
Omid Tabibzadeh/ امید طبیبزاده
یادداشتها /Notes
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateJan 01, 2025
Added to TGlist
Mar 17, 2025Latest posts in group "Omid Tabibzadeh/ امید طبیبزاده"
15.05.202515:40
@OmidTabibzadeh
15.05.202515:40
چینیها میگویند دستی را که نمیتوانی بِبُری ببوس! دیروز یکی از دوستانم پوشهٔ پیدیاف کتابم را برایم فرستاد و گفت چه نشستهای که این پوشه در فضای مجازی دست به دست میگردد. ابتدا عصبانی شدم و تلاش کردم تا کاری بکنم و جلوی انتشارش را بگیرم اما دیری نگذشت که دریافتم کار از کار گذشته و تلاش مذبوحانه هم هیچ فایدهای ندارد. باز خدا خیرش، یا خیرشان، بدهاد که پوشهٔ ویراست دوم کتاب (۱۳۹۹) را گذاشتهاند و نه چاپ و ویراست نخستش (۱۳۸۲) را که دیگر از حیز انتفاع ساقط است! باری دستی را که نمیتوان برید باید بوسید، یا به قول حافظ خودمان:
بر آستانهٔ تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
حال که کار از کار گذشته، فایل بهترش را خودم به زبان خوش در کانال تلگرامیام میگذارم!
@OmidTabibzadeh
بر آستانهٔ تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
حال که کار از کار گذشته، فایل بهترش را خودم به زبان خوش در کانال تلگرامیام میگذارم!
@OmidTabibzadeh
15.05.202515:40
@OmidTabibzadeh


15.05.202507:46
باز هم دربارهٔ زبان فارسی، زبان مادری و زبان علم
امید طبیبزاده
از دوستی که زبان فارسی را «زبان نامادری» خودش مینامید پرسیدم پس چرا شعرها و رمانهایش را به فارسی چاپ میکند، و او گفت چون اگر به زبان مادری خودش چاپ کند هیچکس آنها را نمیخواند! به او گفتم پس زبان فارسی هم زبان مادری توست، چون در حق تو مادری میکند و امکان رشد تو را فراهم میآورد، اما تو ناخلفی میکنی و پستان مادرت را گاز میگیری. کافکا و ژوزف کنراد و بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان هم به زبانی غیر از زبان مادری خودشان مینوشتند اما هیچگاه جز با احترام از آن زبانها یاد نکردند و از چنین تعابیر مجعول و موهنی استفاده نکردند؛ شاید چون دغدغهٔ اول و آخرشان ادبیات بود نه سیاست یا قدرت!
برخی دوستان نیز از کل مقالهٔ دکتر باطنی فقط عنوانش را خواندهاند و مدعی شدهاند که باطنی زبان فارسی را عقیم دانسته و آن را مناسب زبان علم تشخیص نداده است! داد از این جفا که بر استاد ما میرود! باید از این مدعیان پرسید پس چگونه خود شما مقالات علمیاتان را به زبان فارسی مینویسید؟
هر زبانی از حیث ویژگیهای ساختاریاش در بخشهای نحو و صرف و واژهسازی و معناشناسی، تمام شرایط لازم برای مبدل شدن به زبان علم را دارد، اما آنچه زبانی را مبدل به زبان علم میکند ربط چندانی به مسائل زبانی ندارد، بلکه بیشتر به مسائل تاریخی و جامعهشناختی مربوط میشود.
هر زبانی از حیث ویژگیهای ساختاریاش، بهطور بالقوه میتواند زبان علم باشد، اما فقط برخی از آنها به سبب مسائل تاریخی و اجتماعی به این مرتبه میرسند، درست مانند آنکه همه بهطور بالقوه میتوانند نوازنده پیانو باشند اما از هر هزار نفر فقط یک نفر به علل گوناگون بهطور بالفعل نوازندهٔ پیانو میشود. و بدیهی است که اولاً آنها که پیانو مینوازند دارای درجات متفاوتی از مهارت هستند (لابد بسته به میزان ممارست و جدیتشان!)، و ثانیاً آنها هم که نوازنده پیانو نیستند لزوماً نقصی جسمی یا روانی ندارند!
@OmidTabubzadeh
امید طبیبزاده
از دوستی که زبان فارسی را «زبان نامادری» خودش مینامید پرسیدم پس چرا شعرها و رمانهایش را به فارسی چاپ میکند، و او گفت چون اگر به زبان مادری خودش چاپ کند هیچکس آنها را نمیخواند! به او گفتم پس زبان فارسی هم زبان مادری توست، چون در حق تو مادری میکند و امکان رشد تو را فراهم میآورد، اما تو ناخلفی میکنی و پستان مادرت را گاز میگیری. کافکا و ژوزف کنراد و بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان هم به زبانی غیر از زبان مادری خودشان مینوشتند اما هیچگاه جز با احترام از آن زبانها یاد نکردند و از چنین تعابیر مجعول و موهنی استفاده نکردند؛ شاید چون دغدغهٔ اول و آخرشان ادبیات بود نه سیاست یا قدرت!
برخی دوستان نیز از کل مقالهٔ دکتر باطنی فقط عنوانش را خواندهاند و مدعی شدهاند که باطنی زبان فارسی را عقیم دانسته و آن را مناسب زبان علم تشخیص نداده است! داد از این جفا که بر استاد ما میرود! باید از این مدعیان پرسید پس چگونه خود شما مقالات علمیاتان را به زبان فارسی مینویسید؟
هر زبانی از حیث ویژگیهای ساختاریاش در بخشهای نحو و صرف و واژهسازی و معناشناسی، تمام شرایط لازم برای مبدل شدن به زبان علم را دارد، اما آنچه زبانی را مبدل به زبان علم میکند ربط چندانی به مسائل زبانی ندارد، بلکه بیشتر به مسائل تاریخی و جامعهشناختی مربوط میشود.
هر زبانی از حیث ویژگیهای ساختاریاش، بهطور بالقوه میتواند زبان علم باشد، اما فقط برخی از آنها به سبب مسائل تاریخی و اجتماعی به این مرتبه میرسند، درست مانند آنکه همه بهطور بالقوه میتوانند نوازنده پیانو باشند اما از هر هزار نفر فقط یک نفر به علل گوناگون بهطور بالفعل نوازندهٔ پیانو میشود. و بدیهی است که اولاً آنها که پیانو مینوازند دارای درجات متفاوتی از مهارت هستند (لابد بسته به میزان ممارست و جدیتشان!)، و ثانیاً آنها هم که نوازنده پیانو نیستند لزوماً نقصی جسمی یا روانی ندارند!
@OmidTabubzadeh


15.05.202507:45
12.05.202505:47
دربارۀ دستور خط فارسی شکسته
پوشهٔ صوتی خطابهٔ ورودی دکتر امید طبیبزاده، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در چهارصد و هشتاد و دومین جلسهٔ شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی – دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳
@theapll
@OmidTabibzadeh
پوشهٔ صوتی خطابهٔ ورودی دکتر امید طبیبزاده، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در چهارصد و هشتاد و دومین جلسهٔ شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی – دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳
@theapll
@OmidTabibzadeh
09.05.202507:19
تا باد چنین بادا!
امید طبیبزاده
دیروز در نشست فرهنگی «از تیسفون تا بغداد؛ گفتوگوهای فرهنگی ایران و عراق» که به تکریم استاد موسی اسوار اختصاص داشت، بنده هم افتخار داشتم تا چند کلمهای دربارهٔ آثار و خدمات گرانقدر ایشان به فرهنگ ایران و زبان فارسی سخن بگویم. چون در جایگاه سخنرانان نشسته بودم، میتوانستم مرد جاافتاده و بسیار آراستهای را در ردیف جلو در میان حضار ببینم که بعداً دانستم معاون رئیس اتحادیه ناشران عراق است. او گرچه احتمالاً فارسی نمیدانست، با دقت تمام به سخنان سخنرانان گوش میداد تا شاید نکتهای از آن میان دریابد. وقتی نوبت به خود استاد اسوار رسید، به احترام میهمان گرامی جلسه، سخنانش را با خیرمقدم کوتاهی به عربی آغاز کرد که باعث مسرت و امتنان بسیار وی شد. استاد اسوار در بخشهای پایانی سخنانش ابتدا دوسه بیتی از قصیدهٔ معروف متنبی در بارهٔ شیراز را خواند (همان که مطلعش چنین است: «فدی لك من يقصر عن مداكا/ فلا ملك إذن إِلا فداكا») و بنده دیدم که میهمان جلسه هم به شوق آمد و زیر لب شعر را قرائت کرد. بعد استاد چند بیتی از قصیدهٔ عربی و معروف سعدی را درباره حمله مغول به بغداد قرائت کرد (همان که میفرماید «حبست بجفنی المدامع لا تجری// فلما طغی الماء استطال علی السکر») که این بار هم میهمان جلسه با ایشان همنوا شد و آهسته و زیر لب شعر را خواند؛ و اما اوج حیرتم مربوط به زمانی بود که استاد اسوار برای گشایش خاطر حضار چند بیتی از یکی از فارسیات بامزهٔ ابونواس را قرائت کرد (آنکه میگوید: «یا نرجسی وبهاری / بده مرا یکباری...») و بنده دیدم که رئیس اتحایه ناشران عراق حتی بخشهایی از آن را هم از بر بود و میخواند! این حد از آراستگی و متانت و فضل و حضور ذهن همواره برایم غبطه برانگیز و لذتبخش بوده است.
با خود اندیشیدم که او خیلی جوانتر از من نیست، پس هیچ بعید نیست که وقتی من از پشت سنگرهای خودمان به سمت عراقیها تیر میانداختم، او هم از پشت خاکریزهای خودشان به سمت ما تیر میانداخته است. و احساس کردم چه خوشاقبال بودهام که آن روزها تمام تیرهایم به خطا رفته، و چه خوشاقبالتر هستیم اینک که به یمن متنبی و سعدی و ابونواس، بجای گلوله و نفرت، شعر و لبخند بینمان رد و بدل میشود... درمورد گذشته چه میتوانم گفت جز افسوس افسوس! و در مورد حال چه باید گفت جز اینکه تا باد چنین بادا!
@OmidTabibzadeh
امید طبیبزاده
دیروز در نشست فرهنگی «از تیسفون تا بغداد؛ گفتوگوهای فرهنگی ایران و عراق» که به تکریم استاد موسی اسوار اختصاص داشت، بنده هم افتخار داشتم تا چند کلمهای دربارهٔ آثار و خدمات گرانقدر ایشان به فرهنگ ایران و زبان فارسی سخن بگویم. چون در جایگاه سخنرانان نشسته بودم، میتوانستم مرد جاافتاده و بسیار آراستهای را در ردیف جلو در میان حضار ببینم که بعداً دانستم معاون رئیس اتحادیه ناشران عراق است. او گرچه احتمالاً فارسی نمیدانست، با دقت تمام به سخنان سخنرانان گوش میداد تا شاید نکتهای از آن میان دریابد. وقتی نوبت به خود استاد اسوار رسید، به احترام میهمان گرامی جلسه، سخنانش را با خیرمقدم کوتاهی به عربی آغاز کرد که باعث مسرت و امتنان بسیار وی شد. استاد اسوار در بخشهای پایانی سخنانش ابتدا دوسه بیتی از قصیدهٔ معروف متنبی در بارهٔ شیراز را خواند (همان که مطلعش چنین است: «فدی لك من يقصر عن مداكا/ فلا ملك إذن إِلا فداكا») و بنده دیدم که میهمان جلسه هم به شوق آمد و زیر لب شعر را قرائت کرد. بعد استاد چند بیتی از قصیدهٔ عربی و معروف سعدی را درباره حمله مغول به بغداد قرائت کرد (همان که میفرماید «حبست بجفنی المدامع لا تجری// فلما طغی الماء استطال علی السکر») که این بار هم میهمان جلسه با ایشان همنوا شد و آهسته و زیر لب شعر را خواند؛ و اما اوج حیرتم مربوط به زمانی بود که استاد اسوار برای گشایش خاطر حضار چند بیتی از یکی از فارسیات بامزهٔ ابونواس را قرائت کرد (آنکه میگوید: «یا نرجسی وبهاری / بده مرا یکباری...») و بنده دیدم که رئیس اتحایه ناشران عراق حتی بخشهایی از آن را هم از بر بود و میخواند! این حد از آراستگی و متانت و فضل و حضور ذهن همواره برایم غبطه برانگیز و لذتبخش بوده است.
با خود اندیشیدم که او خیلی جوانتر از من نیست، پس هیچ بعید نیست که وقتی من از پشت سنگرهای خودمان به سمت عراقیها تیر میانداختم، او هم از پشت خاکریزهای خودشان به سمت ما تیر میانداخته است. و احساس کردم چه خوشاقبال بودهام که آن روزها تمام تیرهایم به خطا رفته، و چه خوشاقبالتر هستیم اینک که به یمن متنبی و سعدی و ابونواس، بجای گلوله و نفرت، شعر و لبخند بینمان رد و بدل میشود... درمورد گذشته چه میتوانم گفت جز افسوس افسوس! و در مورد حال چه باید گفت جز اینکه تا باد چنین بادا!
@OmidTabibzadeh


09.05.202507:18
08.05.202510:21
امید طبیبزاده، «پیشنهاد روشی برای استفاده از وزن شعر در مقام کلیدی سبک شناختی؛ مطالعۀ موردی: بحر رمل مثمن مخبون محذوف یا مقصور در قرن ۴ و قرن ۱۴»، در: مجله زبان و زبانشناسی، دوره ۱۸، شماره، ۳۵، بهار و تابستان، ۱۴۰۱، ص ۲۷۷-۲۹۵.
@OmidTabibzadeh
@OmidTabibzadeh
08.05.202510:20
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعیِ من و دل باطل بود
امید طبیبزاده، «پیشنهاد روشی برای استفاده از وزن شعر در مقام کلیدی سبک شناختی؛ مطالعۀ موردی: بحر رمل مثمن مخبون محذوف یا مقصور در قرن ۴ و قرن ۱۴»، در: مجله زبان و زبانشناسی، دوره ۱۸، شماره، ۳۵، بهار و تابستان، ۱۴۰۱، ص ۲۷۷-۲۹۵.
دوستی داشتم که آخرین روزهای خدمت سربازیاش را در جبهه میگذراند، اما خمپارهای ناگهان نازکآرای تن ساقگلش را درهم شکست. از سر خاکش که به منزل برگشتم مادرم نامهٔ او را به دستم داد؛ گویا قبل از رفتن به منطقه، نامه را به مسئول نامهها سپرده بود و بعد هم رفته بود که رفته بود. عجبا که دیروز هم در فرهنگستان آقای عبدالعظیم تاتار کتابی از ابوالفضل خطیبی را برایم آورد همراه با یادداشتی در نخستین صفحهاش که نشان میداد صاحب اصلیاش بنده هستم! بههرتقدیر حال این کتاب بعد از حدود ده سال به دست صاحبش رسیده است!
یادم آمد که روزی به خطیبی گفته بودم شاید بتوان از طریق ویژگیهای وزنی به کلیدهای سبکشناختی خاصی دست یافت برای شناسایی صاحب اثر، و او در این نظر من قدری تشکیک کرده بود. بعد قرار شد کتاب خودش درباره هجونامه را برایم بفرستد تا هجونامه را با شاهنامه مقایسه کنم و ببینم آیا آن شعر واقعا متعلق به فردوسی هست یا خیر.
بعد از فوت خطیبی به این فکر افتادم که آن تحقیق را انجام دهم و حاصل کار همین مقاله شد. در این مقاله براساس عروض نجفی یازده ویژگی وزن شعر فارسی را معرفی کردم، و سپس پیکرۀ بسیار محدودی از اشعار قرن چهار و قرن چهارده را آماده و آن پیکره را از حیث میزان کاربرد ویژگیهای یازدهگانه بررسی کردم، و در پایان به این نتیجه رسیدم که ساخت وزنی شعر فارسی طی این هزار سال، در برخی از ویژگیهایش بهشکل معناداری تغییر کرده و منطبق بر ساخت نوایی زبانی فارسی شده است. به نظرم این تحقیق سیر کلی تحول وزن شعر فارسی و همسو بودن آن با ساخت نوایی زبان فارسی را بهخوبی نشان میدهد، اما هنوز نمیدانم آیا میتوان از آن در مقام کلیدی سبکشناختی برای مقایسه هجونامه و شاهنامه استفاده کرد یا خیر!
@OmidTabibzadeh
چه توان کرد که سعیِ من و دل باطل بود
امید طبیبزاده، «پیشنهاد روشی برای استفاده از وزن شعر در مقام کلیدی سبک شناختی؛ مطالعۀ موردی: بحر رمل مثمن مخبون محذوف یا مقصور در قرن ۴ و قرن ۱۴»، در: مجله زبان و زبانشناسی، دوره ۱۸، شماره، ۳۵، بهار و تابستان، ۱۴۰۱، ص ۲۷۷-۲۹۵.
دوستی داشتم که آخرین روزهای خدمت سربازیاش را در جبهه میگذراند، اما خمپارهای ناگهان نازکآرای تن ساقگلش را درهم شکست. از سر خاکش که به منزل برگشتم مادرم نامهٔ او را به دستم داد؛ گویا قبل از رفتن به منطقه، نامه را به مسئول نامهها سپرده بود و بعد هم رفته بود که رفته بود. عجبا که دیروز هم در فرهنگستان آقای عبدالعظیم تاتار کتابی از ابوالفضل خطیبی را برایم آورد همراه با یادداشتی در نخستین صفحهاش که نشان میداد صاحب اصلیاش بنده هستم! بههرتقدیر حال این کتاب بعد از حدود ده سال به دست صاحبش رسیده است!
یادم آمد که روزی به خطیبی گفته بودم شاید بتوان از طریق ویژگیهای وزنی به کلیدهای سبکشناختی خاصی دست یافت برای شناسایی صاحب اثر، و او در این نظر من قدری تشکیک کرده بود. بعد قرار شد کتاب خودش درباره هجونامه را برایم بفرستد تا هجونامه را با شاهنامه مقایسه کنم و ببینم آیا آن شعر واقعا متعلق به فردوسی هست یا خیر.
بعد از فوت خطیبی به این فکر افتادم که آن تحقیق را انجام دهم و حاصل کار همین مقاله شد. در این مقاله براساس عروض نجفی یازده ویژگی وزن شعر فارسی را معرفی کردم، و سپس پیکرۀ بسیار محدودی از اشعار قرن چهار و قرن چهارده را آماده و آن پیکره را از حیث میزان کاربرد ویژگیهای یازدهگانه بررسی کردم، و در پایان به این نتیجه رسیدم که ساخت وزنی شعر فارسی طی این هزار سال، در برخی از ویژگیهایش بهشکل معناداری تغییر کرده و منطبق بر ساخت نوایی زبانی فارسی شده است. به نظرم این تحقیق سیر کلی تحول وزن شعر فارسی و همسو بودن آن با ساخت نوایی زبان فارسی را بهخوبی نشان میدهد، اما هنوز نمیدانم آیا میتوان از آن در مقام کلیدی سبکشناختی برای مقایسه هجونامه و شاهنامه استفاده کرد یا خیر!
@OmidTabibzadeh
08.05.202510:19
05.05.202511:34
فایل پیدیاف کتاب حاضر را با اجازهٔ ناشر محترمِ کتاب در صفحهٔ تلگرام و آکادمیای خودم گذشتهام.
@OmidTabibzadeh
@OmidTabibzadeh
05.05.202511:34
امید طبیبزاده (۱۴۰۱) وزن شعر عروضی فارسی (تحلیل و طبقهبندی براساس تقطیع اتانینی و نظریهٔ واجشناسی نوایی)، تهران: کتاب بهار و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


05.05.202510:50
Reposted from:
روشنان مهر
02.05.202516:57
سوز و گداز
سهتار محمدرضا #لطفی
(ضبط از اجرای زنده در سال ۱۳۷۰)
نوازنده اگر به راستی توانا باشد نیازی به قدرتنمایی و نواختن قطعات تند و پیچیده ندارد؛ با نغمههایی به ظاهر ساده کاری میکند که هوش از سر بپرد و اشک از چشم جاری شود و دل قرار یابد. محمدرضا لطفی، خنیاگر شیدا، از این دست نوازندگان است (فعل ماضی را برای او به کار نمیبرم).
در این یک دقیقه او نغمهای مکرّر و ساده از ردیف موسیقی دستگاهی ایران را مینوازد (گوشهٔ سوز و گداز در آواز بیات اصفهان). اما نوایش از هر نوای تازهای پرکششتر است و هنر جانفزایش از هر پیرایهای بینیاز. این راز و نیازی است با سهتار به دست مطربی رهشناس که رهزن هوش است. به گوش جان بنیوشید.
💐 ۱۲ اردیبهشت سالروز درگذشت استاد محمدرضا لطفی (۱۳۲۵-۱۳۹۳)
@roshananemehr
سهتار محمدرضا #لطفی
(ضبط از اجرای زنده در سال ۱۳۷۰)
نوازنده اگر به راستی توانا باشد نیازی به قدرتنمایی و نواختن قطعات تند و پیچیده ندارد؛ با نغمههایی به ظاهر ساده کاری میکند که هوش از سر بپرد و اشک از چشم جاری شود و دل قرار یابد. محمدرضا لطفی، خنیاگر شیدا، از این دست نوازندگان است (فعل ماضی را برای او به کار نمیبرم).
در این یک دقیقه او نغمهای مکرّر و ساده از ردیف موسیقی دستگاهی ایران را مینوازد (گوشهٔ سوز و گداز در آواز بیات اصفهان). اما نوایش از هر نوای تازهای پرکششتر است و هنر جانفزایش از هر پیرایهای بینیاز. این راز و نیازی است با سهتار به دست مطربی رهشناس که رهزن هوش است. به گوش جان بنیوشید.
💐 ۱۲ اردیبهشت سالروز درگذشت استاد محمدرضا لطفی (۱۳۲۵-۱۳۹۳)
@roshananemehr
Records
19.05.202523:59
1.2KSubscribers19.04.202523:59
100Citation index30.01.202523:59
3.3KAverage views per post22.03.202515:04
3.3KAverage views per ad post01.02.202523:59
10.84%ER10.05.202507:53
43.67%ERRGrowth
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
Log in to unlock more functionality.