
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

عجم علــوی
نوشتههای مهدی مولایی
صفحه اینستاگرام
http://instagram.com/m_molaie110
پیوند ناشناس
https://t.me/HarfinoBot?start=91947cd36971765
برای همکاریها و امور مهم
@mahdimola110
صفحه اینستاگرام
http://instagram.com/m_molaie110
پیوند ناشناس
https://t.me/HarfinoBot?start=91947cd36971765
برای همکاریها و امور مهم
@mahdimola110
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateDec 17, 2022
Added to TGlist
Feb 17, 202509.04.202518:58
انسان حزباللهی، توی پازل مرد کلهزرد آمریکایی بازی نمیکند؛ آنها که با شیوه حکمرانی آیتالله خامنهای آشنایند، میدانند که او طی چهار دهه سکانداری و پیشبری انقلاب اسلامی در صعب و پیچیدهترین تقابلها، نشان داده که سیّاس، هوشمند و محتاط است و اساسا پا به میدانی که محتوم به شکست باشد، نمیگذارد. همه مردم، نظر رهبری درباره مذاکره با آمریکا را میدانند. آخرین بار هم، همین چند روز قبل در خطبهای که در فطر، سلاحبهدست برای امت خواندند، نظرشان را بیلکنت اعلام کردند. تجربه تاریخی زعامت آیتالله بر انقلاب اما بارها نشانداده که ایشان، نه تنها وارد بازی دشمن نمیشوند بلکه دیگران را وارد بازی خود میکنند. به اذعان کارشناسان، از محل مذاکره تا شیوه و سطح و موضوعات مورد گفتگو، حرکات و اظهارنظرهای سیاستمداران و سرداران نظامی ایران و تایید و تکذیبهای دیپلماتها همه نشان از یک میز منظم چیده شده توسط ایران دارد. آقا بارها فرمودند که سیاستخارجی ایران، در جایی فراتر از وزارتخارجه چیده میشود. در بازی رسانهای مرد کلهزرد آمریکایی برای بیاعتماد کردن مردم به سربازهای نظام نیفیتم. وظیفه امت، همواره اعتماد به پرچمدار جبهه حق است. گاه امت، بیخبر از طرح ولیّ خود، با اعتماد به او تا پشت کرانههای نیل هم میرود.محتاط و هوشمند و مستقل، پشت دست آقا بازی کنیم و چشم به افق بدوزیم و قدم لغزانیم.
تو را است معجزه در کف؛ ز ساحران مهراس!
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز!
«مهدی مولایی»
تو را است معجزه در کف؛ ز ساحران مهراس!
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز!
«مهدی مولایی»


16.04.202515:13
🔴 آغاز ثبتنام کارگاه نویسندگی مقدماتی!
❗️«ظرفیت محدود»
پنج جلسه با سرفصلهای
نویسندگی در فضایمجازی
نویسندگی آئینی
نویسندگی مطبوعاتی
روایتنگاری
نویسندگی با هوش مصنوعی
ارائه تمرینهای کاربردی.
امکان مباحثه جمعی پیرامون متنهای هنرآموزان.
امکان معرفی به مطبوعات.
🗓آغاز دوره: هفته دوم اردیبهشت ماه
کسب اطلاعات و ثبت نام:
🌐 @kargaah1
❗️«ظرفیت محدود»
پنج جلسه با سرفصلهای
نویسندگی در فضایمجازی
نویسندگی آئینی
نویسندگی مطبوعاتی
روایتنگاری
نویسندگی با هوش مصنوعی
ارائه تمرینهای کاربردی.
امکان مباحثه جمعی پیرامون متنهای هنرآموزان.
امکان معرفی به مطبوعات.
🗓آغاز دوره: هفته دوم اردیبهشت ماه
کسب اطلاعات و ثبت نام:
🌐 @kargaah1
14.04.202519:09
پرده اول: شجاع قبیله بود؛ بزرگجثه و قد بلند. با شانههایی پهن و ریشهایی پرپشت. با موهایی به تمامه سیاه و شلال شده بر شانهها. دستمالی به سر میبست و موهایش را از زیر دستمال روی چهره میریخت. سوار بر اسب و نقاب زده بر چهره از غبارهای بسیار حجاز، از میانه شهر میگذشت و همهی عرب به احترامش سر خم میکرد. پهلوان قبیله بود. شیر! نامش شیر بود. یعنی نامش حمزه بود که در عربی به معنی شیر است. انگار اما این نام برای هیبت او کافی نبود. مردم کنیهاش را هم شیر گذاشته بودند. حمزه اسدالله! اهل شکار بود. قوت اندکی در توبره مرکباش میگذاشت و کمان به شانه حمایل میکرد و نیزه بر رکاب میزد و از شهر خارج میشد. صبح فردا آهویی و مرالی بر شانه انداخته از سوی صحرا وارد شهر میشد. صبح آن روز که وارد شهر شد، به رسم هربار مستقیم سوی کعبه رفت. برای احترام و شاید برای تبرک شکار گرم روز. به محمد هم سری میزد. برادرزادهاش بود. داعیه نبوت کرده بود. گرچه شیر به آیین او نبود اما برخلاف همه شهر، احترام او را داشت و عزیزش میداشت. محمد آن روز، توی خودش بود و حرف نمیزد. بیحوصلگی از وجناتش پیدا بود. شیر که پیگیر ماجرا شد، گفت «چیزی نیست حمزه...چیزی نیست.». کنیزکی لقزبان ناگهان از کنار حوض میان حیاط گفت:« حمزه نبودی ببینی که امروز پای کوه صفا ابوجهل چه دشنامها و تمسخرها حواله برادرزادهات کرد». حمزه دیگر هیچ نگفت. آهوی سپید خونآلوده را کنار دیوار گذاشت که غلامان و کنیزان پوست و گوشتش را سوا کنند. و اسبش را هی کرد... محمد لبخند به لب رو به کنیزک گفت:«نباید چیزی به او میگفتی».
پرده دوم: عادت اشراف و بزرگان قریش است که در میانه روز، در گرماکش آفتاب حجاز، سایهبانی کوچک و خنک در کناره مسجدالحرام و نزدیکی کعبه برپا کنند و در گعدههای چند نفره، دور هم به گفتگو و سرگرمی و قمار بنشینند. با غلامانی به خدمت. و با خوردنیها و آشامیدنیهای لذیذ. و عوام از دور بیآنکه جرئت نزدیک شدن داشته باشند، به سرانگشت اشاره به یکدیگر نشانشان دهند و حسرت ببرند. اشرافاند و قدرتمندان و ملّاکان مکه. مشغول قهقهه و تاس ریختناند؛ مست انگار. سوارهای سوی سایهبان میآید. منقّب. به نزدیکای گعده اشراف که میرسد به جستی پایین میپرد. نیازی به کنار زدن نقاب نیست. قامت و تنومندیاش و چشمان نافذش و کمان حمایل بر شانهاش، همگی داد میزنند که حمزه است. به ابروانی در هم کشیده. شیر اما نقابش را کنار میزند. کمان از پهلو میگیرد، بالای سر میبرد و به تمام قوت بر فرق سر ابوجهل میکوبد. گعده از هم میپاشد و هیاهو به جمع اشراف میافتد. خون از سر ابوجهل شتک میزند به لباسهای جماعت. « منم حمزه! من بر آیین محمد درآمدم. پس هرچه به او بگویید به من گفتهاید. و این سزای کسی است که صدا بر محمد بلند کند»
پرده سوم: شیر در جمع کفتارها بر زمین افتاده. در میانه احد. به ناجوانمردی از قفا او را زدهاند. خنجر به سینهاش زده و جگرش را بیرون کشیدهاند. هلهله در اردوی اشراف به پاست. پیکر در تف آفتاب حجاز بر خاک است. اشراف در اردوگاه باز در سایهبانی نشستهاند. قهقهه میزنند و تاس میریزند. مست انگار. جنگ که تمام میشود، محمد بالای سر میایستد. طوری که سایهاش بر پیکر او باشد. محمد میگوید که خواهر حمزه نزدیک است که به قتلگاه او برسد. روی پیکرش را بپوشانید. و اطراف او نوحه کنید و اشک بریزید. که یل قبیله ما را ناجوانمردانه انداختند. نیکو یاوری برای ما بود. حمزه اسدالله!
«مهدی مولایی»
یادداشت منتشر شده در روزنامه جوان.
پرده دوم: عادت اشراف و بزرگان قریش است که در میانه روز، در گرماکش آفتاب حجاز، سایهبانی کوچک و خنک در کناره مسجدالحرام و نزدیکی کعبه برپا کنند و در گعدههای چند نفره، دور هم به گفتگو و سرگرمی و قمار بنشینند. با غلامانی به خدمت. و با خوردنیها و آشامیدنیهای لذیذ. و عوام از دور بیآنکه جرئت نزدیک شدن داشته باشند، به سرانگشت اشاره به یکدیگر نشانشان دهند و حسرت ببرند. اشرافاند و قدرتمندان و ملّاکان مکه. مشغول قهقهه و تاس ریختناند؛ مست انگار. سوارهای سوی سایهبان میآید. منقّب. به نزدیکای گعده اشراف که میرسد به جستی پایین میپرد. نیازی به کنار زدن نقاب نیست. قامت و تنومندیاش و چشمان نافذش و کمان حمایل بر شانهاش، همگی داد میزنند که حمزه است. به ابروانی در هم کشیده. شیر اما نقابش را کنار میزند. کمان از پهلو میگیرد، بالای سر میبرد و به تمام قوت بر فرق سر ابوجهل میکوبد. گعده از هم میپاشد و هیاهو به جمع اشراف میافتد. خون از سر ابوجهل شتک میزند به لباسهای جماعت. « منم حمزه! من بر آیین محمد درآمدم. پس هرچه به او بگویید به من گفتهاید. و این سزای کسی است که صدا بر محمد بلند کند»
پرده سوم: شیر در جمع کفتارها بر زمین افتاده. در میانه احد. به ناجوانمردی از قفا او را زدهاند. خنجر به سینهاش زده و جگرش را بیرون کشیدهاند. هلهله در اردوی اشراف به پاست. پیکر در تف آفتاب حجاز بر خاک است. اشراف در اردوگاه باز در سایهبانی نشستهاند. قهقهه میزنند و تاس میریزند. مست انگار. جنگ که تمام میشود، محمد بالای سر میایستد. طوری که سایهاش بر پیکر او باشد. محمد میگوید که خواهر حمزه نزدیک است که به قتلگاه او برسد. روی پیکرش را بپوشانید. و اطراف او نوحه کنید و اشک بریزید. که یل قبیله ما را ناجوانمردانه انداختند. نیکو یاوری برای ما بود. حمزه اسدالله!
«مهدی مولایی»
یادداشت منتشر شده در روزنامه جوان.
16.04.202516:12
_ من دانشجوام. نمیتونم هزینه رو یکجا پرداخت کنم. میشه در دو قسط بدم؟
_الان پول ندارم میشه ثبتنام کنم و چند روز بعد هزینه رو پرداخت کنم؟
_میشه الان فقط یهمقدار از هزینه رو بدم و بعدا بقیه رو بدم؟
معلومه که میشه. معلومه که میشه. هزینه کارگاه نسبت به سال گذشته هیچ افزایشی نداشته تا شرکتکردن براتون سادهتر باشه. دوستانی هم که کارگاه «نویسندگی خلاق» رو شرکت کرده بودن میتونن با هزینه کمتری ثبتنام کنن. اگه واقعا علاقمند به نویسندگی هستی و دوستداری بنویسی و تمایل داری که تو کارگاه شرکت کنی، پس لطفا بخاطر وضعیت مالی، خودتو محروم نکن. ما که این حرفها رو با هم نداریم. اینجا هم دنبال کاسبی نیستیم. خواهرها و برادرهای همیم. من بهتون اعتماد کامل دارم. پس تا ظرفیت هست، به ادمین پیامبده و شرایطتو بگو و یهجوری با همدیگه کنار بیاید. نگرانش نباش. اینجا هیچکس بخاطر هزینه و این مسائل، از علاقه خودش دستنمیکشه. باشه؟
_الان پول ندارم میشه ثبتنام کنم و چند روز بعد هزینه رو پرداخت کنم؟
_میشه الان فقط یهمقدار از هزینه رو بدم و بعدا بقیه رو بدم؟
معلومه که میشه. معلومه که میشه. هزینه کارگاه نسبت به سال گذشته هیچ افزایشی نداشته تا شرکتکردن براتون سادهتر باشه. دوستانی هم که کارگاه «نویسندگی خلاق» رو شرکت کرده بودن میتونن با هزینه کمتری ثبتنام کنن. اگه واقعا علاقمند به نویسندگی هستی و دوستداری بنویسی و تمایل داری که تو کارگاه شرکت کنی، پس لطفا بخاطر وضعیت مالی، خودتو محروم نکن. ما که این حرفها رو با هم نداریم. اینجا هم دنبال کاسبی نیستیم. خواهرها و برادرهای همیم. من بهتون اعتماد کامل دارم. پس تا ظرفیت هست، به ادمین پیامبده و شرایطتو بگو و یهجوری با همدیگه کنار بیاید. نگرانش نباش. اینجا هیچکس بخاطر هزینه و این مسائل، از علاقه خودش دستنمیکشه. باشه؟


12.04.202504:36
هر شنبه به اذنالله تو «ستون شنبهها» مباحثی درباره امیرالمؤمنین علیهالسلام خواهیم داشت. شنبه اول؛ مذاکره به شیوه علی!
https://www.javanonline.ir/005Pnb
https://www.javanonline.ir/005Pnb
Log in to unlock more functionality.