در نهایت اجازه بدید در مورد خودم بنویسم.
وقتی سال نو رو اینجا تبریک گفتم، از یه متارکهی مدت دار بیرون اومدم.
از همه جا رها شدم تا ببینم زندگی بدون من چطور جریان داره.
مثل همیشه در جریان بود و طوری میگذشت انگار که از اول وجود نداشتم.
ولی من اسم امسال رو میذارم game changer.
دقیقا بعد از تحویل سال مثل یه معجزه تمام دونههایی که تو زمستون کاشته بودم سبز شد و من قدرت بهار رو دیدم.
زندگی به من نیاز نداشت، من به زندگی نیاز داشتم.
من به دوستایی که نگرانم شدن نیاز داشتم و فهمیدم چقدر برام عزیز بودن.
من به خودم نیاز داشتم چون وقتی فارغ از انتظارات بقیه بهش نگاه میکردم، عمیقا از نقصهاش هم لذت میبردم.
سالمترین و امنترین آدمها در دایرهی کامیونیتی من قرار دارن.
من هیچ وقت نگران نبودم که حرفهام یا رفتارم اون ها رو دچار سوءتفاهم کنه چون اونها من رو به خاطر خصوصیات خوبم نمیخواستن. هر چیزی که وجود داشت رو قبول کرده بودن و با صبر و حوصله کنارم موندن.
و در نهایت اتفاق قشنگ زندگی من. گفتی برای تو هم بنویسم. میخوام بدونی من تو رو برای کادو، گل، لحظات فان و هر چیزی دوست ندارم.
من دوستت ندارم چون بیدار میمونی و بهم میگی افکار شبونهات رو بگو تا مشکل رو کشف کنیم.
و برای اینکه خلا های من رو پر میکنی دوستت ندارم چون من بهت وابسته نیستم و بهت نیاز ندارم بلکه تو رو انتخاب کردم تا دوستت داشته باشم.
میدونی که این از خیلی وقت پیش بوده و خوشحالم که ارتباطمون رو از سر گرفتیم و به اینجا ختم شد.
میدونم چقدر بالغی و طوری که out of box فکر میکنی رو دوست دارم.
و میدونم که هیچ وقت هیچ چیز رو ازت مخفی نمیکنم چون تو میتونی به آدمهای دورت شهامت راستگویی رو بدی.
تنها تغییری که نیاز داری اینه که سال جدید یکم بیشتر به آدمهای فرعی هم فرصت بدی.
میدونم این کار رو برای افراد نزدیک خیلی انجام میدی اما شاید بقیه هم بتونن خودشون رو ثابت کنن.