Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
💞رویاے ٻی انتـــها💞 avatar
💞رویاے ٻی انتـــها💞
💞رویاے ٻی انتـــها💞 avatar
💞رویاے ٻی انتـــها💞
05.05.202512:57
😍کانال فااااال زیاده😍اما فالگیر واقعی نه😍
💜بیا👇تا ببینی فال واقعی یعنی چی👇👇
https://t.me/joinchat/QX4zvIDA2iFSDF4-
🧿بیست نفر اول👈فال کامل 😍
🧿سی نفر اول 👈طلسم قوی😍
❤️سریع جوین بشید که آخرین فرصته👆👆
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
همیشه با مـــن بمان

هیچکس
عاشقانه تر از مــــن،

نمی‌تواندتو
را بســــــراید

تو در تمام لحظه‌هایم
تکرار می‌شوی

اما؛هیچــــگاه
تکراری نمی‌شوی

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:37
💞جانـــم کــه

💞تـو باشـــــي

💞جان به لب شدن

💞چه عالمــــي

💞دارد . . . . .

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:35
‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202510:30
این 🛡 #پروکسی زیر ۲ دقیقه یه فیلم ۵۰۰ مگیو
براتون باز میکنه زودتر وصل شین :💥💥

🎯 پشماممم چه سرعتی داره پروکسیاش 😐🔥

https://t.me/+VQuNOQpw8sg4MmNk
و من
خوب می دانم
که عشق
آدم را
تنها و منزوی می کند

به همین خاطر
سعی کرده ام
فاصله ام را با همه چیز
حفظ کنم
اما در زندگی
گاهی دلت می خواهد
بعضی چیز ها را
به آغوش بکشی

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
به کسی عشق بورز که
لایق عشق تو باشد نه تشنه عشق تو
چون تشنه عشق روزی سیراب میشه

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:38
دستهای تودنیای منه😍

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
▫️گفت منو "دوست داری" ؟

گفتم آره..!
گفت چقدر دوست داری؟

گفتم اندازه "اشک گنجشک" ..
گفت اونقدر "بی ارزشم"؟

نگفتم گنجشک ها،
وقت ریختن اشک هایشان"میمیرند"

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:35
🚩#انتقام_یک_بوسه


#قسمت_هشتادوپنج


سلاله مقابلم در حالی که دستاشو دور گردن فرنود حلقه کرده بود بهت زده نگاهش و از صورت فرنود به سمت من سوق داد و خودش و از فرنود جدا کرد فرنود هم کلافه اطراف و برانداز می کرد بی توجه بهشون گلها رو دسته دسته توی چندتا گلدون بلور پایه بلند چند گوشه سالن جا دادم و راهی اتاق شدم به محض ورود خودم و روی تخت ول دادم در حالی تند تند نفس می زدم هزار افکار ریز و درشت به مغزم هجوم آورد...چنگی به ملافه تخت کشیدم فرنود تو چارچوب ایستاد به محض اینکه متوجه حضورش شدم بی توجه بهش به سمت کمد لباس رفتم و لباسهایی که آماده کرده بودم و بیرون کشیدم و سعی کردم در و به روش ببندم و این در حالی بود که اون امتنا می کرد....زورش بهم می ربید در و به سمتی هل داد و در حالی که عضلات فکش مدام در حال انقباض بود وارد شد با اخم گفتم : بیرون...
مقابلم ایستاد و گفت : قبل از اینکه اون ذهن منحرفت و به کار بندازی می تونی از خودم بپرسی !
پوزخندی زدم و گفتم : حکایت دیگ به دیگه ؟ ؟
با غیض گفت : من دیگه و قابلمه نمی فهمم ...یغما کاری نکن همه چیز و بریزم بهم ! ! !
با لحن سردی گفتم : دیگه مهم نیست فقط برو بیرون ! !
بی هیچ حرفی با قدمهای محکمی از اتاق خارج شد سریع به سمت در هجوم بردم و محکم کوبوندمش ...سرم و بین دستام گرفتم ولی ندایی از درون نهیب می زد...حالا نه یغما...حالا وقت باخت نیست ! !
تکونی به سرم دادم و لباس دکلته بنفش و با جوراب رنگ پام تنم کردم کفشهای پاشنه دار بنفش و به پا کردم مقابل آینه نشستم و آرایشم و تجدید کردم ...موهامم بدون هیچ حالتی آزادانه روی شونه ها ریختم با بلند شدن صدای زنگ از اتاق خارج شدم چند نفری اومده بودند سلامی داد و با خوش رویی ظاهری ازشون استقبال کردم ! !
سلاله روی مبل تک نفره ای فرو رفته بود و با لبخندی روی لبش خونه رو از نظر می گذروند ...فرنود هم کنار جمع دوستانش نشسته بود یک ساعتی طول کشید تا یکی یکی رسیدند تموم مهمونای دیشب نبودند ولی خوب...!
فواد و شمیم هم جزئ آخرین مهمونا بودند کلی خودم و به فحش گرفتم چرا کارگری و برای پذیرایی نگرفتم و خودم هم به عنوان میزبان و هم به عنوان پیش خدمت مشغول بودم هر چند کاری نبود ولی از اینکه می دیدم شمیم و سلاله فرنود دوره کرده اند خون خونم و می خوردند فواد از لحظه ورود کنار نشسته بود سینی حاوی شربت و به سمتش گرفتم فقط به تکون دادن سرش اکتفا کرد سینی و روی اپن گذاشتم موسیقی ملایمی در حال پخش بود و شمیم در حالی که لباس دکلته آبی رنگی به تن داشت فرنود و کشون کشون به سمت مرکز سالن می برد...در حال انفجار بودم ...با قدمهای محکمی خودم و به گوشه ای که فواد نشسته بود رسوندم و کنارش نشستم...کار درستی نبود ولی فجیع تر از کار فرنود که نبود ؟ ؟
فرنود به نوعی که نمی تونستم احساسش و درک کنم اون وسط با شمیم مشغول بود ...نگاهم برای لحظه ای با سلاله تلاقی کرد خونسرد نگاهم می کرد از خونسردیش کلافه می شدم فواد از گوشه چشم نگاهم کرد و گفت : افتخار می دی ؟ ؟ ؟
تنها به تکون دادن سرم به چپ و راست اکتفا کردم...حاظر نبودم به خاطر فرنود بیش از این وجهه خودم خراب کنم ...برای لحظه ای فرنود مقابلم ایستاد و شمیم پشت به من می رقصید ...نگاهش برای لحظه ای توی نگاهم قفل شد...نگاهش به سمت فواد که بغل دستم نشسته بود سر خورد ...با غیض نه ...با حرص نه...با بهت نه...نوع دیگه ای نگاهم می کرد ...نوعی که باعث می شد بغض بدی به گلوم چنگ بزنه ...نگاهم و ازش گرفتم و بغضم و فروخوردم ! ! !
بعد از تموم شدن آهنگ یکصدا از فرنود خواستند ادامه بده به نحو فجیعی احساس غریبی می کردم دختری که خودش و دینا معرفی کرده بود به همراه پسری نسبتا بلندی که خودش و بهنام معرفی کرده بود سلانه سلانه به سمتم اومدند دینا دستمو فشرد و گفت : شما چرا اینقدر پرت نشستی بیا بریم وسط ؟ ؟
به سردی گفتم : نه راحتم ! !
بهنام قدمی جلو تر ایستاد و گفت : تمام زحمتش به عهده شما بوده حداقل تو لذتش با فرنود سهیم باشید ! !
فکری کردم دینا و بهنام و به فواد ترجیح می دادم سری تکون دادم و با لبخندی همراهیشون کردم اوایل سه نفری همدیگر و همراهی می کردیم اما دینا با فرزی کنار کشید و من و بهنام مشغول بودیم
زیاد مایل نبودیم و این از حرکاتم کاملا مشخص بود ! ! !
با فاصله مقابلش می رقصیدم...به نوعی گارد گرفته بودم...بهنام هم چندان پسر هیز و پرویی نبود البته منکر شیطنتش نمی شدم ولی سگش به فواد می ارزید ! !

#رویای_بی_انتها

@Joinyo
ضربان قلب من تندمیزنه ...
شهاب ...


‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
از پیرمردی پرسیدند:
عشق چیست؟
گفت:
همان که محبتش مرا پیر کرد...!!!

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:38
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان فرداییست که نشاید آمد
تو نه در دیروزی و نه درفردایی
ظرف همان روز پر از بودن توست ‌

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:38
♥️آسانتـر نگاهم کن.................
♥️مــن............

♥️تـــا......................


♥️عشـق ..........
♥️بیشتـر نخـوانـدم.................

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:36
‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:34
‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
خنده‌هایت💋دلیل
زنده ماندن من است
بگذار بچرخد چرخ زندگی
به همین روال!♥️


‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
ﺩردﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻋﺸﻖ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ....

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭﮔﻔﺖ :

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﯾﺎﺳﺖ ....

ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺳﺘﺎﺩ!!!!

ﺗﻮﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ؟ ! ؟؟؟؟

ﮔﻔﺖ :ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻋﺸﻖ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ


‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:38
♡ عشق از آن

♡ کسانی است

♡ که یکدیگر را

♡ با هر فاصله ای

♡ دوست می دارند

دوستتون دارم❤️💙

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:37
امشب آرزو دارم آرزوی تو باشم

امشب نه " تو " را

نه " خودم " را

امشب " ما " را آرزو دارم‌‎‌‎‌‌‌‌‌
‎‌‌‌

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
04.05.202519:36
🚩#انتقام_یک_بوسه


#قسمت_هشتادوشش


بهنام دستش و به سمتم دراز کرد بی خیال دستش و گرفتم و چرخی زدم سینه به سینه فرنود شدم که مصادف شد با اتمام آهنگ و کف زدن یک صدای جمع ! ! !
هنوز ساکت به هم زل زده بودیم که آهنگ بعدی شروع شد آهنگی که رقص از نوع دو نفری و عاشقانه رو می طلبید ! ! !
فرنود قدمی جلو اومد و دستم و گرفت و دست دیگه اش و دو کمرم حلقه کرد...به طوری که باز همه چیز و از یاد بردم...سلاله رو که لحظاتی پیش به نحو مشکوکی کنارش بود....شمیم و که تا چند دقیقه پیش هم پاش می رقصید...فواد و که با نگاه هیزش براندازم می کرد...حتی بهنامی که تا چند دقیقه پیش همراهم بود !

نگاه ملتمسانه ام و به نگاه خونسردش گره زدم...صادقانه نگاهش می کردم...صادقانه نگاهم می کرد....! دلم برای لحظه ای برای هر دومون سوخت ! ! احساس می کردم درون می لرزم...از درون زار می زنم و لبخند تصنعی به لب دارم !
آخرین چرخمون مصادف شد با اتمام اهنگ و بلند شدن صدای تشویق چندباره جمع...فروریختم ! !
فرنود هنوز دستش دور کمرم حلقه بود قطره اشکی که ناخودآگاه از گوشه چشمم لغزید و با انگشتهای مردونه اش میون راه گرفت ...حلقه دور کمرم تنگ تر شد...صورتش و جلوتر کشید...بوی عطرش غلیظ تر از قبل توی بینیم پیچید... سرم به دوران افتاد...پلکم بال بال می زد برای لحظه ای دنیا مقابلم تیره و تار شد و قبل از اونکه لبهای فرنود روی لبهام فرود بیاد نقش زمین شدم ! ! !
با تکونهای آرومی گوشه چشمم و باز کردم صدایی از بین جمعیت رساتر از همه به گوش می رسید...با هر یغما یغما گفتنش دلم می لرزید ...چقدر قشنگ اسمم و ادا می کرد ! !
برای لحظه ای حس کردم اسمی زیباتر از اسم خودم ..یغما تا به حال به زبونش جاری نشده به آرومی چشم باز کردم نگاهم به نگاه فرنود بود که تو آغوش گرمش فرورفته بودم انگار دنیا تهی بود از هرکسی فقط من بودم و فرنود..من و فرنود ؟ ؟ قابل جمع بستن بودیم ؟ ؟
نگاه نگرانش من و متوجه اطرافم کرد متوجه جمعی که اطرافمون حلقه زده بودند ! ! ! به آرومی تکونی به خودم دادم و نیم خیز شدم و در حالی که شقیقه هامو می فشردم در مقابل سوالهای پیای جمع فقط سری به نشونه مثبت تکون می دادم ! ! !
فرنود در حالی که بلندم می کرد گفت : بهتری ؟؟ می خوای استراحت کنی ؟ ؟ ؟
هنوز گیج می زدم بد نبود ولی در اثر تلاقی نگاهم با نگاه سلاله منصرف شدم ! ! برای لحظه ای صحنه ای که امروز از اون و فرنود دیده بودم به ذهنم هجوم آورد سری از روی عصبانیت تکون دادم و در حالی که لیوان آبی که دینا به سمتم گرفته بود و مشتاقانه می گرفتم گفتم :
نه چیزی نیست...احتمالا فشارم افتاده ! !
فرنود دستش و روی شونه ام گذاشت و به سمت مبل دونفره گوشه سالن هدایتم کرد خودم و روی مبل ول دادم و جرعه جرعه از مخلوط آب و قندم خوردم ! !
سلاله کنارم نشست و با لحن تمسخر آمیزی گفت : اخی چی شدی ؟ ؟
با غیض به سمتش برگشتم فرنود بدون اینکه نگاهم کنه دستم و گرفت و گفت : برو استراحت کن ! !
دستم و پس کشیدم و با تحکم گفتم : حالم خوبه ! ! !
سلاله خندید و گفت : فرنود چی کارش داری افت فشار ناشی از ذوق زدگی بود ! !
نفسمو پر صدا بیرون دادم و برای لحظه ای پلکهامو روی هم گذاشتم دلم می خواست یک کشیده نر و ماده خرجش می کردم دودقیقه که من زبون به دهن می گرفتم شاخ می شد !
لبامو روی هم فشار دادم و دوبار از آب قندم خوردم سلاله سری تکون داد و با شمیم به سمت فواد و دختری که کنارش ایستاده بود رفتند نگاهم و از فواد گرفتم فرنود هم به محض رفتن سلاله کنارم نشست و گفت : چرا نمی ری استراحت کنی ؟ ؟
به سمتش برگشتم و گفتم : برم میدون و خالی کنم ؟ ؟
با غیض گفت : برو استراحت کن ! !
-تا وقتی اون دختره این وسط جولون بده من کنار نمی کشم ! !
با غیض گفت : من بیام ور دلت خیالت راحت می شه ؟ ؟
در حالی که به مهمونا اشاره می کردم گفتم : لابد این امین آبادی ها هم این وسط جفتک بندازند ؟ ؟
با حرص گفت : ذهنت خرابه یغما ! !
-از اثرات زندگی با توئه واگیر داشتی به منم سرایت کرد ! !
آروم بازوم و گرفت و گفت : تا پسر خوبی هستم برو مثل یک دختر خوب تو اتاقت استراحت کن ! !
ایستادم و به سمت دینا و بهنام که تنها غریبه های آشنای این جمع بودند رفتم ! !
بهنام لبخند زنان گفت : آب قنده رو خوردید جون گرفتیدا ؟ ؟
دینا زیر لب غرید و گفت : دست پخت خودم بود ! !
بهنام با لبخندی گوشه لبش گفت : کم کم وقت شوهر کردنته باید فکر جهیزیه ات باشم ! !
هر سه خندیدیم که نگاه خندانم با نگاه اخم آلود فرنود که کنار فواد گوشه سالن ایستاده بود تلاقی کرد ...از اینکه فرنود هنوز هم با اون اتفاقات با فواد کنار می یومد حس خوبی نداشتم...هر چند هنوز نمی دونست فواد قاتل بچه اشه نه من ..

#رویای_بی_انتها

@Joinyo
04.05.202519:34
نرخ فروش #دلار، #ارز، #سکه و #طلا در بازار -- تغییر نسبت به دیروز - درصد

💵 دلار: 86,250 تومان  1050🔼 %1.23+
💶 یورو: 97,440 تومان  1160🔼 %1.2+
💷 پوند: 114,470 تومان  1350🔼 %1.19+
‏🇨🇦 دلار کانادا: 62,510 تومان  850🔼 %1.38+
‏🇦🇺 دلار استرالیا: 55,690 تومان  790🔼 %1.44+
💴 یوان: 11,860 تومان  140🔼 %1.19+
‌‌‏🇦🇪 درهم: 23,490 تومان  290🔼 %1.25+
‏🇹🇷 لیر: 2,240 تومان  30🔼 %1.36+
‏🇮🇶 دینار عراق: 65.8 تومان  0.8🔼 %1.23+
‏🇦🇿 منات: 50,740 تومان  620🔼 %1.24+
‏🇦🇫 افغانی: 1,210 تومان  10🔼 %0.83+
‏🇴🇲 ریال عمان: 224,080 تومان  2840🔼 %1.28+

🌕 سکه جدید: 78,300,000 تومان  2600000🔼 %3.43+
🌕 سکه قدیم: 73,000,000 تومان  2000000🔼 %2.82+
🌕 سکه نیم: 47,000,000 تومان  2000000🔼 %4.44+
🌕 سکه ربع: 28,000,000 تومان  1500000🔼 %5.66+
🌕 سکه گرمی: 14,000,000 تومان  500000🔼 %3.7+
🌟 مثقال طلا: 29,529,000 تومان  210000🔼 %0.72+
💫 گرم ۱۸ عیار: 6,816,800 تومان  48400🔼 %0.72+
💰 اونس: 3,240 دلار  بدون تغییر➖

💲 تتر: 86,030🔻  1030🔼 %1.21+
💸 بیت‌کوین: 95,487🔼  919🔻 %0.95-


⌚آخرین #بروزرسانی:
یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۱

@joensho
تو ممکن است در تمامِ دنیا
فقط یک نفر باشی !
ولی برای بعضی افراد تمامِ دنیا هستی

#گابریل_گارسیا_مارکز

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
خـوش نشستی به دلم
عطـر ڪَرانقیمتِ عشــق
بر تـو و صبح دل انڪَیزِ چـو الماس

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
Shown 1 - 24 of 490
Log in to unlock more functionality.