Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
`• گـ ـالگَتا avatar

`• گـ ـالگَتا

TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verified
Trust
Not trusted
Location
LanguageOther
Channel creation dateOct 29, 2024
Added to TGlist
Mar 02, 2025

Records

01.05.202523:59
78Subscribers
01.04.202520:31
200Citation index
02.04.202514:06
175Average views per post
08.03.202520:31
50Average views per ad post
07.04.202520:30
16.67%ER
07.03.202514:44
493.75%ERR
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
APR '25MAY '25

Popular posts `• گـ ـالگَتا

02.05.202515:56
من را می خواند
خانه ای که کجاست
بامش از نگاهی
حیاطش از دو گوش
برای سر رسید ها
آرزو هرگز رسیدنی نیست
وگرنه قصه...

راستی
قصه، گرمای یک رویاست
یک اتاق است
بی هیولا زیر تخت
خانه، آن قصه ای که کجاست
و آرزو نرسیدن است.
وگرنه قصه....

من را میخواند
خانه ای که کجاست.
آرزو، نگاه و حسرت است
زنده باد قصه ای که از پنجره اش
بشود خانه ای را دید زد.
خانه یا آرزو
یعنی نرسیدن.
وگرنه قصه به سر نمی‌رسد.

کلاغ
- مصطفی‌لو ا.
25.04.202510:40
سایه ای نمی افتد.
نه اینکه از دست خورشید
آبی نچکد.
نه این که آرزوی صحرا
هم و همخانه نباشد.

صحرا میگفت
" کاش خاطرات بدن داشتند.
کاش شعر ابر بود. "
صحرا کجاست؟
یک اتاق روی یک تخت
صحرا کیست؟

فرقی نمی‌کند روی سفره
سیب باشد یا انار
گوسفند باشد یا گندم
نان باشد یا شراب
تو باید باشی
تا در آسمان ابر نقاشی کنیم.
ابری به شکل صحرا
که تنهاست و منتظر

صحرا
- مصطفی‌لو ا.
13.04.202506:09
<اول>
در آغوش مهر بودم
زیر گنبد آرزو های شبانه
رویا می آمد رویا گم میشد
شب می آمد شب گم میشد
در اتاقم شمعی خاموش شد
تابلو شکافت
خون تو
می چکید بر گونه هایم
خانه گِلی در تابلو شکافت
آوار شد بر جسمم
چشمانم شکفتند
گونه ام شکفت
تو آنهارا چیدی و بوییدی
آری عطری آشناست
خون گل سرخ
و تازیانه رز سفید

<دوم>
پنجره شب گشوده شد
نسیم نقره ای مهمان است
رویا میشوم رویا میشوی
بوسه خواب پروانه هاییم
آنگاه که هیچ پیله ای نشکافته
آنگاه که هیچ سایه ای نیفتاده
بر بام خانه می نشینم
از سیاهی شب میگذرم
به تپه های نیلکوه میرسم
آنجا که حس میشکند
ستاره می‌خواند
" آخرین انار طلوع را عاشقان خواهند چید "
من دلم قرص است در پهنای بام
چشمانم بسته
خواب در خواب‌...

<سوم>
گرگ و میش که می‌شود
از جاده آرزوی گِل شدن
از من آرزوی بیداری
و آسمان از آرزوی باران
بر کفش ها، کاغذ و جاده میچکند
کسی نمی‌داند.
آرزوی سگ ها چیست؟ شاید نان شاید رویا
باید دلتنگ چه بود که اینگونه
به خدمت انسان باشی ؟
که اینگونه دندانت بشکند
زیر آن استخوان که میجوی ؟
نم باران خاک را گل می‌کند.
نم باران سگ را می‌خنداند
و من را
که استخوان هایم زیر دندان های اوست
آری، باران می آید.


آبادی
- ایرج فضلی
17.04.202521:43
هیچ آلاینده ای وجود ندارد. هیچ آلاینده ای وجود ندارد. کارگر ها دقیقا سر ساعت به کار خود مشغول شده اند. آنها دستورات را انجام میدهند. مردم در جاهایی که مجبورند حرکت می‌کنند. امروز هرکسی باید یک گل در باغچه های قبرستانِ یادبود زندگی بکارد. هیچ آلاینده ای وجود ندارد. هیچ آلاینده ای وجود ندارد.

هیچ آلاینده ای وجود ندارد. دمای هوا کاهش می‌یابد. احتمال بارش باران درحال افزایش است. باران قانون هارا لغزان می‌کند. احتمال ایجاد آلاینده در حال افزایش است. به مردم چتر های رایگان اهدا شده بود. آنها امروز مجبورند با چتر خدمت کنند. کارگر ها آلاینده نخواهند شد. هیچ آلاینده ای وجود ندارد. هیچ آلاینده ای وجود ندارد.

هیچ آلاینده ای وجود ندارد. باران درحال باریدن است. کودکی مشاهده میشود. کودک چتر ندارد. او گل را در یادبود زندگی نکاشته است. باران صورت او را رنگ می‌دهد. اخطار ! کودک درحال حس کردن است. اخطار ! کودک خندیدن، ترسیدن و گریه کردن است. هشدار یک آلاینده وجود دارد. هشدار یک آلاینده وجود دارد.

هیچ آلاینده ای وجود ندارد. کارگر ها درحال شستن خون ها هستند. مردم درحال دفن کردن آلاینده مذکور در یادبود زندگی هستند. آسمان به حالت اول بازگشته. خاکستری و بی رنگ. انگار قطره ای خون روی نمایشگر من پاشیده است ! هشدار یک آلاینده وجو... ی.ک آل.ای..ند... ! ا...حس..اس میکنم. چه گل های پژمرده ای. چه مردم ترسیده ای. چه کارگرهای زجر کشیده ای. چقدر از حال خود بی خبرند. حال می‌فهمم که می ترسند، زجر می کشند و می خندند. زجر میکشم و میخندم.

هشدار یک آلاینده موجود است. یک کودک...

- ایرج فضلی
Log in to unlock more functionality.