Reposted from:
در ژرفنای بیکران اقیانوس-

05.05.202520:18
«دنیا، اسلحهای سرد و بیروح بود… و تو، گلولهای که بیهشدار، درست بر قلبم نشست.»
-آیهان
Reposted from:
«قلمگاه»

30.04.202512:33
خنده هایم بوی غم میدهند
مزه ی بغض میدهند
تلخ اند
کشنده اند
خنده هایم را دوست ندارم .
-کاف
مزه ی بغض میدهند
تلخ اند
کشنده اند
خنده هایم را دوست ندارم .
-کاف
11.04.202509:55
فاصلهها هیچوقت ما را تسلی ندادند، حتی به رغم نبودنشان یا نبودنمان. نیستی را کتمان نمیکنم، حتی به رغم ندیدنمان و ندیدنشان..
وصله خود را سِتَبر نمیکنم که من از جماعتی مبرا هستم و تا هرچه قدر که میخواهم میمانم، اما تسلی دادن را، بیآنکه بدانم دور ماندهام یا دور ماندهای، حفظ نکردم و به جایش، دلتنگی را از اندوهِ رها شدن، قوت بخشیدم.
پس، فاصله ها را از من نخواه...
وصله خود را سِتَبر نمیکنم که من از جماعتی مبرا هستم و تا هرچه قدر که میخواهم میمانم، اما تسلی دادن را، بیآنکه بدانم دور ماندهام یا دور ماندهای، حفظ نکردم و به جایش، دلتنگی را از اندوهِ رها شدن، قوت بخشیدم.
پس، فاصله ها را از من نخواه...


09.04.202512:31
just breath with me 🌙
08.04.202518:09
متنم با خوانش زیبای این دخترِ زیبا❤️
08.04.202516:37
اگه واقعا یه چیزی رو از ته دلت میخوای، باید یاد بگیری که گاهی وقتا هم باید سکوت کنی و قدم برداری و همیشه به این ایمان داشته باشی که یه روز، اونم میتونه راهشو به سمتت پیدا کنه.
03.05.202519:26
تو از کجا میدونی که من چندبار پیله زخمیِ تنمو دوباره به تن کردم و با دستام ریسههاشو از گلوگاهِ بغضم بیرون کشیدم؟! یا چند بار توی تاریکی، دردامو به دور خودم تَنیدم؟؟
تو هیچی نمیدونی..!
تو هیچی نمیدونی..!
Reposted from:
Rimas Art 💎

26.04.202516:01
✨️این پست رو فور کنید تا یه پست ازتون فور کنم✨️
خصوصا اگه محتوای چنلتون هنریه🎨
خصوصا اگه محتوای چنلتون هنریه🎨
اگه دوست داشتی جوین شو
09.04.202514:30
تفاوت برجستهای میان تسلیم شدن و رها کردن وجود دارد.
-بریدهای از کتاب قدرت رهاکردن
09.04.202510:59
Reposted from:
رویای روزای تاریک

08.04.202518:08
هیچوقت حتی به ذهنم خطور نمیکرد، لحظهای با دیدن ماه، به یادت بیفتم...
مثل همان روزهایی که قدم هایمان را در آستانه رسیدن به نور میشًمردیم و نَجوای شبانه را گوش میکردیم.
شَبانگاه سفید بودیم و نورانی...میگفتی، اگرچه طلایی نیستیم، اما دلِمان صاف و زلال است، چی بهتر از ماه!
تابیدیم، رَخشیدیم، رَقصیدیم...
اما ابر، ترس همیشگی من بود. به رویِ خودم نمیآوردم، ولی کمی حضورش را حس کردهبودم.
به یادِ آن روزها مینویسم؛
چشمانم، خیره، شامگاهی را مینگریست که هنگام نور، شب را میخواست،
ماه را دیدم اما تو را نه!
به قلم فاج عزیز♥️
https://t.me/fajkhat
مثل همان روزهایی که قدم هایمان را در آستانه رسیدن به نور میشًمردیم و نَجوای شبانه را گوش میکردیم.
شَبانگاه سفید بودیم و نورانی...میگفتی، اگرچه طلایی نیستیم، اما دلِمان صاف و زلال است، چی بهتر از ماه!
تابیدیم، رَخشیدیم، رَقصیدیم...
اما ابر، ترس همیشگی من بود. به رویِ خودم نمیآوردم، ولی کمی حضورش را حس کردهبودم.
به یادِ آن روزها مینویسم؛
چشمانم، خیره، شامگاهی را مینگریست که هنگام نور، شب را میخواست،
ماه را دیدم اما تو را نه!
به قلم فاج عزیز♥️
https://t.me/fajkhat
08.04.202514:05
[•°🎆•°]
01.05.202520:41
نمِ اشک بعد از یه گریه طولانی،
رد برجسته روی دست بعد از خواب عمیق،
سایهی محوِ قابِ عکس، روی دیوار،
یادداشتِ کوتاه، لای کتاب، با دستخطی که دیگه تکرار نمیشه..
همشون یه یادآوریِ بیصدان،
از چیزی که گذشت،
و چیزی که هنوز جا مونده.
رد برجسته روی دست بعد از خواب عمیق،
سایهی محوِ قابِ عکس، روی دیوار،
یادداشتِ کوتاه، لای کتاب، با دستخطی که دیگه تکرار نمیشه..
همشون یه یادآوریِ بیصدان،
از چیزی که گذشت،
و چیزی که هنوز جا مونده.
19.04.202520:34
دیدی امشب سیویک فروردینه؟
اینم اتمام فروردین...
شب بخیر✨
اینم اتمام فروردین...
شب بخیر✨
Reposted from:
Inspiration

09.04.202510:56
«هر آدمی بالاخره یه جا دست میکشه
از توضیح دادن،
از ثابت کردن خودش،
از تلاش برای نگه داشتن دیگران؛
هرآدمی بالاخره یه روز عمیقا خسته
میشه.»
«هر آدمی بالاخره یه جا دست میکشه
از توضیح دادن،
از ثابت کردن خودش،
از تلاش برای نگه داشتن دیگران؛
هرآدمی بالاخره یه روز عمیقا خسته
میشه.»
08.04.202517:26
هیچوقت حتی به ذهنم خطور نمیکرد، لحظهای با دیدن ماه، به یادَت بیفتم...
مثل همان روزهایی که قدم هایمان را در آستانه رسیدن به نور میشِمردیم و نجوایِ شبانه را گوش میکردیم.
شبانگاه سفید بودیم و نورانی...میگفتی، اگرچه طلایی نیستیم، اما دلمان صاف و زلال است، چی بهتر از ماه!
تابیدیم، رخشیدیم، رقصیدیم...
اما ابر، ترس همیشگی من بود. به روی خودم نمیآوَردم ولی کمی حضورش را حس کردهبودم...
به یاد آن روزها مینویسم؛
چشمانم، خیره، شامگاهی را مینگریست که هنگامِ نور، شب را میخواست،
ماه را دیدم اما تو را نه!
#فاج
مثل همان روزهایی که قدم هایمان را در آستانه رسیدن به نور میشِمردیم و نجوایِ شبانه را گوش میکردیم.
شبانگاه سفید بودیم و نورانی...میگفتی، اگرچه طلایی نیستیم، اما دلمان صاف و زلال است، چی بهتر از ماه!
تابیدیم، رخشیدیم، رقصیدیم...
اما ابر، ترس همیشگی من بود. به روی خودم نمیآوَردم ولی کمی حضورش را حس کردهبودم...
به یاد آن روزها مینویسم؛
چشمانم، خیره، شامگاهی را مینگریست که هنگامِ نور، شب را میخواست،
ماه را دیدم اما تو را نه!
#فاج
08.04.202513:58
تو از شیار درونِ زندانِ خود خبر داری، اما بدان که هیچوقت پشت میلههای نامرئیِ دیگران زندگی نکردی!..
30.04.202514:59
خندیدن تنها نشانه شادی نیست. گاهی نشانه فرار از غمی بزرگه.
-بهار برادران
Reposted from:
غآيت وجود.

19.04.202518:36
چه میشود اگر نوشتن را از یاد ببرم؟
- میتوانی تجمعِ افکارت که تبدیل به اشک و بغض و حتی کلام و صدا نمیشود را تحمل کنی؟
- گمان نمیکنم.
-پس نوشتن را هم از یاد نخواهی برد.
- میتوانی تجمعِ افکارت که تبدیل به اشک و بغض و حتی کلام و صدا نمیشود را تحمل کنی؟
- گمان نمیکنم.
-پس نوشتن را هم از یاد نخواهی برد.
09.04.202513:19
شاید زندگی پر از ناگفتههاییه که تو خودمون خرجش کردیم و نخواستیم براش مخاطبی داشته باشیم یا اونو بیهوده به کار ببریم، چون بعضی از حرفا فقط برای موندن تو دل ساخته شدن، نه برای شنیدهشدن..
Reposted from:
Labyrinth 🪻

08.04.202520:56
اگه چنلی دارین بزرگ و کوچیک فرقی نداره
این پیام فوروارد کنین میخوام بشناسمتون و وایب آهنگی که میدی برات بفرستم🌱
این پیام فوروارد کنین میخوام بشناسمتون و وایب آهنگی که میدی برات بفرستم🌱
Reposted from:
آفتابگردون سردرگم🌻

08.04.202516:45
آدمایی که میتونی کنارشون صحبت های عمیقی داشته باشی و چند دقیقه بعد از ته دل کنارشون بخندی.>>>
08.04.202511:07
دوستم داشتی اما نه آنقدر که برایم بجنگی
دوستت داشتم، همانقدر که برایت در جنگ ها بمیرم.
دوستت داشتم، همانقدر که برایت در جنگ ها بمیرم.
Shown 1 - 24 of 101
Log in to unlock more functionality.