Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Лачен пише
Лачен пише
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Лачен пише
Лачен пише
‌𝂸 پـروأنه‌ي لابه‌لاي موهـات avatar
‌𝂸 پـروأنه‌ي لابه‌لاي موهـات
‌𝂸 پـروأنه‌ي لابه‌لاي موهـات avatar
‌𝂸 پـروأنه‌ي لابه‌لاي موهـات
30.04.202514:57
-
17.04.202519:48
“𝗐𝖾 𝗌𝗁𝗈𝗎𝗅𝖽𝗇’𝗍 𝖻𝖾 𝗍𝗁𝗂𝗌 𝖼𝗅𝗈𝗌𝖾” 𝖥𝖾𝗅𝗂𝗑 𝖻𝗋𝖾𝖺𝗍𝗁𝖾𝗌.
“𝗍𝗁𝖾𝗇 𝗐𝗁𝗒 𝖼𝖺𝗇’𝗍 𝖨 𝗌𝗍𝖺𝗒 𝖺𝗐𝖺𝗒?” 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗃𝗂𝗇 𝗐𝗁𝗂𝗌𝗉𝖾𝗋𝗌.
17.04.202519:48
17.04.202517:50
17.04.202510:58
19.04.202516:33
ㅤ..ㅤㅤℬ𝖺𝖽 𝖻𝗈𝗒𝗌 𝗅𝗂𝗄𝖾 𝗒𝗈𝗎 ‌‌ ‌‌
17.04.202519:48
17.04.202518:16
"همیشه توی زندگیم یه هاول بودم، یه دنده، بیخیال، سرد. هاول با پیدا کردن سوفی تغییر کرد و من با پیدا کردن تو. اما میدونی فرقمون چیه جیسونگ؟ من مثل اون یه جادوگر قدرتمند نیستم، هاول و سوفی طلسمشون رو شکست دادن و پایان خوشی داشتن، ولی ما نه. طلسم ما شکسته نشد، تا جایی که دیگه دیر شد..."
‌دو نـگـاه ، یـک ࢪاز و مـسـکـویـے کـہ چـیـزۍ نـمـےدانـسـت .

چشمان هیونجین رنگ خاصی نداشتند؛ نه کاملاً روشن، نه تیره، چیزی میان مه و غروب، شبیه آسمانی در حال باریدن. نگاهش همیشه آرام بود، انگار دنیای دیگری درون خودش داشت. اما گاهی، فقط گاهی، وقتی مینهو حواسش نبود، آن نگاه روی او می‌نشست؛ نرم، کوتاه، و پنهان.

مینهو همیشه نگاه می‌کرد. با دقت، با احتیاط. چشم‌هایش دنبال حرکت مردمک‌های هیونجین بود، دنبال لحظه‌ای که شاید نگاهش را بدزد، اما نه از بی‌علاقگی، بلکه از چیزی که شبیه خجالت بود. چیزی شبیه دوست داشتن.

هیونجین به پنجره نگاه می‌کرد، اما گوشه‌ی چشمش گاهی به مینهو برمی‌گشت، انگار خودش هم نمی‌خواست زیاد نگاه کند. انگار چیزی را پنهان می‌کرد، همان‌قدر ظریف که مینهو احساسش کند، اما نتواند باورش کند.

در سکوتِ کافه، میان بخار قهوه و سرمای بیرون، دو نگاه آرام، بی‌صدا به هم می‌رسیدند. نه آن‌قدر واضح که بشکند، نه آن‌قدر پنهان که فراموش شود. مثل عشقی که هنوز جرات گفتن نداشت، اما میان چشم‌ها نفس می‌کشید..
18.04.202518:35
مرسی نازی 🤏، لیریک اهنگ‌هم خیلی قشنگ بود :(
17.04.202519:48
17.04.202518:16
𝖨 𝗋𝗎𝗇 𝖺𝗐𝖺𝗒 𝖻𝖾𝖼𝗈𝗎𝗌𝖾 𝗂'𝗆 𝗌𝖼𝖺𝗋𝖾𝖽.
17.04.202509:34
این با متنش اگه میشه :(
17.04.202519:48
‌ 🌱 طعـࢬ سبـزِ فࢪامـوش شـده

جسم کوچیکش رو به دیوارِ سرد اتاق تکیه داده بود و توی خودش جمع شده بود . چشم هاش روی مرد روبه‌روش قفل شده بود و از پشت شیشه بالکن منتظر حرکتی از سمت اون بود . باد آروم وارد اتاق میشد و موهای پسر کوچیک تر رو توی صورتش میریخت . بعد از دعواشون و رد شدن درخواست چان ، اون توی بالکن رفته بود و مشغول سیگار کشیدن شده بود . همیشه این کار رو میکرد . بعد از هر دعوا تنها راه آروم شدنش سیگار بین لب هاش بود و امیدش به جونگینی بود که با لب هاش جای سیگارش رو بگیره .
پسر کوچک تر شروع به شمردن سیگار های چان کرده بود... یکی ، دوتا ، سه تا...
بعد تموم شدن سیگار پنجم از روی زمین بلند شد ، تا اون لحظه حسِ بد تمام وجودش رو پر کرده بود و به فکرای توی ذهنش پر و بال داده بود .
جونگین آروم سمت بالکن قدم برداشت و از پشت نزدیک مرد شد ، دستاشو دور کمر چان حلقه کرد و سرش رو به شونه اش تکیه داد .
با آغوش مرد کم کم آروم گرفت و زیر لب زمزمه کرد
" نمیخواستم اینجوری بشه و حالت رو بدتر کنم ، چند لحظه یادم رفت طرف مقابل ام کسیه که دوسش دارم"
مرد با حرف جونگین پک عمیقی از سیگارش گرفت و اون رو پایین انداخت . سمت پسر برگشت و آغوشش رو برای معشوقه اش باز کرد ، انگشت هاش رو لابه‌لای موهای جونگین چرخوند و محو برق چشم هاش شد .
"بوی سیگار میدما"
"مهم نیست "
" لبام تلخ و بدمزه شدن ولی"
پسر کوچیک تر همیشه بعد هر سیگار بوسه ای روی لبای چان مینشوند تا جلوی سیگار بعدی رو بگیره . طبق عادت آروم روی پنجه پاهاش قرار گرفت و بوسه ریزی روی لب های مرد نشوند و با لب هاش جای سیگار رو پر کرد .
"هر طوری باشن دوسشون دارم"
17.04.202519:48
17.04.202519:48
🤩 کاش می‌شد به عقب برگردم، به لحظه‌ای ڪہ این درد بینمون نبود. کاش می‌شد این عذاب لعنتی مثل خنجر توے قلبم فرو نره و هر لحظه عمیق‌تر نشه. تو اینجایی، اما انگار فرسنگ‌ها ازم دورے. سکوتت دیوونه ‌کننده‌ ـست، نگاهت دیگه توے چشم‌هام نمی‌چرخه، و صدات توی گوشم نمی‌پیچه. این هم یکی از اون کابوس‌هاے لعنتی‌ ـه؟ هیونگ؟ کاش یه راهی بود ڪہ برگردی، که این فاصله‌ی لعنتی رو از بین ببرم. می‌دونم اشتباه کردم، می‌دونم التماس‌هام چیزی رو عوض نمی‌کنه، اما قول می‌دم اون دروغ، اون تصمیم لعنتی و همه‌چیز رو ببخشم. فقط بیا… فقط یه بار دیگه دست‌هام رو بگیر، یه بار دیگه وون ‌ـا رو توی گوشم زمزمه کن، تا مطمئن شم زنده‌ام. برگرد، بذار این‌بار نوبت من باشه ازت محافظت می‌کنم. نوبت من باشه ڪہ بهت ثابت می‌کنم؛ تو درست‌ترین آدم روی زمیني! لطفاً، هیونگ… فقط برگرد.


︐یـانگ، جونگوون. پسرِ تنهاے تـو.
𝟏𝟐 سِپتـامبر 𝟐𝟎𝟐𝟑.
17.04.202518:16
17.04.202517:49
17.04.202509:34
Shown 1 - 24 of 125
Log in to unlock more functionality.