Reposted from:
جوین شو خوشگل.



10.04.202521:43
فیکشن ها و وانشات های ترجمه شده اسکیز با انواع ژانر ها و شیپ ها
روی شیپ مورد علاقت کلیک کن تا وارد چنل فیکشنش بشی 👇👇👇
روی شیپ مورد علاقت کلیک کن تا وارد چنل فیکشنش بشی 👇👇👇
GAP TAB LEEKNOW
Deleted07.04.202521:57
07.04.202516:44
زیبایش توانایی جدا کردن روح از تن من را داره¡•`
Sky..
Sky..
27.02.202510:15
𝐼 𝑠ℎ𝑜𝑢𝑙𝑑𝑛'𝑡 ℎ𝑎𝑣𝑒 𝑓𝑎𝑙𝑙𝑒𝑛 𝑖𝑛 𝑙𝑜𝑣𝑒
من نباید عاشق میشدم
𝐿𝑜𝑜𝑘 𝑤ℎ𝑎𝑡 𝑖𝑡 𝑚𝑎𝑑𝑒 𝑚𝑒 𝑏𝑒𝑐𝑜𝑚𝑒
ببین چه چیزی باعث شد من بشوم
𝐼 𝑙𝑒𝑡 𝑦𝑜𝑢 𝑔𝑒𝑡 𝑡𝑜𝑜 𝑐𝑙𝑜𝑠𝑒
اجازه دادم خیلی نزدیک بشی
𝐽𝑢𝑠𝑡 𝑡𝑜 𝑤𝑎𝑘𝑒 𝑢𝑝 𝑎𝑙𝑜𝑛𝑒
فقط برای اینکه تنها بیدار شوم
26.02.202518:06
عشق در سکوت
در سکوت شب، او به یاد معشوقش افتاد. هر لحظهای که با هم گذرانده بودند، برایش زنده شد. او یادش آمد که چگونه با یک نگاه میتوانستند تمام احساساتشان را منتقل کنند. "بگذار جزئی از خیالات کشف نشدهات باقی بمانم"، او در دلش گفت. "چرا که در این سکوت، عشق ما زنده است." او فهمید که گاهی اوقات، عشق واقعی در بین کلمات گفته نشده و احساسات پنهان وجود دارد.
🕯✒️
در سکوت شب، او به یاد معشوقش افتاد. هر لحظهای که با هم گذرانده بودند، برایش زنده شد. او یادش آمد که چگونه با یک نگاه میتوانستند تمام احساساتشان را منتقل کنند. "بگذار جزئی از خیالات کشف نشدهات باقی بمانم"، او در دلش گفت. "چرا که در این سکوت، عشق ما زنده است." او فهمید که گاهی اوقات، عشق واقعی در بین کلمات گفته نشده و احساسات پنهان وجود دارد.
🕯✒️
24.02.202518:59
و نــبود زیـباتر از چشــمانــش....


24.02.202513:10


10.04.202517:27
«اگر یک بوسه از تو یعنی سقوط به جهنم
من آمادهام، چون عشق تو برام ارزش داره
پیش همهی شیاطین میگم، من عاشق شدم
و در قلب آتش، یاد تو رو نگه میدارم.»
من آمادهام، چون عشق تو برام ارزش داره
پیش همهی شیاطین میگم، من عاشق شدم
و در قلب آتش، یاد تو رو نگه میدارم.»
ˑ ּ 𖥔 ࣪ ִ
07.04.202514:34
•📜🦋✒️•
«در دل شب، وقتی که سکوت همه جا را فرا گرفته، افکار مانند پروانههایی بیهدف در ذهنم پرواز میکنند. هر کدام از آنها داستانی دارند، داستانهایی از آرزوها و ناامیدیها. گاهی حس میکنم که زمان ایستاده و من در دایرهای تکراری در حال چرخش هستم، بیآنکه به جایی برسم.
زندگی، گاهی شبیه یک سفر است. سفری به دوردستها که مقصدش نامشخص است. در این سفر، با چالشهایی روبرو میشوم که گاه مرا به زمین میزنند. اما از هر زمینخوردن، یاد میگیرم که بلند شوم و دوباره ادامه دهم. گاهی هم احساس میکنم که وزنهای سنگین بر دوشم است؛ وزنهای از انتظارات و خواستهها که نمیتوانم آن را کنار بزنم.
اما در این میان، لحظاتی وجود دارد که نور امید در تاریکی میدرخشد. یک لبخند، یک کلمه محبتآمیز، یا حتی یک یادآوری از زیباییهای کوچک زندگی. این لحظات به من یادآوری میکند که زندگی همیشه در حال تغییر است و هر روز فرصتی تازه برای شروعی دوباره.
پس شاید ناتوانیها و چالشها بخشی از این سفر باشند؛ بخشی که به من قدرت میدهد تا قویتر شوم و به جستجوی زیباییهای پنهان زندگی ادامه دهم.»
27.02.202510:07
"مرا جوری در آغوش بگیر
که انگار فردا می میرم...
و فردا چطور؟
جوری در آغوشم بگیر
که انگار از مرگ بازگشتهام"
که انگار فردا می میرم...
و فردا چطور؟
جوری در آغوشم بگیر
که انگار از مرگ بازگشتهام"
26.02.202505:43
مـعنایِ زنـدگی مـا یـافتن و بدست آوردن نیستـی هاست و نـمیدانـم اینـبار من در یافتنِ کدامـین نیـستی این چنـین مـحو شـده ام️ ~
24.02.202518:54
٭
23.02.202520:27
ترس، مثل یک زنجیر نامرئی است؛
که به پاهایت میپیچد و تو را زمینگیر میکند؛
هر روز با خودت میگویی که امروز متفاوت خواهد بود،
اما در نهایت، همان ترس قدیمی دوباره سر برمیآورد.
ترس، انسان را به تردید و دودلی میاندازد؛
دودلی در انتخابها و تصمیمات کوچک و بزرگ زندگی.
در این لحظه، من ضعیفترین ترسوی دنیا هستم،
چرا که ترس از شکست،
مرا از تلاش و پیشرفت بازداشته و
زندگیام را به یک دایرهی بسته تبدیل کرده است
که به پاهایت میپیچد و تو را زمینگیر میکند؛
هر روز با خودت میگویی که امروز متفاوت خواهد بود،
اما در نهایت، همان ترس قدیمی دوباره سر برمیآورد.
ترس، انسان را به تردید و دودلی میاندازد؛
دودلی در انتخابها و تصمیمات کوچک و بزرگ زندگی.
در این لحظه، من ضعیفترین ترسوی دنیا هستم،
چرا که ترس از شکست،
مرا از تلاش و پیشرفت بازداشته و
زندگیام را به یک دایرهی بسته تبدیل کرده است
10.04.202511:29
آسمان میگریست؛
ابرها یک دیگر را در آغوش گرفته بودند"
ماه میدرخشید'
ستارگان برق میزدند.
باد پنجره را به جان خود انداخته بود•
در شلوغی جمعیت هیچ صدایی به گوشم نمیرسید¡
هنگامی که عاشقت شدم`
ابرها یک دیگر را در آغوش گرفته بودند"
ماه میدرخشید'
ستارگان برق میزدند.
باد پنجره را به جان خود انداخته بود•
در شلوغی جمعیت هیچ صدایی به گوشم نمیرسید¡
هنگامی که عاشقت شدم`
~★


07.04.202513:30
˖ افـکـارِ
𝅄 ࣪ㅤ𓈒
˖ㅤㅤ۫ ㅤ۫ㅤ ˖ㅤㅤ۫
بـے آرامـش ˖
دࢪ ایـن سـࢪ نبـود آرامـشـے، هـࢪچـنـد بـود و نـیـافـت هـیـچ فـکـࢪے. بـے قـࢪاری دࢪ افـکـار نیسـت، بـلکـہ دࢪ وجـود آدمـے رخـنـہ کـࢪده. گـویـے افـکـار دࢪ خـلـوت خـوش تـࢪ اسـت و سـکـوت ذهـن بـیـشتـࢪ. چـہ کـسـے دانـد شـایـد افـکـار نـیـز از آشـفـتـگـے ایـن زمـیـن، فـࢪاریـست.
𝅄 ࣪ㅤ𓈒
˖ㅤㅤ۫ ㅤ۫ㅤ ˖ㅤㅤ۫
بـے آرامـش ˖
دࢪ ایـن سـࢪ نبـود آرامـشـے، هـࢪچـنـد بـود و نـیـافـت هـیـچ فـکـࢪے. بـے قـࢪاری دࢪ افـکـار نیسـت، بـلکـہ دࢪ وجـود آدمـے رخـنـہ کـࢪده. گـویـے افـکـار دࢪ خـلـوت خـوش تـࢪ اسـت و سـکـوت ذهـن بـیـشتـࢪ. چـہ کـسـے دانـد شـایـد افـکـار نـیـز از آشـفـتـگـے ایـن زمـیـن، فـࢪاریـست.


27.02.202509:19
_چرا زل زدی بهم، به چی فکر میکنی؟
+ به اینکه چقدر زیبایی ماه من.
+ به اینکه چقدر زیبایی ماه من.
25.02.202519:29
به چهرهاش نگاهی انداخت و لبخندش را در آینه مشاهده کرد. هر بار که لبخند میزد، انگار دنیای اطرافش روشنتر میشد.
لبخندش؟ بیشک آن یک جادو بود که میتوانست دلها را به هم پیوند دهد و غمها را فراموش کند.
او میخواست این لبخند را با همه تقسیم کند، میخواست نورش را در دل دیگران ببیند و شادی را در چهرههایشان احساس کند.
او میخواست هر لحظه و هر ثانیه، این احساس خوب را با عشق و شکرگزاری جشن بگیرد.
دستش را به سوی دوستانش دراز کرد، فقط یک کلمه کافی بود تا آن لبخندها را به وجود آورد که ناگهان صدای خندههایشان او را از افکارش بیرون آورد.
در دلش آرزویی باقی ماند که کاش میتوانست همیشه این لحظات شاد را حفظ کند و با لبخندهایش دنیای بهتری بسازد.
📜✒️


24.02.202515:47
می خوای خوشحالم کنی؟ کاری نداره لپمو ببوس


23.02.202518:04
«به چشمهایش خیره شد و لبخندی زد. تمام زندگیاش، خوشحالیهایش و امیدهایش درغالب انسانی، مقابلش ایستاده بودند.
انسان؟ بیشک او الههای بیش نبود.
میخواست لمسش کند، میخواست طعم لب هایش را بچشد و چشمهایش رو ببوسد.
او میخواست هر لحظه و هر ثانیه، فرشتهی مقابلش را عاشقانه پرستش کند.
دستش را به سوی ناجیِ زندگیاش دراز کرد. فقط کمی با لمس آن دستها فاصله داشت که ناگهان از خواب بیدار شد.»
انسان؟ بیشک او الههای بیش نبود.
میخواست لمسش کند، میخواست طعم لب هایش را بچشد و چشمهایش رو ببوسد.
او میخواست هر لحظه و هر ثانیه، فرشتهی مقابلش را عاشقانه پرستش کند.
دستش را به سوی ناجیِ زندگیاش دراز کرد. فقط کمی با لمس آن دستها فاصله داشت که ناگهان از خواب بیدار شد.»
07.04.202520:31
25.03.202511:15
ִ🖋📜࿐از طرفِ یک طرفدار
این نامه را با قلبی پر از عشق و احترام برای شما مینویسم. وقتی به شما فکر میکنم، احساس میکنم که در کنار یک خانواده بزرگ و گرم هستم. هر یک از شما به زندگی من رنگ و بویی خاص بخشیدهاید و برای من فراتر از یک گروه هستید؛ شما دوستانی هستید که همیشه در کنار هم خواهیم بود.
شما با موسیقی و هنر خود، نه تنها دنیای ما را زیباتر کردهاید، بلکه به ما یاد دادهاید که چگونه عشق و دوستی را در زندگیمان گسترش دهیم. هر بار که آهنگهای شما را گوش میکنم یا کنسرتهایتان را نگاه میکنم، قلبم از شادی پر میشود. شما به من امید و انگیزه دادهاید و من هرگز نمیتوانم برای این همه خوشی و الهامبخشی قدردانی کنم.
در روزهای سخت، وقتی همه چیز تاریک به نظر میرسد، یادآوری شما و موسیقیتان به من قدرت میدهد تا ادامه دهم. شما نشان دادهاید که با هم میتوانیم بر هر چالشی غلبه کنیم و این دوستی و همبستگی برای من بسیار ارزشمند است.
میخواهم بدانید که هر یک از شما در قلب من جای دارید و همیشه از شما حمایت خواهم کرد. امیدوارم که بتوانیم لحظات بیشتری را با هم تجربه کنیم و خاطرات زیبایی بسازیم.


26.02.202520:29
"بعضیے وقتها تنها با یکـ چشـمنواز، تمـام عواطف تو را درکـ میکنم، بدون اینکـه حتے یک حرف زده باشے؛ این نـگاهها و این لحـظهها، براے همیشه در یـادم باقے مےمانـند."
٭
24.02.202513:10
به عشق اعتقادی ندارم،.
اما اگر عاشقی یعنی این که هر روز به یاد تو،
در دل شبهای تاریک، ستارهای را جستجو کنم،
که نورش را از چشمانت بگیرد،
آنگاه میگویم: بله، من عاشقتم.
اگر عاشقی یعنی این که در هر لحظه،
با هر نفس، تو را به یاد آورم،
و در دل هر طوفانی،
نام تو را صدا بزنم،
آنگاه میگویم: بله، من عاشقتم.
اگر عاشقی یعنی این که در میان شلوغی زندگی،
لحظهای برای تو بایستم و به سکوت نگاهت گوش دهم،
تا بفهمم در دل تو چه میگذرد،
آنگاه میگویم: بله، من عاشقتم.
اگر عاشقی یعنی این که فراتر از بینهایتها،
تورا در آغوش بگیرم و زمان را متوقف کنم،
تا فقط من و تو باشیم و هیچ چیز دیگری،
آنگاه میگویم: بله، من عاشقتم.
اگر عاشقی یعنی این که با هر لبخندت،
دنیا را رنگینتر ببینم و با هر اشکات،
دلم را به درد بیاورم،
آنگاه میگویم: بله، من عاشقتم.
اگر عاشقی یعنی این که در دل شبهای سرد،
دستت را بگیرم و به گرمای وجودت پناه ببرم،
و در آغوش تو همهی غمها را فراموش کنم،
آنگاه میگویم: بله، من عاشقتم.
پس شاید عشق چیزی جز همین احساسات عمیق نباشد؛
احساسی که فراتر از کلمات است و در قلبهایمان میتپد.
و اگر این است عشق، پس من به آن اعتقاد دارم.
زیرا تو برای من فراتر از بینهایتها هستی،
و در این بینهایت، فقط تو را میپرستم
23.02.202510:30
Shown 1 - 24 of 41
Log in to unlock more functionality.