19.04.202522:25
وقتی به حجم درسهام، پروژههام و کلاسهام فکر میکنم، خواب از سرم میپره و سعی میکنم بهتر برنامهریزی کنم. بیست و چهار واحد، بیست تا کلاس، مقالهی تطبیقی و پروژههای زیاد بلاهایی بودن که با آگاهی و در سلامت کامل به سر خودم آوردم.


12.04.202522:00
05.04.202517:48
16th Farvardin: 0, Me: 1.
17.04.202522:38
گانزنرزز در گوشم میخونه. ساعت از دو گذشته. بیست و نه فروردینه ولی پتو رو دور خودم پیچیدم و از سرما میلرزم. چشمهام میسوزن. از نه شب خوابم میاد. تمام هفته بیدار بودم. قدمهای طولانی بین کلاسها، از ایستگاه تا آموزشگاه، از دانشکده تا کتابفروشی، از دانشکده تا کافه و گاهی هم بیهیچ هدف یا مقصدی. به خونهها نگاه میکنم، آدمها و سگهای کوچک بامزهشون. به داستانهای این هفته فکر میکنم و معجزهی دوستیها دلگرمم میکنه.
-اون دختره که خیلی دوستش دارم و محکم بغلش میکنم، امشب مهمونمه. بین اتاق و آشپزخونه میدوم. دارم مغزم رو از دست میدم. پیازها رو به اندازه خورد میکنم و برای مزهی بهتر چند قطره آبلیمو میریزم. شام آمادهست. دوستش داره. برمیگردم. رفته. روی تختم کارت پستال میبینم و کتابی که میدونه دوست دارم. دست خط بامزهش. عکسی که شبیه منه. من رو اونطوری میبینه. روزم رو میسازه.
-انگلیسیها بهش میگن "match the freak" چیزی که میشه دربارهمون گفت. حواسش بهم هست. یادش میمونه. تلاش میکنه درکم کنه. کنارم میمونه. حس بدم رو کمرنگ میکنه. بامزهست و شوخیهای بیمزهش، موج موهاش و شکل متفاوت مهربونیش رو دوست دارم.
-تمام شهر رو قدم میزنیم. در تمام آینهها عکس میگیریم. مثل یک قرارداد. از اون دوستیها که فاصله، کمحرفی و زندگی بزرگسالی چیزی از معرکه بودنش کم نمیکنه. راحت خودت رو بیان میکنی. متوجه گذر زمان نمیشی. و در نهایت به این فکر میکنی که در دنیای بسیار کوچکی زندگی میکنیم.
-از تولدش یک ماه گذشته. در ده دقیقه یک کادوی شکلاتپیچ و پاپیونزده درست میکنیم. چای رو در ماگ گلگلی میریزم و دنبال شکلات مناسب میگردم. روی پلههای سرد، دونه به دونه بازشون میکنه. دیدن ذوقش بامزهست. تعریف میکنه که چقدر دوست داشته چنین چیزی داشته باشه. در اون لحظه، اندکی زندگی رو بیشتر دوست دارم. بهم گوش میکنه. پا به پام ذوقزده میشه. دلم میخواد در نقاط دیگر جهان هم باهاش دوست باشم. نازنازی.
-اون دختره که خیلی دوستش دارم و محکم بغلش میکنم، امشب مهمونمه. بین اتاق و آشپزخونه میدوم. دارم مغزم رو از دست میدم. پیازها رو به اندازه خورد میکنم و برای مزهی بهتر چند قطره آبلیمو میریزم. شام آمادهست. دوستش داره. برمیگردم. رفته. روی تختم کارت پستال میبینم و کتابی که میدونه دوست دارم. دست خط بامزهش. عکسی که شبیه منه. من رو اونطوری میبینه. روزم رو میسازه.
-انگلیسیها بهش میگن "match the freak" چیزی که میشه دربارهمون گفت. حواسش بهم هست. یادش میمونه. تلاش میکنه درکم کنه. کنارم میمونه. حس بدم رو کمرنگ میکنه. بامزهست و شوخیهای بیمزهش، موج موهاش و شکل متفاوت مهربونیش رو دوست دارم.
-تمام شهر رو قدم میزنیم. در تمام آینهها عکس میگیریم. مثل یک قرارداد. از اون دوستیها که فاصله، کمحرفی و زندگی بزرگسالی چیزی از معرکه بودنش کم نمیکنه. راحت خودت رو بیان میکنی. متوجه گذر زمان نمیشی. و در نهایت به این فکر میکنی که در دنیای بسیار کوچکی زندگی میکنیم.
-از تولدش یک ماه گذشته. در ده دقیقه یک کادوی شکلاتپیچ و پاپیونزده درست میکنیم. چای رو در ماگ گلگلی میریزم و دنبال شکلات مناسب میگردم. روی پلههای سرد، دونه به دونه بازشون میکنه. دیدن ذوقش بامزهست. تعریف میکنه که چقدر دوست داشته چنین چیزی داشته باشه. در اون لحظه، اندکی زندگی رو بیشتر دوست دارم. بهم گوش میکنه. پا به پام ذوقزده میشه. دلم میخواد در نقاط دیگر جهان هم باهاش دوست باشم. نازنازی.
12.04.202517:51
در تمام روز چند لقمهی کوچک، یک سیب سبز و کلوچهی نارگیلیای که برام خریدی رو خوردم. روی پیراهنم هزار ستاره دارم و روی کیفم چند ابر. ستارههای بزرگ رو در گوشم انداختم. کفشهام مثل فیونا گلگره. لابد دارم شبیهش میشم. جسورم و تا آخرین جونم از خودم کار میکشم.
03.04.202523:43
شب آخر خیلی بلنده. نمیگذره. حواست به همه چیز هست. به چشمهاش نگاه نمیکنی. سعی میکنی صدات هم نلرزه وقتی میگی «منم دلم برات تنگ میشه.» آخ قلبم.
16.04.202507:14
اگر این پیام رو برای دوستهاتون یا در کانالهاتون بفرستید، خوشحال میشم و میبوسمتون.🫶
09.04.202519:49
مدام دارم FOMO رو حس میکنم. اینستاگرام این رو پررنگتر میکنه. نیاز دارم در جلسهی تراپی ساعتها ازش حرف بزنم و دوباره ذهن لجبازم رو قانع کنم که هیچ چیزی شخصی نیست، دربارهی من نیست و زندگی این روزهام خیلی متفاوتتر از چند ماه پیشه.


16.04.202507:13
کلاس آنلاین زبان ایتالیایی (A1)
اگه همیشه دلت میخواسته ایتالیایی حرف بزنی، فیلم ببینی یا شعر بخونی، وقتشه!
این کلاس فقط یادگیری زبان نیست—سفریه به دل فرهنگ، هنر و ادبیات ایتالیایی.
با کتاب Espresso 1 شروع میکنیم، و توی هر ترم ۳ فصل جلو میریم.
تو این کلاس:
-توی ۱۰ جلسه، ۳ فصل یاد میگیری.
-با دو جلسه در هفته، کل کتاب رو توی ۳۳ تا ۳۵ جلسه تموم میکنیم.
-در کنار درس اصلی، گاهی دربارهی ادبیات، سینما و فرهنگ روزمرهی ایتالیا هم صحبت میکنیم.
دربارهی من:
دانشجوی سال سوم ادبیات ایتالیایی دانشگاه تهرانم، از بچگی با زبان زندگی کردم و ۳ ساله تدریس میکنم.
دورههای تربیت مدرس رو گذروندم و با روشهای خلاقانه آموزش زبان آشنایی کامل دارم.
برنامهی کلاس:
هر جلسه ۷۵ دقیقه
دو جلسه در هفته – فقط در بازههای زیر:
یکشنبهها بین ۴:۳۰ تا ۹ شب
سهشنبهها بین ۶ تا ۹ شب
پنجشنبهها
(زمان دقیق کلاس با هماهنگی انتخاب میشه)
شهریه:
خصوصی: جلسهای ۳۵۰ هزار تومان
گروهی (۵ تا ۷ نفر): ۱.۳ میلیون تومان برای ۱۰ جلسه
*کلاسهای خصوصی انگلیسی هم برگزار میشه.
ثبتنام زودتر = اولویت بیشتر
برای رزرو جا، همین حالا پیام بده:
@Mahla_Ramezan
اگه همیشه دلت میخواسته ایتالیایی حرف بزنی، فیلم ببینی یا شعر بخونی، وقتشه!
این کلاس فقط یادگیری زبان نیست—سفریه به دل فرهنگ، هنر و ادبیات ایتالیایی.
با کتاب Espresso 1 شروع میکنیم، و توی هر ترم ۳ فصل جلو میریم.
تو این کلاس:
-توی ۱۰ جلسه، ۳ فصل یاد میگیری.
-با دو جلسه در هفته، کل کتاب رو توی ۳۳ تا ۳۵ جلسه تموم میکنیم.
-در کنار درس اصلی، گاهی دربارهی ادبیات، سینما و فرهنگ روزمرهی ایتالیا هم صحبت میکنیم.
دربارهی من:
دانشجوی سال سوم ادبیات ایتالیایی دانشگاه تهرانم، از بچگی با زبان زندگی کردم و ۳ ساله تدریس میکنم.
دورههای تربیت مدرس رو گذروندم و با روشهای خلاقانه آموزش زبان آشنایی کامل دارم.
برنامهی کلاس:
هر جلسه ۷۵ دقیقه
دو جلسه در هفته – فقط در بازههای زیر:
یکشنبهها بین ۴:۳۰ تا ۹ شب
سهشنبهها بین ۶ تا ۹ شب
پنجشنبهها
(زمان دقیق کلاس با هماهنگی انتخاب میشه)
شهریه:
خصوصی: جلسهای ۳۵۰ هزار تومان
گروهی (۵ تا ۷ نفر): ۱.۳ میلیون تومان برای ۱۰ جلسه
*کلاسهای خصوصی انگلیسی هم برگزار میشه.
ثبتنام زودتر = اولویت بیشتر
برای رزرو جا، همین حالا پیام بده:
@Mahla_Ramezan
08.04.202506:02
عاشق اتفاقات برنامهریزینشدهم. بهت زنگ میزنم و میگم براش تولد بگیریم؟ خوراکیهای موردعلاقهش، شمعهای رنگارنگ، کورنتو و بادکنک میخریم. روند آماده شدن خندهداره. تلاش برای بستن بادکنکها و پیدا کردن آهنگ مناسب. بیدار میشه، خوشحال میشه، مثل یک بچهی کوچک مودب پشت میز میشینه و آرزو میکنه. بغلهای زیاد. در راه به این فکر میکردی که همهی اینها تبدیل به خاطره میشه. انگار از وقتی فهمیدی زندگی خیلی کوتاهتر از این حرفهاست، بیشتر زندگی میکنی.🎈
Shown 1 - 10 of 10
Log in to unlock more functionality.