Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
بلاچائو avatar
بلاچائو
بلاچائو avatar
بلاچائو
04.05.202513:47
وقتایی که بارون می‌باره احساس می‌کنم باید سریعا عاشق یکی بشم. احساس می‌کنم اون پتانسیل زیاد دوست داشتن و قوربون صدقهٔ یک نفر رفتن موقع باریدن بارون در من داره هدر می‌ره.
01.05.202520:04
بیشتر از ۱۰۰۰ نفر این رو تو این ده روز فوروارد کردن و خیلیا هرشب نوشتن، تا جایی که تونستم خوندمتون و کیف کردم، امیدوارم اردیبهشت آرومی رو داشته باشید💛💛💛
25.04.202519:28
هر روز حداقل یکی از این ناشناس های بامزه دریافت می‌کنم، امروز هم این بود:(
23.04.202518:20
o gün çok ağlamıştım.
"What does it feel like when you're dancing?
Billy: Don't know. Sorta feels good. Sorta stiff and that, but once I get going... then I like, forget everything. And... sorta disappear. Sorta disappear. Like I feel a change in my whole body. And l've got this fire in my body. I'm just there.
Flyin like a bird. Like electricity. Yeah, like electricity."
کلکسیون دنا تارتم کامل شد.🧳
new flowers, new month
24.04.202514:49
روز سوم. توی دفترم درست ۱۰۱ مورد نوشتم
که دوست دارم قبل از مرگ انجامشون بدم.
چندتا از بامزه‌هاشون اینا بود:
- دست کسی رو بگیرم
- یه بار دیگه با آدم‌ها لی لی بازی کنم
- تو رو ببوسم
- به یه گاو از نزدیک دست بزنم
- با یه بچه دوست بشم
- به یه نفر بگم که دلم براش خیلی تنگ شده
- شفق قطبی رو از نزدیک ببینم
- بالای یه درخت بلند برم و حداقل ۴۰ دقیقه همونجا بمونم
- یه باغچه برای خودم داشته باشم، بکارم، بکنم، بخورم
- تو یه انجمن کتاب‌خونی عضو بشم
- ماهی خودم رو خودم از رودخونه بگیرم
- پادکست خودم رو داشته باشم
- اوریگامی های مایکل اسکفیلد رو درست کنم
- یه سری چیزهای عجیب رو کاغذ بنویسم بندازم داخل یک شیشه و پرتش کنم تو دریا
- یه پازل چند هزار تیکه درست کنم
- یه فیلم بسازم
- درخت بکارم
- از یه کوه بالا برم
- خونه‌ی خودم رو داشته باشم
22.04.202518:20
💛🪿
«نه دروغ می‌گم، به خاطر من یه کاری بکن. از خود گذشتگی کن. به‌خاطر من داستان‌های دیگه‌ت رو به هم بزن. به خاطر من هر کاری بکن. دیگه بمون، خب؟ داریم پیر می‌شیم نمی‌بینی؟
خسته شدم از حرف راست، ما کی لم می‌دیم یه نفس آسوده بکشیم؟ حرف راست سنگینه، بهم دروغ بگو، بگو داشتی می‌مردی همه‌ی این سال‌ها برام. بگو همه‌‌ی این سال‌ها منتظر بودی برگردم، می‌مردی اگه برنمی‌گشتم. بگو بی من نمی‌شه، بگو اصلا چیزی رو نمی‌دیدی بی‌من. بهم دروغ بگو بذار آسون‌تر بگذره.»
04.04.202517:33
عاشق اینم که بعضی آدم‌ها هستن که باهمه فرق می‌کنن. چیزهایی رو می‌بینن که همه نمی‌بینن، به جزییات خیلی کوچیکی توجه می‌کنن که بقیه از کنارشون خیلی ساده می‌گذرن، می‌شنون تنها گوش نمی‌دن، تنهان اما تورو تنهاتر نمی‌کنن، دست روی تنه‌ی درخت می‌کشن تا رگاش رو حس کنن، دنبال راهی می‌گردن تا با کرم‌های شب‌تاب صحبت کنن مثل یه موزه می‌مونن، به آینده به یک شکل دیگه نگاه می‌کنن، یکجور دیگه حرف می‌زنن، دستت رو گرم تر از بقیه می‌گیرن، تورو از مرگ دور‌تر‌ می‌کنن.
- بهار.
28.04.202513:06
این رو نگه دارید و به هرکسی ندید.
23.04.202518:23
day 2
«برای احساس امنیت داشتن، اول باید ترس‌ها رو از خودت دور کنی، ترس از رها شدن، تنها شدن. کل زندگی این ترس‌ها همراهت بودن. به خاطر همین بقیه رو چون احساس می‌کردی ولت می‌کنن، ول کردی. همیشه می‌خوای خداحافظی کنی، قبل از اینکه باهات خداحافظی کنن. چون هیچوقت نمی‌خواستی تا با اون درد دوباره روبه‌رو بشی. چرا با این ترس برای یکبار و همیشه خداحافظی نکنی؟ چرا به زندگی دوباره سلام نکنی؟ نذار که گذشته زمان حال رو ازت بگیره تا آینده‌ات رو برباد کنه.»
08.04.202507:45
اجازه بدید یک آپدیتی بدم از فیلم‌های چند روز اخیر لیست که دیدم و خیلی دوسشون داشتم
04.04.202517:02
sen hiç ateşböceği gördün mü?
26.04.202519:29
وقت تلف می‌کنی، وقت تلف نکن. برای عشق
داری وقت تلف می‌کنی، برای اینکه یکیو
دوست داشته باشی یا نه وقت تلف می‌کنی.
برای چای دم کردن و شروع کردن دوباره‌ی
زندگیت وقت تلف می‌کنی. برای یه مایل
بیشتر دوییدن وقت تلف می‌کنی. برای نوشتن
به کسی وقت تلف می‌کنی. برای انجام دادن
تنها چیزهایی که واقعا برات مهمن داری
وقت تلف می‌کنی. برای اون حرف رو گفتن
وقت تلف می‌کنی. برای زنده بودن تو زندگی
داری وقت تلف می‌کنی. وقت تلف نکن.
23.04.202518:22
«ما خیلی ‌وقته از اون خونه رفتیم. دیگه ننوشتی، نخوندی، نیومدی. من اما بهت فکر می‌کنم، هروقت که بتونم و هروقت که نتونم. همه‌جا با منی، وقتی غذا می‌خورم یا وقتی خوابم. چیزها به سادگی تموم نمی‌شن، و تو، هیچ‌ وقت تموم نمی‌شی. من با تو زندگی می‌کنم، و تو میمیری.»
"I have no right to feel, I am good for nothing.
Strange! No matter how hard I try, I cannot remember the color
of people's eyes. But Walid, well...
Your eyes are blue, so blue.
Beirut, I don’t mean to be silent. I’m just trying not to cry. How did we get here? My eyes will adjust
to darkness.
Beirut, I'll leave for a while. But when I return, it will be summer, scorching sun and music everywhere. You'll ask me, what took you so long?
And I'll tell you where l've been..."
07.04.202519:09
کاش یه اسپین اف جدا از این مهمونی نقی اینا بسازن تا ابد این مهمونی مفرح ادامه پیدا کنه
Shown 1 - 24 of 91
Log in to unlock more functionality.