
𝘈𝘯𝘩𝘦𝘥𝘰𝘯𝘪𝘢 .
たどり着くまであきらめないから.
https://t.me/HarfinoBot?start=ephialtes
@Ch97Bc
https://t.me/HarfinoBot?start=ephialtes
@Ch97Bc
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateMay 02, 2021
Added to TGlist
Sep 23, 2024Latest posts in group "𝘈𝘯𝘩𝘦𝘥𝘰𝘯𝘪𝘢 ."
06.04.202518:27
🔒 یک نجوا به Bran.، فقط ایشان میتواند آن را باز کند.
06.04.202518:21
I heard the sound of love!
06.04.202518:18
:)))))))))
06.04.202518:15
06.04.202518:15
݁ ⭐️ ݁ . ݁ ݂ ݁ 🌙
. ∩,,∩∩,,,∩ .
݁ . (。>ヮ<) ᵕ ᵔ˶ ) ݁ ݂
🌻 /⌒ づ⊂⌒ヽ . .
݂ ݁ 🤍 . ݁ ݂
. ∩,,∩∩,,,∩ .
݁ . (。>ヮ<) ᵕ ᵔ˶ ) ݁ ݂
🌻 /⌒ づ⊂⌒ヽ . .
݂ ݁ 🤍 . ݁ ݂
06.04.202518:15
∩,,∩≡=-
(˃𖥦 ˂ )-=-
⊂、⊂ヽ≡=-
⊂ー、_)≡=-
(˃𖥦 ˂ )-=-
⊂、⊂ヽ≡=-
⊂ー、_)≡=-
06.04.202518:15
∩,,∩
(ˊ ᐞ ˋ ๑ )
⊂( ⊃
⊂ーJ...
(ˊ ᐞ ˋ ๑ )
⊂( ⊃
⊂ーJ...
06.04.202518:15
𝛭e 𑄝ᥒ 𑜀y ᤐᥲy t𑄝 𝛨ᥙᩅᩛ 𝑌𑄝u :
06.04.202518:09
Reposted from:
𝘛𝘦𝘦𝘯 𝘴𝘱𝘪𝘳𝘪𝘵 .⋆(check‼️)

06.04.202516:20
‼️‼️این پیام رو فور کنید ببینم کیا اینجا رو چک میکنن
خب سلام از اونجایی که یونمیکو نیست و چندوقتی بجاش هستم لطف کنین
این پیام رو فورکنید داخل چنلاتون ببینم کیا چنلش رو چک میکنن تا وقتی برگرده من بجاش چنلاتونو چک کنم
06.04.202512:43
06.04.202512:43
Reposted from:
ڪاۅیان غربِ پـاریس

06.04.202512:43
دریا، میبینی مرا؟ باز شکستهام و در پی آزادی، آزادیِ زیستنم را ز دستم ربودند.
میبینی چگونه بال و پر شکسته و در اوان آبیِ وجود، با خون خویش طرح زده به دیدارت امده ام؟
افسوس که این حجم واهیِ معنای شده در هنر کمی دور تر از مرز های متروک اگاهیاش بیاد آورد خوی گرفته به بازی با کلمات، در میانگاهِ بازی زندگانیاش. همان هنگامهای که با خونش نوشتند آیین و منطقِ ناگریز مرتبهٔ بعد را.
دریا، میبینی که چگونه بازگشتم به تو، در نهایت این داستانِ زاده از رنج تجربهٔ دورهنگامِ یک شوق، برای تجربه شادمانی؟ حال مرا میبخشی بابت بازپس دادن جسمی که در ابتدا به دستان سرد من سپردی، از خاطر تجربه سرمستانه نوشتن بر جدارت؟
دریا، در انتهای این داستان، وقتش است بازپس گیری کالبدی را که به دستان من سپرده ای. بیاد میاوری چگونه در میان امواج شکوهمندت سوگند یاد کردم بهر باز نگشتن و حال، این جسم سردِ نالایق برای درد را در میان خیزآبه هایت به تو باز میگردانم. به تو که باید خیزآبه هایت اخرین شمشیر ها باشند بر تن نوازندهٔ من. تو که برخاسته از کرانِ آبی بودی و من، گوهر کوچکت را تا دور دست ها از کرانه هایت دور کردم. دریا؛ تو آن باش که واپسین نفس های مرا میگیری. تو آن باش که باید برفرازد موج کفالودش را بر تن بیجانِ آبی.
دریا، تویی که تنها میدانی برای گریختن از میان آغوش درد، دنبالهٔ دردی بزرگتر پر پرواز گشودم. اما آیا در انتهای داستان من مینویسند که آن درد، پایان کار یک رویا بود؟
دریا، تو میدانی که آفتاب سلاخی کنندهات طلوع میکند. میدانی که در پس امواج خروشانت، همچنان تلاشی برای تعلقی در قلب جسم های نابخشودنی جریان دارد.
و تو میدانی که فردای این داستان، نه یاد من میماند و نه فردای او.
دریا، تو میدانی؛
Reposted from:
ڪاۅیان غربِ پـاریس

06.04.202512:43
دریا، تو آن باش ڪہ از یاد میبرندش در فࢪجامہی خلق یڪ خاطره؛
06.04.202512:42
Records
26.01.202507:32
457Subscribers19.11.202423:59
100Citation index06.04.202523:59
40Average views per post23.11.202423:59
36Average views per ad post20.10.202423:59
33.33%ER06.04.202523:59
10.53%ERRGrowth
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
Log in to unlock more functionality.