Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
رخداد تازه(مصطفی مهرآیین) avatar
رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)
رخداد تازه(مصطفی مهرآیین) avatar
رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)
نور این بچه ها این سرزمین را نجات خواهد داد.دوستت دارم پسر نازم.امیدوارم راز عالم با سرنوشت شما همدست باشد و آن را تبدیل به سرنوشتی خیر کند.
http://t.me/mostafamehraeen
بدون شرح.وصف این آدم ها را خود مردم مینویسن.
http://t.me/mostafamehraeen
Deleted08.05.202519:16
02.05.202500:10
بازنشر فایل صوتی سخنرانی با عنوان "خانه داری جمعی و مرگ سیاست" که حدود شش سال پیش به مناسبت روز جهانی کارگر در انجمن جامعه شناسی ارائه شده است.پیشنهاد میکنم بشنوید و منتشر کنید.

http://t.me/mostafamehraeen

#مصطفی_مهرآیین
#روز_جهانی_کارگر
29.04.202511:49
درخواست کمک از دوستان

بالاخره دوستان سایبری با تلاش فراگیر صفحه اینستاگرام منو هک کردن و اونو از بین بردن.اگر دوستانی دانش فنی امکان بازگرداندن صفحه را دارند ممنون میشم به من کمک کنند. امیدوارم با از بین بردن صفحه من امنیت نظام برقرار شه و دیگه هیچ بندری منفجر نشه.
http://t.me/mostafamehraeen
26.04.202523:06
برای جنوب سوگوار که از زیباترین قطعات جغرافیایی و فرهنگی این سرزمین است، آنجا که زندگی کردم و فهمیدم "عشق، آزادی، ایمان و عدالت" از نگاه مردمانش زیباترین جلوه های زندگی اند:

حالمو خوش تو باور مکن

بلیک

بلیکشتی چشت امشو خمارم کردِ بدجوری
ستاری ری زمین امشو و کارم کردِ بدجوری
مو وختی دیدمت سی رخص گل هی پینجه میشکندی
صدی شک شک پینجت بی کرارم کردِ بدجوری
تو وختی شرمتیمو شی مو ازم خم کلوتیمم
امان از دل که ری گردی سوارم کردِ بدجوری
اما الدن همی جوری همی جوری که رسمن جون
نمی فهمی خراوی دل امارم کردِ بدجوری
دلم هی مثل مشکی سی تو جون تو تنگ و ورتنگن
تو بسی لیت رسوی خت حصارم کردِ بدجوری
نواپشکی چشی تناز عشکم بخت برگشتم
که عشک کافلت شی گل غوارم کردِ بد جوری

احمد شمس العلماء
خواننده: طاها عمرانی، خواننده ای از بندر دیر، استان بوشهر.
تصاویر: بندر دیر، استان بوشهر.

http://t.me/mostafamehraeen
08.05.202523:27
بنابراین، به نظام سیاسی خصوصا رهبر فعلی آن توصیه می کنم برای نجات کشور( و نه خودتان)، با گرفتن فرصت از قدرت های جهانی و به تاخیر انداختن هر گونه مداخله نظامی یا سیاسی پنهان آنها، دو مساله را در کشور به رفراندوم بگذارید: مساله انرژی هسته ای و شکل مورد قبول آن از نگاه مردم و دوم شکل حکومت مورد قبول مردم. منطق رفتارتان برای انجام این کار هم " منطق ساده انسانی" و دوری از همه پیچیدگی های واقعی و غیر واقعی سیاسی باشد که باز به زبان هاول گاه در سیاست اگر همچون یک انسان صادق سیاسی و فارغ از تمام تحلیل ها و محاسبات نسبی سیاسی واکنش نشان دهید، احتمال موفقیت سیاسی شما بسیار بیشتر است و می توانید در اوج تاریکی نور را بیابید. در این حالت، هر نتیجه ای بدست آید هم قدرت های جهانی آن را خواهند پذیرفت و هم شما می دانید که این کار را مردم ممکن ساخته اند. در مرحله بعد، با تشکیل یک مجلس موسسان، مرکب از همه نیروهای سیاسی کشور، اجازه دهید مردم بار دیگر نظام سیاسی جدید کشور را انتخاب کنند. در این میان، تنها وعده مردم برای شما " عدالت بدون انتقام" است.

۵. من یک معلم ساده ام و در پی تشریح یک راه نجات یا تفسیر یک ایدئولوژی جدید برای مردم نیستم. اما برای مردم جامعه ام نیز یک توصیه دارم. اگر بپذیریم که ما در این سالها هم مجرب تر گشته ایم و هم توانسته ایم به توان عقلانی بیشتری در زندگی خود مجهز شویم، معنای جاری شدن این عقلانیت در سطح " دانش علمی جامعه، دستگاه های فنی متفاوت جامعه و سازمان سیاسی جامعه" چیست؟ عقلانیت افزون یافته ما مردم قرار است چگونه خود را در زندگی ما نشان دهد؟ ما باید بدانیم اگر چه جامعه بسیار از سیاست تاثیر می پذیرد، جامعه نیز انباشته از قدرت و توانی ست که می تواند کل نظم سیاسی- اجتماعی را بار دیگر باز تعریف کند: اگر مردم توان عقلانی، اخلاقی و شهامت و شجاعت خود در " خواست تغییر" را به میدان آورند و از بزدلی القا شده به آنها فاصله بگیرند و " راه حقیقت" را به عنوان تنهاترین راه در مقابل سیاست قرار دهند، قطعا سیاست در این جامعه تغییر خواهد کرد و گرنه نتیجه طبیعی سکوت مردم خلق یک فاجعه است که در آن در درازمدت هیچ کس برنده نیست. ممکن است از من بپرسید توصیه شما چیست؟ پاسخ را نه من بلکه ماهیت قدرت در جامعه به شما می دهد: اگر قدرت در قلمروهای متفاوت زندگی پراکنده است و سعی در اعمال سلطه خود بر مردم دارد، مردم هم می توانند به صورت قلمرو به قلمرو به مقاومت بپردازند و قدرت خود را به رخ قدرت حاکم بکشند. اینکه این کار چگونه ممکن می شود را موقعیت به شما خواهد گفت: کافی است "راه حقیقت" را به صورت جمعی در هر قلمرو از اعمال قدرت به عنوان پاسخ خود به قدرت بیافرینید.
http://t.me/mostafamehraeen
چرا یک گمرک یا یک اداره ساده مدیریت بندر هم نمی تواند کار خود را بدرستی انجام دهد و فاجعه خلق می شود؟(این گفتگو مربوط به ایام انتخابات ریاست جمهوری پیشین است).

http://t.me/mostafamehraeen
29.04.202501:11
خطاب به مردم عزیز ایران: چه کسی قرار است قدرت نظام سیاسی را محدود یا مهار کند؟

۱.می دانم همه سوگواریم، سوگوار زندگی های از میان رفته، سوگوار زندگی های بی آرزو، سوگوار بودن های فراموش شده، سوگوار زنده بودن های پر از رنج نتوانستن : ما می سوزیم تا ندانند که چگونه مرده ایم؛ ما بی هویت می میریم تا ندانند که چه کسی مرده است؛ ما شمرده نمی شویم تا کسی نداند ما "بیشماران" مرده ایم. اما ما محکوم به زیستن ایم که نفس زنده بودن انباشته از دنیایی گرفتاری است و این گونه زندگی می کوشد خود را بر مرگ برتری بخشد.

۲.باید از خود بپرسیم خصلت رادیکال و رهایی بخش و شادی آفرین و نهایتا دردناک و پر از آه و خون حوادثی چون دوم خرداد، ۸۸، ۹۶، ۹۸، ۱۴۰۱، و....که ما را در کنار هم به خیابان ها می آورد و ما را با هم متحد می ساخت تا آنجا که به هنگام هم آوازی دسته جمعی شعارهایمان ما را از خود بیخود می کرد، حالا به کجا رفته است؟ چه کسانی، چه چیزهایی، و چگونه فرآیندهایی خصلت قدرت آفرین و رهایی بخش این رخدادها را در ما کشتند و آن ها را تبدیل به نمونه هایی از شکست و نقصان و ناتوانی در اتحاد برای ما ساختند و به ما چنین القا نمودند که " قدرت حاکمان در قدرت از قدرت شما مردم بیشتر است" و شما هرگز نباید امید به رهایی و تجربه زندگی دگرگونه داشته باشید؟

۳. اکنون پرسش این است: چگونه می توان قدرت حاکمان را محدود یا مهار ساخت؟ چگونه می توان به حاکمان نشان داد که قدرت مردم همواره از شما بیشتر بوده و است و خواهد بود و اصولا قدرت چیزی نیست جز " قدرت مردم". اگر بپذیریم که قدرت حاصل برابری و اتحاد است، باید به زبان کانت بپذیریم که همه ما در تفکر و به کار گرفتن قدرت خرد خود در مهار قدرت هم برابریم و هم بیشمار: باید برابری و اتحاد در اندیشیدن به مهار قدرت را ممکن سازیم. نباید احساساتی شد.نباید درگیر امور جزیی شد. باید مستقیما به امر " عام و کلی" و درد همگانی پرداخت: چگونه می توان قدرت را مهار کرد؟ این پروژه همگانی و عمومی مردم ایران در زمانه فعلی است.آیا پاسخ قدرتی که به ما می گوید " فکر نکن، اطاعت کن" این است که به صورت انقلابی بگوییم " از تو اطاعت نمی کنم، و با عقل خودم می اندیشم" و تصور کنیم که این گونه قادر به مهار قدرت و رفتن به سوی آینده دیگریم؟

۴. شاید به زبان کانت عقلانی ترین پاسخ برای مهار قدرتی که می گوید " فکر نکن، اطاعت کن" آن است که به خود بگوییم " فکر کن، اطاعت کن". من با این شعار به قدرت می گویم که در عرصه عمومی و مسائل کلان جامعه دیگر به سان تو نمی اندیشم و با کاربرد آزادانه عقل و خرد خود در پی یافتن شیوه دیگر زیستنم، اما تا آن زمان در زندگی خصوصی خود که همچون بخشی از ادامه نظم موجود است اطاعت می کنم: اطاعت من فریبی است برای همنوایی ظاهری من با تو، اما اندیشیدن انتقادی من در حوزه عمومی و مسائل عام جامعه نقطه آغاز جدایی سهمگین من از توست: ما با ممکن ساختن اندیشه خود در فضای عمومی تمامی ضعف ها و بی عدالتی های موجود در نظم زندگی خود را می شناسیم و با شکل دادن به " خرد عمومی" و ایجاد اتحاد میان اذهان متکثر جامعه، " شب جهان" خود را از بین خواهیم برد: قدرت بداند ما مردمانی ساده دل هستیم، اما بدا به روزی که از شاعران و موسیقیدانان الهام بگیریم و با خواندن هماهنگ و هم آوای اشعار وطن پرستانه بسیج شویم و به قدرت نشان دهیم که هیچ قدرتی بزرگتر از قدرت مردم نیست: سوگ مرگ های آوار شده بر ما بهانه خشم ما نیست، بلکه بهانه ای است برای فهم بهتر حد و حدود فردیت و شخصیت ما و آنچه با ناتوانی خود در بهره گرفتن از قدرت خرد خود بر خود آوار ساخته ایم.عقل و خرد جمعی ما قدرت تو را مهار خواهد ساخت.

http://t.me/mostafamehraeen
26.04.202522:35
فایل سخنرانی با عنوان "بی تفاوتی اجتماعی در اندیشه سیاسی هانا آرنت" که در انجمن جامعه شناسی ارائه شده است.http://t.me/mostafamehraeen
08.05.202523:27
متنی برای مردم و حکومت:جمهوری اسلامی، ایران را به کجا می برد؟

۱.بالاخره " لحظه حساس کنونی" در سالهای زمامداری جمهوری اسلامی فرا رسید. این عبارت( یعنی لحظه حساس کنونی) که سالها مهمترین تکنیک جمهوری اسلامی برای ایجاد شرایط خاص در کشور، تعلیق قانون، بستن دهان ها و اعمال سرکوب و سوء استفاده از ثروت و قدرت و قانون کشور برای پیشبرد منافع یک گروه خاص( و نه همه مردم) بود، اکنون به لحظه ای دردناک برای خود حکومت تبدیل شده است. چرا چنین می گویم؟ چون جمهوری اسلامی شرایط را در نتیجه تصمیمات سیاسی و اهداف و تصورات باطل خود به گونه ای پیش برده است که در یک نابهنگام تاریخی( یعنی پیر شدن رهبر و نیاز به تعیین رهبر جدید)، خود را گرفتار در " ضعیف ترین" و " بی پناه ترین" وضعیت خود، قرار داده است: رهبر سالمند است، نیروهای نظامی و امنیتی تضعیف و چند پاره شده اند، ایدئولوژی نظام بی معنا شده است، بوروکراسی کشور به دلیل فقدان برنامه و بودجه به گل نشسته است، مدیریت کشور در حالت تعلیق قرار دارد، اقتصاد فروپاشیده است، مردم از نظام سیاسی قطع امید کامل کرده و از آن عبور کرده اند، هیچ نماد امیدی در حوزه سیاست در نظام سیاسی وجود ندارد که مردم بتوانند از او کمک بخواهند، اپوزیسیون مورد قبول نظام یعنی نیروهای اصلاح طلب در نظام سیاسی منحل شده و از نگاه مردم با آن همدست اند، فشار بیرونی و شک و تردیدهای درونی قدرت تصمیم گیری نظام سیاسی را از بین برده است، و.....در همین حال، نظام سیاسی با بالاترین میزان فشار و مداخله سیاسی و امنیتی و نظامی از سوی قدرت های بیرونی جهانی و منطقه ای روبروست و با دریافت پیام های متناقض از سوی آنها خود را گرفتار در یک سردرگمی بزرگ تاریخی می داند.

۲. در چنین وضعیتی نظام سیاسی باید چه کند و عملا چه می کند؟ در مورد آنچه باید بکند در ادامه خواهم گفت. اما آنچه نظام سیاسی در پی انجام آن است فقط یک چیز است: جلوگیری از تغییر نظام سیاسی و تعیین رهبر بعدی و ادامه کار نظام سیاسی. جمهوری اسلامی به خوبی می داند در این مسیر همراهی مردم را با خود ندارد و " بی پناه" در " دهان گرگ" یعنی "مقتضیات نظام بین الملل" رها شده است. ازاینرو، می کوشد در ظاهر با رجزخوانی و در باطن با معامله گری ذلیلانه خود را زنده نگه دارد و با گرفتن تضمین سیاسی از قدرتهای جهانی در خصوص عدم تغییر رژیم و پذیرش رهبری فرزند رهبر فعلی یا هر رهبر احتمالی بعدی، ادامه حیات خود را ممکن کند. این روش به عنوان روش مقبول سیاسیون این نظام سیاسی اما جواب نخواهد داد:تداوم این سیاست به زبان اهل حقیقت یعنی حرکت شبانه در یک جنگل تاریک و در هم پیچیده با هدف پیدا کردن یک نخ سیاه. شاید یافتن این نخ سیاه ممکن باشد، اما انجام اینکار باز به زبان اهل حقیفت تنها توسط کسانی ممکن است که از نور درونی برخوردار باشند و نه یک نظام سیاسی که درون و بیرون آن را تاریکی و سیاهی فرا گرفته است.

۳. جمهوری اسلامی چه باید بکند تا نخ سیاه را در شب تاریک خود در جنگل سیاه وضعیت سیاسی خودساخته خود بیابد؟ تنها یک نور وجود دارد: رجوع به مردم، مردمی که نشان داده اند سعی در پی خلق " جامعه ای با چهره انسانی" دارند. جمهوری اسلامی، بویژه در دو دهه اخیر، کوشیده است مردم را از قدرت واقعی شان یعنی " اعتمادشان به هم" محروم سازد و با ساختن تضادهای دروغین وجهه مردم را در میان خود مردم تخریب کند.اما در این کار ناموفق بوده است. اکنون تنها توان این جامعه همان مردم جامعه هستند که در اوج نبرد با مشکلات زندگی روزمره هنوز مردمانی اخلاقی باقی مانده اند و می کوشند مبتنی بر " منطق ساده انسانی" و فارغ از همه در هم پیچیدگی های دغلبازی ها و حیله ها و فریب ها و سرکوب های سیاسی به زندگی پر از امید خود ادامه دهند و "نور حقیقت و عقلانیت و شرافت" را در زندگی خود زنده نگه دارند. این مردم با وجود همه نفرتی که از این نظام سیاسی دارند، هنوز هم تنها راه رهایی این سرزمین از فاجعه "حکومت ساخته" جنگ و فروپاشی و اضمحلال و تداوم استبداد هستند. مردم ما در این سالها بسیار از دست داده اند، اما هنوز یک ثروت را برای خود و کشور زنده نگه داشته اند و آن چیزی نیست جز " عزت نفس" که این نظام سیاسی در تمام سالهای گذشته، خواسته یا ناخواسته،بنا به سیاست های ابلهانه خود، سعی در نابودی آن داشت.

۴. من نماینده مردم ایران در گفتگو با حکومت نیستم، اما به تاسی از واتسلاو هاول در دوران مبارزات سیاسی اش می توانم مدعی شوم که امروز بیشتر مردم ایران درست مثل من فکر می کنند و امکان ندارد جور دیگر فکر کنند.
http://t.me/mostafamehraeen
05.05.202510:02
*دوست دارم دوستان عزیزی که تازه به این کانال یا صفحه اینستا گرام من پیوسته اند این فایل صوتی در خصوص ارزش ادبیات در زندگی امروز ما را بشنوند.چرایی این توصیه در متن آمده است*:

بازنشر فایل صوتی سخنرانی "در ستایش ادبیات" که در جلسه رونمایی از رمان "ماخونیک" ارائه شده است.اگر بدانیم که ما انسانها تنهاییم و نیازمند تکیه گاه،اگر بدانیم ما انسانها غریبه ایم و نیازمند آشنایی،اگر بدانیم ما گمشده های بسیار داریم و باید قصه گمشده های خود را بگوییم و بشنویم، اگر بدانیم ما نیازمند تولد دوباره و فهم آزادی هستیم، اگر بدانیم ما انسانها دور از یکدیگر افتاده ایم، اگر بدانیم کلمات در زندگی ما نقش رهایی بخش دارند،آنگاه پرسش این است که چرا ادبیات نخوانیم؟آنچه گفته شده پاسخی است به این پرسش.

http://t.me/mostafamehraeen
02.05.202500:28
۴. حالا با وقوع حادثه انفجار در بندرعباس با ظهور تعداد دیگری از زن- مادران داغدیده روبروییم که سرگردان در هوای نبود فرزندانشان روزگار را در ماتم تجربه می کنند. زنان در جنوب همواره چیزی در میانه غم و شادی را زیست می کنند: زندگی آنان بواسطه صرف زیستن در جنوب و سختی های زندگی در آن جغرافیا انباشته از غم است. اما آنها همواره شادند چون زنان جنوب در کانون پیوندهای اجتماعی و انسانی در استان های جنوب قرار دارند. آنها ستون خانواده اند. درجنوب زندگی بی وجود مادران بی معناست.همه فامیل و طائفه بر گرد شمع وجود مادران روشن است. حالا این مادران خود داغدارند: آن ها هم داغدارند و هم خود باید داغ همه فامیل را تسلا دهند. بی دلیل نیست که در جنوب مادران پیر داغدیده مقدس اند و مردم آنان را قدیس می دانند: قدیس در جنوب یعنی کسی که بار داغ های بسیار بر قلب دارد.
http://t.me/mostafamehraeen
به بهانه اعدام های غیر انسانی: قطعه ای از سخنرانی در خصوص ویژگی های یک رژیم توتالیتر که شش سال پیش در انجمن جامعه شناسی ارائه شده است.
http://t.me/mostafamehraeen
برای همه مرگ های بی معنایی که بر سر مردمان بی پناه، تنها مانده و فراموش شده این سرزمین آوار شدند.....

http://t.me/mostafamehraeen
07.05.202521:59
فایل صوتی سخنرانی با عنوان "خانه داری جمعی و مرگ سیاست" که حدود شش سال پیش به مناسبت روز جهانی کارگر در انجمن جامعه شناسی ارائه شده است.این سخنرانی اختصاص به فهم تجربه فقر و تاثیر آن بر وجود انسانی ما دارد.
http://t.me/mostafamehraeen
02.05.202500:28
برای قلب همه مادران داغدیده این سرزمین( برای مادران داغدیده جنوب)

پدیدارشناسی "داغ فرزند"؛ فرآیند زجرآورکردن مادرانگی در ایران

1.کوچه بلندی که من دوران خردسالی تا هجده سالگی خود در شهر "دیر" در استان بوشهر را در آن گذرانده ام کوچه درد و رنج مادرانی بود که هر یک به نحوی گرفتار "داغ فرزند" بودند و زندگی شان انباشته از تجربه درد و رنج هایی بود که بواسطه این رنج بنیادین بر آن ها آوار شده بودند. پایین تر از خانه ما خانه عمویم بود. حسین فرزند بزرگ این خانواده روزهای آخر سربازی اش را میگذراند که شهید شد. آن روز صبح را به یاد دارم که خبر شهید شدن حسین را به خانواده عمویم دادند. روبروی درب حیاط آنها نشسته بودم که صدای گریه و ناله زن عمویم را شنیدم و بعد روز تشیع جنازه که این زن سیاه پوش با گریه و زاری به دنبال تابوت فرزندش در حال حرکت بود و هنوز در حال حرکت است. زن عمویم هنوز با رنج نبودن حسین سیاه پوش است و بیشتر اوقات روزها و شب های بعد از حسین اش را با قلیان کشیدن یا به قول جنوبی ها دادن دود به قلب داغ دیده اش گذرانده است. کمی بالاتر از خانه عمو خانه ما قرار داشت. مادرم که او را "دی ابراهیم"، به معنای مادر ابراهیم، صدا می کردند سال های دهه شصت را با رنج و درد زندان بودن فرزندش و احتمال اعدام او گذراند. میگفتند فرزندش مجاهد بوده و حالا منافق. درد این کلمه منافق بیش از هر چیزی مادرم را رنج می داد که او زنی مومن بود و عارف. "خدا" مهمترین واژه در زندگی نه چندان بلند او بود. در تمام آن سال ها او به هر زبانی خدا را فرامی خواند که خدایا فرزندم را به من بازگردان. فرزندش بعد از چندین سال بازگشت، اما قلب مادرم در مقابل داغ از دست دادن تنها فرزند فرزندش در حادثه تصادف بی جان شد و او آرام از این دنیا رفت. اندکی بالاتر از خانه ما خانه عموی دیگرم بود:عمو کریم. صفر فرزند بزرگ خانواده به جبهه رفت و در همان سال نخستین جنگ اسیر شد. دی صفر(مادر صفر) بود و رنج اسیر بودن فرزند. زن عمویم در آن سال ها شکسته و پیر شد. زمانی که صفر از زندان های عراق برگشت او به طبع خوشحال شد، اما رنج آن سال ها از او زن- مادری داغ دیده و ناتوان ساخته بود به خصوص که چندی بعد با داغ از دست دادن فرزند پسر بعدی اش محمد روبرو شد و فرو ریخت. اندکی بالاتر از خانه عمویم خانه دی عبدی(مادر عبدی) قرار داشت. عبدی را گرفتند و به زندان بوشهر منتقل کردند و خیلی زود به جرم مجاهد بودن اعدام کردند. خودش حافظ قرآن بود و نهج البلاغه. پدرش معلم قرآن بود. مادرش را دیده بودم که به همراه مادرم برای ملاقات فرزندانشان به زندان شکری بوشهر می رفتند. عبدی فخرایی را اعدام کردند و در کوه های بوشهر دفن کردند تا کسی خاک او را نبیند. 

2. داستان این چهار مادر با چهار تجربه شهادت فرزند، زندانی بودن فرزند، اسیر بودن فرزند، اعدامی بودن فرزند، تجربه بسیاری از مادران این سرزمین در سال های پس از انقلاب ایران است. این انقلاب اگر برای همه مفید بوده است و اگر بنا به ادعای حاکمیت باعث تعالی مردم ایران شده است، برای مادران این سرزمین چیزی جز تجربه "داغ فرزند" نداشته است. مادران بی پناه این سرزمین زندگی را نه با شادی و رفاه و خوشبختی و آرامش که با رنج نبود فرزند و ناله و گریه و درد بزرگ بی پناهی تجربه کرده اند.

3. این روزها و این سال ها شاهد ظهور گروه دیگری از مادران هستیم که هر یک به طریقی گرفتار در تجربه "داغ فرزند" اند، چه آن ها که در راستای ایدئولوژی نظم سیاسی موجود با داغ فرزند خود روبرو شده اند و چه آن ها که در مخالفت با نظم سیاسی موجود فرزند خود را از دست داده اند. فرفی نمیکند سمت و سوی ماجرا به کدام سوست، آنچه این زن- مادران تجربه می کنند برای هیچ فرد دیگری قابل فهم نیست. ممکن است بسیاری از آن ها خود را قوی جلوه دهند، اما آن ها در درون خود شکسته و ناتوانند. جملات شهناز اکملی، مادر مصطفی کریم بیگی، خطاب به بهیه نامجو، مادر نوید افکاری، اوج این درد و رنج را نشان می دهد:" میدانم این روزها بی رمق تر از آن هستی که بدانی چه اتفاقی افتاده، اما روزهای بعد تازه دنیا بر سرت آوار می شود، آنجا که بخواهی سعیدت را صدا کنی و به اشتباه بگویی نوید، آنجا که در خیابان کسی را ببینی که از پشت مانند او راه می رود، آنجا که خوابش را ببینی اما تا در آغوشش کشیدی برود، آنجا که صدای مامان گفتنش در گوش ات میپیچد اما خودش را نمیبینی". چه کسی می تواند رنج این مادر را بفهمد که می گوید صدای مامان گفتنش در گوش ات میپیچد اما خودش را نمیبینی. او در قطعه دیگری می نویسد: "مصطفای خودم را زیر این سنگ پیدا نمی کنم....مصطفای خودم را گم کرده ام، نشانی ازش نمی یابم....من مادری هستم که در حسرت بوسه ای بر گونه پسرم روزهایم را سر میکنم". باید مادر بود و پدر تا فهمید این زن چه می گوید.
http://t.me/mostafamehraeen
30.04.202513:27
بازگشت صفحه اینستاگرام

از همه دوستان و عزیزانی که بی هیچ منت کمک کردند صفحه اینستاگرام به من بازگرده ممنونم.امیدوار به آمدن روزی در این سرزمین هستم که با پدیده هایی همچون محدودیت و سانسور روبرو نباشیم و همه ما بتوانیم در فضایی آزاد زندگی کنیم، سخن بگوییم، زندگی خود را نقد کنیم، و مبتنی بر نقدهای خود زندگی خود را تغییر دهیم.
http://t.me/mostafamehraeen
به عنوان آدمی که احساس می کنم"کشورم را بیش از خودم دوست دارم"، به همه کسانی که قادر به خواندن کتاب هستند توصیه میکنم این کتاب کوچک انباشته از ایده های نیکوی سیاسی را مطالعه کنند و به منظور گسترش ایده های نیکوی آن در جامعه آن را به دیگران نیز هدیه دهند. پیشنهاد میکنم اگر کسی قادر به ارتباط با مقامات سیاسی این کشور خصوصا آیت الله خامنه ای، رئیس جمهور، وزرا، و مقامات ارشد امنیتی و نظامی این کشور است، کتاب را به آنها هدیه دهد و توصیه به خواندن دقیق و زود هنگام آن کند.

http://t.me/mostafamehraeen
Shown 1 - 24 of 202
Log in to unlock more functionality.