
Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

تاریخ نویس
تاریخ نویس در نظر دارد مسائل حال حاضر را براساس نگاهی به گذشته تاریخی مورد بررسی قرار دهد. براین اساس گزارشهایی در حوزههای مختلف در قالب نوشتاری، فیلم و پادکست در فضای رسانهای به اشتراک گذاشته میشود.
@MehdiA1990
@MehdiA1990
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateAug 19, 2019
Added to TGlist
Apr 11, 2025Records
12.04.202523:59
298Subscribers02.02.202523:59
0Citation index06.04.202519:07
449Average views per post30.04.202523:59
352Average views per ad post13.04.202520:34
6.67%ER09.04.202515:35
151.18%ERRGrowth
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR


13.04.202508:37
در کمال تأسف و اندوه، خبر درگذشت استاد گرانقدر، دکتر علیمحمد ولوی، چهره ماندگار عرصه تاریخ را دریافت کردیم. فقدان این استاد برجسته، ضایعهای جبرانناپذیر برای جامعه علمی و دوستداران تاریخ ایران است.
دکتر ولوی بزرگوار ، عمر پربار خود را وقف پژوهش، آموزش و اعتلای دانش تاریخ نمودند و آثار ارزشمند ایشان، همواره چراغ راهی برای پژوهشگران و دانشجویان خواهد بود.
این مصیبت بزرگ را به خانواده محترم، شاگردان، همکاران و تمامی دوستداران ایشان تسلیت عرض میکنیم.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.🖤
دکتر ولوی بزرگوار ، عمر پربار خود را وقف پژوهش، آموزش و اعتلای دانش تاریخ نمودند و آثار ارزشمند ایشان، همواره چراغ راهی برای پژوهشگران و دانشجویان خواهد بود.
این مصیبت بزرگ را به خانواده محترم، شاگردان، همکاران و تمامی دوستداران ایشان تسلیت عرض میکنیم.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.🖤


16.04.202507:33
جمعه بازدید از موزهها و اماکن تاریخی رایگان است
🔻فاطمه داوری، مدیر ادارهکل حفظ و احیای بناها، بافتها و محوطههای تاریخی گفت:
🔹معاونت میراث فرهنگی برای بزرگداشت روز جهانی بناها و محوطههای تاریخی برنامههای گستردهای را در سطح ملی و استانی برگزار می کند. همچنین در روز جهانی بناها و محوطهها تاریخی که مصادف با روز جمعه ۲۹ فرودین ماه است، بازدید از تمام بناها، محوطهها، پایگاهها و موزههای وابسته به وزارت میراث فرهنگی در سراسر کشور رایگان است.
🔻فاطمه داوری، مدیر ادارهکل حفظ و احیای بناها، بافتها و محوطههای تاریخی گفت:
🔹معاونت میراث فرهنگی برای بزرگداشت روز جهانی بناها و محوطههای تاریخی برنامههای گستردهای را در سطح ملی و استانی برگزار می کند. همچنین در روز جهانی بناها و محوطهها تاریخی که مصادف با روز جمعه ۲۹ فرودین ماه است، بازدید از تمام بناها، محوطهها، پایگاهها و موزههای وابسته به وزارت میراث فرهنگی در سراسر کشور رایگان است.
09.04.202510:24
✅شیرینی دانمارکی
🔺چه خوش است گاهی گاز زدن به لایههای طلاییِ این شیرینیِ پوک و روغنی و غرق شدن در افسانهای که از قرنها پیش در دل خمیرِ آن پیچیده است! دانمارکیها باآن دستهای هنرمند و ذائقهای ظریف تنها میزبانان این شیرینی بودند، نه خالقانش.
🔺داستان شیرینی دانمارکی، ریشه در اتریشِ قرن هفدهم دارد، جایی که نانوایان، هنر ورز دادن خمیرهای چندلایه را چون گنجی باارزش پاس میداشتند. لایههای
نازک، کرمهای شیرین و مرباهای معطر؛ گویی هر تکه از این شیرینی، برگ زرینی از تاریخ اروپا را در خود ثبت کرده است.
🔺منشأ پیدایش این شیرینی به اعتصاب کارگران نانوایی در دانمارک در سال
۱۸۵۰ میلادی بازمیگردد. این اعتصاب موجب شد که صاحبان نانواییها به استخدام کارگرانی از خارج از کشور بپردازند که در میان آنها، نانوایان اتریشی نیز حضورداشتند. این نانواها با خود، شیوههای نوینی در پخت شیرینیها و نانها به همراه آوردند.
🔺به مدد دستورالعملهای این نانواها، شیرینی اتریشی به سرعت در دانمارک محبوب شد اما پس از پایان یافتن منازعات کارگری، دانمارکیها نهتنها هنر پخت شیرینیهای اتریشی را فراموش نکردند، بلکه آن را به میل و ذائقه خود تغییر دادند.
🔺تغییراتی در میزان روغن و تخممرغ شیرینی ایجاد کردند و به این ترتیب آنچه کهامروز به نام شیرینی دانمارکی میشناسیم، به دنیا آمد. در دهه ۱۹۰۰ میلادی، موج مهاجرت دانمارکیها به آمریکا و کشورهای اروپایی دیگر شدت گرفت. آنها به همراه خود شیرینی محبوبشان را به سرزمینهای جدیدبردند. از آن زمان شیرینی دانمارکی بیهیچ ادعایی وارد رقابت جهانی شد و روزبهروز در میان مردم شناختهتر شد.
🔺ورود این شیرینی خوشمزه به ایران، بهواسطه حضور فردی دانمارکی درتهران بود. در دهه ۴۰ شمسی، بانویی دانمارکی به نام آنالیزا که در ایران به تربیت فرزندان یک مهندس دانمارکی مشغول بود، قنادی کوچکی در خیابان تخت جمشید (امروزی طالقانی) اجاره کرد. او با همان دستان مهربانی که روزی کودکان را نوازش میکرد، خمیرها را ورز میداد و شیرینیهایی با عطر هل و گلاب میپخت. کمکم مغازهاش رونقگرفت و شیرینیهای دانمارکیاش از خیابان ویلای تا پاسداران به سوغات تهرانیها تبدیل شد.
🔺در سال ۱۳۵۷، آنالیزا ایران را ترک کرد اما میراثش را به «خانکیشی آقاجانی» کارگری که از آغاز در کنار او بود، سپرد. تا سال ۱۳۸۶، شیرینیهای دانمارکی همانطور با همان طعم و گرمیِ نخستین پخته میشدند. گویی هر لایه این شیرینیها، داستانی از مهاجرت، مقاومت و عشق به هنر شیرینپزی را در خود داشت.
📝مهدی احمدی
🔺چه خوش است گاهی گاز زدن به لایههای طلاییِ این شیرینیِ پوک و روغنی و غرق شدن در افسانهای که از قرنها پیش در دل خمیرِ آن پیچیده است! دانمارکیها باآن دستهای هنرمند و ذائقهای ظریف تنها میزبانان این شیرینی بودند، نه خالقانش.
🔺داستان شیرینی دانمارکی، ریشه در اتریشِ قرن هفدهم دارد، جایی که نانوایان، هنر ورز دادن خمیرهای چندلایه را چون گنجی باارزش پاس میداشتند. لایههای
نازک، کرمهای شیرین و مرباهای معطر؛ گویی هر تکه از این شیرینی، برگ زرینی از تاریخ اروپا را در خود ثبت کرده است.
🔺منشأ پیدایش این شیرینی به اعتصاب کارگران نانوایی در دانمارک در سال
۱۸۵۰ میلادی بازمیگردد. این اعتصاب موجب شد که صاحبان نانواییها به استخدام کارگرانی از خارج از کشور بپردازند که در میان آنها، نانوایان اتریشی نیز حضورداشتند. این نانواها با خود، شیوههای نوینی در پخت شیرینیها و نانها به همراه آوردند.
🔺به مدد دستورالعملهای این نانواها، شیرینی اتریشی به سرعت در دانمارک محبوب شد اما پس از پایان یافتن منازعات کارگری، دانمارکیها نهتنها هنر پخت شیرینیهای اتریشی را فراموش نکردند، بلکه آن را به میل و ذائقه خود تغییر دادند.
🔺تغییراتی در میزان روغن و تخممرغ شیرینی ایجاد کردند و به این ترتیب آنچه کهامروز به نام شیرینی دانمارکی میشناسیم، به دنیا آمد. در دهه ۱۹۰۰ میلادی، موج مهاجرت دانمارکیها به آمریکا و کشورهای اروپایی دیگر شدت گرفت. آنها به همراه خود شیرینی محبوبشان را به سرزمینهای جدیدبردند. از آن زمان شیرینی دانمارکی بیهیچ ادعایی وارد رقابت جهانی شد و روزبهروز در میان مردم شناختهتر شد.
🔺ورود این شیرینی خوشمزه به ایران، بهواسطه حضور فردی دانمارکی درتهران بود. در دهه ۴۰ شمسی، بانویی دانمارکی به نام آنالیزا که در ایران به تربیت فرزندان یک مهندس دانمارکی مشغول بود، قنادی کوچکی در خیابان تخت جمشید (امروزی طالقانی) اجاره کرد. او با همان دستان مهربانی که روزی کودکان را نوازش میکرد، خمیرها را ورز میداد و شیرینیهایی با عطر هل و گلاب میپخت. کمکم مغازهاش رونقگرفت و شیرینیهای دانمارکیاش از خیابان ویلای تا پاسداران به سوغات تهرانیها تبدیل شد.
🔺در سال ۱۳۵۷، آنالیزا ایران را ترک کرد اما میراثش را به «خانکیشی آقاجانی» کارگری که از آغاز در کنار او بود، سپرد. تا سال ۱۳۸۶، شیرینیهای دانمارکی همانطور با همان طعم و گرمیِ نخستین پخته میشدند. گویی هر لایه این شیرینیها، داستانی از مهاجرت، مقاومت و عشق به هنر شیرینپزی را در خود داشت.
📝مهدی احمدی
10.04.202508:44
✅سینما دیانا (سینما سپیده فعلی)؛ پردهای از تاریخ وخاطره
⬅در قلب تهرانِ دیروز، جایی که امروز خیابان انقلاب با هیاهوی دانشجویان و کتابفروشیهای رنگارنگش نفس میکشد، سینمایی قدیمی ایستاده بود به نام دیانا، گنجینهای ازنور و سایه که روزگاری رویای سینما را به تماشاگرانش هدیه میداد. این سینما در سال ۱۳۲۲ شمسی گشوده شد، با گنجایشی نزدیک به ۶۰۴ نفر در یک سالن واحد و طراحیاش را وارطان هوانسیان، چهره نامدار معماری مدرن ایران، به عهده داشت. مردی که در تبریز زاده شد و عمرش را پای پیشبرد هنر معماری در ایران گذاشت.
⬅دیانا تنها یک سینما نبود؛ روایتی عاشقانه هم در پس نامش نهفته بود. میگویند مالکش، ساناستار خاچاطوریان، تاجری یونانی-ارمنی از تبریز، این سالن را به یاد دیانا، دختر ناکامش بنا کرد. یک سال پس از گشایش سینما، اواستودیویی نیز به نام همان دختر تأسیس نمود و جالبتر آنکه همین مرد بود که ساموئل خاچیکیان، کارگردان نامدار سینمای ایران، را به عرصه فیلمسازی معرفی کرد.
⬅سینما دیانا در خیابان شاهرضا (انقلاب امروز) جای داشت، خیابانی که خود داستانی طولانی دارد. در روزگار قاجار، اینجا تنها راهی خاکی بود، با باغهایی در دوسو و خندقی که مرز شمالی تهران را مشخص میکرد اما در دوران رضاشاه، این مسیر به یکی از اصلیترین شریانهای شهر بدل شد، خیابانی پنجکیلومتری که امروز با دانشگاه تهران و کتابفروشیهایش شناخته میشود و در تاریخ معاصر ایران، همواره صحنه رویدادهای بزرگ بوده است.
⬅اما شاید هیچچیز به اندازه تراس سینما دیانا نوستالژیک نباشد. تصویر آن پرده زرد شده و ترکخورده، صندلیهای شکسته و درهمریخته، برای بسیاری خاطرهانگیز است. سینما دیانا، امروز با نام سپیده شناخته میشود اما خاطراتش همچنان زنده است، پردهای ازتاریخ که با هر بار ورق خوردن، بوی کهنگی چوب صندلیها و هیاهوی تماشاگران قدیمی را به یاد میآورد.
⬅چه کسی میداند شاید در عصر یکی از روزهای پاییز سال 62در روزهای پر التهاب جنگ، در آپارتمانی پشت سینما، مراسم عقدی برپا بوده، عروس و دامادی که در طبقه چهارم نشسته و از پنجره، تراس قدیمی، سینما را نگاه کردهاند.در آن لحظه انتظار برای آمدن عاقد، داماد کنار پنجره سیگاری روشن کرده و به آن منظره خیره شده است و شایددر میان آن همه فرسودگی، تصویر پنجه خونی «رضا موتوری» را در ذهنش مرور میکرده است؛ صحنهای از فیلمی که روزی روی همین پرده نمایش داده شده بود.
📝مهدی احمدی
⬅در قلب تهرانِ دیروز، جایی که امروز خیابان انقلاب با هیاهوی دانشجویان و کتابفروشیهای رنگارنگش نفس میکشد، سینمایی قدیمی ایستاده بود به نام دیانا، گنجینهای ازنور و سایه که روزگاری رویای سینما را به تماشاگرانش هدیه میداد. این سینما در سال ۱۳۲۲ شمسی گشوده شد، با گنجایشی نزدیک به ۶۰۴ نفر در یک سالن واحد و طراحیاش را وارطان هوانسیان، چهره نامدار معماری مدرن ایران، به عهده داشت. مردی که در تبریز زاده شد و عمرش را پای پیشبرد هنر معماری در ایران گذاشت.
⬅دیانا تنها یک سینما نبود؛ روایتی عاشقانه هم در پس نامش نهفته بود. میگویند مالکش، ساناستار خاچاطوریان، تاجری یونانی-ارمنی از تبریز، این سالن را به یاد دیانا، دختر ناکامش بنا کرد. یک سال پس از گشایش سینما، اواستودیویی نیز به نام همان دختر تأسیس نمود و جالبتر آنکه همین مرد بود که ساموئل خاچیکیان، کارگردان نامدار سینمای ایران، را به عرصه فیلمسازی معرفی کرد.
⬅سینما دیانا در خیابان شاهرضا (انقلاب امروز) جای داشت، خیابانی که خود داستانی طولانی دارد. در روزگار قاجار، اینجا تنها راهی خاکی بود، با باغهایی در دوسو و خندقی که مرز شمالی تهران را مشخص میکرد اما در دوران رضاشاه، این مسیر به یکی از اصلیترین شریانهای شهر بدل شد، خیابانی پنجکیلومتری که امروز با دانشگاه تهران و کتابفروشیهایش شناخته میشود و در تاریخ معاصر ایران، همواره صحنه رویدادهای بزرگ بوده است.
⬅اما شاید هیچچیز به اندازه تراس سینما دیانا نوستالژیک نباشد. تصویر آن پرده زرد شده و ترکخورده، صندلیهای شکسته و درهمریخته، برای بسیاری خاطرهانگیز است. سینما دیانا، امروز با نام سپیده شناخته میشود اما خاطراتش همچنان زنده است، پردهای ازتاریخ که با هر بار ورق خوردن، بوی کهنگی چوب صندلیها و هیاهوی تماشاگران قدیمی را به یاد میآورد.
⬅چه کسی میداند شاید در عصر یکی از روزهای پاییز سال 62در روزهای پر التهاب جنگ، در آپارتمانی پشت سینما، مراسم عقدی برپا بوده، عروس و دامادی که در طبقه چهارم نشسته و از پنجره، تراس قدیمی، سینما را نگاه کردهاند.در آن لحظه انتظار برای آمدن عاقد، داماد کنار پنجره سیگاری روشن کرده و به آن منظره خیره شده است و شایددر میان آن همه فرسودگی، تصویر پنجه خونی «رضا موتوری» را در ذهنش مرور میکرده است؛ صحنهای از فیلمی که روزی روی همین پرده نمایش داده شده بود.
📝مهدی احمدی
19.04.202511:44
✅روایت دیپلماسی در نقطه جوش
قطعنامه ۵۹۸ در حالی از سوی ایران پذیرفته شد که شرایط بینالمللی به نقطهای حساس رسیده بود؛ شعلههای جنگی نابرابر که علیه ایران برافروخته شده بود، سر باز میزد و نیاز به تدبیری بلند داشت. در این بزنگاه تاریخی، تیمی از دیپلماتهای زبده و چهرههای آشنا با پیچ و خمهای سیاست بینالملل به میدان آمدند تا با زبان عقلانیت، کارزار گلوله و آتش را به میز مذاکره بکشانند.
در طول سالهای جنگ تحمیلی، شورای امنیت سازمان ملل بارها قطعنامههایی صادر کرد که بهسبب جانبداری آشکار، هیچگاه از سوی ایران پذیرفته نشد اما قطعنامه ۵۹۸ سرنوشتی متفاوت یافت. برای نخستینبار، بخشهایی از حقوق ایران در متن گنجانده شده بود، تا جایی که امام خمینی (ره) شخصاً مهر تأیید بر آن نهادند.
در این شرایط، عراق که به دنبال تعویق آتشبس تا تحقق خواستههایش بود، ناچار شد پای میز گفتوگو بنشیند. هدایت این مذاکرات را خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل وقت سازمان ملل بر عهده داشت. هیأت ایرانی اما ترکیبی از چهرههای آشنا بود: علیاکبر ولایتی، حجتالاسلام حسن روحانی، محمدجواد ظریف، سیروس ناصری، جمشید ممتاز، مجید تختروانچی و دیگران.
در همان نخستین دیدار با دبیرکل، هیأت ایرانی با خبری غافلگیر شد: علیرغم پذیرش آتشبس از سوی ایران، عراق بار دیگر تجاوزی جدید را آغاز کرده بود. ولایتی به تندی اعتراض کرد و پرز دکوئیار پس از استعلام از سرویس اطلاعاتی آمریکا، ادعای ایران را تأیید و خواستار عقبنشینی فوری عراق شد.
نقش محمدجواد ظریف که در آن زمان نفر دوم نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل بود، از همین نقطه پررنگتر میشود. تسلط او به زبان انگلیسی و مهارتش در نگارش متنهای حقوقی، باعث شد که نوشتن بخشهایی کلیدی از مواضع ایران به او سپرده شود.
در حالی که آمریکا مشغول تهیه پیشنویس قطعنامهای برای تحریم ایران بود، تیم ایرانی با هماهنگی تهران و تأیید امام خمینی، تصمیم گرفت پاسخی هوشمندانه ارائه دهد: تأکید بر اینکه پذیرش «طرح اجرایی دبیرکل»، معادل پذیرش قطعنامه است؛ بدون آنکه بهصورت رسمی و حقوقی، قطعنامه را پذیرفته باشند.
در این میان، ظریف که بهعنوان نفر دوم نمایندگی ایران در سازمان ملل و مسلطترین عضو هیأت به زبان انگلیسی بود، نقشی کلیدی یافت. او مسئول نوشتن بندی از سند شد که حاوی خواسته ایران بود، بدون آنکه بهصراحت معنای حقوقی «پذیرش قطعنامه» را در بر داشته باشد. اینجا بود که واژه طلایی «تانتامونت» (tantamount) وارد تاریخ دیپلماسی ایران شد؛ کلمهای که هوشمندانه به معنای «به مثابه» بهکار رفت تا موضع ایران را بدون پذیرش رسمی قطعنامه، به جهانیان منتقل کند.
این نامه که بعدها در اسناد وزارت خارجه به نام «تانتامونت لتر» مشهور شد، نمونهای درخشان از دیپلماسی ظریف و زبان در خدمت منافع ملی است؛ روایتی از زمانی که یک واژه، تعادل یک جنگ و صلح را رقم زد.
📝مهدی احمدی
قطعنامه ۵۹۸ در حالی از سوی ایران پذیرفته شد که شرایط بینالمللی به نقطهای حساس رسیده بود؛ شعلههای جنگی نابرابر که علیه ایران برافروخته شده بود، سر باز میزد و نیاز به تدبیری بلند داشت. در این بزنگاه تاریخی، تیمی از دیپلماتهای زبده و چهرههای آشنا با پیچ و خمهای سیاست بینالملل به میدان آمدند تا با زبان عقلانیت، کارزار گلوله و آتش را به میز مذاکره بکشانند.
در طول سالهای جنگ تحمیلی، شورای امنیت سازمان ملل بارها قطعنامههایی صادر کرد که بهسبب جانبداری آشکار، هیچگاه از سوی ایران پذیرفته نشد اما قطعنامه ۵۹۸ سرنوشتی متفاوت یافت. برای نخستینبار، بخشهایی از حقوق ایران در متن گنجانده شده بود، تا جایی که امام خمینی (ره) شخصاً مهر تأیید بر آن نهادند.
در این شرایط، عراق که به دنبال تعویق آتشبس تا تحقق خواستههایش بود، ناچار شد پای میز گفتوگو بنشیند. هدایت این مذاکرات را خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل وقت سازمان ملل بر عهده داشت. هیأت ایرانی اما ترکیبی از چهرههای آشنا بود: علیاکبر ولایتی، حجتالاسلام حسن روحانی، محمدجواد ظریف، سیروس ناصری، جمشید ممتاز، مجید تختروانچی و دیگران.
در همان نخستین دیدار با دبیرکل، هیأت ایرانی با خبری غافلگیر شد: علیرغم پذیرش آتشبس از سوی ایران، عراق بار دیگر تجاوزی جدید را آغاز کرده بود. ولایتی به تندی اعتراض کرد و پرز دکوئیار پس از استعلام از سرویس اطلاعاتی آمریکا، ادعای ایران را تأیید و خواستار عقبنشینی فوری عراق شد.
نقش محمدجواد ظریف که در آن زمان نفر دوم نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل بود، از همین نقطه پررنگتر میشود. تسلط او به زبان انگلیسی و مهارتش در نگارش متنهای حقوقی، باعث شد که نوشتن بخشهایی کلیدی از مواضع ایران به او سپرده شود.
در حالی که آمریکا مشغول تهیه پیشنویس قطعنامهای برای تحریم ایران بود، تیم ایرانی با هماهنگی تهران و تأیید امام خمینی، تصمیم گرفت پاسخی هوشمندانه ارائه دهد: تأکید بر اینکه پذیرش «طرح اجرایی دبیرکل»، معادل پذیرش قطعنامه است؛ بدون آنکه بهصورت رسمی و حقوقی، قطعنامه را پذیرفته باشند.
در این میان، ظریف که بهعنوان نفر دوم نمایندگی ایران در سازمان ملل و مسلطترین عضو هیأت به زبان انگلیسی بود، نقشی کلیدی یافت. او مسئول نوشتن بندی از سند شد که حاوی خواسته ایران بود، بدون آنکه بهصراحت معنای حقوقی «پذیرش قطعنامه» را در بر داشته باشد. اینجا بود که واژه طلایی «تانتامونت» (tantamount) وارد تاریخ دیپلماسی ایران شد؛ کلمهای که هوشمندانه به معنای «به مثابه» بهکار رفت تا موضع ایران را بدون پذیرش رسمی قطعنامه، به جهانیان منتقل کند.
این نامه که بعدها در اسناد وزارت خارجه به نام «تانتامونت لتر» مشهور شد، نمونهای درخشان از دیپلماسی ظریف و زبان در خدمت منافع ملی است؛ روایتی از زمانی که یک واژه، تعادل یک جنگ و صلح را رقم زد.
📝مهدی احمدی
22.04.202506:23
27.04.202510:47
✅قاب آخرالزمانی
✍️دیروز چه گذشت؟ در اسکله شهید رجایی بندرعباس، انفجاری مهیب رخ داد؛ انفجاری که صدها نفر را زخمی کرد و تعدادی کشته بر جای گذاشت. در میان این آشوب و دلهره، عکاس خبرگزاری ایرنا مرکز هرمزگان، به خط مقدم بحران رفت؛ با دوربینی در دست و دلی پر از مسئولیت، لحظاتی را ثبت کرد. تصاویر او با قدرتی شگفت عمق فاجعه را عریان کردند؛ عکسهایی که نه تنها روایتگر انفجار بلکه گویای زخمهای روح جمعی یک شهر بودند.
انفجاری که نه تنها بندرعباس که دل تمام ایران را لرزاند. صدای این انفجار تنها در گوش خیابانهای بندر نپیچید بلکه در جان مردمی نشست که سالها با سختی اما با امید در کنار خلیج همیشه فارس زندگی کرده بودند.
آنچه از دل حادثه بیرون آمد، تصاویری بود آخرالزمانی؛ قابی که هر جزئیاتش بوی مرگ و ویرانی میداد. آسمانی دود گرفته و تیره که خورشید را در خود بلعیده بود، درختانی که قامتشان زیر بار دود و حرارت خمیده بود، ساختمانهایی نیمهویران و خودروهایی که به تودههایی از آهن پاره بدل شده بودند. نورافکنهایی شکسته و خاموش و نردههایی که بیرمق، چون سربازان شکستخورده بر زمین افتاده بودند اما در میانه این ویرانی بیکران، انسانهایی هنوز ایستاده بودند؛ هراسان اما استوار، گویی در دل جهنم، شعله امید را به جان پاس میداشتند.
در قصههای کودکی، همیشه غولی سیاه با هیبتی مهیب بر ذهنهای کوچک ما سایه میانداخت؛ هرچه بزرگتر و تیرهتر، هراسانگیزتر. این تصویری که ثبت شد، یادآور همان غول است: دودی سیاه، غلیظ و عظیم که چون هیولایی از زمین سر برآورده بود، ماشینآلات را بلعیده و همچنان در پی طعمهای تازه میگشت. انگار این غول سهمگین غذایش را از آهن و فولاد گرفته و هنوز سیر نشده بود.
اما این تصویر تنها روایت انفجار و ویرانی نیست؛ در دل همین دود و خاکستر، انسانیت زنده است. چند تن که در میانه خرابیها ایستادهاند. این حضور انسانی، این جسارت در برابر هیولای بیرحم حادثه، همان چیزی است که قابی را از یک تصویر ساده به یک روایت ماندگار بدل کرده است.
این عکسها تنها برای تیترهای داغ امروز نیستند. فراتر از کاربرد خبریشان، رسالت تاریخی دارند. تاریخ همیشه در دل لحظههایی چنین ساخته میشود؛ و حالا با تصاویر؛ با روایاتی که جان دارند. اگر کتابهای تاریخ روایتگر جنگها و حوادث هستند؛ امروز بخشی این مسئولیت بر دوش دوربینهایی افتاده که در لحظهای حساس شلیک میشوند تا تصویری از حقیقت را برای آیندگان ماندگار کنند.
تصاویر حادثه انفجار اسکله شهید رجایی، تصاویری از ویرانیاند اما در عمق خود، پیام دیگری هم دارند: انسانی که میخواهد مقاومت کند. آنها از یک طرف شمایلی از تخریب هستند و از طرفی دیگر حکایت ایستادگی انسانهاییاند که حتی در قلب فاجعه، دست از امید برنداشتهاند. این تصاویر، روایتی از جانی در میان دود و آهن هستند.
https://www.irna.ir/news/85815450
✍️دیروز چه گذشت؟ در اسکله شهید رجایی بندرعباس، انفجاری مهیب رخ داد؛ انفجاری که صدها نفر را زخمی کرد و تعدادی کشته بر جای گذاشت. در میان این آشوب و دلهره، عکاس خبرگزاری ایرنا مرکز هرمزگان، به خط مقدم بحران رفت؛ با دوربینی در دست و دلی پر از مسئولیت، لحظاتی را ثبت کرد. تصاویر او با قدرتی شگفت عمق فاجعه را عریان کردند؛ عکسهایی که نه تنها روایتگر انفجار بلکه گویای زخمهای روح جمعی یک شهر بودند.
انفجاری که نه تنها بندرعباس که دل تمام ایران را لرزاند. صدای این انفجار تنها در گوش خیابانهای بندر نپیچید بلکه در جان مردمی نشست که سالها با سختی اما با امید در کنار خلیج همیشه فارس زندگی کرده بودند.
آنچه از دل حادثه بیرون آمد، تصاویری بود آخرالزمانی؛ قابی که هر جزئیاتش بوی مرگ و ویرانی میداد. آسمانی دود گرفته و تیره که خورشید را در خود بلعیده بود، درختانی که قامتشان زیر بار دود و حرارت خمیده بود، ساختمانهایی نیمهویران و خودروهایی که به تودههایی از آهن پاره بدل شده بودند. نورافکنهایی شکسته و خاموش و نردههایی که بیرمق، چون سربازان شکستخورده بر زمین افتاده بودند اما در میانه این ویرانی بیکران، انسانهایی هنوز ایستاده بودند؛ هراسان اما استوار، گویی در دل جهنم، شعله امید را به جان پاس میداشتند.
در قصههای کودکی، همیشه غولی سیاه با هیبتی مهیب بر ذهنهای کوچک ما سایه میانداخت؛ هرچه بزرگتر و تیرهتر، هراسانگیزتر. این تصویری که ثبت شد، یادآور همان غول است: دودی سیاه، غلیظ و عظیم که چون هیولایی از زمین سر برآورده بود، ماشینآلات را بلعیده و همچنان در پی طعمهای تازه میگشت. انگار این غول سهمگین غذایش را از آهن و فولاد گرفته و هنوز سیر نشده بود.
اما این تصویر تنها روایت انفجار و ویرانی نیست؛ در دل همین دود و خاکستر، انسانیت زنده است. چند تن که در میانه خرابیها ایستادهاند. این حضور انسانی، این جسارت در برابر هیولای بیرحم حادثه، همان چیزی است که قابی را از یک تصویر ساده به یک روایت ماندگار بدل کرده است.
این عکسها تنها برای تیترهای داغ امروز نیستند. فراتر از کاربرد خبریشان، رسالت تاریخی دارند. تاریخ همیشه در دل لحظههایی چنین ساخته میشود؛ و حالا با تصاویر؛ با روایاتی که جان دارند. اگر کتابهای تاریخ روایتگر جنگها و حوادث هستند؛ امروز بخشی این مسئولیت بر دوش دوربینهایی افتاده که در لحظهای حساس شلیک میشوند تا تصویری از حقیقت را برای آیندگان ماندگار کنند.
تصاویر حادثه انفجار اسکله شهید رجایی، تصاویری از ویرانیاند اما در عمق خود، پیام دیگری هم دارند: انسانی که میخواهد مقاومت کند. آنها از یک طرف شمایلی از تخریب هستند و از طرفی دیگر حکایت ایستادگی انسانهاییاند که حتی در قلب فاجعه، دست از امید برنداشتهاند. این تصاویر، روایتی از جانی در میان دود و آهن هستند.
https://www.irna.ir/news/85815450


12.04.202511:42
✅درگذشت پدر فناوری هستهای ایران
✍در تاریخ معاصر ایران، نامی هست که با «انرژی هستهای» گره خورده است؛ اکبر اعتماد، نخستین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران و فردیکه بهدرستی به لقب «پدر فناوری هستهای ایران» شهرت یافت؛ مردی که فراسوی مرزهای سیاست، به ایران میاندیشید.
در بیست و دومین روز از فروردین ۱۴۰۴، وقتیبادِ بهاری برگهای کهنسالِ چنارهای تهران را نوازش میکرد، چهره ماندگار علم و فناوری ایران، در ۹۵ سالگی چشم از جهان فروبست. او رفت اما نه در سکوت محض؛ بلکه تنها ۲ روز پس از روز ملی فناوری هستهای و در آستانه مذاکراتی که میخواهد آینده ایران را رقم بزند.
یادش بخیر... مردی که فراسوی مرزهای سیاست،به ایران میاندیشید. نه به نام جناح و حزب، که به عشقِ خاکی که در آن بالید و برایش کوشید. امروز، وقتی دیپلماتها دور میز مذاکره مینشینند، شاید صدای آرامِ او در گوش تاریخ زمزمه کند: «به ایران بیندیشید، فراتر از امروز...».
https://www.irna.ir/news/85800919
✍در تاریخ معاصر ایران، نامی هست که با «انرژی هستهای» گره خورده است؛ اکبر اعتماد، نخستین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران و فردیکه بهدرستی به لقب «پدر فناوری هستهای ایران» شهرت یافت؛ مردی که فراسوی مرزهای سیاست، به ایران میاندیشید.
در بیست و دومین روز از فروردین ۱۴۰۴، وقتیبادِ بهاری برگهای کهنسالِ چنارهای تهران را نوازش میکرد، چهره ماندگار علم و فناوری ایران، در ۹۵ سالگی چشم از جهان فروبست. او رفت اما نه در سکوت محض؛ بلکه تنها ۲ روز پس از روز ملی فناوری هستهای و در آستانه مذاکراتی که میخواهد آینده ایران را رقم بزند.
یادش بخیر... مردی که فراسوی مرزهای سیاست،به ایران میاندیشید. نه به نام جناح و حزب، که به عشقِ خاکی که در آن بالید و برایش کوشید. امروز، وقتی دیپلماتها دور میز مذاکره مینشینند، شاید صدای آرامِ او در گوش تاریخ زمزمه کند: «به ایران بیندیشید، فراتر از امروز...».
https://www.irna.ir/news/85800919
16.04.202508:06
📝رئیس جمهور آمریکا در ایران
نهم خرداد ۱۳۵۱، تهران آبی بود و آفتابی. هوا تازه از طوفانی بهاری عبور کرده بود اما انگار طبیعت هم خود را برای میزبانی از مهمان بلندپایهای آماده کرده بود. بعدازظهری دلانگیز، آسمان نیلگون و نسیمی ملایم، فرود هواپیمای آبینقرهای را در مهرآباد بدرقه کردند؛ ریچارد نیکسون رئیسجمهور وقت ایالات متحده، به همراه همسرش وارد پایتخت شد.
روزنامه اطلاعات همان روز نوشت: «تهران یکی از لطیفترین روزهای بهار چند سال اخیر خود را تجربه میکرد.» آن روزها، تهران فقط پایتخت ایران نبود؛ تریبونی بود برای نمایش جایگاه تازهاش در معادلات جهانی و در مهرآباد، آسمانی صاف و آفتابی، به آرامی بر چهره سیاست لبخند زد.
نیکسون پس از سفری تاریخی به مسکو، جایی که با لئونید برژنف به توافقی سرنوشتساز دست یافت مستقیماً راهی تهران شد؛ سفری که پیامی روشن داشت: ایران، برای آمریکا فقط یک شریک منطقهای نبود بلکه حلقهای کلیدی در زنجیره استراتژی جهانی واشنگتن بود.
۱۳ سال از سفر آیزنهاور، رئیسجمهور پیشین آمریکا به ایران گذشته بود. حالا اما معادلات جهانی تغییر کرده بود. خاورمیانه آبستن تحولاتی تازه بود؛ بریتانیا از خلیج فارس عقبنشینی کرده بود، عراق با شوروی پیمان دوستی امضا کرده و سلاحهای ساخت شوروی روانه بغداد شده بود. سایه سنگین سوسیالیسم عربی ناصر و حزب بعث، مرزهای ایران را تهدید میکرد و شاه، بیش از هر زمان دیگری، لزوم تقویت بنیه نظامی کشور را احساس میکرد.
دکترین نیکسون فرصتی طلایی برای تهران بود: از سال ۱۹۷۰، ایران مجاز شد هر میزان و هر نوع سلاحی را که بخواهد، از آمریکا خریداری کند، بیواسطه و بیدردسر. چک سفیدِ واشنگتن در دستان شاه قرار گرفت.
اما سیاست، سرشار از تناقض است. چیزی نگذشت که نیکسون، در سایه رسوایی واترگیت، مجبور به کنارهگیری شد. با این حال، دوستیاش با شاه در خاطرهاش ماندگار ماند. نیکسون با صراحت به اطرافیانش میگفت: «من او را دوست دارم. دوستش دارم و کشورش را نیز».
محبت او البته بیپاسخ نماند. شاه در انتخابات ۱۹۶۸، بیسروصدا از کمپین نیکسون حمایت مالی کرده بود؛ حمایتی که شاید سهمی در رسیدن او به کاخ سفید داشت.
نهم خرداد ۱۳۵۱، تهران آبی بود و آفتابی. هوا تازه از طوفانی بهاری عبور کرده بود اما انگار طبیعت هم خود را برای میزبانی از مهمان بلندپایهای آماده کرده بود. بعدازظهری دلانگیز، آسمان نیلگون و نسیمی ملایم، فرود هواپیمای آبینقرهای را در مهرآباد بدرقه کردند؛ ریچارد نیکسون رئیسجمهور وقت ایالات متحده، به همراه همسرش وارد پایتخت شد.
روزنامه اطلاعات همان روز نوشت: «تهران یکی از لطیفترین روزهای بهار چند سال اخیر خود را تجربه میکرد.» آن روزها، تهران فقط پایتخت ایران نبود؛ تریبونی بود برای نمایش جایگاه تازهاش در معادلات جهانی و در مهرآباد، آسمانی صاف و آفتابی، به آرامی بر چهره سیاست لبخند زد.
نیکسون پس از سفری تاریخی به مسکو، جایی که با لئونید برژنف به توافقی سرنوشتساز دست یافت مستقیماً راهی تهران شد؛ سفری که پیامی روشن داشت: ایران، برای آمریکا فقط یک شریک منطقهای نبود بلکه حلقهای کلیدی در زنجیره استراتژی جهانی واشنگتن بود.
۱۳ سال از سفر آیزنهاور، رئیسجمهور پیشین آمریکا به ایران گذشته بود. حالا اما معادلات جهانی تغییر کرده بود. خاورمیانه آبستن تحولاتی تازه بود؛ بریتانیا از خلیج فارس عقبنشینی کرده بود، عراق با شوروی پیمان دوستی امضا کرده و سلاحهای ساخت شوروی روانه بغداد شده بود. سایه سنگین سوسیالیسم عربی ناصر و حزب بعث، مرزهای ایران را تهدید میکرد و شاه، بیش از هر زمان دیگری، لزوم تقویت بنیه نظامی کشور را احساس میکرد.
دکترین نیکسون فرصتی طلایی برای تهران بود: از سال ۱۹۷۰، ایران مجاز شد هر میزان و هر نوع سلاحی را که بخواهد، از آمریکا خریداری کند، بیواسطه و بیدردسر. چک سفیدِ واشنگتن در دستان شاه قرار گرفت.
اما سیاست، سرشار از تناقض است. چیزی نگذشت که نیکسون، در سایه رسوایی واترگیت، مجبور به کنارهگیری شد. با این حال، دوستیاش با شاه در خاطرهاش ماندگار ماند. نیکسون با صراحت به اطرافیانش میگفت: «من او را دوست دارم. دوستش دارم و کشورش را نیز».
محبت او البته بیپاسخ نماند. شاه در انتخابات ۱۹۶۸، بیسروصدا از کمپین نیکسون حمایت مالی کرده بود؛ حمایتی که شاید سهمی در رسیدن او به کاخ سفید داشت.
26.04.202507:09
✅برلین، آخرین فیلم از حضور آدولف هیتلر در بین عموم،
20مارچ 1945 و مراسم اهدای جایزه به جوانانِ رایش
20مارچ 1945 و مراسم اهدای جایزه به جوانانِ رایش
Log in to unlock more functionality.