MILITA CAMP
جنگ را در رویاهایم دیدم
انسانیت در خون خود می‌غلتید
آنگاه که بی‌وقفه از آسمان منطق
جغد مُرده می‌بارید...
تبلیغات: @ADS_OWJ
@StillCanBreathe :ارتباطات
انسانیت در خون خود می‌غلتید
آنگاه که بی‌وقفه از آسمان منطق
جغد مُرده می‌بارید...
تبلیغات: @ADS_OWJ
@StillCanBreathe :ارتباطات
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocationІран
LanguageOther
Channel creation dateFeb 07, 2025
Added to TGlist
Oct 23, 2024
Records
13.01.202512:26
15.9K
Subscribers31.12.202400:32
100
Citation index19.01.202512:26
4.2K
Average views per post19.01.202512:26
4.2K
Average views per ad post20.01.202512:26
16.48%
ER18.01.202523:59
26.27%
ERRReposted from:
🇮🇷Defender IRAN🇮🇷
17.02.202518:35
اگر اشتباهی واسه یکی دیگه پول کارت به کارت کردید این راه کار خیلی جوابه - من تست کردم ۱۰ دقیقه ای پولمو برگردوند
🔰 @Defender_Iran
🔰 @Defender_Iran
Reposted from:
🇮🇷Defender Plus+
17.02.202508:59
سروان موسی خوارزمی، پرسنل پلیس آگاهی هرمزگان ، دیروز به دلیل معیوب بودن سلاح مورد استفاده در جریان بازسازی صحنه قتل ، در بندرعباس به شهادت رسید.
بدین ترتیب آمار رسمی شهدای نیروهای مسلّح در سال ۱۴۰۳ به ۱۶۲ تَن افزایش پیدا کرد.
🇮🇷
@Defender_Plus
بدین ترتیب آمار رسمی شهدای نیروهای مسلّح در سال ۱۴۰۳ به ۱۶۲ تَن افزایش پیدا کرد.
🇮🇷
@Defender_Plus
20.02.202505:50
● یک مرد یهودی نادان دو گردشگر را به گمان فلسطینی بودن در ساحل میامی به گلوله بست، حالا گس وات؟ قربانیان اسرائیلی بودند.
@Milita_Camp
@Milita_Camp
Reposted from:🇮🇷Defender IRAN🇮🇷
24.02.202506:29
محتوایی که هندی ها و پاکستانی ها برای ما میساختن - یادش بخیر چه زود گذشت...
🔰 @Defender_Iran
🔰 @Defender_Iran
25.02.202506:06
● سردار مک‌آرتور: هر کسی که می‌گوید قلم بر شمشیر پیروز است هنوز تفنگ اتوماتیک ندیده است.
#Quote #WP
@Milita_Camp
#Quote #WP
@Milita_Camp
14.02.202517:18
● برادر حین ماهیگیری یک عقاب ناز صید کرده است.
@Milita_Camp
@Milita_Camp
23.02.202518:54
● فراموش شدند، گویی که هرگز نبودند.
@Milita_Camp
@Milita_Camp
25.01.202517:27
● جبر جغرافیایی:
@Milita_Camp
@Milita_Camp
13.02.202509:45
● موژک زمین به هوای زابل ۱ مجهز به کلاهک هسته‌ای که از دهلیز گلگیر پراید شکاری پرتاب می‌شود.
● (آمریکا شرم کن.)
#Fun
@Milita_Camp
● (آمریکا شرم کن.)
#Fun
@Milita_Camp
24.02.202511:18
● وقتی تازه از سربازی اومدی و فهمیدی دوست پسرت ازدواج کرده:
#Fun
@Milita_Camp
#Fun
@Milita_Camp
25.02.202509:38
● آخرین چیزی که دیدم زندگی بود.
● صدای انفجار از دور می‌آمد، گوش‌هایم می‌سوختند از سرما یا از جنگ دیگر نمی‌دانستم، بوی ویرانی و دود هوای برفی را سنگین کرده بود، شهر زیر آوار خاطرات دفن شده بود؛ انگار کسی در میان این ویرانه‌ها قدم می‌زد.
● دیدم که درست وسط خیابان پتو را محکم به خود پیچیده بود، دستانش می‌لرزید، گیسوان یخ‌زده‌اش از میان شال بیرون زده بودند؛ چیزی میان زندگی و پذیرش مرگ را در چشمان خسته‌اش دیدم.
● نگاه‌مان درهم گره خورد، هیچ کلمه‌ای رد و بدل نشد، برای چند ثانیه دنیا خاموش و زمان متوقف شد، لب‌هایش تکان خوردند و تا آمد چیزی بگوید صدای شلیک گلوله‌‌ای از دور سکوت را شکست، زیر پاهایش خالی شد.
● گلوله از سینه‌اش گذشت، نگاهش برای لحظه‌ای روی من قفل شد، آرام روی زمین افتاد، پاهایم قفل شدند، انگار من هم مُرده بودم تا اینکه دوباره آن صدا تکرار شد.
● سوزش عمیقی را درونم حس کردم و بی‌اختیار زانو زدم، دیگر هوا سرد نبود، نگاهم هنوز روی او بود، چشمانش که به من خیره بودند.
● لبخندی محو روی لبانم نشست؛ در میان جهنم و جنون آخرین چیزی که دیدم زندگی بود...
● (داستان کوتاهی از خودم.)
#WP
#Memories
@Milita_Camp
● صدای انفجار از دور می‌آمد، گوش‌هایم می‌سوختند از سرما یا از جنگ دیگر نمی‌دانستم، بوی ویرانی و دود هوای برفی را سنگین کرده بود، شهر زیر آوار خاطرات دفن شده بود؛ انگار کسی در میان این ویرانه‌ها قدم می‌زد.
● دیدم که درست وسط خیابان پتو را محکم به خود پیچیده بود، دستانش می‌لرزید، گیسوان یخ‌زده‌اش از میان شال بیرون زده بودند؛ چیزی میان زندگی و پذیرش مرگ را در چشمان خسته‌اش دیدم.
● نگاه‌مان درهم گره خورد، هیچ کلمه‌ای رد و بدل نشد، برای چند ثانیه دنیا خاموش و زمان متوقف شد، لب‌هایش تکان خوردند و تا آمد چیزی بگوید صدای شلیک گلوله‌‌ای از دور سکوت را شکست، زیر پاهایش خالی شد.
● گلوله از سینه‌اش گذشت، نگاهش برای لحظه‌ای روی من قفل شد، آرام روی زمین افتاد، پاهایم قفل شدند، انگار من هم مُرده بودم تا اینکه دوباره آن صدا تکرار شد.
● سوزش عمیقی را درونم حس کردم و بی‌اختیار زانو زدم، دیگر هوا سرد نبود، نگاهم هنوز روی او بود، چشمانش که به من خیره بودند.
● لبخندی محو روی لبانم نشست؛ در میان جهنم و جنون آخرین چیزی که دیدم زندگی بود...
● (داستان کوتاهی از خودم.)
#WP
#Memories
@Milita_Camp
25.02.202516:01
● اگر هدف دست‌گیری بود چرا اینگونه RPG-7 را در اهداف شیاف و با تیربارهای الگوی PK منطقه را درو کردند، به قول دوستان وقتی کلاس‌های عقیدتی جای آموزشات نظامی را می‌گیرند توقع زیادی نباید داشت وگرنه با شلیک هدفمند چند گلوله در موقعیت درست می‌شد کار را جمع کرد.
@Milita_Camp
@Milita_Camp
18.02.202508:03
● رزمایش هوابرد تکاوران پرنده ارتش نیگریه که با توجه به شواهد بنظر می‌رسد تنها هواپیماهای حامل چتربازان سالم بر زمین نشسته‌اند.
@Milita_Camp
@Milita_Camp
Log in to unlock more functionality.
