𝟐𝟐𝟏𝐁 𝐁𝐚𝐤𝐞𝐫 𝐒𝐭𝐫𝐞𝐞𝐭

توکای عزیزم، فقط تو اینو درک میکنی که منم وقتی دلم براش تنگ میشه نمی تونم بهش بگم،
اصلا اگه بخوام بگم باید از کجا شروع کنم

هینامی عزیزم، فقط تو اینو درک می کنی که منم وقتی با اون نگاه غریبه ش بهم خیره شد قلبم شکست،
اما فقط لبخند زدم چون نمی دونستم چطوری بهش بگم هنوز برام همونه

هیده ی عزیزم، فقط تو اینو درک می کنی که منم حسم بهش هیچوقت عوض نمیشه، حتی اگه فاصله‌ ی بینمون خیلی زیاد شده باشه، حتی اگه خودمون رو فراموش کرده باشیم

سوزویای عزیزم، فقط تو اینو درک می کنی که منم از نگاه های پر از قضاوتشون متنفرم،
اونا بی تفاوتی منو میبینن ولی دردی که باعث این بی تفاوتی شده رو هرگز

کانکی عزیزم، فقط تو اینو درک می کنی که منم یه زمانی دلم می خواست ناپدید بشم..
اما حالا میدونم که همیشه باید برای خودم بجنگم، حتی اگه تنها باشم

کارن عزیزم، فقط تو اینو درک می کنی که منم بعضی وقت‌ها از خودم می‌پرسم اگه فقط یه بار می‌تونستم بغلش کنم، چه حسی داشت؟
ولی هیچوقت نمیتونم جواب این سوال رو پیدا کنم