Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Инсайдер UA
Инсайдер UA
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Инсайдер UA
Инсайдер UA
بوفِ کور avatar

بوفِ کور

TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verified
Trust
Not trusted
Location
LanguageOther
Channel creation dateApr 03, 2023
Added to TGlist
May 12, 2025

Latest posts in group "بوفِ کور"

بفرستتت
من با تو خواهم مرد
من با تو خواهم مرد
در آن روز که جوهر دیگر در کاغذ غرق نشود،
و چشمانت بازتابی از مهتاب نباشد.

و پیش از آن، در هزار شب خاموش،
که تو در خواب باشی و من بیدار،
با چشمانی دوخته به سقفِ بی‌ستاره،
نامت را آرام آرام از دل خود مرور خواهم کرد
مثل دعایی که سال‌هاست اجابت نشده،
اما هنوز هم ایمانش باقی‌ست.

من با تو خواهم مرد،
دست در دستت،
تا واپسین لحظه‌ی غروبت.

من با تو خواهم ماند،
تا وقتی که رنگ موهایت را از من دریغ کنند،
و صدایت، نامم را دیگر زمزمه نکند.

آری، آن روز...
من با تو خواهم مرد.

-آیهان

شماره ۱۴۱
کلا روابط انسانی مسخره است☕️
من مثل زیبایی تو، از سر دنیا زیادم...
اصلش امروز بوده😂
براتون مینویسم🤝🏻
واسه دخترا نوشتم پس برا شما هم مینویسم🦦
وای+++++
نفرین هفت جهنم به گرما-
بله..
شاید هایی از زندگی که صبرو شلاق میزنن برا بقا.:>
فکر کنم همه این اراجیفای طولانی ای که گفتم و چاوشی خیلی بهتر و خلاصه تر بیان کرده باشه :
"دستتو دورم نگه دار، من یه شمعِ رو به بادم".
حالا مسئله اینجاست
آیا خود فراموشی هم میتونه فراموش بشه؟
یادتونه گفتم نویسنده ای که ننویسه تبدیل به یه هیولای دست ساز میشه؟
شاید من اشتباه میکردم،
شاید نویسنده ای که نمینویسه فقط تبدیل به یه هاله ای از خاطره ای میشه که تو از تموم اون خاطره فقط این بخششو یادته که یه چیز مهم رو فراموش کردی؛
شاید تبدیل به ستاره دنباله دار میشن و خاموش میشن.
شاید هم فقط تبدیل به فراموشی و خاک بشن...
فکر میکنم یه بخشی از من که دوست داشت بنویسه برا همیشه خاموش شد.
صبرم به قامت الوند سر کشیده،
اما بادِ بها دادن شعله شمعی رو تو وجودم خاموش کرد که دوست داشتم تا به ابد بسوزه و روشن باشه...
فقدان،
باید شرح حالی خزیده به زیر حیله و نه چندان خوب باشه.

Records

13.05.202523:59
80Subscribers
18.03.202523:59
0Citation index
15.05.202500:25
30Average views per post
18.05.202500:52
0Average views per ad post
13.05.202500:37
25.00%ER
14.05.202523:59
37.50%ERR
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
APR '25MAY '25

Popular posts بوفِ کور

17.05.202513:08
کلا روابط انسانی مسخره است☕️
16.05.202511:11
براتون مینویسم🤝🏻
واسه دخترا نوشتم پس برا شما هم مینویسم🦦
12.05.202522:43
شما زیبایی goth wedding رو ببینید اخه🫴🏿
14.05.202521:16
فقدان،
باید شرح حالی خزیده به زیر حیله و نه چندان خوب باشه.
13.05.202512:57
مادرجنده بوی خون می‌داد
روزی صد‌بار دست‌هایش را می‌شست
روزی صدبار دست‌هایش را می‌گرفت جلوی دماغش و بو می‌کشد
اما فایده‌ای نداشت، مادرجنده بوی خون می‌داد
مادرجنده بوی خون می‌داد
بوی خون
او بوی خون می‌داد
من بوی تیر باران
او بوی دلار و پوند
من بوی ساندویچ نیم خورده
او بوی پوتین و تکیلا و افیون
من بوی جوراب‌های نشسته و شاش
او بوی کنتاکی، بوی کروات، بوی هاوایی
من بوی وایتکس و کافور و زخم
ما کنارهم بودیم
بر جاده ای از باران و خون و آبشار و استفراغ و عصر و اسب
او بارانی بود بر اسبی که می‌تاخت
من استفراغی بودم از خون و صابون...
ما هم سلول بودیم
اما هم سلول نبودیم
میله‌ها کنار او بودند
اما از شکم و روده های من می‌گذشتند
تا به دست هاش برسند
مادر جنده بوی خون می داد ...
-فردین نظری
14.05.202517:00
1:19
دستتو دورم نگه دار من یه شمع رو به بادم...
من مثل زیبایی تو از سر دنیا زیادم...!
هم خودم مردم عزیزم هم عزیز از دست دادم..(:
16.05.202521:12
من مثل زیبایی تو، از سر دنیا زیادم...
17.05.202518:33
من با تو خواهم مرد
من با تو خواهم مرد
در آن روز که جوهر دیگر در کاغذ غرق نشود،
و چشمانت بازتابی از مهتاب نباشد.

و پیش از آن، در هزار شب خاموش،
که تو در خواب باشی و من بیدار،
با چشمانی دوخته به سقفِ بی‌ستاره،
نامت را آرام آرام از دل خود مرور خواهم کرد
مثل دعایی که سال‌هاست اجابت نشده،
اما هنوز هم ایمانش باقی‌ست.

من با تو خواهم مرد،
دست در دستت،
تا واپسین لحظه‌ی غروبت.

من با تو خواهم ماند،
تا وقتی که رنگ موهایت را از من دریغ کنند،
و صدایت، نامم را دیگر زمزمه نکند.

آری، آن روز...
من با تو خواهم مرد.

-آیهان

شماره ۱۴۱
14.05.202521:26
فکر میکنم یه بخشی از من که دوست داشت بنویسه برا همیشه خاموش شد.
صبرم به قامت الوند سر کشیده،
اما بادِ بها دادن شعله شمعی رو تو وجودم خاموش کرد که دوست داشتم تا به ابد بسوزه و روشن باشه...
13.05.202518:32
من ی عقیده ای دارم
وقتی از همه چیز دل بکنی
وارد ی مرحله جدیدی میشی
این مرحله یاد میگیری که خیلی چیزایی که برای عام مردم حائز اهمیته کاملا پوچ و بی معنیه برات.
وقتی که بفهمی توی دنیا هیچ جایگاهی نداری و بجای اینکه آدمارو از خودت جدا ببینی بفهمی که همه ما آدم خاصی هستیم و جایگاه خودمون رو داریم ولی لزوما شخصیت اول همیشه ما نیستیم
وقتی که میفهمی تو مثل ی مورچه ای روی زمین که مثل همه با دغدغه هاش دست و پنجه نرم میکنه، اون نقطس که به این نتیجه میرسی که میتونی رشد کنی. تا وقتی که خودت رو بزرگتر بشماری، خودتو اول ببینی یا به بقیه از بالا نگاه کنی فقط و فقط توی جایگاهت ثابت میمونی.
به عبارتی اون لحظه که میپذیری این رو میفهمی که باید خیلی رشد کنی. واسه همینه که میگن
هر چی بیشتر خوندم فهمیدم که هیچی نخوندم.
هر چی بیشتر فهمیدم فهمیدم که هیچی نمیدونم.
هر چی بیشتر دیدم فهمیدم هیچی ندیدم و و و.
کلا این زنجیره تناقض ها در کنار هم گره ی زندگیه.
اینارو بر پایه تجربه خودم و خیلی از آدما میگم، امیدوارم به درد کسی بخوره.
12.05.202522:50
واقعا روح و روانم آروم میشه با دیدن اینا-
15.05.202511:49
نفرین هفت جهنم به گرما-
بله..
شاید هایی از زندگی که صبرو شلاق میزنن برا بقا.:>
14.05.202517:43
بچه ها
اسم چنلو از wolfish تغییر میدم،
گمم نکنید مثل مورچه ها دور خودتون بچرخید بگید این چنله از کجا اومد من اینجا چیکار میکنم💀😂
Deleted14.05.202502:55
13.05.202520:44
عنکبوت قرمز من
تو همین الانشم باید قایقتو به سمت دنیای زیرین انداخته باشی تو آب،
درواقع فکر میکنم این تو باشی که مرگو کنترل میکنی!
میدونی؛
بحث مرگ که باشه همه میدونیم تنها چیز حقیقی زندگیه و قسمت همه میشه؛
درسته؛ مرگ به سراغ تو هم میاد مثل همه‌ی آدمای دیگه،
اما مرگ با ترس باید سمت تو بیاد، چون تو بارها و بارها خودتو برا رد شدن از خمیده جهنمِ زندگی کُشتی!
پس دو راه بیشتر برام بدیهی نبود، یا تو میری سراغ مرگ و یه شب که رزای خشک شده رو لای دفتر خاطراتت میذاری گازو باز میذاری و میخوابی، یا مرگه که میاد سراغ تو و رز های قرمز رو بر تابوتت میذاره...
Log in to unlock more functionality.