، برخلاف کشورهای همسایه اتاقکی برای پژوهش درباره تاریخ کرد وجود ندارد. نشریات و ناشران خصوصی هم کمتر به چاپ کتاب و مقاله در این زمینه تمایل دارند، زیرا نگرانند که برچسپ سیاسی و قومی بخورند. هرچه هم اصرار شود که کردستان و کرد، چه در ایران و چه در خارج ایران از دوران هخامنشیان تا صفویان جزو قلمرو آنان بوده است، باز کار درباره تاریخ این حوزه برخلاف کرمان و گیلان برچسپهایی مانند قوم‌گرا را برای پژوهشگر به دنبال دارد. مراکز کردشناسی خارج از ایران هم به مباحث سیاسی و زبانی مشغول هستند و تمایلی به پژوهش آکادمیک درباره تاریخ کرد در مقطع غیرمعاصر ندارند. نهادهای خصوصی و رجال کرد هم برخلاف دیگر استانها و مناطق کشور از پروژه‌های تحقیقاتی درباره تاریخ کردستان حمایت نمی‌کنند.

🔺راستی اگر دکتر سلطانی جذب دانشگاه می‌شد یا با آن شور و شوقی که مقاله کوچ کردان خراسان را نوشت، فرصت ادامه تحقیقات در این زمینه به او داده می‌شد آیا گرفتار چنین سرنوشتی می‌گردید؟ رقیه سلطانی رفت،اما دهها پژوهشگر تاریخ با شرایط او هنوز هستند. لطفاً پیش از آنکه دیر شود، تدبیری بیندیشید.

@kurdistanname
تاریخ دموکراتیک؛ شنیدن همه صداها

✍#یونس_قربانی‌فر

سال ها قبل در دهه‌ی 1380 بە تاریخ دموکراتیک پرداختم. در زمانەی وبلاگ نویسی. حتی به یکی از مجلات سرشناس چاپ تهران پیشنهاد انتشار یا طرح این موضوع را دادم، نپذیرفتند و یک برچسب همیشه‌ی آماده‌ی ایدئولوژیک بر آن زدند. ‌آنها خود از بنگاه‌های ترویج تاریخ ایدئولوژیک بودند/ هستند. در طول این سال‌ها گهگاه و در مباحث مربوط به تاریخ شفاهی، از مفهوم تاریخ دموکراتیک سخن و اشاره‌ای به میان می‌آمد، البته متناسب با ماهیت تاریخ شفاهی. اما در کل این مفهوم طرد شده است.

این موضوع نمی‌تواند برای آکادمی موجود مسالە باشد. هر گونه انتظار از آکادمی ایرانی برای فرا رفتن و عبور از پارادایم های موجود و پروبلماتیزە کردن این دست از موضوعات/ وضعیت‌ها چشمداشتی عبث است. اصولا بنیان این آکادمی و کارکردهای پیش بینی شده برای آن با طرح این گونه بحث‌ها و پیگیری این موضوعات در تناقض است. اما دپارتمان‌های تاریخ؛ برای دهە‌هاست کە وضعیتی بحرانی را از سر می‌گذرانند، اگر در دوره‌ای توانستند چند تاریخ‌نویس مخاطب‌پسند تربیت کنند، اکنون آن بازده را هم ندارند. به شدت درگیر آنچه می‌توان" پژوهش بوروکراتیزە " نامید، هستند. تولید انبوە مقالە، ترجمە‌های بی‌مخاطب و رساله‌های خاک خورده در بایگانی‌ها دو هدف را در افق دارند: دریافت مدرک، ارتقاء درجە‌ی دانشگاهی. البتە نباید انصاف از کف داد و اقدام‌های پژوهشی ارزشمند را نادیده گرفت، اما این‌ها یا بایگانی فیزیکی شده‌اند یا نسخه‌های دیجیتال آنها در میان انبوهی از داده‌ها از کمترین شانس برای دیدن برخوردارند. اساسا دپارتمان‌های تاریخ دربندِ پارادایم‌های کلاسیک ایدئولوژیک، پیوندشان را با مخاطبِ تاریخ‌خوان گسسته‌اند. همین که هنوز ذبیح منصوری مخاطب دارد، همین که خاطره‌نگاری‌ها و داستان‌سرایی‌های عامیانه جای تاریخ نشسته است، نمود این بحران است. با این وضعیت نمی‌توان از بوروکرات‌های پژوهشی انتظار داشت از پارادایم‌های ایدئولوژیک فرا روند و به تاریخ دموکراتیک و ده‌ها مقوله‌ی مهم و ارجحیت‌دار بپردازند.

پرداختن به چیستی تاریخ دموکراتیک بدون ورود بە مباحث تئوریک جاری در فلسفه‌ی تاریخ، بحثی ناقص است. با وقوف بە نقصان موجود در این مجال تنها اشاره‌ای کوتاه به برخی ابعاد این موضوع خواهم داشت. مخاطب علاقمند را بە خواندن جستاری کوتاە - در صورت انتشار- از نگارندە ارجاع می دهم.

ما نسخە‌ای از تاریخ دموکراتیک در ایران نداریم. بسیاری از فرم ها و قالب‌های شناختەشدە‌ی تاریخنگاری موجود -  تاریخ‌های عمومی، سلسلە‌نگاری‌ها، شهرنامە‌نویسی‌ها، تاریخ ادبیات نویسی و سرگذشت‌نگاری‌های ادبی و ... -  در یک سه ضلعی قوم‌ محوری، مرد محوری و منطقه‌گرایی تجسم می‌یابند. این تاریخ، تاریخ تک صدایی است. صدای زنان، قومیت‌ها و گروه‌های مختلف آئینی و زبانی از آن شنیده نمی‌شود. دورە‌ی پیشاباستان این تاریخ، شرح شکوە امپراتوری با محوریت سیاسی، زبانی و فرهنگی یک قوم است و دورە اسلامی یا میانە آمیزە‌ای از روایت‌هاست؛ روایت قوم پیشرو در تمدن سازی اسلامی، تاریخ مقاومت در برابر اعراب، روایت پایداری و پاسداشت زبان و هویت در برابر توران و مغول. یا روایت اهل قلم است در برابر اهل شمشیر. این روایت‌ها و این تاریخ ‌ها، تک‌ صدایی است، صدای زنان، اقلیت‌ها و گروه‌های قومی و آئینی از آن به گوش نمی‌رسد. راوی این روایت‌ها یا به دنبال شرح شکوه‌ است و یا توصیف مقاومت؛ شکوه و مقاومتی که تنها در چارچوب‌های گفتمانی و در قالب‌های ایدئولوژیک معنادار شده‌اند. نقطه‌ی کانونی این چارچوب‌ها و قالب‌ها یک نقطه‌ی کانونی واحد است، حال آنکه گذشته پر از نقطه‌های کانونی است: از هویت‌های جمعی تا رویدادها.

تاریخ وقتی می‌تواند دموکراتیک باشد که قوم محوری، مرد محوری و منطقه ‌گرایی را وانهد. انعکاس صدای همگان باشد؛ زنان، گروەهای قومی و آئینی و ... نگاشتن این تاریخ گرچه بسیار دشوار است، اما سیمای یک تاریخ انسان‌مدار را تنها می‌توان در آئینه‌ یک گفتمان دموکراتیک مشاهده کرد.

https://t.me/arameju
🔴چهارشنبه آمد و سیزده، بِدَر شد/ضرورت مردم‌نگاری تاریخی در جامعه کردی

✍ اسماعیل شمس

🔺بچه که بودم، عمه‌ای داشتم[روحش شاد]که در اثر یک سانحه فلج کامل شده بود و بیشتر اوقات با ما زندگی می‌کرد. پدرم در طبقه همکف، یک اتاق مستقل برای او درست کرده بود و او که همیشه تنها بود علاقه زیادی به گفتگو با ما بچه‌ها داشت.نخستین افسانه‌های بومی(راز) را از او شنیدم که مواردی مانند "ورکڵە"، "دێوە شەلە" و "حەوت براڵە" هنوز در ذهنم مانده است. بسیاری از آنچه را که آن زمان فقیهان به آنها "خرافات"می‌گفتند و امروزه مردم‌شناسان به آن فرهنگ مردم/عامه(فولکلور) می‌گویند، از او آموختم. نخستین بار او گفت که سیزده نحس است و هرگاه چیزی را می‌شمرد، به سیزده که می‌رسید به جای آن می‌گفت: "زیاد بی"[زیاد شد]. هنگام سیزده بدر هر سال هم به ما می‌گفت: "خواڵەلە گیانە" [خدا جان] دست و پا را از من گرفته است؛ شما بروید و به جای من نحسی سیزده را به در کنید". افزون بر اینها من در معاشرت با او متوجه شدم که برایش چهارشنبه با دیگر روزهای هفته بسیار متفاوت است. با وجود اینکه سواد نداشت حتماً برایش مهم بود کی چهارشنبه می‌رسد. هیچ وقت یادم نمی‌رود یک روز که مادرم می‌خواست او را حمام دهد، مثل همیشه پرسید، امروز چندشنبه است؟ و وقتی مادر پاسخ داد: چهارشنبه، گفت: برو من هرگز چهارشنبه‌ حمام نمی‌کنم؛ چهارشنبه نحس است. تلاشهای ما برای متقاعد کردن او که چهارشنبه هم مثل بقیه روزهاست هیچ فایده‌ای نداشت. او چهارشنبه‌ها هم ناخن کوتاه نمی‌کرد و بسیاری کارهای دیگر که نهی می‌کرد.

🔺غرض از یادآوری این خاطره چه بود؟ پاسخ در امروز و همزمانی چهارشنبه و سیزده بدر است که با استناد به فرهنگ مردم و تقلید از قواعد زبان عرب باید صفت "ذوالنحسین"  یعنی صاحب دو نحس بر آن گذاشت. یقین دارم که بر من نقد وارد خواهد شد که این مسائل، خرافات است و جای طرح آن در کانال کردستان‌نامه نیست. من هم به اهل شریعت حق می‌دهم که چنین بگویند، اما از آنان استدعا می‌کنم که به من هم به عنوان یک پژوهشگر تاریخ و فرهنگ مردم اجازه دهند که درباره تاریخ فرهنگی جامعه خودم و آنان پژوهش کنم. همه می‌دانیم که سابقه تاریخنگاری مکتوب در کردستان بسیار کم و در روستاهای آن علاوه بر کوتاه عمر بودن،بسیار نادر است. با وجود این، جامعه کرد دارای چنان فرهنگ شفاهی قدرتمندی است که نظیر آن را در کمتر جایی می‌توان دید. فقدان دین و دولت بومی و رسمی در جامعه کرد که در همه جوامع عامل اصلی آغاز کتابت و یکسان‌سازی فرهنگی و زبانی بوده‌اند، سبب شده است که کردستان افزون بر قدرتمندی فرهنگ شفاهی دارای یکی از متکثرترین انواع فرهنگ شفاهی در سطح جهان باشد. فرهنگ شفاهی هیچ روستای کردستان با روستای کناری آن مثل هم نیست؛ حتی در هورامان که زادگاه خودم است، لهجه مردم دو روستا که در سه کیلومتری هم قرار دارند با هم متفاوت است و مردم منطقه از سبک سخن گفتن می‌فهمند که گوینده دقیقاً اهل چه روستایی است.


🔺امروزه یگانه راه ما برای شناختن تاریخ فرهنگی کرد همین مسائلی است که در ذهن و ضمیر پیرمردان و پیرزنان بی‌سواد ما باقی مانده است. هرچند در پنجاه سال اخیر و با گسترش اندیشه اصلاح فکر دینی در کردستان به تدریج این مسائل ضعیف و کمرنگ شد، اما هنوز و تا وقتی نسل پیر بی‌سواد ما زنده است، فرصت هست. شاید "زیادبی" خواندن عدد سیزده و حمام نکردن یا ناخن نگرفتن در روز چهارشنبه که یک پیرزن روستایی کرد در هورامان مطرح می‌کند برای جوان باسواد شهری امروز کرد، خنده‌دار و برای جوان مذهبی خرافات باشد، اما دهها پرسش را در ذهن منِ مورخ ایجاد می‌کند و دریچه شناخت جهان ذهنی و معنوی اجدادم و تاریخ فرهنگی مردم سرزمینم را به رویم می‌گشاید. من وقتی می‌بینم جمعه برای مسلمانان، شنبه برای یهودیان و یکشنبه برای مسیحیان روز مقدس است، بلافاصله این پرسش برایم مطرح می‌شود که چرا چهارشنبه در فرهنگ مردم سرزمینم این همه مهم است؟ چرا جشن پیرشالیار هورامان در بهمن هر سال باید در روز چهارشنبه آغاز شود؟ چرا سال نو ایزدیها در روز چهارشنبه و به نام جشن چهارشنبه سور[چهارشنبه سرخ] شروع می‌شود؟چرا جشن چهارشنبه سوری در کردستان و سایر نقاط ایران در شب چهارشنبه است؟ چرا در فرهنگ برخی مناطق، خدا جهنم را در چهارشنبه ایجاد کرده است؟ چرا چهارشنبه‌ها نباید به قبرستان رفت؟ چرا برخی چهارشنبه را روز اهریمن و روز ورود جن به بدن انسان می‌دانند؟ چرا "میرنوروزی" در روز چهارشنبه به تخت سلطنت فرضی می‌نشست؟ و دهها کار دیگر که در چهارشنبه انجام می‌شد و نمی‌شد.

🔺دقت بفرمایید بحث چهارشنبه تنها یک مورد از فرهنگ مردم است. دهها هزار موضوع نظیر آن وجود دارد که می‌توان از طریق مردم‌نگاری تاریخی آنها را کشف کرد. داده‌های مردم‌نگارانه مهم‌ترین راه برای شناخت جهان تاریخی و فرهنگی کرد و پیوند آن با دنیای پیرامون است.

@kurdistanname
🔺افزون بر تفاوت ساختار زبانی روزه و جشن رمضان در کردستان با جهان عرب شیوه برپایی جشن رمضان در میان کردان با اعراب متفاوت بود. شاید جوانان خبر نداشته باشند، اما نسل ما هنوز خاطرات خوش روز جشن رمضان را با خود به همراه دارد. روز جشن برای ما روزی کاملاً متفاوت و خلاف عادت بود. همگان زیباترین و جدیدترین لباسهای خود را می‌پوشیدند.از نیمه‌شب در هر خانه‌ای غذای مخصوص جشن(دو چاشته) که معمولاً پلوخورش یا آبگوشت بود، بارگذاشته می‌شد. این نوع غذا که همیشە در ناهار یا شام صرف می‌شد، در روز جشن، خاص صبحانه بود. اگر خانواده‌ای"کم‌دست" [فقیر] بودند در سایه سنت نیک "کاسه هامسا" [ کاسه همسایه] بیشترین تنوع غذایی را داشتند،زیرا همسایگان از غذای جشن خود برای آنان می‌بردند. در برخی نواحی غذا را به مسجد می‌بردند و مردم از غذای یکدیگر می‌خوردند.مهم‌ترین مراسم روز جشن، "گردن آزادی" بود و مردان در مسجد و زنان در خانه‌ها همدیگر را درآغوش می‌گرفتند و عطر خوش صلح و دوستی همه‌جا را فرا می‌گرفت. بازدید از خانه‌های یکدیگر تا دم غروب ادامه داشت. شلوغ‌ترین خانه، مال کسی بود که "نوجشن" داشت، یعنی در فاصله جشن قبلی تا جشن جدید عزیزی را از دست داده بود. اموات در این روز فراموش نمی‌شدند و مردم سر مزار عزیزانشان هم می‌رفتند. "جَژنانه" یا عیدی دادن، به‌ویژه برای کودکان زیباترین سکانس این جشن ملی بود و هیچ کس از این حس خوب بی‌بهره نمی‌ماند. پرسش، این است که کدام ویژگی این جشن در جهان عربی دیده می‌شود؟ این جشن هرچند به یک مناسبت دینی برگزار می‌شد، اما کاملاً رنگ و بوی کردی داشت و همگان حتی آنانی که روزه نمی‌گرفتند، در آن سهیم بودند. به راستی کدام امر ملی و اجتماعی تا این اندازه می‌تواند بنیانهای وحدت جامعه و شادی جمعی را تحکیم کند؟ چه کسی می‌تواند جشنی با چنین ویژگیهای کردانه را که تاروپود جامعه کردی را درنوردیده و در مسیر خیر و صلاح اجتماعی قرار داده است،جشنی عربی و ضد کردی بنامد؟

🔺در آن سوی دیگر جشن نوروز هم کاملاً با جغرافیا و جامعه کرد عجین بود. تا پیش از ورود مدرنیته و گسترش رسانه‌های ارتباط جمعی نوروز هر منطقه و گاه هر روستا جدا از مناطق همجوار بود. در مناطق گرمسیر کردستان بهار کردی یا جشن سرسال معمولاً از ابتدای ماه بهمن آغاز می‌شد و به تدریج تا نواحی شمالی و کوهستانی‌تر امتداد می‌یافت. نوروز جشن پایان سرمای سیاه زمستان و آغاز زندگی دوباره برای طبیعت و جانداران بود. نوروز جشن آغاز کار دهقانان و باغداران و دامداران بود و روشن کردن آتش و شادی در دور آن نماد غلبه نور و گرما بر سرما و سیاهی بود. معمرین ما نقل می‌کردند که پیش از آغاز عصر ایدئولوژی و دوگانه سازی مفاهیم، امام جمعه و جماعت روستا در نوروزگاه کنار مردم آتش روشن می‌کرد و با آنان نوروز و سرسال کردی را جشن می‌گرفت و اگر این رویداد با روز جمعه مقارن بود به اتفاق مردم به مسجد می‌رفتند و فریضه جمعه را هم ادا می‌کردند. هیچ عالم کردزبانی پیش از ورود ایدئولوژیهای اسلام سیاسی عربی و ترکی در چند دهه اخیر به کردستان نوروز را حرام نخوانده است. علمای عرب یا ترک چون چنین جشنی نداشتند، عجیب نبود که از ماهیت آن بی‌خبر بمانند و آن را نماد مجوسیگری و آتش‌پرستی بدانند، اما عالم کردی که از دل فرهنگ و جامعه خود برخاسته بود همراه با مردمش آن را جشن می‌گرفت و هرگز آن را رویاروی دیانت نمی‌دید.

🔺به باور من مهم‌ترین وظیفه اهل قلم کرد که دغدغه امروز و فردای جامعه و جغرافیای خود را دارند،چه سکولار و چه دیندار، این است که اجازه ندهند ایدئولوژیهای رنگارنگ وارداتی سبب گسترش دوگانه کردیت و اسلامیت در جامعه کردی شوند. در اینجا البته بحث من اعتقادی نیست.اعتقاد یا التزام به قوانین دین در سطح شخصی امری جداست، اما در حوزه اجتماعی و فرهنگی نباید چنین دوگانه بنیادافکنی ترویج شود. اگر ما فارغ از اندیشه و تفکر خویش هم در جشن نوروز و هم در جشن رمضان همچون اجدادمان با هم شرکت می‌کردیم، سرمایه اجتماعی خود را تحکیم می‌نمودیم، اما اگر هم چنین نمی‌کنیم بهترین راه احترام به هر دو جشن به عنوان یک سنت کردی است. راه دور نرویم کریسمس که در غرب سکولار توسط همگان و حتی آتئیستها جشن گرفته می‌شود، چیست؟ آیا به مناسبت زادروز عیسی مسیح(ع) نیست؟ کدام چپگرا یا ملی‌گرای سکولار غربی آن را به سبب اینکه عیسی اهل فلسطین و دینش غیر غربی است، نفی می‌کند؟

🔺امروزه متفکران برجسته جهان به این نتیجه رسیده‌اند که مختصات جامعه دوقطبی همان نشانگان یک بیمار دوقطبی است و جامعه‌ای که بخشی از آن در مقابل بخشی دیگر قرار گیرد و فاقد یک وجه مشترک مورد پذیرش دو طرف باشد، جامعه‌ای بیمار است. نباید اجازه داد دوگانه سازی اسلامیت و کردیت، جامعه را گرفتار اختلال شخصیت دو قطبی کند که نتیجه‌ای جز سقوط و انحطاط تدریجی پیکره اجتماعی و سرزمینی ما نخواهد داشت.

@kurdistanname
🔴 دوگانگی اسلامیت و کردیت، بدعتی بیهوده و بنیادبرافکن؛ به بهانه تقارن جشن رمضان و ایام نوروز

✍ اسماعیل شمس

🔺این روزها بیشتر از هر زمان دیگری می‌شنویم که جماعتی از اسلامگرایان کرد جشن نوروز را عید مجوسان و ضد اسلام می‌نامند و گروهی دیگر هم اعیاد رمضان و قربان را عید عربی و اسلامی و بیگانه با جامعه کردی می‌خوانند. این دوگانگی تا زمانی که در سطح عقیدتی و مسٲله خواص جامعه است، چندان مهم نیست، اما وقتی به سطح فرهنگی و میان عامه مردم کشیده شود، بسیار خطرناک و مشکل‌آفرین است. به بیان دیگر وقتی بخشی از مردم کرد جشن نوروز را برپا می‌کنند، اگر از سوی گروهی دیگر از مردم به آنان برچسپ ضد دین داده شود؛ و در مقابل، آنگاه که همین گروه روزه می‌گیرند و عید فطر را جشن می‌گیرند، از سوی گروه دیگر، عرب‌پرست و ضد کرد خوانده شوند؛ اینجا دقیقاً همان لحظه‌ای است که باید هشدار داد.

🔺 پیش از هر چیز، به اعراب غبطه می‌خورم که خداوند خاتم پیامبرانش را از میان آنان برگزید و کتاب قرآن را هم به زبان عربی بر او نازل کرد. همین مسئله سبب شد که در دیار عرب، دیگر دغدغه هیچ نویسنده‌ای دوگانگی میان اسلامیت و عربیت نباشد، زیرا بدون اسلام، عرب هرگز اعتباری در جهان نداشت و همه چیزش را با اسلام به دست آورد. در زمینه اعیاد سالانه هم مطالعه کتاب "المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام"، نوشته جواد علی نشان می‌دهد که بسیاری از اعیاد اسلامی مانند قربان و فطر جزو احکام امضایی و نه تٲسیسی اسلام‌اند و پیش از اسلام در میان اعراب رواج داشته و اسلام با اندکی تغییرات آنها را پذیرفته است. نظریه "چرخش زبانی" امروز به ما یاد داده است که زبان تنها کلمه و لفظ نیست، بلکه تاریخ، فرهنگ و سنت سیاسی، اجتماعی و اعتقادی یک جامعه است. برای نمونه ریشه‌شناسی واژه عقل نشان می‌دهد که مفهوم آن در جامعه عربی عصر ظهور اسلام صددرصد با آن چیزی که ما امروز از آن می‌فهمیم، یعنی خرد تفاوت دارد و همینطور بسیاری از اصطلاحات دیگر که اینجا مجال بیان آنها نیست. منظور من این است که هر زبانی در پیوست با زمینه و پیشینه فرهنگی و اجتماعی محل تولد آن فهمیده می‌شود و اگر کلمات و جملات آن زبان وارد جامعه دیگری شوند، مردم آن جامعه هم آنها را بر اساس فرامتن و بستر تاریخی و فرهنگی گذشته و حال خویش درک می‌کنند.بالفرض اگر دین اسلام در جامعه کردی و به زبان کردی ظهور می‌کرد هیچ ضرورتی به طرح دوگانه کردیت و اسلامیت نبود، زیرا چنین بحثی اصلاً موضوعیت نداشت، اما چون کتاب قرآن و دین اسلام با زبان عربی نازل شده و سنت آن هم در چارچوب فرهنگ حاکم بر جامعه عرب تدوین شده است، وقتی به جامعه کردی و هر جامعه غیر عربی وارد می‌شود، خواه ناخواه بحث نسبت دین با زبان، فرهنگ و هویت بومی مطرح می‌شود.

🔺نگارنده بر این باور است که اکثریت مردم کرد پس از سپری کردن دوران ستیز و چالش با دین اسلام و سیاست عربی سرانجام زیر بار زبان عربی و سلطه اعراب نرفتند، اما مسلمان شدند و دین اسلام را با زبان و فرهنگ و سنن بومی جامعه خود سازگار کردند. پیش از آغاز دوران معاصر و نفوذ ایدئولوژیهای مدرن غربی و شرقی و اسلام سیاسی عربی و ترکی در کردستان، ما شاهد هیچ نوع دوگانگی میان اسلامیت و کردیت نبودیم و اسلامیت به عنوان بخش جدایی‌ناپذیر کردیت پذیرفته شده بود.حق هم همین است، زیرا اگر جغرافیا و جامعه و فرهنگ کردی را یک ظرف در نظر بگیریم،اسلام همانند یک مظروف وارد آن شده است و به هیچ وجه مظروف را نمی‌توان از ظرف جدا کرد. از سوی دیگر نباید انتظار داشت که فرهنگ اسلامی و رویکرد مسلمانان در جامعه کردی دقیقاً همان چیزی باشد که در جامعه عربی هست. 

🔺به این اصطلاحات نگاه کنید. مردم ما به شکلی هوشمندانه حتی برای روزه و عید فطر واژگان خاصی را به زبان خود آفریده‌اند که طبق نظریه چرخش زبانی، لفظ و مفهومی خاص و البته متفاوت از مبدٲ در دل آنها قابل ردیابی است.
اذان: بانگ
صوم:ڕۆچێ/ڕۆژوو/ڕووژگ
مبارک:پیرۆز
سحر: پارشەو/پارشێو/پاشیم
افطار:ڕۆچەکەرڐەی/ڕۆچەماڕای/ڕۆژوو شکاندن
افطاری: وەربانگ/بەربانگ
عید فطر:جەژنە/جێژنی ڕەمەزان
روزە شش روز شوال:شێشڵان/شەشڵان/شەشەڵان
روزەدار: ڕۆچەوان/ڕووژگوان

🔺 هدف از آوردن این اصطلاحات چیست؟ با یک تمثیل، موضوع را بیشتر باز می‌کنم. در آیات ۲۷ تا ۳۰ سوره حجر خداوند از خلقت فیزیک و ماده بشر و سپس دمیدن روح خود در او می‌گوید و آنگاه از فرشتگان می‌خواهد که به سبب روح خدایی به او سجده کنند.اگر ما جامعه و فرهنگ و زبان عربی را همان کالبد و ظرف مادی و مانند جسم انسان در نظر بگیریم، دین اسلام نیز همان روح خدایی است که در آن دمیده شده است. اتفاقی که در جامعه کردی رخ داد،چه بود؟ مردم روح اسلام را گرفتند و آن را وارد جسمی جدید(جامعه کردی) کردند، به‌همین سبب به صوم، ڕۆچێ/ڕۆژوو، به سحر، پارشه‌و/پارشێو و به عید فطر، جشن رمضان گفتند.

@kurdistanname

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔴 فرمانروایان و مردم کرد جشن رمضان را در هزار سال پیش چگونه برگزار می‌کردند؟

✍ اسماعیل شمس

🔺همه می‌دانیم که مردم کرد در گذشته برای عید نوروز دل به دشت و دمن می‌زدند و کسی در خانه نمی‌ماند. با وجود این، آگاهی چندانی از نحوه برگزاری عید فطر در گذشته های دور وجود ندارد. می‌دانیم که در کردستان آداب و اصطلاحات رمضان تا حدود زیادی صبغه کردی یافته است؛ برای نمونه، به این عید، «جشن رمضان» می‌گویند و برای تبریک آن اصطلاح «پیروز» را به کار می‌برند و در آن از یکدیگر «گردن آزادی» یا حلالیت می‌طلبند. حتی سحری و افطار آن را هم به شکل کردی درآورده و آن را به ترتیب به صورت «پارشێو/ پارشەو» و «وەربانگ/ بەربانگ» نامگذاری کرده‌اند.

🔺در مطالعاتی که درباره تاریخ سلسله‌های کردی در سده های چهارم و پنجم قمری داشتم، متوجه این موضوع شدم که مردم کرد در عید فطر هم، مانند نوروز در خانه نمی‌ماندند و حتی نماز عید را هم خارج از شهر و روستا و در دل طبیعت برگزار می‌کردند و پس از شادی و تفریح، عصرگاهان به خانه باز می‌گشتند.

🔺ابن ازرق فارقی(وفات: 577ق/ 1181م) نویسندۀ کتاب تاریخ میافارقین در ذیل وقایع سیاسی عید فطر سال 384ق/994م می‌نویسد که در این سال، امیر ابوعلی حسن بن مروان کردی، فرمانروای مروانیان به مرکزیت میافارقین در دیاربکر، طبق سنت هر سال، همراه با وزیرش «مم» و بزرگان شهر بهترین لباسها و زیورآلات خود را پوشیدند و برای خروج از شهر میافارقین آماده شدند. رسم بود که فرمانروا و مردم، صبح روز عید برای نماز و تفریح و شادی از دروازه‌های شهر بیرون می‌رفتند و در پایان روز برمی‌گشتند.

🔺همین قاعده در قلمرو دولت کرد روادی به مرکزیت تبریز و دولت شدادی به مرکزیت گنجه هم برقرار بود. قطران شاعر امیران این دو دولت بارها به عید فطر و به تعبیر او «عید روزه‌گشای» اشاره کرده است. برای نمونه، او در قصیده‌ای در مدح ابونصر مملان روادی می‌نویسد:
خجسته بادت فرخنده عید روزه گشای
به خرمی بگذاری هزار عید چنین.

او در جای دیگری خطاب به ابوالیسر، سپهدار دولت شدادیان می‌گوید:
خجسته بادت نوروز و عید روزه گشای
به نام تو همه آفاق راست کرده خُطب.

قطران همچنین در مدح لشکری فرمانروای شدادی عید فطر را با عید نوروز(جشن دهقان) مقایسه می‌کند و می‌نویسد:
چو بر خسروان عجم جشن دهقان
تو را باد فرخنده این عید تازی.
قطران همین مقایسه را هم در مدح امیر مملان روادی انجام می‌دهد و به او توصیه می‌کند که آداب هر دو عید باستانی و دینی را به جای آورد:
خجسته بادت نوروز و روزه و هموار
هزار روزه و نوروز بگذراند ایدون
یکی به توبه و طاعت به عهد پیغمبر
یکی به رامش و رادی به رسم افریدون.

او در مدح امیر ابوالهیجا منوچهر بن وهسودان روادی نیز از تعبیر «جشن» برای عید فطر استفاده می‌کند و می‌نویسد:
عید تازی باد، فرخ بر شه پیروزبخت
تا هزاران جشن، عید تازی و دهقان کند.

مراسم عید در اشعار قطران نیز شامل طبیعت گردی و رفتن به باغ و بوستان و برگزاری جشنهای شادی و سرور است.

🔺نتیجه آن که عید فطر یا جشن روزه گشای در فرهنگ کهن مردم کرد و هزار سال پیش از این، به شکل جشنی بومی درآمده بود و بدون هیچ تعارضی با جشنهای ملی و باستانی همانند نوروز برگزار می‌شد.

[این یاداشت بازنشر شده است]

🔺جشن رمضان بر همه روزه داران پیروز باد.

https://t.me/kurdistanname
روایت اسطوره‌ای کاوه و ضحاک

د. نجم‌الدین جباری

توضیح کردستان‌نامه

مطلب دیشب درباره کاوه و ضحاک بازخورد زیادی در میان خوانندگان داشت. افزون بر پیامهای زیادی که از استان کردستان و دیگر استانهای همجوار دریافت کردم، جناب آقای مجتبی حسین‌پور از کردهای کرمانج در عمارلوی گیلان تا دوست ناشناسی از کردهای فیلی ایل قشقایی در فارس که به گفته خودش زبانشان ترکی شده است، مطالب مفیدی ارسال کردند که متٲسفانه فرصت انتشار همه آنها نیست. دوستی ناشناس هم مقاله چاپ شده دوست عزیز دکتر نجم‌الدین جباری، استاد گروه ادبیات دانشگاه کردستان را ارسال کردند که متٲسفانه من قبلاً ندیده بودم، اما امروز آن را با حوصله خواندم که همین‌جا از زحمات ایشان برای نگارش این مقاله تشکر می‌کنم . با توجه به اینکه دکتر جباری از منظر اسطوره‌شناسانه به داستان کاوه و ضحاک نگاه کرده است، به‌رغم برخی نقدهایم بر این مقاله پژوهشی از جمله " اصالت زاگرسی" داستان، لازم دانستم آن را در کردستان‌نامه منتشر کنم که خوانندگان گرامی با ابعاد دیگری از این موضوع آشنا شوند.

@kurdistanname
🔴 کاوه یا ضحاک؛ قهرمان و خائن کدام است؟

✍ اسماعیل شمس

📌بگذارید ابتدا خیلی صریح بگویم که بزرگ‌ترین آرزوی من به عنوان پژوهشگر تاریخ این است که روزی را ببینم که مردم سرزمینم از " زندان گذشته" و " قفس تاریخ" رها شوند و به جای اینکه همه همّ و غم آنان صرف تاریخ و گذشته شود به اکنون و فردای خود بیندیشند و برای رهایی از ضعف و انحطاط کنونی و رسیدن به پیشرفت و ارتقا در فردای خود فکری کنند، اما چه می‌توان کرد که دوستان نادان و دشمنان دانا مردم را گرفتار گذشته کرده‌اند و هر روز با طرح مسائلی کاذب مانع از اندیشیدن آنان به اکنون و آینده خود می‌شوند. داستان کاوه و ضحاک هم یکی از این نمونه‌هاست که هر سال در ایام نوروز علم می‌شود و عده‌ای را برای مصاف با گروهی دیگر برخط می‌کند.

🔻پیشتر در این کانال گفته شده است که افسانه، جدای از تاریخ است و اژدهاک به هیچ وجه آستیاگس مادی نیست، اما اگر مدعی شبیه‌سازی تاریخ و افسانه شویم، نمونه تاریخی کاوه و ضحاک بیشتر از هر مقوله تاریخی دیگری شبیه به سقوط دولت ستمکار آشور به دست مادیهاست و کاوه نماد و نشانه مردمِ تحت ظلم ماد؛ و ضد سلطه آشور است که علیه شاهان تبهکار آشور شورش کردند و کاخ ظلم او را با مشعلهای آتشین خود سوزاندند. افزون بر این موارد در داستان کاوه و ضحاک، کاوه پس از سرنگونی ضحاک، شاه نشد و فردی از تبار شاهی به نام فریدون را به شاهی برگزید. هووخشتره، رهبر  قیام مردمی ضد آشور نیز پس از ساقط کردن حکومت آشور و قتل پادشاه آن، اداره قلمرو آشور را به متحد خود، شاه بابل سپرد و خود به ماد برگشت. نکته دیگر این است که کاوه را آهنگری اهل اصفهان دانسته‌اند و ما می‌دانیم اصفهان جزو ماد بود و یکی از هفت قبیله مادی یعنی پارتاکانیان(پریتکان یا فریدن کنونی در استان اصفهان؟) در اصفهان می‌زیستند و حتی در هنگام فتوحات اسلامی، منابع عربی ساکنان اصفهان را کرد، خوانده‌اند(ر.ک: تاریخ طبری و فتوح البلدان بلاذری) که البته کرد در آن زمان در مفهوم مادِ تاریخی بود.

🔻با وجود تٲکید بر تفکیک افسانه و تاریخ، من منکر تٲثیر افسانه‌ بر روح تاریخی یک ملت نیستم؛ اگر هم افسانه کاوه و ضحاک با نگاه به روایت اصلی آن در منابع تاریخی که کاوه قهرمان ضد ظلم و نماد پیروزی مظلوم بر ظالم است، بازخوانی شود، مصداق کنونی آن بیش از هرجا در نوروز کردستان وجود دارد؛ بالعکس در هیچ جای تاریخ و زندگی مردم کرد و شیوه اجرای نوروز توسط آنان هیچ نشانه‌ای از کاوه خائن که نماد شکست یک ملت از دشمن است، وجود ندارد؟ اگر کاوه پارسیان را به قدرت نشاند، چرا نام هیچ یک از پادشاهان فارس در طول تاریخ، کاوه نبوده است؟ از سوی‌دیگر،ایرانیان صرف‌نظر از قهرمانان خود مانند داریوش و اردشیر و شاپور، حتی نام اسکندر و چنگیز و تیمور را که برایشان ضد قهرمان و عامل ساقط کردن حکومتهای بزرگ ایران و کشتار ایرانیان بوده اند، روی فرزندانشان گذاشته اند، اما چرا باید نام ضحاک و اژدهاک را یک بار هم روی کسی نگذاشته باشند؟ درسوی دیگر منابع تاریخی، ضحاک را سامی و عرب می‌دانند و کاوه را عجم. از قضا نام کاوه در جهان عرب نیست، در حالی‌که ضحاک نام رایج و پر بسامدیست و همین موضوع هم البته نشان تداوم افسانه ضحاک در روح عرب است. نام کاوه هم در طول تاریخ و تابه امروز در میان هیچ قوم و ملتی به اندازه کرد به کار نرفته است.اگر کاوه در ذهنیت تاریخی و روح ملی مردم کرد که قطعاً متٲثر از افسانه‌ها و اسطورهاست، آدم خیانتکاری بود، چرا برای این مردم یک نام مثبت است و با بسامد بسیار در میان آنان به کار رفته است؟ افزون بر آن اگر اژدهاک یا ضحاک آدم خوبی بود و پارسیها ماردوش و ستمکارش کردند چرا در روح مردم کرد کوهستان که از هرگونه حاکمیت و تفکر پادشاهی قدیم و جدید رها بود، هیچ تٲثیری نگذاشت و هیچ انسان کردی نام فرزند خودش را ضحاک یا اژدهاک ننهاد؟ مگر می‌شود پادشاه و قهرمان ملی یک ملت با خیانت و زور توسط دشمن کشته و تاج و تخت او گرفته شود، اما در افسانه‌ها و روح تاریخی مردمان سرزمینش نام او حفظ نشود و روی هیچ نام‌آور کردی در طول تاریخ تا امروز گذاشته نشود؟ بدتر از آن چگونه روح تاریخی یک ملت خائن و خادم را تشخیص نمی‌دهد و یک خائن را نماد خوبی و قهرمان تاریخی خود می‌کند؟

🔻در خاتمه بحث هم ذکر یک استدلال زبانشناسانه برای تعلق کاوه به حوزه جغرافیای ماد هم ضروری است.کاوه در بیشتر منابع عربی و فارسی به شکل "کابی" آمده است. احمد تفضلی، زبانشناس برجسته ایران در مقاله فهلویات با ذکر نمونه‌های Vāz - باز ؛ Vā-با؛ Vin-بین،  یکی از مهم‌ترین مختصات زبان مادی را وجود واو و تبدیل آن به ب در زبان فارسی جدید می‌داند. تبدیل واو و "ب" در کلمات کردی دیگری مانند واران، وهار، ورگ و وس به باران، بهار، برگ و بس در فارسی دیده می‌شود. کابی نیز از همین سنخ است و ب در آن همان واو پارتی و در اصل، مادی است.
@kurdistanname
 ‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌
🚨🚨 حق در این دنیا هیچ ارزشی ندارد؛ تنها به خاطر قدرت تو وجودت را به رسمیت می‌شناسند؛ نه به خاطر حق

معمر قذافی را هیچ‌گاه دوست نداشته‌ام و با پندار و گفتار و کردارش هم هیچ نسبتی ندارم. کاری هم ندارم که این حرفها مال دوران جوانیش است و بعدها خودش هم به آنها پایبند نماند، اما حرف حق، حق است و باید آن را بدون توجه به گوینده‌اش شنید. حرف حق، تلخ است، اما باز باید آن را شنید. جهان امروز، جهان زر و زور و تزویر و در یک کلام جهان قدرت است نه حق؛ اینکه همه وقت خود را صرف اثبات وجود تاریخی خویش در گذشته و حال کنیم و نشان دهیم که حق با ماست و قربانی دست ظالمانیم، هرچند لازم است، اما کافی و مفید نیست. تنها مکانیسم پیشبرد هدف در این دنیا قدرت است. حرف تلخی است، اما حق است.

@kurdistanname
🔺این یادداشت که مدتها پیش در همین کانال منتشر شده است، بدون هیچ تغییری و به سبب اتفاقات اخیر اورمیه بازنشر می‌شود.

@kurdistanname
📚کرد، بومی و ساکن چندهزار ساله آذربایجان است.

  ✍️اسماعیل شمس

🔺در این یادداشت به نوشته‌های ارمنی و گرجی و رومی درباره سکونت کردان از دوران باستان در آذربایجان و اران نمی‌پردازم و بحث را از منابع دوران فتوحات اسلامی آغاز می‌کنم که برای همگان قابل دسترس هستند. به نوشته بلاذری در سال ۲۲ قمری والی ساسانی آذربایجان با حذيفه، فرمانده عرب مسلمان صلح كرد و  ٨۰۰ هزار درهم به او داد. در برابر آن، حذیفه متعهد شد که مسلمانان، كسی از مردم آذربايجان را نكشند و اسير نكنند و آتشكده‌ای را ويران نسازند و به اكراد بَلاسجان [بلاشگان- دشتی واقع در دو سوی رود ارس و جنوب رود کر] و سبلان و ميان‌رودان[ ناحیه واقع بین رود کر و ارس، نگاه کنید به معجم البلدان یاقوت] تعرض نكنند و مردم شيز را از رقص و انجام آيين هايشان در جشنها باز ندارند(بلاذری، ص۳۴۴).در همین زمان یکی از دروازه‌های بردعه «باب‌الاکراد» ‌نام داشت(اصطخری، 183، 187) که خود ناظر بر حضور کردان در این منطقه بود. بردعه در نزدیک شوشی کنونی و همان جایی است که پس از حمله مغول نامش به قره‌باغ تغییر یافت. نام رودخانه ساحل دوین نیز که به ارس می ریخت، «نهرالاکراد» یا رود کرد بود(بلاذری، 199).به نوشته مقدسی، جغرافیدان سدۀ 4 ق شهر قندریه در نزدیک مراغه توسط کردها ساخته شده بود.اطراف دریاچۀ اورمیه نیز«وادی کرد» نامیده می‌شد. ابن حوقل، جغرافیدانان سدۀ 4 ق نیز به سکونت هذبانیان کرد در اورمیه و مراغه اشاره کرده است.

🔺 روادیان و شدادیان کرد از سدۀ 4ق دو حکومت کوچک در آذربایجان و اران به مرکزیت تبریز و گنجه ایجاد کردند که تا تهاجم ترکمانان سلجوقی دوام آوردند. نخستین فرمانروای آنان دیسم بن ابراهیم کردی بود که در سال ۳۲۵ق با بیرون راندن اعراب، بر آذربایجان و اران حاکم شد. پس از قتل او توسط سلاریان دیلمی در سال ۳۴۶ق جانشینانش دیلمیان را از حکومت آذربایجان کنار نهادند و قدرت روادیان را احیا کردند. گروهی دیگر از روادیان به نام شدادیان بر اران حاکم شدند. سکه‌های زیادی از سال 393ق تا 405ق در اورمیه و مراغه به نام ابوالهیجا محمد بن حسین روادی(مملان) ضرب شده‌ اند. پس از او فرزندش وهسودان حاکم روادیان شد و بیش از ۴۰ سال بر آذربایجان حکومت کرد. در زمان او، خواهرزاده‌اش ابوالهیجا فرزند ربیب‌الدوله، رئیس طایفه کرد هذبانی حاکم اورمیه بود. در زمان او ترکان اوغوز[غز] به فرماندهی بوقا، کوکتاش، منصور و دانا به آذربایجان حمله کردند. به نوشتۀ ابن اثیر، غزها در سال 429ق/1038م در حمله به مراغه مسجد جامع را سوزاندند و شمار زیادی از عامه مردم و کردهای هذبانی را کشتند. وهسودان روادی و ابوالهیجا هذبانی به اتفاق یکدیگر به غزها حمله کردند و آنان را بیرون راندند. شرح جنگ با غزها در دیوان قطران تبریزی، شاعر دربار روادیان هم به صورت شعر آمده است. چندی بعد غزها به اورمیه و مناطق اطراف آن برگشتند. کردهای هذبانی به فرماندهی ابوالهیجا که از اعمال ناپسندشان به ستوه آمده بودند، بار دیگر به مقابله آنان شتافتند؛ ابوالهیجا پس از چند جنگ پیاپی سرانجام در سال 432ق غزها را تعقیب و از اورمیه و مراغه بیرون کرد. او در پاسخ به پیام تبریک قرواش عقیلی، فرمانروای موصل به مناسبت شکست غزها به او نوشت: «این، شگفت انگیز است؛ هنگامی که غزها از سرزمین من (اورمیه) گذشتند، به روی پلی ایستادم که آنان ناگزیر بودند از روی آن بگذرند و کسی را گماشتم که آنها را بشمارد؛ تعدادشان بالغ بر سی هزار نفر بود. وقتی که آنان پس از شکست در موصل به اورمیه بازگشتند، تعدادشان به پنج هزار نفر هم نمی‌رسید. با تضعیف سلجوقیان، احمدیل کردی نوه وهسودان روادی توانست حکومت روادیان کرد را در شهر مراغه احیا کند که به نام او به (احمدیلیان) شهرت یافت(نک: مقاله احمدیلیان، نوشته دکتر عباس زریاب خویی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی)

🔺در منابع تاریخی از عارف مشهوری به نام ابوبكر حسین بن علی بن یزدانیار کردی ارموی(وفات: 333ق/945م) نام برده شده است. درهمین زمان از صوفی بزرگی به نام شیخ بن صوفی کردی ارموی و نیز شیخ موسى بن عبد اللّه كردی‏ ارموی هم یاد شده است که شاگرد ابن یزدانیار بود. پاره ای منابع هم حسن بن محمد بن حسن اُرموی مشهور به حُسامُ‌‎الدّینِ چَلَبی از یاران مولوی را کرد و نواده ابن یزدانیار دانسته‌اند.

🔺و سخن آخر خطاب به دوستان تاریخنگار آذربایجانی‌ام است. من از کاسبکاران سیاسی و قوم‌گرایان فاشیستی که تحت تٲثیر پان ترکیسم وارداتی یا به خاطر منافع شخصی و خوشآمد اربابان خارجی بر آتش تنوراختلافات تباری و مذهبی میان ترک و کرد در آذربایجان می‌دمند، انتظار ندارم که حقایق تاریخی را بپذیرند و دست از مهاجر خواندن کردان بردارند، اما از شما که آگاه بر منابع تاریخی هستید، می‌خواهم که با نشراین حقایق مانع گسترش تفرقه و کشمکش میان مردم و تحقق آرزوی دیرین دشمنان این آب و خاک شوید.
@kurdistanname
تا کەی دەبێت مێژوونووسانی پسپۆڕ و دڵسۆزی کورد بەجێی ئەوەی کە بە پشتگیریی ئەو بەڕێوەبەرانە خەریکی نووسینەوە و بیروڕا دەربڕین و تیۆری داڕێژی لە چوارچێوەی مێژووی کورد بن، بخرێنە پەراوێزەوە و کاتی بەنرخی خۆیان بە ڕخنەگرتن لە وتەگەلی نازانستی و نادرووستی ناشارەزایانی کورد کە لەڕێی میدیای کوردییەوە دەرخواردی خەڵک دەدرێن بەفێڕۆ بدەن؟

🔺دوایین وتەم بەرەو بەڕێز جەنابی ڕەزازی ئەمەیە کە هیچ کامێک لە خەڵکناسانی جیهان مێژوویان لەگەڵ ئوستوورە و ئەفسانە وحەقایەت بە یەکێ نەزانیوە.
هیچ توێژەرێکی مێژووی ماد ناوی دوایین پادشای ماد واتە ئاستیاگ (ئاستۆواگس) ی بە ئەژدەهاک یا زوحاک نەنووسیوەتەوە.
هیچ مێژوونووسێکی پسپۆڕ و شارەزا کوورشی بە فەرەیدوون؛ و ماد و هەخامەنشیی بە پێشدادیان و کەیانیان دەقاودەق نەگونجاندووە.
بەڕاستی کاتێک ئاکامی توێژینەوە زانستییەکان بە پانتایی جیهان تا ئەم ڕادەیە بڕاوە و ڕوونە، بۆچی دەبێت هونەرمەندێکی گەورە وەک ناسری ڕەزازی و هەندێکی دیکە لە گەورە کوردەکان بە پشتبەستن بە ئەفسانەیەکی ڕەمەکییانە ڕوانگەی خەڵکی کورد بە شۆناسی خۆیان بشێوێنن و مێژووی کوردستان بە لاڕێدا ببەن؟

وەرگێڕ: ئیرەج کاکەیی.

🔺جەژنی نەورۆزتان پیرۆز بێت.

https://t.me/kurdistanname
🔴 ڕەخنەیەک لەسەر وتەکانی بەڕێز ناسری ڕەزازی لەسەر نەورۆز

✍ ئیسماعیل شەمس

📌ناسری ڕەزازی:
  "بەڕاستی نەورۆز ئەفسانە و چیرۆک نییە، بەڵکوو ڕاستییەکی مێژووییە کە لە کوردستاندا ڕووی داوە. بەداخەوە، ئەشێ بوترێت کە کاوەی ئاسنگەر مرۆڤێکی باش نەبوو؛ ئێستا من سەبارەت بە ئەو وشەی خراپ بەکار ناهێنم؛ بەڵام کاوەی ئاسنگەر، خەیانەتی بە ئەژدەهاک داویین پادشای ماد کرد و لەگەڵ فەرەیدوون کەوت. ئەو زوحاک یا ئەژدەهاک دوایین پادشای مادی لەسەر تەختی شایی هێنایە خوارەوە و فەرەیدوونی فارسی گەیاندە پادشایی، بەپێی ئەمە نەورۆز بۆ کوردەکان ڕۆژی لەدەستدانی دەسەڵاتی کوردیی ماد و بۆ فارسەکان ڕۆژی دامەزرانی دەسەڵاتی فارسییە....
شاملوو، شاعێری ئێرانی دەڵێت کە ئەژدەهاک پادشایەکی باش و دادپەروەر بووە، بەڵام " شەعبانە بێ‌مێشکێک " بەناوی کاوە ئەوی لەسەر تەختی پادشایەتی لابردووە و بەداخەوە فەرەیدوونی ناوەتە جێگاکەی".


🔺نووسەر، ئەم نووسراوەیە بە خەم و کەسەرەوە و لەبەر ناچاری دەنووسێت، چونکا هیچ کاتێک پێی خۆش نییە بۆ ڕخنەگرتن لە گەورەکانی کورد کە جێگای ڕێزی بەشێکی زۆر لە کۆمەڵگەن، دەسەداوێنی پێنووس بێت، بەڵام کاتێک ئەم کەسایەتییە گەورانە لە هەرێم و چوارچێوەی پسپۆڕیی خۆیان کە بەبۆنەی ئەوەوە لە ناو خەڵکدا بەناوبانگ و خۆشەویست بوونە، تێ‌دەپەڕن و وتەگەلێکی هەڵە دێننە سەر زار، ناکرێت لە ئاستیاندا بێدەنگ بیت.
وتەی گەورەکان، گەورەیە و دەرەنجام و لێکەوتەی گەورەی بە دوادا دەبێت و هەڵبەت هەڵەکانی ئەوان، گەورەتر؛ بەم بۆنەیەوە دەبێت خۆشی و بێشییەکان بە لاوە بنرێت و ڕاستی نەکرێتە قوربانیی بەرژەوەندی و قازانج و بە دەنگێکی بەرزەوە ئەوانە بکرێنە بەردەنگ کە " بەرەو کوێ بەم پەلەیە؟"
دڵنیام کە ئەگەر باسە ناپسپۆڕانەکانی ئەم گەورانە لە کەشێکی ڕێزمەندانە و بە دانپێدانان بە کەموێنە بوونی ئەوان لە شارەزایی و پیشەی سەرەکیی خۆیان، بخرێتە بەر ڕخنەوە، لە هەموو کەس زیاتر بەسوودی خۆیان دەبێت.

🔺قسەی ڕەزازی وتەیەکی تازە نییە و بەر لە ئەو وەک چۆن خۆی ئاماژەی پێ دەکات، کەسانێکی وەک ئەحمەدی شاملوو ئەوەیان وتووە و لەم دواییانەشەوە لە نێوان نووسەرانی کورددا کۆمەڵێک پێداگرن لە سەری. لە هەزار ساڵ لەمەوپێشیش یەکێک لە گێڕانەوە لەبەردەستەکان سەبارەت بە بێخ و بنەوانی نەورۆز هەر ئەم کوژرانی زوحاکە بە دەستی فەرەیدوون بووە کە له درێژەی نووسینەکە دەیخەمە بەر باسەوە. پێشتریش هەر لە ڕێگای ئەم کاناڵەوە، لێکچوونی زوحاک بە دوایین پادشای ماد و فەرەیدوون بە کوورش ڕخنەی لەسەر کراوە و لێرە دووبارە کردنەوەی بە گرینگ نازانم. ئەوەی کە لێرە دەیخەمە بەر باسەوە ئەو وەیشوومە ترسهێنەر و کارەساتە گەورەیەیە کە مێژووی کورد و کوردستان گرفتاری بووە.
مێژوو زانستێک وەک ئەودوای زانستەکانە و لەوانەیە ناسین و تێگەییشتن لێی زۆر پێچەڵاوپێچتر و ئەستەمتر بێت لەوانی دیکە، بەڵام مەخابن لە کۆمەڵگەی کوردی باسە مێژووییەکان لە ڕاگەیاندنە گشتییەکان و تۆڕە کۆمەڵایەتییەکان زۆرتر لە لایەن کەسانێکەوە دەخرێنە بەرچاو کە نەتەنیا هیچ ناسینێکیان لە زانستی مێژوو و شێوازی توێژینەوەیدا نییە، بەڵکوو بەپێی بیستنەوەکانی خۆیان و خوێندنی چەند کتێب و نووسراوە، هەندێک بابەت دەخەنە ئاراوە کە دەبێتە هۆی چەواشە بوونی مێژووی گەلێک و بە لاڕێ چوونی لاوان و هۆگرانی مێژوو. پرسیاری من لە مامۆستای هونەرمەند ناسری ڕەزازی ئەمەیە کە شاملووی هەڵبەستوان وەک ژێدەر چ باوەڕپێکراوییەکی لە لقی مێژوو ئەویش بەشی مێژووی کەونارادا هەیە کە بە وتەکانی ئەو پشت ببەسترێت؟ ئەرێ ئەمە شیاوە کە هونەرمەندێکی وەک ئەو لە جێگەی ئەوەی کە هەمووان چاوەڕێی دیتن و بیستنی شاکارە هونەرییەکانی بن، لەناکاو بینەری وتەگەلێکی ناشارەزایانە و نازانستییانە لەسەر مێژووی کورد، ئەویش بە گێڕانەوە لە شاعێرێکی ناشارەزا بن؟
ئەرێ ئەم خۆتێهەڵکێشانە ناپسپۆڕییانانە لە کۆمەڵگەی کوردیدا دەبنە هۆی بەهێزبوونی جێگە و پێگەی ئەو و کەسانی لەوێنەی ئەو یان بەپێچەوانەوە؟
گەلۆ بۆچی بەڕێزیان و هەندێکی دیکە لە گەورەکانی کورد بە چوارچێوەی شارەزایی و چالاکیی کارامە و پڕۆفیشناڵی خۆیان ڕازی نابن و بە داڕشتنی وتەگەلی ئاوا دژە زانستی بیانوویەک دەدەنە دەستی دژبەرانی ئەم گەلەوە کە کۆمەڵەی چاند و کەلتووری کوردی بکەونە بەر تیز و تەشەر و تیتاڵییان و بە خەیاڵاوی و حەقایەتڕێسیان ناو بەرن؟ بۆچی بەڕێوەبەران و پێشکەشکارانی میدیای کوردی بەجێی بانگهێشت کردنی مێژوونووسانی پسپۆڕی کورد، دوانگە و تریبوونی مێژووی خۆیان دەنێنە بەردەستی ناشارەزایان و دەبنە هۆی چەواشەکاریی مێژووی کورد و بە گاڵتەجاڕ بوونمان لەبەر چاوی ئەم و ئەو؟

@kurdistanname

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔴 نقدی بر سخنان ناصر رزازی درباره نوروز

✍ اسماعیل شمس

📌به راستی نوروز افسانه و داستان نیست، بلکه واقعیت تاریخی است که در کردستان رخ داده است. باتٲسف، باید گفت که کاوه آهنگر انسان خوبی نبود؛ حالا من درباره او کلمه بد به کار نمی‌برم؛اما کاوه آهنگر به اژدهاک،آخرین پادشاه ماد خیانت کرد و به فریدون پیوست.او ضحّاک یا اژدهاک آخرین پادشاه ماد را از تخت شاهی پایین کشید و فریدون فارس را به پادشاهی رساند،بنابراین نوروز برای کردها روز از دست‌دادن حکومت کردی ماد و برای فارسها روز تٲسیس حکومت پارسی است... شاملو، شاعر ایرانی می‌گوید که اژدهاک پادشاه خوب و دادگری بوده است، اما یک "شعبان بی‌مخ" به اسم کاوه او را از تخت پادشاهی برانداخته و متٲسفانه فریدون را به جای او گذاشته است".

🔺نگارنده، این یادداشت را با غم و غصه و از سر ناچاری می‌نویسد، زیرا هرگز دوست ندارد در نقد بزرگان کرد که مورد احترام بخش زیادی از جامعه هستند، دست به قلم ببرد، اما وقتی این بزرگان از حریم و حوزه تخصصی خود که به سبب آن میان مردم مشهور و محبوب شده‌اند، خارج می‌شوند و سخنانی اشتباه بر زبان می‌رانند، نمی‌توان در برابر آنان سکوت کرد. سخن بزرگان، بزرگ است و نتایج و پیامدهای بزرگی به دنبال دارد و البته اشتباهات آنان، بزرگ‌تر؛ به همین سبب باید تعارفات را کنار گذاشت و حقیقت را فدای مصلحت و منفعت نکرد و با صدای بلند آنان را مخاطب قرارداد که "به کجا چنین شتابان؟" یقین دارم که اگر مباحث غیرتخصصی این بزرگان در فضایی احترام‌آمیز و با اقرار به کم‌نظیر بودن آنان در تخصص و حرفه اصلی خود، نقد شود، بیش از هرکس به نفع خود آنان است.

🔺سخن رزازی حرف تازه‌ای نیست و پیش از او چنانکه خودش اشاره می‌کند، کسانی مانند احمد شاملو آن را گفته‌اند و اخیراً هم در میان نویسندگان کرد جماعتی بر آن اصرار دارند.از هزار سال پیش هم یکی از روایات موجود درباره ریشه نوروز همین قتل ضحاک به دست فریدون بوده است که در یادداشت بعدی به آن خواهم پرداخت. پیش از این در همین کانال، انطباق ضحاک بر آخرین شاه ماد و فریدون بر کوروش نقد شده است و اینجا ضرورتی به تکرار آن نمی‌بینم.آنچه که اینجا به آن می‌پردازم فاجعه دهشتناک و مصیبت بزرگی است که تاریخ کرد و کردستان به آن گرفتار شده است. تاریخ یک علم همانند دیگر علوم است و شناخت و فهم آن چه بسا بسیار پیچیده‌تر و سخت‌تر از بقیه است،اما متٲسفانه در جامعه کرد مباحث تاریخی در رسانه‌های عمومی و شبکه‌های مجازی بیشتر توسط کسانی مطرح می‌شود که نه تنها هیچ شناختی از علم تاریخ و روش پژوهش در آن ندارند، بلکه بر اساس شنیده‌های خود و خواندن چند کتاب و یادداشت مسائلی را مطرح می‌کنند که سبب تحریف تاریخ یک ملت و به بیراهه رفتن جوانان و علاقه‌مندان به تاریخ می‌شود. پرسش من از استادِ هنرمند، ناصر رزازی این است که شاملوی شاعر چه مرجعیتی در رشته تاریخ و آن هم تاریخ باستان دارد که به سخن او استناد شود؟ آیا سزاوار است که هنرمندی چون او در جایی که همگان منتظر دیدن و شنیدن شاهکارهای هنری‌اش هستند به‌ناگاه شاهد سخنانی غیرتخصصی و غیرعلمی درباره تاریخ کرد، آن هم به‌نقل از یک شاعر غیرمتخصص باشند؟ آیا این ورودهای غیر تخصصی سبب تقویت جایگاه او و کسانی نظیر او در جامعه کرد می‌شود یا برعکس؟ چرا ایشان و برخی دیگر از بزرگان کرد به حوزه تخصصی و فعالیت حرفه‌ای خود بسنده نمی‌کنند و با طرح چنین سخنان ضد علمی بهانه‌ای به دست نااهلان می‌دهند که جامعه فرهنگی کرد را به ریشخند بگیرند و خیالاتی و افسانه‌باف بخوانند؟چرا مدیران و مجریان رسانه‌های کردی به جای دعوت از تاریخنگاران متخصص کرد، تریبون تاریخ خود را در اختیار غیرمتخصصان قرار می‌دهند و سبب تحریف تاریخ کرد و مضحکه شدن آن نزد خاص و عام می‌شوند؟ تا کی باید تاریخنگاران متخصص و دلسوز کرد به جای آنکه با حمایت آن مدیران به نگارش و نظریه‌پردازی در حوزه تاریخ کرد بپردازند، منزوی شوند و وقت گرانبهای خود را صرف نقد حرفهای غیرعلمی و نادرستی کنند که غیرمتخصصان کرد از رسانه‌های کردی به خورد مردم می‌دهند؟

🔺و سخن آخر خطاب به جناب آقای رزازی این است که هیچ یک از مردم‌شناسان جهان تاریخ را با اسطوره و افسانه یکی ندانسته‌اند. هیچ پژوهشگر تاریخ ماد نام آخرین شاه ماد یعنی آستیاگ(آستواگس) را اژدهاک یا ضحاک نخوانده است. هیچ تاریخنگار متخصصی کوروش را بر فریدون و ماد و هخامنشی را بر پیشدادیان و کیانیان انطباق نداده است.به راستی وقتی نتایج پژوهشهای علمی در سطح جهان تا این اندازه قطعی و روشن است چرا باید هنرمند بزرگی چون ناصر رزازی و دیگر بزرگان کرد با استناد به افسانه‌ای عامیانه ذهنیت مردم کرد را نسبت به هویت خود مشوش کنند و تاریخ کردستان را به بیراهه ببرند؟

@kurdistanname

Records

19.04.202523:59
6.5KSubscribers
25.03.202523:59
100Citation index
12.04.202518:22
5.8KAverage views per post
12.04.202518:22
5.8KAverage views per ad post
27.02.202515:10
9.06%ER
12.04.202518:22
89.17%ERR
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
FEB '25MAR '25APR '25MAY '25

Popular posts کردستان نامه

18.04.202519:40
🌟 و تو چه می‌دانی که درد ما چیست؟

🔺شماری از خوانندگان گرامی درخواست کردند که مقاله کوچ کردان خراسان در فولکلور کرمانجی نوشته روانشاد دکتر رقیه سلطانی را که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم، منتشر کنم. از آنجا که انتشار همه آن مقاله میسر نیست،ترجمه بخشهایی از اشعار منتخب آن را که با شیوه‌ای موزون و به زبان کردی کرمانجی سروده شده‌اند، می‌آورم و یاد و خاطره نویسنده را گرامی می‌دارم. باید گفت هرکس در میان کردهای خراسان زیسته است به خوبی می‌داند که کوچ و غربت به مثابه یک درد خاص و غیرقابل درک برای دیگران، محور اصلی فولکلور آنان است.این مردم ۴۰۰ سال پیش از دوران شاه اسماعیل صفوی و به‌ویژه در زمان شاه عباس از ولایت چمشگزک و منطقه‌ای که امروز بخشهایی از خاک ارمنستان، آذربایجان، ترکیه و ایران را شامل می‌شود به شرق ایران از آخال تا بلوچستان کوچانده شدند تا در برابر تهاجم ازبکان، ترکمانان و افغانان از مرزهای شرقی دفاع کنند. در همان حال ترکان افشار و بسیاری از طوایف دیگر ترک در قلمرو آنان اسکان یافتند تا کمربندی دفاعی در برابر عثمانیان سنی ایجاد کنند و به مثابه دیواری انسانی مانع پیوستگی کردهای قلمرو صفویان به عثمانیان گردند.طوایف کرد همراه با گله‌های خود مسیر طولانی آذربایجان تا تهران و از آنجا تا خراسان را پیمودند. بسیاری از این مردم در طول راه به سبب گرسنگی و بیماری مردند و احشامشان تلف شدند.گروههایی از آنان هم که نای رفتن نداشتند در مسیر راه در زنجان، قزوین، جابان و سربندان در اطراف تهران، سبزوار و نیشابور سکنی گزیدند. بازماندگان هم پس از ورود به شرق ایران با بومیان آنجا گرفتار کشمکش شدند و همزمان در جنگ با ترکمانان و ازبکان و افغانان صدمات زیادی را تحمل کردند. همه این دردها و مصایب در فولکلور و شعر شاعران این دیار منعکس شده است.🔺
  
جعفرقلی زنگلی و روایت کوچ :

ولایت من ارزروم است. هفت سال است که از آنجا رانده شده‌ام. اینجا سرزمین من نیست. کبک های سرزمین من بهتر می‌خوانند. درختان وطن من سبز ترند. 
نمونه دیگر از آهنک کوچ را آقای مظفر حمیدی اجرا کرده است: بینه ها کجایند؟ من برای رفتن مسیر را نمی‌دانم.طایفه‌های دیگر ما کجا رفته اند؟ دوستان و یاران از یورت ما رفته‌اند و من در مسیر جا مانده‌ام. من غریبه‌ای هستم بین شما. آواره‌ای هستم که شب و روز به دنبال دوستان خود می‌گردم و ردپای کوچ را پیدا نمی‌کنم. درد غریبی دردی سنگین است. غریب هر کجا باشد بی‌نام و نشان است. چه کسی تو را از خانه‌ات بیرون کرد؟ چه شد که راه بینه و طایفه‌ات را گم کردی؟ چه شد که خانه و زندگیت ویران گشت و آواره و سرگردان این سرزمین شدی؟ مادر عزیزم با دست‌هایت اشک من را پاک کن.کسی از سرگذشت ما خبری ندارد.آهای! چوپان سازت را بردار. باز هم آهنگ غریبی را بخوان و درد دلت را به بادها بسپار.

قرارداد آخال و اخراج کردهای کرمانج توسط روسیه

بعضی از آهنگ‌های کردی خراسان برگرفته از وقایع تاریخی مانند قرارداد آخال میان ایران و روسیه در دوره ناصرالدین‌شاه است که باعث وداع دوباره کردها با وطنشان شد.برخی از سرداران کرد کرمانج، مانند سردار عوض و ججو خان درگزی در مقابل روسیه ایستادند. مقاومت آنها سبب خلق داستانهای حماسی زیادی در فولکلور منطقه شد و برخی شاعران معاصر هم با تکیه بر فولکلور اشعاری دراین باره سرودند. شعر"عشق ولایت" سروده آقای حسن پور درهمین ارتباط است:

  خرمن‌های درد و داغ،خرمن‌های بغض و درد، خرمن‌های عشق ولایت/ نقل قصه های مرد و نامرد/قصه سرداران سرخ /سردارانی که اسمشان دیده نشد/تاریخ را برعکس نوشتند، بدون حماسه سرداران کرد/ خون سرداران کرد برای تاریخ جوهر شده است/ تاریخ را برای خود نوشتند،آن مردان بد گوهر/ بدون عوض و ججو /بدون فیروزه و عشق آباد /تاریخی که بدون اینها باشد/ اصل و بنیاد ندارد/ آخال شد شور خونین/فیروزه جگر ما/ شر قاجارها از کجا به جان ما افتاد/قاجار ها فیروزه ما را فروختند /قاجارها سرزمین کردها را فروختند/ مادرهای ما از فیروزه آمدند با دلی پر درد/ مادرهای ما آمدند با صورتهای خون‌آلود/ در آنجا هنوز دارهای قالی به‌جا مانده‌اند/راه و مسیر کردها دوباره عوض شد و کردها از فیروزه رانده شدند/ کردها رفتند، اما فیروزه همچنان چشم به‌راه آنها دوخته است/ باز هم غیرت کردها "رستمی" مثل سردار عوض را به مرزها فرستاد.

هجوم ترکمانان

آهنگ گلنار
غصه‌ها جانم را خورده‌اند. دیدار ما به قیامت.جوانان ما را کشتند و زنان را بردند.گلنار من را اسیر کردند.ترکمن‌ها او را در کوچه و بازارها فروختند.

آهنگ الله مزار
وای‌چه روزگاری است؟/خدایا این چه مصیبتی  است که بر سر ما آمده است.تقاص کدامین گناه است؟/چرا این‌چنین غریبانه در میان آب و خاک خودمان به خونمان بغلتیم؟

@kurdistanname
15.04.202520:05
📚سهم ما از این زندگی چرا عادلانه نیست؟

✍️اسماعیل شمس

🔺امروز صبح یکی از همکاران خبر تلخ درگذشت خانم دکتر رقیه سلطانی از جوانان کرد کرمانج خراسان و دانش‌آموخته رشته تاریخ را به من داد. برای ساعتها غمی سنگین وجودم را فرا گرفت و مصمم شدم درباره او بنویسم، زیرا سکوت در برابر چنین مرگهای تحمیلی و زودرس خیانت به حق مسلم انسانها برای برخورداری از یک زندگی عادلانه است.

🔺رقیه سلطانی متولد روستایجلفان از توابع بخش نوخندان شهرستان درگز در استان خراسان رضوی بود. او خیلی زود خود را از جلفان به تهران رساند و کارشناسی ارشد و دکترایش را با رتبه یک روزانه از دانشگاه بهشتی دریافت کرد. مثل هر دانش‌آموخته خودساخته تاریخ انتظار داشت که جذب هیٲت علمی در دانشگاهی دور یا نزدیک و سراسری یا آزاد شود. بارها بختش را آزمود، اما هربار به در بسته خورد. در سرزمینی که نزدیکی به فلان مقام دولتی و خصوصی یا ارتباط شخصی و کاری با فلان مسئول و فلان فرد متنفذ و تصمیم‌ساز گاه بیشتر از تخصص و دانش، سرنوشت انسان را تعیین می‌کند،قطعاً انسانهای گمنامی چون او در ردیف آخر انتخاب خواهند بود. در دهه نود که قرار بود پروژه تاریخ و فرهنگ کرد در مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی تدوین شود، او را هم مانند دهها جوان دیگر برای نگارش مقاله دعوت کردم و پیشنهاد دادم که تاریخ کوچ کردان کرمانج به خراسان در دوره صفویه را با استناد به فولکلور مردم کرد بررسی کند. او که به زبان و فرهنگ زادگاهش بسیار علاقه‌مند بود، پذیرفت و مقاله‌ای نوشت که یکی از بهترین مقالات این پروژه شد. او در سالهای بعد چند مقاله دیگر درباره تاریخ و فرهنگ کردهای خراسان نوشت، اما زهی افسوس که به سبب توقف پروژه این مقالات هم رنگ چاپ و انتشار به خود ندیدند. در این چند سال هربار که تماس می‌گرفت، تنها از زمان چاپ پروژه می‌پرسید و بس؛ امروز که داستان مرگ او را شنیدم تازه علت تماسهای او را فهمیدم.خانم دکتر سلطانی هیچگاه از بیماری سرطانش به من نگفت، ولی دردا و دریغا که پیش از دیدن چاپ مقالاتش از این دنیا رفت و دنیایی از افسوس را برای ما به‌جا گذاشت. او با وجود مرگ برادر که او هم دانش‌آموخته تاریخ بود، به امید رسیدن به آرزویش، یعنی تدریس در دانشگاه با سرطان جنگید، ولی عدم استخدام و از دست دادن تدریجی شرط سنی و فوت پدرش افسردگی و ناامیدی او را بیشتر کرد.ناتوانی مالی، امکان خرید داروی شیمی‌درمانی و ادامه درمان را از او سلب کرد و به درگز برگشت. با وجود اصرار خویشاوندان و دوستانش برای تٲمین پول دارو زیر بار نرفت و درمان را قطع کرد.عزت نفس و اخلاقمداری از سویی و جفای روزگار و مردمانش از سوی دیگر او را به کنج تنهایی کشاند و منتظر سرنوشت ماند تا سرانجام بهار زندگیش در ماه اول بهار خزان شد.

🔺چرا از او نوشتم؟ زیرا او و جوانانی چون او قربانیان تبعیض چندلایه‌ای هستند که در این جامعه جاری است. شاید گفته شود بیکاری و عدم استخدام، مشکل همگی است، اما این، همه حقیقت نیست. اگر اکثریت برای رسیدن به هدف، یک و گاه دو لایه تبعیض را بر سر راه خود می‌بینند، هستند کسانی که نه از هفت خوان، بلکه از هفتادخوان تبعیض هم می‌گذرند، اما باز به مقصد نمی‌رسند. بگذارید صریح‌تر بگویم: دانشجویی که در یکی از ادوار تاریخ عمومی و سلسله‌ای ایران کار نکرده و تنها به پژوهش تاریخی در حوزه مطالعات کرد علاقه‌مند است، در دانشگاه جایی ندارد، چون چنین رشته‌ای در ایران نیست. او حتی ناچار است پایان‌نامه و رساله دکتری خود را هم خارج از این حوزه برگزیند،که فردا برای استخدام به کار آید، چنانکه خانم سلطانی چنین کرد.در صدها پژوهشگاه و فرهنگستان و مرکز تاریخی این کشور که با پول دولت و مالیات همه ملت اداره می‌شوند، برخلاف کشورهای همسایه اتاقکی برای پژوهش درباره تاریخ کرد وجود ندارد. نشریات و ناشران خصوصی هم کمتر به چاپ کتاب و مقاله در این زمینه تمایل دارند، زیرا نگرانند که برچسپ سیاسی و قومی بخورند. هرچه هم اصرار شود که کردستان و کرد، چه در ایران و چه در خارج ایران از دوران هخامنشیان تا صفویان جزو قلمرو آنان بوده است، باز کار درباره تاریخ این حوزه برخلاف کرمان و گیلان برچسپهایی مانند قوم‌گرا را برای پژوهشگر به دنبال دارد. مراکز کردشناسی خارج از ایران هم به مباحث سیاسی و زبانی مشغول هستند و تمایلی به پژوهش آکادمیک درباره تاریخ کرد در مقطع غیرمعاصر ندارند. نهادهای خصوصی و رجال کرد هم برخلاف دیگر استانها و مناطق کشور از پروژه‌های تحقیقاتی درباره تاریخ کردستان حمایت نمی‌کنند.

🔺راستی اگر دکتر سلطانی جذب دانشگاه می‌شد یا با آن شور و شوقی که مقاله کوچ کردان خراسان را نوشت، فرصت ادامه تحقیقات در این زمینه به او داده می‌شد آیا گرفتار چنین سرنوشتی می‌گردید؟ رقیه سلطانی رفت،اما دهها پژوهشگر تاریخ با شرایط او هنوز هستند. لطفاً پیش از آنکه دیر شود، تدبیری بیندیشید.

@kurdistanname
14.04.202517:52
تاریخ دموکراتیک؛ شنیدن همه صداها

✍#یونس_قربانی‌فر

سال ها قبل در دهه‌ی 1380 بە تاریخ دموکراتیک پرداختم. در زمانەی وبلاگ نویسی. حتی به یکی از مجلات سرشناس چاپ تهران پیشنهاد انتشار یا طرح این موضوع را دادم، نپذیرفتند و یک برچسب همیشه‌ی آماده‌ی ایدئولوژیک بر آن زدند. ‌آنها خود از بنگاه‌های ترویج تاریخ ایدئولوژیک بودند/ هستند. در طول این سال‌ها گهگاه و در مباحث مربوط به تاریخ شفاهی، از مفهوم تاریخ دموکراتیک سخن و اشاره‌ای به میان می‌آمد، البته متناسب با ماهیت تاریخ شفاهی. اما در کل این مفهوم طرد شده است.

این موضوع نمی‌تواند برای آکادمی موجود مسالە باشد. هر گونه انتظار از آکادمی ایرانی برای فرا رفتن و عبور از پارادایم های موجود و پروبلماتیزە کردن این دست از موضوعات/ وضعیت‌ها چشمداشتی عبث است. اصولا بنیان این آکادمی و کارکردهای پیش بینی شده برای آن با طرح این گونه بحث‌ها و پیگیری این موضوعات در تناقض است. اما دپارتمان‌های تاریخ؛ برای دهە‌هاست کە وضعیتی بحرانی را از سر می‌گذرانند، اگر در دوره‌ای توانستند چند تاریخ‌نویس مخاطب‌پسند تربیت کنند، اکنون آن بازده را هم ندارند. به شدت درگیر آنچه می‌توان" پژوهش بوروکراتیزە " نامید، هستند. تولید انبوە مقالە، ترجمە‌های بی‌مخاطب و رساله‌های خاک خورده در بایگانی‌ها دو هدف را در افق دارند: دریافت مدرک، ارتقاء درجە‌ی دانشگاهی. البتە نباید انصاف از کف داد و اقدام‌های پژوهشی ارزشمند را نادیده گرفت، اما این‌ها یا بایگانی فیزیکی شده‌اند یا نسخه‌های دیجیتال آنها در میان انبوهی از داده‌ها از کمترین شانس برای دیدن برخوردارند. اساسا دپارتمان‌های تاریخ دربندِ پارادایم‌های کلاسیک ایدئولوژیک، پیوندشان را با مخاطبِ تاریخ‌خوان گسسته‌اند. همین که هنوز ذبیح منصوری مخاطب دارد، همین که خاطره‌نگاری‌ها و داستان‌سرایی‌های عامیانه جای تاریخ نشسته است، نمود این بحران است. با این وضعیت نمی‌توان از بوروکرات‌های پژوهشی انتظار داشت از پارادایم‌های ایدئولوژیک فرا روند و به تاریخ دموکراتیک و ده‌ها مقوله‌ی مهم و ارجحیت‌دار بپردازند.

پرداختن به چیستی تاریخ دموکراتیک بدون ورود بە مباحث تئوریک جاری در فلسفه‌ی تاریخ، بحثی ناقص است. با وقوف بە نقصان موجود در این مجال تنها اشاره‌ای کوتاه به برخی ابعاد این موضوع خواهم داشت. مخاطب علاقمند را بە خواندن جستاری کوتاە - در صورت انتشار- از نگارندە ارجاع می دهم.

ما نسخە‌ای از تاریخ دموکراتیک در ایران نداریم. بسیاری از فرم ها و قالب‌های شناختەشدە‌ی تاریخنگاری موجود -  تاریخ‌های عمومی، سلسلە‌نگاری‌ها، شهرنامە‌نویسی‌ها، تاریخ ادبیات نویسی و سرگذشت‌نگاری‌های ادبی و ... -  در یک سه ضلعی قوم‌ محوری، مرد محوری و منطقه‌گرایی تجسم می‌یابند. این تاریخ، تاریخ تک صدایی است. صدای زنان، قومیت‌ها و گروه‌های مختلف آئینی و زبانی از آن شنیده نمی‌شود. دورە‌ی پیشاباستان این تاریخ، شرح شکوە امپراتوری با محوریت سیاسی، زبانی و فرهنگی یک قوم است و دورە اسلامی یا میانە آمیزە‌ای از روایت‌هاست؛ روایت قوم پیشرو در تمدن سازی اسلامی، تاریخ مقاومت در برابر اعراب، روایت پایداری و پاسداشت زبان و هویت در برابر توران و مغول. یا روایت اهل قلم است در برابر اهل شمشیر. این روایت‌ها و این تاریخ ‌ها، تک‌ صدایی است، صدای زنان، اقلیت‌ها و گروه‌های قومی و آئینی از آن به گوش نمی‌رسد. راوی این روایت‌ها یا به دنبال شرح شکوه‌ است و یا توصیف مقاومت؛ شکوه و مقاومتی که تنها در چارچوب‌های گفتمانی و در قالب‌های ایدئولوژیک معنادار شده‌اند. نقطه‌ی کانونی این چارچوب‌ها و قالب‌ها یک نقطه‌ی کانونی واحد است، حال آنکه گذشته پر از نقطه‌های کانونی است: از هویت‌های جمعی تا رویدادها.

تاریخ وقتی می‌تواند دموکراتیک باشد که قوم محوری، مرد محوری و منطقه ‌گرایی را وانهد. انعکاس صدای همگان باشد؛ زنان، گروەهای قومی و آئینی و ... نگاشتن این تاریخ گرچه بسیار دشوار است، اما سیمای یک تاریخ انسان‌مدار را تنها می‌توان در آئینه‌ یک گفتمان دموکراتیک مشاهده کرد.

https://t.me/arameju
Log in to unlock more functionality.