17.04.202509:57
اون روی اجتماعگریزم، باز چهارزانو نشسته و با چشمای التماسگرش به من زل زده، انگار که تمام دنیا رو در اون نگاهش جمع کرده باشه. دستشو میخواد که بگیرم، ببرمش تو اتاق و در رو قفل کنم. چیه این نیاز به تنهایی که هر دم مثل بچهها نق میزنه، مثل گمکردهای که دنبال پناه میگرده، تا بغلش کنم و شاید لحظهای از درد و بیکسیهاش خلاص بشه.
09.04.202516:09
http://t.me/HidenChat_Bot?start=5410333023
بیاین بگین امروز چه حالوهوایی داشتین...
بیاین بگین امروز چه حالوهوایی داشتین...
Reposted from:
پِـــژاره

08.04.202517:59
آپارتمان یکی از جذابترین خلاقیت های معماریه، خونهای که از سطح زمین بالاتره و به آسمون نزدیک تره و قشنگ حس رهایی و آزادی میده، آفتاب بدون اینکه چیزی جلوشو بگیره از پنجره پذیرایی سر میخوره رو فرش ، با گلدون های قشنگ، یه لیوان چایی و منظرهی کوه های اطراف میشه از تراسش لذت برد، من رو برگردونید به ارتفاع، اینجا شبیه قبره.
05.04.202519:47
دلم میخواد همش عکس بذارم اینجا ولی اون روی اجتماع گریزم عصا قورت داده دست به کمر ایستاده و زل زده به من.
17.04.202515:21
آدمها با حضور داشتن معنا پیدا میکنن نه با بودن.
17.04.202509:53
من یه دورانی دارم به اسم دوران اجتماع گریز بودن، که به صورت دورانی هر ماه در من شکل میگیره.
05.04.202519:37
لطفاً تو طبیعت زباله نریزید. جمع کردن باقیموندهی غذا و خوراکیهایی که خودمون آوردیم، نه سخته، نه وقتگیر. فقط یه ذره احترامه به طبیعتی که با آغوش باز پناهمون میده.
05.04.202518:46
قشنگی آدمها تو موندن یا رفتنشون نیست، تو اون رد نرمیه که از خاطرههاشون روی دل آدم جا میمونه.
17.04.202509:51
خونه خود آدم اینجوریه که وقتی میری خرید تو پوست خودت نمیگنجی چون قرار نیست وسایلایی که خریدی رو با کسی تقسیم کنی و همش برا خودته.
09.04.202515:18
تو از دل قصهی مورد علاقهم بیرون اومدی، اما یکی دیگه کتاب داستانم رو بیاجازه با خودش برده.
08.04.202505:12
میدونم که من تنها چرخدندهای هستم که بقیهی چرخدندههای زندگیم رو به هم متصل نگه داشته. سخته ول کردن، وقتی میدونی زندگیت روی شونههای تو میچرخه، وقتی میدونی اگه متوقف بشی، همه چیز از هم میپاشه.
Reposted from:
بیگ بنگ زاده

05.04.202518:53
"خدا همیشه پرندههارو سیر میکنه، ولی هیچوقت غذارو توی لونشون نمیذاره."
04.04.202520:15
دیدین این اداهای جدید رو توی کامنتهای پیجای فیلم و سریال که بر میگردن میگن، سنده؟ نو هپی انده.
باید بگم تعطیلات من هم هپی انده گذشت.
باید بگم تعطیلات من هم هپی انده گذشت.
Reposted from:
پِـــژاره

17.04.202509:58
نیازی مبهم به چیزی داشت که حسش میکرد؛ اما نمیدانست آن چیست. مثل وقتی که به سیاهی لابلای ستارگان خیره میشویم و میدانیم در آن فضا ستارهای است که دیده نمیشود. تمام وجودش در تمنای ستارهای ناپیدا بود. ستارهای که تنها برای او باشد.
16.04.202518:31
الان دارم با ایما و اشاره به خالهام میفهمونم که نیم ساعت دیگه کنترل میافته دست من، امشب قراره سر نقی و آنچلوتی مرزهای خانوادگی جابهجا بشن.
09.04.202515:16
این روزها آنقدر سردرگمم که از کارهایی که انجام میدم سر در نمیارم. احساس گیجی و بیحالی دارم و این اصلاً خوب نیست. تنها دلخوشی این روزها، رفتن به سر کار و ادامه دادن به کتابخوانیه؛ اینکه سردرگمیهام تأثیر زیادی روی کارهای روزمرهم نذاشته، خودش یه نقطهی مثبته.
06.04.202505:55
+
Reposted from:
مَرد سانفرانسیسکویی

04.04.202516:04
اونی که توی شلوغی همچنان تورو انتخاب میکنه آدم زندگیته. الباقی همشون موقتیان، استثنا هم نداره.
Shown 1 - 24 of 74
Log in to unlock more functionality.