
•𝐒𝐤𝐲☁️
❝
‘’سنرحل و يبقي الأثر 🦋🍃”
ᴘꜱʏᴄʜᴏʟᴏɢʏ ꜱᴛᴜᴅᴇɴᴛ📖🎓
_______________________
برای شما📩 :@Th9skybot
•youtube.com/@Th9sky
•instagram.com/th9sky
‘’سنرحل و يبقي الأثر 🦋🍃”
ᴘꜱʏᴄʜᴏʟᴏɢʏ ꜱᴛᴜᴅᴇɴᴛ📖🎓
_______________________
برای شما📩 :@Th9skybot
•youtube.com/@Th9sky
•instagram.com/th9sky
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateMay 25, 2020
Added to TGlist
Mar 20, 2025Latest posts in group "•𝐒𝐤𝐲☁️"
22.04.202518:56
بله؛ ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم، اما لازم است در رابطه یاد بگیریم چگونه به دیگری کمک کنیم تا ما را بهتر بفهمد.
☁️
-امین عدالتخواه
☁️
21.04.202518:20
آدمِ امن ✨☁️


21.04.202516:34
کودک، درد را با زبانِ خاص خود بروز میدهد. او گاهی با تنِشهای موجود بازی میکند. زبانش، زبان بازیست؛ اضطرابش را با پازلها میسازد و با عروسک پنهان میکند، و در تکرارهای بیدلیلِ حرکات کوچک، فریاد میزند.
چون روانِ کوچکش هنوز تابِ اندوههای بزرگ را ندارد، سکوت میکند، اما درونش پر از فریاد است. بزرگترها هر رویدادی را در ذهن مرور میکنند، اما گاهی روانِ کودک تابِ این همه تکرار را ندارد، او آنچه تجربه کرده، با بدنِ خود و در بازیهایش نشان میدهد، گویی اتفاقات را اینگونه مرور میکند.
•☁️
چون روانِ کوچکش هنوز تابِ اندوههای بزرگ را ندارد، سکوت میکند، اما درونش پر از فریاد است. بزرگترها هر رویدادی را در ذهن مرور میکنند، اما گاهی روانِ کودک تابِ این همه تکرار را ندارد، او آنچه تجربه کرده، با بدنِ خود و در بازیهایش نشان میدهد، گویی اتفاقات را اینگونه مرور میکند.
•☁️


20.04.202511:14
آدم اشتباه، یعنی کسی که وقتی با همهی وجودت، خودت را برای او توضیح میدهی، باز او توانِ فهمیدن تو را ندارد.
☁️📖ابری که فهمیده شده،بارونه.
-امین عدالتخواه
20.04.202509:14
❝ ابودرداء
رضیاللهعنه
فرمود: ملامت برادر از فِقدانش آسانتر است. چه کسی میتواند جای برادرت را پر کند؟ پس به او مهر بورز و به نرمی با او رفتار کن. دنبال دشمنش نیفت که تو نیز مانند او خواهی بود. تو را فقدان او در فردایی که مرگش فرا رسد بس است و دیگر این گریستنِ هنگام مردن چیست؟ آن هم وقتی که زمان حیات، پیوندت را با او گسسته بودی؟ ❝☁️📖دُرّستان | پژواک
20.04.202509:14
19.04.202516:38
او جهان را به دو بخش تقسیم کرده بود: خوب یا بد. امن یا تهدیدگر.
و چون نمیخواست عزیزانش را بر لبهی تیغِ خشمش ببرد، آنها را در منطقهی امن، بیصدا، بیتعارض، نگاه داشته بود.
اما حالا، در اتاقی ساکت، شاید برای اولینبار، تلاش میکرد بفهمد که میتوان هم دوست داشت، هم خشمگین شد، که عشق، اگر یکپارچه باشد، تابِ خشم را هم دارد. و خشم، اگر پذیرفته شود، قرار نیست ویران کند.
و چون نمیخواست عزیزانش را بر لبهی تیغِ خشمش ببرد، آنها را در منطقهی امن، بیصدا، بیتعارض، نگاه داشته بود.
اما حالا، در اتاقی ساکت، شاید برای اولینبار، تلاش میکرد بفهمد که میتوان هم دوست داشت، هم خشمگین شد، که عشق، اگر یکپارچه باشد، تابِ خشم را هم دارد. و خشم، اگر پذیرفته شود، قرار نیست ویران کند.
☁️𝐬𝐤𝐲|میثاء
10.04.202508:50
جایی خواندم که نوشته بود …
آدمها از همانجا که رنج کشیدهاند، میرنجانند.
خودشیفتهها؛ تحقیر شدهاند و تحقیر میکنند.
کمالگراها؛ ترسیدهاند و میترسانند.
بدبینها؛ تهدید شدهاند و تهدید میکنند.
سایکوپاتها؛ آزار دیدهاند و آزار میرسانند.
نمایشیها؛ دیده نشدهاند و نمیبینند.
مرزیها؛ طرد شدهاند و طرد میکنند.
اکثرِ آدم هایی که ما را رنج می دهند؛ رنج کشیده هایی هستند، که از زخم هایِ خودشان نتوانستهاند عبور کنند ...
☁️
08.04.202517:26
یه خبر خوب دارم برای دوستان و همراهان قدیمی.کتاب لأني عبدك_عمرآلعوضه
که خیلیهاتون برای خوندنش مشتاق بودین، به زودی انشاءالله ترجمهی اون منتشر میشه. زمان انتشار رو در استوری اینستاگرام اطلاع میدم.
☁️📖
08.04.202517:22
08.04.202514:52
یه ویدیو خیلی کوتاه هم از اون مسیر گذاشتم یوتیوب، اگر دوست داشتید ببینید🤍☁️
https://youtube.com/shorts/uYZv4lTOxmA?si=SBB5WLSgMA29pfVd
08.04.202514:46
در این چند سال شاید بارها از این مسیر گذشتهام، اما تازه چند روز پیش متوجه این مسجد شدم؛ جایی بین دانشکده علوم پزشکی و یک هتل.
آن روز وقتی برای کاری از خانه بیرون آمدم، ایرپاد و کتابم را با خود نبردم. آن روز را خواستم فقط ببینم، صداها را همانطور که اطرافم هست بشنوم. این بار در مترو، به فاصلهی رسیدن تا مقصد، به جای غرق شدن در کتاب، سعی کنم به اطرافم بیشتر نگاه کنم، آدمها را ببینم، دغدغههایشان را از چهرههایشان بخوانم، صدای قطار هنگامی که از سنگریزهها میگذرد را در حافظهام نگه دارم، آسمان را بیشتر ببینم، همانجا که همیشه آرامش را در آن یافتهام.
اما آن روز...آن روز دانستم از کنار چه چیزها و چه کسانی بیدرنگ گذشتهام، که دیدن و شنیده شدنشان را از دست دادهام....
•☁️
آن روز وقتی برای کاری از خانه بیرون آمدم، ایرپاد و کتابم را با خود نبردم. آن روز را خواستم فقط ببینم، صداها را همانطور که اطرافم هست بشنوم. این بار در مترو، به فاصلهی رسیدن تا مقصد، به جای غرق شدن در کتاب، سعی کنم به اطرافم بیشتر نگاه کنم، آدمها را ببینم، دغدغههایشان را از چهرههایشان بخوانم، صدای قطار هنگامی که از سنگریزهها میگذرد را در حافظهام نگه دارم، آسمان را بیشتر ببینم، همانجا که همیشه آرامش را در آن یافتهام.
اما آن روز...آن روز دانستم از کنار چه چیزها و چه کسانی بیدرنگ گذشتهام، که دیدن و شنیده شدنشان را از دست دادهام....
مگرآخر این همه عجله برای چه بود؟!
•☁️
08.04.202510:08
06.04.202521:49
این پست و پست بعدیِ اون رو اگر مایل بودید، بخونید. قبلا توضیحاتی دربارهی تابنیاوردنِ تنها ماندن نوشته بودم.☁️
06.04.202521:45
یاد شعر امیرخسرو دهلوی افتادم که میگه:
«هر جانور که باشد بگریزد از بلایی
من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم؟»☁️
Records
22.04.202523:59
849Subscribers07.02.202523:59
0Citation index26.04.202523:59
234Average views per post27.04.202504:36
0Average views per ad post10.04.202512:03
3.70%ER21.04.202520:29
26.26%ERRGrowth
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
History of channel changes
Log in to unlock more functionality.