Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
کانال حمید آصفی avatar
کانال حمید آصفی
کانال حمید آصفی avatar
کانال حمید آصفی
10.05.202516:49
پادزهر سه کودتای عربی | چرا فقط جمهوری اسلامی نمی‌فهمد که زمان چفیه تمام شده؟
حمید آصفی
در جهانی که امارات از بیابان، سیلیکون‌ولی دوم می‌سازد، در منطقه‌ای که قطر میزبان نخبگان جهانی است، و عربستان از نفت به هوش مصنوعی رسیده، تنها یک حکومت هست که هنوز گمان می‌کند با روضه می‌شود وارد WTO شد: جمهوری اسلامی. سه کودتای آرام عربی، که با سفر ترامپ به خاورمیانه رسمی می‌شود، یک چیز را فریاد می‌زند: ایران، از قطار قرن ۲۱ جامانده، نه به‌خاطر تحریم، بلکه به‌خاطر توهم.
کودتای اول: از ناصریسم تا نئولیبرالیسم عربی
درحالی‌که جمهوری اسلامی هنوز در توهم رهبری امت اسلامی دست‌وپا می‌زند، جهان عرب، پسا-ایدئولوژیک شده است. دیگر نه جمال عبدالناصر اسطوره است، نه عرفات، نه قذافی. قهرمان امروز عرب‌ها، کسی‌ست که قرارداد ببندد، نه قطعنامه آتشین صادر کند. بندر بن‌سلطان جای خطیب مسجد را گرفته. اما تهران هنوز فکر می‌کند «محور مقاومت» یک برند صادراتی است. واقعیت این است که حتی فلسطین امروز به ایران اعتماد ندارد، چون می‌بیند ایران فقط «پرچم» می‌دهد، نه پروژه. این کودتای اول است: پایان خطابه، آغاز قرارداد.
کودتای دوم: عبور از نفت به سمت فناوری
وقتی عربستان چشم به شهر نئوم و انرژی هیدروژنی دارد، جمهوری اسلامی هنوز نفت را مسئله‌ای «ناموسی» می‌داند. عرب‌ها نفت را وسیله کرده‌اند برای رسیدن به پسا‌نفت. ایران اما هنوز درگیر این است که آیا باید بنزین را آزاد کند یا نه. هر پروژه‌ای در تهران یا در کمیسیون تلفیق مجلس گیر می‌کند، یا در نهادهای امنیتی که نمی‌دانند سرمایه‌گذاری یعنی چه. این کودتای دوم است: فناوری جای نفت را گرفت، اما ما هنوز در صف کوپن ایستاده‌ایم.
کودتای سوم: از انقلاب به رفرم، از رفرم به رقابت
در دنیای عرب، دیگر هیچ‌کس به فکر انقلاب نیست. انقلاب‌ها پیر شده‌اند. ایدئولوژی‌ها سوخته‌اند. اکنون رقابت است که سیاست را می‌سازد. امارات با اسرائیل رقابت می‌کند نه بر سر «محو»، بلکه بر سر جذب سرمایه و دانش. عربستان با ترکیه رقابت می‌کند نه در محوریت اسلام سیاسی، بلکه در توریسم، ترافیک هوایی، و هاب لجستیکی. اما جمهوری اسلامی هنوز درگیر این است که «اسرائیل چند سال دیگر می‌ماند؟» سؤال درست این است: «چند سال دیگر شما می‌مانید؟» این کودتای سوم است: جمهوری اسلامی هنوز به فکر انقلاب است، درحالی‌که همه دارند آینده را می‌سازند.
و حالا پادزهر: بازگشت به عقل، نه مقاومت
هیچ راهی برای مقابله با این سه کودتا وجود ندارد جز خروج از قالب جمهوری اسلامی. نه غنی‌سازی اورانیوم، نه خطبه‌های نماز جمعه، نه مصوبه‌های مجلس انقلابی، هیچ‌کدام حریف این طوفان اقتصادی نیست. راه عبور، نه تنها توافق با آمریکا، بلکه توافق با واقعیت است. تا زمانی که حکومت با جهان حرف نمی‌زند، تا زمانی که دیپلماسی، گروگان سیاست داخلی و سیاست داخلی گروگان سیاست خارجی، تا وقتی قرارداد با اپل و مایکروسافت جرم محسوب می‌شود، تا وقتی اعتراضات کارگران و معلمان را توطئه استکبار می‌داند، کارآفرین، مفسد و معترض، جاسوس است—هیچ کودتایی خطرناک‌تر از نادانی حاکمان نیست.
و ما؟ ما یا مسیر سه کودتای عربی را می‌فهمیم، یا با چفیه در صف دلار می‌مانیم.
نه، راه‌حل «بازگشت به دوره طلایی امام » نیست. راه‌حل فهم یک توسعه متوازن ملی با«پیوستن به جهان» است. اگر بخواهید هنوز «هلال شیعی» بسازید، در جهانی که دنبال هاب دیجیتال است، تنها خواهید ماند. اگر نخواهید با واقعیت آشتی کنید، تاریخ با شما آشتی نخواهد کرد.
و روزی فرزندان ما خواهند نوشت:
«ایرانیان می‌توانستند شریک عصر آینده باشند، اما زندانیان یک پرچم ماندند...»


#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
07.05.202516:01
گفتگو تلویزیون بی بی سی با حمید آصفی

انتشار گزارشی تایید نشده درباره احتمال تصمیم دونالد ترامپ برای تغییر نام رسمی خلیج فارس در آمریکا با واکنش‌های گسترده‌ای، به خصوص در ایران، روبرو شده است.

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
05.05.202522:35
ترامپ، سیاست تصویری و دشواری تحلیل در عصر بی‌ثباتی رفتاری
در سنت کلاسیک تحلیل سیاسی، رفتار دولت‌ها معمولاً تابعی از ساختار، منافع ملی و توازن قوا تلقی می‌شد. این رویکرد که زمانی برای تحلیل رفتار روسای جمهور ایالات متحده کارآمد بود، در دوران دونالد ترامپ با چالش‌های جدی مواجه شده است. ظهور ترامپ به‌عنوان چهره‌ای که سیاست را نه از دریچه نهادها، بلکه از زاویه تصویر، روایت و روانشناسی فردی می‌بیند، نظم تحلیلی گذشته را به هم ریخته است. در چنین شرایطی، تحلیل‌گر ناچار است علاوه بر عوامل ساختاری، به شخصیت‌نگاری عمیق، فهم منطق رسانه‌ای و تکنیک‌های چانه‌زنی فردی نیز توجه کند؛ وگرنه هر تحلیل، بدل به عکس‌العملی زودگذر به یک توییت، خواهد شد.
یکی از بنیادی‌ترین ویژگی‌های ترامپ، گسست او از الگوی کلاسیک سیاست‌ورزی است. او نه محصول حزب جمهوری‌خواه است، نه خود را به چارچوب‌های سنتی واشنگتن وفادار می‌داند. ترامپ بیش از آن‌که یک سیاست‌مدار باشد، یک «پرفورمر» است: بازیگری که عرصه قدرت را با صحنه نمایش اشتباه نمی‌گیرد، بلکه آگاهانه آن را به صحنه‌ای برای تولید روایت‌های پیروزمندانه تبدیل می‌کند. تحلیل او با ابزارهای سنتی ممکن نیست، چون اصولاً ترامپ رفتاری قابل پیش‌بینی ندارد؛ او در پی «تثبیت رفتار» نیست، بلکه در تلاش برای «ساختن تصویر» است—حتی اگر این تصویر، تناقض‌آمیز، ناپایدار و پوچ باشد.
در این چارچوب، سیاست خارجی آمریکا، به‌ویژه در قبال ایران، دیگر بر اساس دکترین‌های مستقر و خط‌مشی‌های پایدار سنجیده نمی‌شود. آنچه اهمیت دارد، نحوه بازتاب این سیاست‌ها در افکار عمومی داخلی و رسانه‌های بین‌المللی است. به عبارت دیگر، «ظاهر» جای «ماهیت» را گرفته و «برد رسانه‌ای» از «برد استراتژیک» مهم‌تر شده است. ترامپ با سیاست به‌مثابه صحنه برخورد می‌کند و با هر حرکتش می‌کوشد تعریفی جدید از قدرت، موفقیت و سازش ارائه دهد—تعریفی که لزوماً با واقعیت انطباق ندارد.
برای درک بهتر، باید به چند محور اصلی در رفتار ترامپ توجه کرد:
نخست آن‌که، او از تهدید و فشار برای رسیدن به توافق استفاده می‌کند، اما هیچ‌گاه به‌صورت جدی به‌دنبال جنگ نیست. این تناقض آشکار در رفتار او، بخشی از نمایش قدرت است، نه لزوماً استراتژی پایدار. دوم، اولویت او رسیدن به توافق است، اما توافقی که بتواند آن را به‌عنوان پیروزی رسانه‌ای بفروشد. و سوم، او درگیر گذشته تاریخی روابط آمریکا با کشورها نیست؛ بلکه به دنبال تصویری است که در دوربین‌ها ماندگار شود.
دونالد ترامپ یک بازیگر کلاسیک نیست؛ او قواعد دیپلماسی سنتی را نمی‌پذیرد و به‌جای گفت‌وگوهای مرحله‌به‌مرحله، عاشق ضرب‌الاجل، معامله‌گری سریع و نمایش است. چرا تهران هیچ‌گاه ابتکار ارتباط مستقیم را با کاخ سفید در پیش نگرفت؟ چرا از واسطه‌های ناکارآمد منطقه‌ای عبور نکرد؟ در برابر دونالد ترامپ، که هر لحظه ممکن است همه معادلات را برهم بزند، دیپلماسی کند و محافظه‌کارانه تهران عملاً به یک امتیاز رایگان بدل شده است.
سیاست خارجی در دوران ترامپ، فهم همین «رفتار بدون ثبات» است.شناخت چندلایه‌ای از رفتار و تصویرسازی، و پذیرش این واقعیت است که در جهان ترامپی، سیاست بیشتر شبیه سینماست تا علم.
در این رابطه ،تحلیل گر برجسته، آقای صابر گل عنبری ، در متنی با عنوان «ترامپ و دشواری تحلیل» به درستی به این چالش اشاره می‌کند،مخاطبین محترم را  به خواندن مقاله ایشان در کانال تلگرامی‌شان ارجاع می‌دهم:
https://t.me/Sgolanbari
...


https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
01.05.202517:16
تعلیق مذاکرات، نه پایان راه | حذف تندروها و گشایش لحظه تاریخی مصالحه ایران و آمریکا

نویسنده: حمید آصفی و همکاران

تعلیق نشست برنامه‌ریزی‌شده برای شنبه آینده در روند مذاکرات ایران و آمریکا، بار دیگر گرد شایعه و بدبینی را بر فضای دیپلماتیک پاشید. در فضای رسانه‌ای، عده‌ای بی‌درنگ این وقفه را نشانه شکست یا فروپاشی مذاکرات دانستند. اما اگر از سطح شتاب‌زده این تحلیل‌ها عبور کنیم، نشانه‌هایی وجود دارد که حکایت از مسیری متفاوت دارد: روندی که برخلاف ظاهر پرنوسانش، با حذف گام‌به‌گام موانع و تندروها، به سوی مصالحه‌ای تاریخی پیش می‌رود.
حذف آرام ولی موثر تندروها
یکی از مهم‌ترین نشانه‌های این روند، تغییرات آشکار در حلقه سیاست‌ورزان ضدتوافق در آمریکا است. کنار رفتن برایان والتز، مشاور امنیتی ترامپ و یکی از پرنفوذترین چهره‌های ضدایرانی، تنها یک اتفاق حاشیه‌ای نیست. این رخداد باید در بستر تحولات درون ساختار جمهوری‌خواه آمریکا و به‌ویژه در اطراف شخص ترامپ تحلیل شود؛ جایی که اولویت‌ها به‌تدریج از منطق تقابل ایدئولوژیک با ایران به سمت سودانگاری ژئوپلیتیک تغییر یافته است.
بنیاد دفاع از دموکراسی، لابی‌های اسرائیلی و نئوکان‌هایی که سال‌ها پروژه تغییر رژیم ایران را در سر داشتند، امروز بیش از همیشه در حاشیه‌اند. پیام اخیر پسر ترامپ علیه توافق، آخرین تلاش اردوگاه شکست‌خورده برای زنده نگه‌داشتن یک نزاع بی‌ثمر بود. اما حتی این تلاش، نشانه‌ای از آن است که در زیر پوست تحولات، شکست‌خوردگان می‌دانند توافق به یک «اجتناب محتوم» بدل شده است.
جمهوری اسلامی در تنگنای انتخاب
از سوی دیگر، درون جمهوری اسلامی نیز تحولات اجتناب‌ناپذیری در جریان است. اقتصاد رو به فروپاشی، نارضایتی عمیق اجتماعی، و خستگی عمومی از دشمن‌سازی مستمر، اراده‌ای جدید را در ساختار قدرت شکل داده است. این اراده لزوماً از سر اعتقاد به صلح یا عقلانیت نیست، بلکه حاصل اجبار تاریخی و فشار انباشته از پایین است.
تداوم سکوت رسمی در برابر تعویق نشست شنبه، خود بیانگر این واقعیت است که تهران نیز تمایلی به شعله‌ور کردن بحران ندارد. جناح‌های مختلف حاکم، حتی اگر بر سر جزئیات نزاع داشته باشند، در یک چیز متفق‌القول‌اند: نظام بدون یک توافق پایدار، وارد مرحله‌ای از فرسایش سیاسی و اجتماعی می‌شود که بازگشت از آن ممکن نیست.
منطقه جدید، منافع جدید
نقطه تمایز این دور از مذاکرات با نمونه‌های پیشین، نه در متن مذاکرات، بلکه در زمینه تحولات منطقه‌ای است. توافق ایران و عربستان و تزلزل جایگاه اسرائیل پس از جنگ غزه، همه نشانه‌هایی‌اند از تغییر زمین بازی. در این زمین جدید، ایران و آمریکا اگرچه هنوز دشمنانی ژرف به شمار می‌روند، اما اشتراکاتی تاکتیکی و حتی راهبردی پیدا کرده‌اند: از کنترل درگیری‌های نیابتی تا تنظیم منافع در نظم اوراسیایی در حال شکل‌گیری.
از همین رو، تندروهای هر دو سو تلاش می‌کنند با بهره‌گیری از هر وقفه‌ای – مانند لغو نشست شنبه – پروژه بی‌اعتمادی و شکست را احیا کنند. اما وزن تحولات واقعی، دیگر به نفع آن‌ها نیست. قدرت آن‌ها نه در توان نظامی یا نفوذ سیاسی، بلکه در مهارت تولید ترس است. و این ترس، به‌تدریج جای خود را به نوعی خستگی از خصومت داده است.
فراتر از خوش‌بینی و بدبینی
نباید تعویق نشست را با شکست مذاکرات یکی گرفت. در فرایندهای پیچیده‌ای مانند این، تعویق‌ها، چانه‌زنی‌های پشت‌پرده و نوسانات رسانه‌ای اجزای اجتناب‌ناپذیر مسیرند. اراده طرفین برای توافق – برخلاف فضاهای هیجانی – مستحکم‌تر از آن است که با لغو یک جلسه فرو بریزد. نشانه‌های جدی از پیام‌رسانی غیررسمی، کانال‌های موازی و استمرار دیپلماسی بی‌صدا وجود دارد که عملاً مذاکرات را در مسیر نگاه داشته‌اند.
مصالحه، نه یک رؤیا بلکه یک ضرورت
توافق پیش‌رو ضرورتی‌ست برآمده از فرسایش، بن‌بست و فشار واقعیت. از این‌رو، درک این ضرورت، هم در تهران و هم در واشنگتن، به‌تدریج بر تحلیل‌های ایدئولوژیک و جبهه‌بندی‌های سنتی غلبه کرده است. درک این لحظه تاریخی، بزرگ‌ترین سرمایه‌ای‌ست که نباید با شتاب‌زدگی یا بازی‌های جناحی از دست برود.
نتیجه‌گیری: محافظت از امکان
لغو نشست شنبه، می‌تواند بهانه‌ای برای تندروها باشد. اما برای واقع‌گرایان، تنها یک توقف فنی در مسیر است. مصالحه‌ای که در حال شکل‌گیری‌ست، بیش از آن‌که یک توافق سیاسی باشد، فرصتی تاریخی برای مهار تنش، بازآفرینی روابط منطقه‌ای و خروج از چرخه تکرار فاجعه‌هاست.

#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2



صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
10.04.202516:46
شمارش معکوس برای بقا: چرا ایران باید فوراً با ترامپ مذاکره کند؟
(تحلیلی بر پایهٔ فرصت‌شناسی استراتژیک و اجتناب از فاجعه)

نویسنده: همکاران

لحظه‌ی تاریخی: پنجرهٔ فرصت در حال بسته شدن است
جهان در آستانهٔ بازآرایی قدرت‌هاست. آمریکا امروز همزمان با جنگ تجاری با چین، درگیری در اوکراین، رقابت در قطب شمال، و تنش با متحدان سنتی مثل اروپا دست به گریبان است. این چندپارگی، نادرترین فرصت ۴۶ ساله را برای ایران ایجاد کرده تا با یک توافق سریع و مستقیم، هم تحریم‌ها را بشکند، هم جایگاه منطقه‌ای خود را بازتعریف کند. اما این پنجره تنها تا قبل از سر رسید مکانیزم ماشه باز است، پس از آن، ترامپ دیگر نیازی به امتیازدهی نخواهد دید.
چرا ترامپ؟ منطقِ بی‌رحمِ معامله‌گری
ترامپ ایدئولوژی‌ستیز است: برخلاف بایدن که تحت فشار حقوق بشر و دموکراسی‌خواهی بود، ترامپ تنها به «معاملهٔ بزرگ» فکر می‌کند، حتی اگر این معامله با دشمن دیرینه باشد.
نیاز به پیروزی نمادین: ترامپ نیازمند یک موفقیت خارجی چشمگیر است. توافق با ایران می‌تواند برگ برندهٔ او در برابر سایر پرونده‌های جهانی او باشد.
فرصت طلایی برای ایران: ترامپ تنها رئیس‌جمهوری است که می‌تواند یک‌شبه بسیاری از تحریم‌های ثانویه را لغو کند، بدون اینکه منتظر تایید کنگره یا متحدان بماند.
هشدار فاجعه: ایران در آستانهٔ سقوط آزاد
اقتصاد در حال احتضار: تورم، بیکاری جوانان، و ذخایر ارزی ته‌ کشیده، این‌ها نه آمار، بلکه علائم حیاتیِ یک بیمار در حالت کما است.
انفجار اجتماعی: موج اعتراضات ۱۴۰۱ نشان داد که جامعه دیگر تحملِ هیچ هزینه‌ای را ندارد. یک جرقهٔ کوچک می‌تواند ایران را به آشوب بکشاند.
تهدید نظامی: اسرائیل هر روز بر دامنهٔ خرابکاری‌های ضد مذاکره‌ای خود می‌افزاید. یک اشتباه محاسباتی، جنگ تمام‌عیار را شعله‌ور خواهد کرد.
سناریوی توافق: چه باید کرد؟
پذیرش مذاکرات مستقیم و بدون پیش‌شرط: استفاده از مدل کره شمالی (ملاقات سران در سومین کشور) برای دور زدن بن‌بست‌های سیاسی.
معاملهٔ بزرگ: تعلیق برنامه موشکی در ازای لغو یک‌جای تحریم‌ها و آزادسازی دارایی‌های بلوکه شده.
بازیابی جایگاه منطقه‌ای: خروج نیروهای نیابتی از سوریه، عراق، و یمن در ازای تضمین امنیت ایران توسط قدرت‌های بین‌المللی.
پاسخ به منتقدان: چرا این بار متفاوت است؟
«ترامپ قابل اعتماد نیست!» ، اما وضعیت کنونی از بی‌اعتمادی خطرناک‌تر است.
«مذاکره یعنی شکست ایدئولوژیک!»، اما سقوط اقتصادی، تمام دستاوردهای انقلاب را نابود خواهد کرد.
«توافق، آمریکا را تحکیم می‌کند!»، در مقابل، ادامهٔ تحریم‌ها، چین و روسیه را به جای آمریکا بر ایران مسلط خواهد کرد.
فراخوان فوری: کشتی در حال سوختن است
جمهوری اسلامی امروز میان دو انتخاب قرار دارد:
یا شهامت مذاکره با ترامپ را داشته باشد و با یک توافق تاریخی، کشور را از ورطه نجات دهد.
یا در توهم مقاومت بماند و شاهد باشد که ایران به دومین ونزوئلای جهان تبدیل می‌شود، کشوری با منابع عظیم، ولی مردم گرسنه و خیابان‌های اشغال‌شده توسط نظامیان.
هشدار نهایی:
اگر رهبری تا پایان مهلت دو ماهه اقدام نکند، ترامپ با قدرت بیشتر، دیگر نه به عنوان یک معامله‌گر، که به عنوان یک زورآزمای بیرحم بر سر میز خواهد نشست.
آیا نظام حاضر است برای نجات ایران، غرور خود را قربانی کند؟ یا ترجیح می‌دهد در آتش تحریم‌ها و انزوا بسوزد؟

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
05.04.202510:23
نه به جنگ؛
نامه به دبیرکل سازمان ملل درباره تهدیدهای ترامپ

فعالان جامعه مدنی ایران٭

آقای آنتونیو گوترش / دبیرکل محترم سازمان ملل متحد

با سلام و احترام

این بیانیه از سوی صدها تن از استادان دانشگاه، حقوقدانان و وکلا، مدافعان حقوق بشر، روزنامه‌نگاران، فعالان سیاسی مستقل تنظیم شده است که شامل عده‌ای از منتقدین سیاست‌های حاکمیت هم می‌شوند و برخی طعم حبس یا محرومیت‌های گوناگون را چشیده‌اند.

مخاطب این نامه، ابتدا دبیرکل و مجمع عمومی و کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، سپس دولتمردان آمریکا، ملت آمریکا و افکار عمومی جهانیان است.

تجربه تاریخی ایران در مواجهه با جنگ:
ما تجربه ۸ سال جنگ در برابر رژیم صدام حسین را داریم که حتی زمانی که متوسل به حمله شیمیایی شد، مورد حمایت همه قدرت‌های جهانی بود. هنوز عده زیادی از آثار آن حملات شیمیایی که تأمین‌کننده آن دولت آلمان بود، رنج می‌برند.
این جنگ صرفاً با رژیم صدام نبود، زیرا او نیروی نیابتی قدرت‌های شرق و غرب بود و حمایت تسلیحاتی و سیاسی می‌شد. ما مصائب جنگ را لمس کرده‌ایم و مایل به جنگی دوباره نیستیم. ایران در سده اخیر آغازگر هیچ جنگی نبوده، اما تجربه گذشته نشان داده است که اگر مورد تجاوز بیگانه قرار گیرد، با تمام قوا در برابر آن می‌ایستد.

مسئله هسته‌ای و برجام
سیاست‌های دوگانه غرب، که برنامه هسته‌ای صلح آمیز ایران را که تحت نظارت آژانس بوده تهدید جلوه می‌دهد اما تسلیحات هسته‌ای اسرائیل را که عضو ان‌پی‌تی و تحت هیچ نظارتی هم نیست نادیده می‌گیرد، نه‌تنها ایران را تحت فشار قرار داده، بلکه به گسترش افراط‌گرایی نیز دامن زده است. در همین راستا پس از چند سال مذاکرات سخت و فشرده در گروه 1+5، ایران با آمریکا و اروپا به توافق برجام دست یافت. اما دولت ترامپ بدون هیچ دلیل موجهی از این توافق خارج شد، درحالی‌که ایران همچنان به برجام پایبند ماند. دولت ایالات متحده علاوه بر خروج از برجام، شدیدترین تحریم‌ها را به ملت ایران تحمیل کرد که محرومیت‌های دارویی، حیاتی و صنعتی کشور را در بر می‌گرفت.

موضع منتقدان داخلی درباره دموکراسی و مداخله خارجی:
ما، با وجود انتقاداتی که به حاکمیت و سیاست‌هایش داریم، بر این باوریم که استقلال، امنیت و دموکراسی ایران باید توسط خود مردم و بدون مداخله خارجی شکل گیرد.
دموکراسی با مداخله قدرت‌های بیگانه به دست نمی‌آید، آن‌هم از سوی قدرت‌هایی که آشکارا خوی جباریت نشان می‌دهند و از رژیم جنایت‌پیشه اسرائیل حمایت می‌کنند و سلاح‌های پیشرفته و حمایت‌های مالی و سیاسی را در پشتیبانی از آن ارسال می‌کنند در حالی‌که نسل‌کشی اسرائیل از سوی تمام نهادهای بین‌المللی حقوق بشر و دیوان بین‌المللی کیفری محکوم شده و با اعتراضات مردمی و دانشجویی گسترده در آمریکا و اروپا مواجه گردیده است.
ملت ایران با تاریخی کهن و بسیار قدیمی‌تر از اکثر کشورهای کنونی جهان، که هگل می‌گوید «تاریخ جهانی با ایران آغاز می‌شود» و کانت و نیچه و بسیاری از اندیشمندان بزرگ از تاریخ درخشان آن می‌گویند، نیازی به دلسوزی چنین نیروهایی ندارد.

نگرانی برای صلح جهانی
ما فقط نگران ایران نیستیم، بلکه نگران صلح جهانی هستیم. در ۱۵ماه گذشته، رژیم اسرائیل در عریان‌ترین شکل، تمام هنجارهای حقوق بشری و قواعد حقوق بشردوستانه بین‌المللی و ارزش‌های صلح، دموکراسی و انسانیت و اعتبار نهادهای بین‌المللی را زیر پا گذاشته و با حمایت آمریکا و برخی دولت‌های اروپایی به نقض حقوق بشر ادامه داده است. اکنون با فردی در رأس دولت آمریکا مواجه هستیم که برخلاف ادعای صلح در دوره رقابت‌های انتخاباتی، می‌خواهد مسائل بین‌المللی را با زور و بمب و جنگ حل کند. رفتارش درباره گرینلند، کانادا، اروپا، اوکراین، غزه نیز نشان می‌دهد به جای دیپلماسی و ادبیات حقوقی، از ادبیات زور استفاده می‌کند. او چندبار گفته است ایران یا مذاکره می‌کند یا بمباران می‌شود. این اظهارات نقض آشکار منشور ملل متحد و تهدیدی برای صلح جهانی است.

اعلام موضع:
ما امضاکنندگان این بیانیه، برای دفاع از ایران، دفاع از انسانیت، دفاع از صلح جهانی، در صورت هرگونه تعرض به ایران، فارغ از اختلاف دیدگاه‌های خود با حکومت، با تمام قدرت از کشورمان دفاع می‌کنیم و از همه جهانیان می‌خواهیم در برابر جنایات دولت اسرائیل و تهدیدهای جنگ‌طلبانه دولت جدید آمریکا ایستادگی کنند.
تجاوز به ایران و هر اقدامی علیه توان دفاعی کشور ما، دیگر اقدامی علیه حکومت نیست، بلکه اقدامی علیه ملت ایران است و منطقه را به آشوبی بزرگ کشیده و جهان را متضرر خواهد کرد.

٭امضا کنندگان بیانیه:

متن کامل و امضاها:
09.05.202510:59
سفر ترامپ و سه کودتای عربی علیه جمهوری اسلامی | وقتی خاورمیانه ترامپ را می‌فهمد، اما جمهوری اسلامی هنوز در بند چفیه است
حمید آصفی
قرار است دور چهارم مذاکرات هسته‌ای میان ایران و آمریکا اوایل هفته آینده برگزار شود و سپس ترامپ به عربستان سعودی سفر کند. اما منطقه‌ای که او واردش می‌شود، دیگر منتظر واسطه آمریکایی نیست، بلکه به استقبال یک شریک تجاری آمده است؛ شریکی که می‌داند در این بازی، کسی برای ایدئولوژی کارت برنده نمی‌کشد. سفر ترامپ نه برای دیدار با علماست، نه برای تألیف قلوب مسلمانان. او آمده برای یک کودتای نرم اقتصادی، آمده تا مانع از آن شود که چین خاورمیانه را به پشت‌بام تجارت جهانی تبدیل کند.
چین خزنده آمد، اعراب هوشیار شدند، آمریکا برگشت
سال‌ها بود که آمریکا اعراب را با نفت می‌سنجید: نفت بخر، اسلحه بگیر. اما وارد شدن چین به خلیج فارس، معادله را عوض کرد. دیگر نفت فقط سوخت نیست، بلکه سرمایه‌گذار جذب می‌کند، زنجیره تولید می‌سازد، کارخانه راه می‌اندازد. چین نه‌فقط پالایشگاه می‌سازد، بلکه در زیرساخت بندر، بیمه، بورس، تکنولوژی، حمل‌ونقل و هوش مصنوعی با اعراب شریک شده است. این همان زنگ خطری است که آمریکا را به تحرک انداخته. زیرا اگر پول‌های عربی از بورس نیویورک به سمت دبی و الظهران حرکت کند، این فقط یک تغییر مقصد مالی نیست؛ این یک جابه‌جایی قدرت جهانی است.
ترامپ آمده چین را عقب بزند، نه فقط ایران را مهار کند
تصور رایج در دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی این است که آمریکا می‌خواهد از خاورمیانه خلاص شود تا برود سراغ مهار چین در تایوان و جنوب شرق آسیا. اما واقعیت آن است که حتی متحدان آسیایی آمریکا هم دیگر حاضر نیستند در جنگی با چین وارد شوند. کره جنوبی و کشورهای آن منطقه صراحتاً گفته‌اند اگر چین تایوان را بگیرد، ما فقط نظاره‌گر خواهیم بود. بنابراین، خاورمیانه امروز برای آمریکا یک خاکریز مهم‌تر از دیروز است. ترامپ آمده تا بازار منطقه را از دست چین درآورد، نه صرفاً جلوی اتم‌های ایران را بگیرد.
جهان عرب جدید: نه ناصری هست، نه بعثی، نه رادیکال؛ فقط هوش اقتصادی
دهه‌ها پیش، اعراب چشم به رهبری سوریه، مصر، عراق یا حتی یمن دوخته بودند. اما امروز جهان عرب دیگر نه ناسیونالیسم چپ می‌خواهد، نه خط‌ونشان ایدئولوژیک. عربستان، قطر، امارات و حتی عمان، همگی به کارآفرینی، هاب مالی، فناوری، گردشگری و پلتفرم‌های جهانی فکر می‌کنند. این‌ها دیگر ارتش‌های بعثی نمی‌خواهند، بلکه برندهای جهانی می‌سازند. برای همین، آن‌ها ترامپ را می‌فهمند. چون او مثل آن‌ها حرف می‌زند: با عدد، با پروژه، با قرارداد. ترامپ نه آمده با علما دیدار کند، نه می‌خواهد سخنران پیش از خطبه نماز جمعه ریاض باشد. او آمده معامله کند، نقطه‌ضعف چین را بگیرد، و آینده اقتصادی منطقه را با غرب گره بزند—و نه با انقلاب اسلامی.
جمهوری اسلامی هنوز با چفیه دنبال قرارداد نفتی است
درست در زمانی که چین قراردادهای چند میلیارد دلاری با امارات برای پردازش داده‌ها و انتقال تکنولوژی امضا می‌کند، جمهوری اسلامی در حال چانه‌زنی بر سر دلارهای توقیف‌شده است.اما اعراب، ایران را نه به‌خاطر فقه جعفری، بلکه به‌دلیل ناتوانی در پیوستن به پروژه‌های بزرگ اقتصادی کنار گذاشته‌اند. ایران، نه فقط منزوی شده، بلکه از بازی بزرگ بیرون مانده.
قطر و دبی دنبال دیزنی‌لند، تهران دنبال دیوار کشیدن
قطر ایرویز ناوگان بوئینگ‌اش را گسترش می‌دهد، عربستان به فکر اولین پروژه شهر هیدروژنی‌اش است، امارات با ماسک و زاکربرگ شریک می‌شود. در این میان، تهران مشغول کشیدن دیوارهای گشت ارشاد و سانسور است. یک‌سو در حال طراحی آینده است، سوی دیگر هنوز در حال تکذیب واقعیت. اگر چشم‌ها را باز کنیم، می‌بینیم که آینده از دست رفته است.
نه با مقاومت، نه با ایدئولوژی، فقط با سرمایه و درک واقعیت
این منطقه را نمی‌توان با شعار فتح کرد. نه فتوحات اسلامی، نه «محو اسرائیل»، نه «هلال مقاومت» دردی را دوا نمی‌کند. این منطقه را باید با قرارداد، با توان رقابت، با بازکردن درها به روی جهان، با آموزش، با توسعه گرفت. ترامپ این را می‌داند، بن‌سلمان این را می‌داند، چین با دقت آن را اجرا می‌کند. فقط جمهوری اسلامی است که هنوز خیال می‌کند با «امت‌سازی» می‌توان در بازار جهانی سهم گرفت.
و ما باز هم در صف بمانیم؟ و آن‌ها می‌مانند و قراردادهای میلیاردی با تسلا، با اپل، با سامسونگ، با زیمنس. ما سرود می‌خوانیم، آن‌ها سند امضا می‌کنند.

بعدش اما نه ترامپ می‌آید، نه چین، نه سرمایه‌گذار. بعدش فقط ما می‌مانیم و فرزندانمان که تاریخ می‌نویسند:
«ایرانیان فرصت ساختن را داشتند، اما سرود مقاومت خواندند... تا آخرش.»

#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
07.05.202509:11
دیپلماسی در اتاق تاریک | وقتی مذاکره بدون مردم، فقط تعلیق است
حمید آصفی
در هر کشوری که مذاکرات بین‌المللی به‌راستی به سرنوشت مردم گره خورده باشد، لاجرم درهای داخلی هم باید رو به مردم باز باشند. گفت‌وگو، پیش از آن‌که در عمان یا ژنو آغاز شود، باید در خیابان‌ها، دانشگاه‌ها، رسانه‌ها و خانه ملت جاری باشد. اما جمهوری اسلامی هنوز تصور می‌کند می‌توان با مشتِ بسته، دروازه‌های دیپلماسی را گشود؛ می‌توان دیپلمات فرستاد، بی‌آن‌که به مردم پاسخ داد؛ و می‌توان توافق کرد، بی‌آن‌که کسی بپرسد: «بر چه مبنایی؟»
حاکمیتی که درون خود را با زندان و سانسور مدیریت می‌کند، بیرون را نمی‌تواند با گفت‌وگو آرام کند. وقتی روزنامه‌نگاران در بندند، دانشجویان از تحصیل محروم‌اند، فعالان صنفی در تبعید یا بازداشت‌اند، و هزاران انسان شجاع به جرم مطالبه حق، پشت میله‌های اوین و قرچک و عادل‌آباد روز می‌گذرانند، آن‌چه به نام «مذاکره» با آمریکا برگزار می‌شود، بیش از آن‌که مسیر صلح باشد، نسخه‌ای برای تعلیقِ بحران است—و آن هم از نوع شکننده‌اش.
جمهوری اسلامی، در اقدامی کاملاً متناقض، بسیاری از نخبگان و شخصیت‌های مستقل سیاسی را که اتفاقاً مهم‌ترین پشتوانه فکری، اجتماعی و انسانیِ گفت‌وگوی ملی و دیپلماسی سازنده بودند، یا به زندان افکنده یا به انزوا رانده است. چهره‌هایی با سابقه مبارزه، تجربه دیپلماتیک، اعتبار ملی و خواست اجتماعی که هیچ‌یک از آنان خواهان تحریم، جنگ، تجزیه یا آسیب‌دیدن کشور نبوده و نیستند، بلکه دقیقاً نقطه اتکای واقعی برای یک گفت‌وگوی پایدار با جهان محسوب می‌شدند.
از جمله آنان، دکتر سعید مدنی، مصطفی تاج‌زاده، و بسیاری دیگر از فعالان سیاسی، مدنی و صنفی هستند که امروز یا در زندان‌اند، یا زیر سنگین‌ترین فشارها قرار دارند. حذف این افراد، نه‌فقط بی‌عدالتی است، بلکه خودزنی سیاسی‌ست: آبروی مذاکره و دیپلماسی را در داخل نابود کرده‌ایم و می‌خواهیم در خارج با چه پشتوانه‌ای صلح بسازیم؟
با این‌حال، و این‌جاست که شأن و شرافت این فعالان آشکار می‌شود، آنان حتی در بند و در حصر، باز هم از گفت‌وگو دفاع می‌کنند، از توافق حمایت می‌کنند، از صلح می‌نویسند، و از تحریم و جنگ اعلام برائت می‌نمایند. آنان اپوزیسیون‌های ملی‌اند، نه آلت‌دستان بی‌شرم جنگ‌طلبان. صدایشان، صدای مخالفت با حمله نظامی است، نه صدای بی‌وطنانی که با لابی‌های تحریم‌ساز، آینده مردم ایران را به سکه‌ای سیاه می‌فروشند.
تجربه‌های جهانی چه می‌گویند؟
تجربه آفریقای جنوبی، مثال درخشانی است. پیش از آن‌که روند پایان آپارتاید با مذاکره میان کنگره ملی آفریقا و دولت سفیدپوست آغاز شود، فشار عمومی، آگاهی عمومی، و گفت‌وگوی ملی در سطوح مختلف جامعه بر بستر مقاومت مدنی شکل گرفته بود. یا در ایرلند شمالی، توافق «جمعه نیک» میان دولت بریتانیا و طرف‌های ایرلندی تنها زمانی حاصل شد که گفت‌وگوهای عمومی، شفاف‌سازی‌ها، و بازگشت نیروهای اپوزیسیون به صحنه مشروع سیاسی امکان‌پذیر شد.
این‌جا دیگر دوران جنگ سرد نیست که اگر حاکمیتی در خارج به صلح می‌رسید، بتواند در داخل، سرکوب را به‌عنوان سهم‌اش از معامله حفظ کند. آن منطق پوسیده پایان یافته. دیگر «توافق» با غرب نمی‌تواند بهانه‌ای برای تشدید حبس و خفقان در داخل باشد. صلح واقعی، یا در همه سطوح رخ می‌دهد—از کوچه تا کاخ، از خیابان تا میز مذاکره—یا اساساً صلح نیست، بلکه فقط تعلیق است، خریدن وقت است، و تکرار فاجعه در لباسی نو.
اینک زمان آن است که نظام حاکم در ایران انتخاب کند: یا دیپلماسی را با پشتوانه ملت به‌پیش ببرد، یا همچنان، در اتاقی تاریک، با چشم‌های بسته، بر سر آینده یک ملت قمار کند.

#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
05.05.202510:18
تصمیم گرفته شده، اما هنوز نگرفته‌ایم! | سیاست در نقطه‌ای میان اجبار و تردید
نویسنده: حمید آصفی و همکاران
در عالم سیاست، آن‌چه بیش از خود «تصمیم» اهمیت دارد، لحظه‌ای‌ست که دیگر راه فراری از آن نیست. لحظه‌ای که بازیگران، نه به میل شخصی، که به اقتضای منافع و محدودیت‌هایشان، ناگزیر به انتخاب می‌شوند. اما ناگزیری، الزاماً به معنای فوریت نیست. در سیاست، می‌توان به نقطه تصمیم رسید و در همان‌جا مکث کرد؛ نفس تازه کرد، هماهنگ شد، هزینه‌ها را سبک‌سنگین کرد و بعد، با چراغی نیمه‌روشن، قدم نهایی را برداشت.
اکنون چنین وضعیتی در برابر ماست: تعویق نشست رم، به‌جای آن‌که نشانه تردید باشد، دقیقاً بازتاب اجبار است. یعنی هر دو طرف به انتهای راهی رسیده‌اند که ادامه‌اش ممکن نیست، اما هنوز کسی نمی‌داند چه کسی و چگونه باید پرچم پایان را بالا ببرد. جمهوری اسلامی زیر فشار سقوط آزاد اقتصادی، اعتراضات توده‌ای، و فرسایش منطقه‌ای، ناگزیر از عقب‌نشینی‌ست. نه دیگر توان تقابل دارد، نه اعتبار مماشات. اما هنوز سازوکار اجماع داخلی، برای اعلام علنی عقب‌نشینی فراهم نیست. هنوز درون قدرت، کسی نمی‌خواهد اولین کسی باشد که حقیقت را به زبان می‌آورد.
از سوی دیگر، واشنگتن درگیر بازی تازه‌ای‌ست. رئیس‌جمهور امروز آمریکا که ترجیح می‌دهد توافق را در لحظه‌ای تاریخی، به نام خودش سند بزند، انگیزه‌ای ندارد تا این برگ را پیش از موعد رو کند. او باید با دقت محاسبه کند که در کدام میدان، و با چه نرخی، می‌تواند ایران را به میز مصالحه بیاورد و نام خود را به عنوان مردی که «ایران را رام کرد» در تاریخ ثبت کند. به همین دلیل است که تا لحظه آخر، چانه‌زنی ادامه دارد؛ نه برای اصل توافق، بلکه برای شکل آن، زمان آن، و نحوه توزیع افتخار و امتیاز.
از همین‌رو، می‌توان گفت لحظه تصمیم، مدت‌هاست آغاز شده، اما اجرای آن همچنان در حالت تعلیق آگاهانه قرار دارد. این تعلیق نه به دلیل بلاتکلیفی است، نه نشانه‌ی فریب؛ بلکه تصویر پیچیده‌ای‌ست از سیاست در لحظه‌های انتقال: جایی نه در آغاز راه، نه در پایان، بلکه درست در آن پیچ میانی که همه می‌دانند باید از آن عبور کرد، اما هنوز نمی‌دانند کِی و چطور.
در چنین لحظه‌ای، سیاست‌ورزان کهنه‌کار، همیشه چند گام عقب می‌نشینند، تا جاده را خوب نگاه کنند، گرد و غبار را بخوابانند، و ببینند چه کسانی از پیچ پیش‌رو، زنده بیرون می‌آیند. اکنون ایران و آمریکا، هر دو در چنین موضعی ایستاده‌اند: تصمیم گرفته شده، اما هنوز نگرفته‌اند. شاید چون هر دو می‌دانند که وقتی تصمیم نهایی اعلام شود، دیگر راه بازگشتی نیست. دیگر نمی‌توان به عقب برگشت، فرافکنی کرد یا نقش دیگری بازی کرد. آن لحظه، لحظه‌ای‌ست که نقاب‌ها می‌افتند و تاریخ ثبت می‌شود.
و درست به همین دلیل است که این تعویق، خود نشانه تصمیم است؛ نشانه‌ای از پایان بازی، و نه آغاز آن.

#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel


صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
23.04.202509:32
عنوان: فروپاشی قاعده در مذاکره: وقتی کارشناسان و هیئت‌های رسمی همزمان مذاکره می‌کنند
بدعت بی‌سابقه در دیپلماسی جمهوری اسلامی
نویسنده: حمید آصفی
در سنت شناخته‌شده‌ی مذاکرات بین‌المللی، جلسه‌ی کارشناسی همواره پیش‌درآمد مذاکرات رسمی است. وظیفه‌اش مشخص است: شفاف‌سازی ابهامات، مستندسازی اختلاف‌نظرها، و فراهم‌کردن داده‌هایی که هیئت ارشد بر پایه‌ی آن تصمیم بگیرد. اما آنچه امروز در روند مذاکرات عمان میان جمهوری اسلامی و آمریکا (به‌واسطه‌ی ویتکاف) در حال وقوع است، چیزی فراتر از بی‌نظمی یا خطای تاکتیکی است؛ ما با فروپاشی کامل ساختار دیپلماتیک مذاکرات مواجهیم.
سخنگوی وزارت خارجه با بی‌پروایی اعلام می‌کند که «برنامه تغییر کرده» و جلسات کارشناسی همزمان با جلسات رسمی برگزار می‌شوند. این بدعت، معنایی ساده اما تکان‌دهنده دارد: تصمیم پیشاپیش گرفته شده است.
در تمام مذاکرات تاریخی نظیر کمپ دیوید، توافق اسلو یا مذاکرات ۵+۱ با ایران، تیم‌های کارشناسی پیشاپیش اختلافات را بررسی می‌کردند تا هیئت‌های رسمی تنها بر نکات تصمیم‌ساز تمرکز کنند. حذف این مرحله یا ادغام زمانی آن با جلسه اصلی، یعنی یا کارشناسان دیگر جدی نیستند، یا گفتگوها صرفاً ویترینی است برای توافقی که از قبل تنظیم شده.
از زاویه علمی، کارشناسان در فرآیند تصمیم‌سازی نقش «فیلتر منطقی» دارند: آن‌ها همان‌هایی هستند که داده‌ها را غربال می‌کنند تا سیاستمداران بتوانند تصمیم‌های دقیق، به‌موقع و واقع‌بینانه بگیرند. بی‌توجهی به این سطح، کاهش کیفیت تصمیم‌ها و گسست در سازوکار نهادی را در پی دارد.
و بالاخره، اگر بخواهیم یک سناریو از پشت‌پرده را تصور کنیم، تنها یک پاسخ باقی می‌ماند: توافق در جای دیگری و در زمان دیگری بسته شده است—شاید در کانال‌های غیررسمی، شاید در مذاکرات پنهان، شاید در سطحی بالاتر از آن‌چه رسانه‌ها می‌بینند. آنچه باقی مانده، یک اجرای نمادین و هماهنگ‌شده است برای نمایش چانه‌زنی.
نتیجه‌گیری:
وقتی دیپلماسی به یک صحنه‌سازی بدل می‌شود، دیگر نباید منتظر نتیجه بود!!؛ باید‌به دلایل روند دقت کرد.زیرا وقتی روند مشروع و عقلانی مذاکره کنار گذاشته می‌شود حتماً توافقی می‌خواهد به‌دست آید. این نه نشانه پیچیدگی دیپلماتیک است، بلکه نشانه ای است به این واقعیت که بازی تغییر کرده، و بازیگران نیز!

#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
06.04.202516:14
بیانیه‌ای در دفاع از آزادی اندیشه: صدای استادان، فریاد جامعه 

جنبش قلم‌ها آغاز شده است. بیش از ۱۰۰ استاد دانشگاه، با شهامت و غیرت، در برابر ماشین سرکوب جمهوری اسلامی ایستاده‌اند و به احضار مصطفی مهرآیین، جامعه‌شناس برجسته، اعتراض کرده‌اند. این تنها یک نامه نیست، این شعله‌ای است که از خشمِ سال‌ها سانسور، تهدید و خفقان زبانه می‌کشد. 

آزادی بیان، خط قرمز است! 
جمهوری اسلامی بار دیگر نشان داده که از اندیشه مستقل می‌هراسد. هر صدایی که خارج از چارچوب ایدئولوژی حکومت باشد، یا ساکت می‌شود، یا به زندان می‌رود. اما این بار، جامعه دانشگاهی ایران سکوت نکرده است. امضای این استادان، نه فقط در دفاع از مهرآیین، که در دفاع از حقِ تفکر، نقد و آزادی است. 

دانشگاه زنده است! 
این اعتراض نشان‌دهنده پویایی فضای دانشگاه است. دانشگاه جایی نیست که بشود با دستور و تهدید اداره‌اش کرد. دانشگاه زنده است، چون اندیشه زنده است. و اندیشه، هرگز در چارچوبِ "ممنوعه‌های حکومتی" جای نمی‌گیرد. 

مهرآیین فقط یک نام نیست، یک نماد است 
احضار او بهانه‌ای است برای فرستادن این پیام به تمام روشنفکران: "یا مطیع باشید، یا محکوم." اما تاریخ ثابت کرده که سرکوب، هرگز نتوانسته جلوی اندیشه‌های بزرگ را بگیرد. از محمد مختاری و پوینده تا امروز، جمهوری اسلامی با هر صدای آزاده‌ای به جنگ برخاسته، اما این صداها هرگز خاموش نشده‌اند. 

ما همه مهرآیین هستیم! 
امروز وظیفه همه ماست که از استادان، دانشجویان و هر انسان آزاده‌ای که زیر فشار سیستم سرکوب قرار گرفته، دفاع کنیم. سکوت ما برابر است با همراهی با ظلم. 

فراخوان ما به جهان: 
به دنیا نشان دهید که ایران، علیرغم تمام خفقان، هنوز زنده است. هنوز کسانی هستند که در برابر بی‌عدالتی می‌ایستند. از مهرآیین حمایت کنید، چون حمایت از او، حمایت از آینده‌ای است که در آن هیچ اندیشه‌ای جرم نیست.
#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
04.04.202511:53
خروج ایران از یمن؛ پایان «ژئوپلیتیک نیابتی» یا آغاز یک شعبده‌بازی جدید؟
نویسنده: حمید آصفی

سقوط «پروژه مقاومت» یا ترفندی برای بازتعریف نقشه خونین؟ خروج نیروهای سپاه و مستشاران نظامی ایران از یمن، پس از عقب‌نشینی از سوریه، نه یک تصمیم استراتژیک، که اعترافی تلخ به فروپاشی خانه‌ی کارت‌های منطقه‌ای تهران است. این خروج، درست زمانی رخ می‌دهد که ترامپ با زبان تهدید، ایران را به «پاسخگویی» برای ناامنی‌های دریای سرخ فراخوانده و حوثی‌ها را هدف بمباران‌های بی‌امان قرار داده است. اما اینجا فقط یمن نیست که در حال سوختن است؛ تمام محورهایی که روزی ایران را به «قدرت فرامنطقه‌ای» تبدیل می‌کردند، امروز شبیه خطوط مقطعی هستند که یک امپراتوری مجازی را نگه می‌داشتند.


سوریه، لبنان، عراق، یمن: چهار ضلع یک مربع شکسته
1. سوریه: سقوط نمادین بشار اسد (ولو ناتمام)، نه تنها حلب و دمشق، که پایگاه‌های سپاه در غرب آسیا را به لرزه انداخت. بدون اسد، مشروعیت حضور ایران در سوریه به «مهمان ناخوانده» تقلیل یافت.
2. حزب‌الله لبنان: تبدیل شدن از «ابراسلحه‌ی مقاومت» به یک «حزب سیاسی معمولی» در لبنان، نتیجه‌ی فشارهای اقتصادی و انزوای بین‌المللی است. حالا حزب‌الله بیشتر شبیه سیاستمداری است که مجبور است قبای نظامی‌اش را به گنجه‌ی تاریخ بسپارد.
3. حشد الشعبی: محدودیت‌های اخیر بر این نیروها در عراق، ضربه‌ای بود به مدل «قدرت نرم-سخت» ایران. دیگر نمی‌توان همزمان در پشت میز مذاکره نشست و موشک به سمت سفارت آمریکا پرتاب کرد.
4. حماس و آتش‌بس: حتی حماس، این سرباز قدیمی مقاومت، ترجیح داد به جای جنگ، با معادلات واقع‌گرایانه‌ی قطر و مصر همسو شود.


یمن؛ آخرین حلقه‌ی زنجیر یا اولین قربانی؟
خروج ایران از یمن، پیش از آنکه یک تاکتیک باشد، نشان‌دهنده‌ی دو واقعیت است:
- تهدید ترامپ جدی است: اعلام «ما نیابتی نداریم» توسط رهبری، دقیقاً زمانی مطرح شد که آمریکا ایران را مستقیماً مسئول حمله‌های حوثی‌ها خواند. این جمله نه تکذیب، که نوعی فرار به جلوست.

اما آیا این خروج به معنای پایان دخالت‌هاست؟! یا مدل جدید ایران ممکن است به سمت «نیابتی‌های نامرئی» حرکت کند: انتقال قدرت به گروه‌های خودگردان محلی، بدون حضور فیزیکی مستشاران. شاید هم این یک وقفه‌ی موقت برای بازسازی استراتژی باشد؛ مثل عقب‌نشینی مار قبل از حمله‌ی دوباره. ولی شرایط موجود نشان از این دارد که جمهوری اسلامی بطور کامل دستش از منطقه و نیابتی ها برای همیشه کوتاه شده است.


طنز تاریخ: مذاکرات آتی و حذف اجباری «کارت یمن»
ترامپ با زبان تهدید، حاکمیت ایران را به گوشه‌ی رینگ کشانده است. خروج از یمن، عملاً یکی از برگ‌های مذاکره‌ی ایران (استفاده از حوثی‌ها به عنوان اهرم فشار) را پاره کرده است. حالا تهران چه دارد؟ سوریه‌ی بی‌اسد؟ حزب‌اللهی بی‌دندان؟ یا حماسی که به آتش‌بس تن داده؟ اینجاست که طعنه‌ی تاریخ آشکار می‌شود: جمهوری اسلامی که روزی خود را «سرپرست مقاومت جهانی» می‌خواند، امروز حتی نمی‌تواند یک برگ برنده در مذاکرات آتی نگه دارد.


پایان بازی یا تغییر قواعد؟
خروج از یمن ممکن است خوابگاه جدیدی برای دیپلماسی ایران باشد:


اما سوال کلیدی این است: آیا غرب این تغییر را به عنوان «صلح‌طلبیدن» می‌پذیرد یا آن را نشانه‌ی ضعفی می‌داند که باید بیشتر بر آن فشار آورد؟

نتیجه‌گیری: این خروج، نه یک انتخاب، که تسلیم در برابر معادلات جدید است. ایران شاید دیگر «نیابتی» نداشته باشد، اما آیا اصلاً نیازی به نیابتی دارد وقتی که خود به یک بازیچه‌ی نیابتی در دستان رقبا تبدیل شده است؟!


https://t.me/hamidasefichannel2


صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
08.05.202522:37
پایان یک فریب‌کاری مشترک؟ طلاق سیاسی ترامپ و نتانیاهو در راه است
حمید آصفی
خبرها از منابع عبری‌زبان می‌رسند، نه از حاشیه‌های فضای مجازی: رادیو ارتش اسرائیل گزارش داده که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، تصمیم گرفته ارتباطش را با بنیامین نتانیاهو قطع کند. روزنامه «اسرائیل هیوم» به نقل از منابع نزدیک به ترامپ نوشته است که او نتانیاهو را فریبکار و متکبر می‌داند؛ فردی که پشت‌پرده کاخ سفید را دور می‌زند و عملاً با سیاست‌هایش در پی به‌دام انداختن آمریکاست. به گفته این منابع، ترامپ دیگر علاقه‌ای ندارد برای پروژه‌های خاورمیانه‌ای‌اش منتظر «اسرائیلِ نتانیاهو» بماند. حتی «تایمز اسرائیل» هم تأیید کرده که ترامپ احساس می‌کند بازیچه شده است – و ترامپ، خوب می‌دانیم که از این حس متنفر است.
این‌ها شایعه یا نمایش تبلیغاتی نیست؛ این یک شکاف واقعی است، ولو هنوز نهایی نشده باشد. شکافی میان دو چهره‌ای که یک‌روزنه ستون راست‌گرایی جهانی به شمار می‌رفتند. اما این ترک‌خوردگی، فقط درباره یک رابطه شخصی نیست. این، آغاز فروپاشی یک روایت خطرناک است: اینکه خاورمیانه باید همیشه در تنش بماند تا اسرائیل احساس امنیت کند، و آمریکا هم چشم ببندد و هزینه‌اش را بپردازد.
ترامپ حالا، به‌قول نزدیکانش، «دلزده» است. دلزده از بازی‌های پیچیده‌ی نتانیاهو، از فشارهای آشکار و پنهانی که برای کشاندن آمریکا به جنگ با ایران اعمال شد، از وعده‌هایی که به هیچ تفاهم پایداری ختم نشد. حتی توافق اعلام‌نشده‌ی ترامپ با حوثی‌ها در یمن، بدون مشورت با تل‌آویو بوده است؛ و این برای نتانیاهو، یک زنگ خطر است. زنگی که شاید دیر شنیده، اما به‌صدا درآمده.
اما بگذارید ساده‌تر بگوییم: ترامپ، همان کسی که حکومت ایران سال‌ها با فحش و لعنت او را می‌نواخت، حالا ممکن است به توافقی با تهران نزدیک‌تر شده باشد تا با تل‌آویو. این البته نه از «انسان‌دوستی» ترامپ می‌آید و نه از تغییری در ذات کاخ سفید؛ بلکه از یک خستگی استراتژیک نشئت می‌گیرد. خستگی از بازی‌های افراطیون اسرائیلی که می‌خواهند منطقه را در آتش نگه دارند، به‌شرطی که دودش فقط در چشم دیگران برود.
البته نباید ساده‌لوح بود. سیاست، نه زمین بازی معصومان است و نه میدان صلح‌طلبان رمانتیک. ترامپ، با همه خشم و دل‌زدگی‌اش از نتانیاهو، هنوز همان تاجر خودشیفته‌ای‌ست که حتی قطع رابطه را هم یک «معامله» می‌بیند؛ معامله‌ای که اگر منافعش اقتضا کند، می‌تواند روزی دیگر به همان‌ رابطه بازگردد. پس نه باید این جدایی را یک «طلاق قطعی» پنداشت، و نه باید خیال کرد که ساختار قدرت در آمریکا ناگهان اسرائیل‌محور بودنش را کنار گذاشته است.
اما حتی در دل همین تردیدها، یک واقعیت انکارناپذیر سر برآورده: شکافی که تا دیروز حتی تصورش در میان راست‌گرایان آمریکا کفر سیاسی به‌حساب می‌آمد، حالا علنی شده و در رسانه‌های اسرائیلی هم جار زده می‌شود.
و این شکاف، صرف‌نظر از آن‌که به بازسازی یا بازگشت منتهی شود، یک معنا دارد: پروژه اسرائیل‌محورِ تنش‌زایی در خاورمیانه، دیگر آن اقتدار بی‌رقیب سابق را ندارد. دیگر آمریکا حاضر نیست بدون چون‌وچرا در جبهه‌هایی بجنگد که تل‌آویو برایش ترسیم می‌کند، و دیگر عربستان و حتی امارات هم آن مطیعان بی‌حرف نیستند.
ائتلاف‌ها تغییر کرده‌اند، اولویت‌ها جابه‌جا شده‌اند، و شاید مهم‌تر از همه، افکار عمومی در خود آمریکا هم از ماجراجویی‌های نظامی خسته است.
#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2


صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
06.05.202522:14
:
ترامپ، حوثی‌ها و بازی بزرگ: وقتی آمریکا به «سازش با شورشیان» تن می‌دهد
نویسنده: حمید آصفی
در دنیای سیاست، همیشه آنچه اعلام می‌شود مهم نیست؛ آنچه پنهان مانده، بازی را تعیین می‌کند. وقتی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور بازگشته آمریکا، با ادبیاتی غافلگیرانه از توافق آتش‌بس با حوثی‌های یمن پرده برمی‌دارد، نه تنها توازن قدرت در دریای سرخ دستخوش تحول می‌شود، بلکه مفهومی عمیق‌تر از عقب‌نشینی تاکتیکی واشنگتن در برابر نیروهای نیابتی محور مقاومت آشکار می‌گردد.
در شرایطی که نتانیاهو درگیر باتلاق غزه است و ریاض بین دوگانه عادی‌سازی یا حفظ پرستیژ اسلامی معلق مانده، ترامپ پیش از سفر به خاورمیانه، وعده‌ی اعلام خبری مهم را می‌دهد. اما چه چیز می‌تواند مهم‌تر از توافق با گروهی باشد که نه دولت رسمی دارد و نه در فهرست دوستان آمریکا جای می‌گیرد؟ پاسخ روشن است: تغییر ریل استراتژیک ایالات متحده در منطقه، از تقابل نظامی به مهار توافقی.
اعلام آتش‌بس میان آمریکا و انصارالله یمن – آن هم در میانه حملاتی که حوثی‌ها آشکارا به بن‌گوریون و دریای سرخ انجام می‌دهند – فقط یک توافق امنیتی نیست؛ این سندی است از به‌رسمیت‌شناختن قدرت بازیگری حوثی‌ها، آن هم توسط بازیگر بزرگی چون واشنگتن.
همان حوثی‌هایی که تا دیروز هدف بمباران‌ها بودند، امروز به واسطه‌ی نقش مؤثرشان در ایجاد ناامنی برای منافع دریایی آمریکا، به میز مذاکره کشیده شدند. این چرخش از توپ و تانک به تفاهم و توافق، بی‌تردید نشانه‌ای از فرسایش راهبردهای جنگ‌محور آمریکا در منطقه است.
شاید مهم‌ترین بُعد ماجرا، نه توافق خود، بلکه حذف اسرائیل از آن باشد. آن‌گونه که منابع دیپلماتیک عمان اعلام کرده‌اند، این توافق صرفاً به توقف حملات دوجانبه میان آمریکا و یمن در دریای سرخ محدود شده و نامی از توقف حملات به اسرائیل در آن نیامده است.
اگر چنین باشد – و قرائن نیز این را تایید می‌کند – ترامپ در اقدامی کاملاً محاسبه‌شده، نتانیاهو را دور زده و بدون لحاظ کردن امنیت تل‌آویو، به مصالحه‌ای موضعی با حوثی‌ها تن داده است. پیامی آشکار برای تل‌آویو که «واشنگتن دیگر چک سفید امضا برای هیچ‌کس صادر نمی‌کند»؛ حتی اگر نام آن اسرائیل باشد.
اما چرا ترامپ به چنین توافقی تن می‌دهد؟ پاسخ شاید در غزه نهفته است. جنگ فرسایشی در این باریکه، پاشنه آشیلی برای مشروعیت تل‌آویو و معضلی برای سیاست‌گذاران کاخ سفید است. هر نوع عادی‌سازی روابط با عربستان یا پیشرفت مذاکرات با ایران، بدون توقف خون‌ریزی در غزه، بی‌معناست. به همین دلیل، آتش‌بس با حوثی‌ها را باید نه پایان یک درگیری محلی، بلکه پیش‌درآمدی بر توافقی بزرگ‌تر و چندلایه دانست؛ توافقی که هم عادی‌سازی را تسهیل کند و هم راه را برای گفت‌وگوهای راهبردی با ایران باز نماید.
از نگاه ژئوپلیتیک، هر توافقی با حوثی‌ها بدون هماهنگی – یا حداقل چراغ سبز – از سوی تهران ممکن نیست. ایران به‌عنوان پشتیبان اصلی حوثی‌ها، نقشی انکارناپذیر در این بازی ایفا کرده و اگرچه مستقیماً وارد مذاکرات نشده، اما نشانه‌های متعددی از میانجی‌گری غیررسمی و هدایت‌گری از پشت پرده وجود دارد.
در واقع، توافق عمان را باید «مذاکره‌ای سه‌جانبه با دو صندلی» دانست: ویتکاف از سوی واشنگتن، نمایندگان حوثی از صنعا، و تهران در سایه.
این نخستین بار نیست که ترامپ تلاش می‌کند از یک توافق محدود، تصویری از پیروزی استراتژیک بسازد. پیش‌تر هم در مذاکرات کره شمالی، او کوشید تا دیدار با کیم جونگ اون را دستاوردی تاریخی جلوه دهد، در حالی که به‌سختی می‌شد آن را حتی پیش‌رفت تلقی کرد.
این بار نیز به نظر می‌رسد ترامپ با آگاهی از بحران‌های داخلی، ناکامی در مهار محور مقاومت، و فشارهای جهانی بر تل‌آویو، تصمیم گرفته با کنار گذاشتن اسرائیل، وارد فاز جدیدی از توافق‌سازی نمایشی شود.
ترامپ اعلام کرده که پیش از سفر به عربستان، قطر و شاید اسرائیل، خبر مهمی را فاش خواهد کرد. تحلیل محتوای گفتار و زمان‌بندی‌ها سه احتمال عمده را برجسته می‌سازد:
اعلام آتش‌بس در غزه: اگر چنین خبری اعلام شود، آتش‌بس با حوثی‌ها، گام اول برای آرام‌سازی جبهه جنوب و مهار بحران در نوار غزه بوده است.
پیشرفت در عادی‌سازی عربستان – اسرائیل: بدون توقف جنگ، ریاض نمی‌تواند گام رسمی به سوی توافق ابراهیم بردارد. آتش‌بس در یمن و سپس غزه، محمل لازم برای این نمایش سیاسی خواهد بود.
تحولی در مذاکرات با ایران: در صورت وجود توافق اولیه یا پیش‌رفت در مذاکرات پیش رو در عمان، ترامپ می‌کوشد با برجسته‌سازی نقش خود، جایگاه جهانی آمریکا را تقویت کند.

#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2


صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
04.05.202522:49
لغو نشست رم؛ برخورد منافع در آستانه اجماع | خط قرمزها، نه پایان کار بلکه آغاز چانه‌زنی نهایی
نویسنده: حمید آصفی
خبر لغو دور چهارم مذاکرات میان ایران و آمریکا در رم، بی‌درنگ موجی از تردید، نگرانی و تحلیل‌های مختلفی را در فضای رسانه‌ای و سیاسی پدید آورد. از خبرگزاری‌های رسمی گرفته تا جریان‌های بدبین داخلی و خارجی، بسیاری این لغو را نشانه‌ای از فروپاشی مسیر دیپلماتیک دانستند. اما آن‌چه در لایه‌های زیرین ماجرا در جریان است، نه پایان گفت‌وگو، که ورود به مرحله‌ای حساس‌تر و پیچیده‌تر از روند مصالحه است: مرحله برخورد منافع در آستانه اجماع.
توافق‌های بزرگ، هیچ‌گاه بدون لحظه‌های انجماد شکل نمی‌گیرند. آن‌چه اکنون رخ داده، نه شکست بلکه بروز نخستین نشانه‌های تقابل علنی بر سر خطوط قرمز دو طرف است؛ خطوطی که تا این‌جای مسیر، در پشت پرده و با زبان محافظه‌کارانه مطرح می‌شدند و اکنون ناگزیرند با شفافیت بیشتری روی میز قرار گیرند. موضوعاتی همچون محدوده غنی‌سازی و یا برچیده شدن بساط غنی‌سازی در داخل ایران، سرنوشت ذخایر موجود اورانیوم، و نحوه نظارت‌های آتی، مسائلی هستند که همواره در متن اختلافات بودند، اما حالا زمان تعیین تکلیف‌شان فرارسیده است.
تعویق نشست رم، بیش از آن‌که ناشی از بی‌میلی یا قهر دیپلماتیک باشد، پیامد همان نقطه‌ای‌ست که مذاکره از سطح «جای‌گیری مواضع» وارد فاز «محاسبه هزینه‌ها» می‌شود. ایران در پی آن است که حق غنی‌سازی در داخل را به‌عنوان یک اصل غیرقابل مذاکره تثبیت کند، و آمریکا، تحت فشار ساختار داخلی و متحدان منطقه‌ای، به‌دنبال اعمال محدودیت‌هایی است که با تصویر ایران از «مصالحه محترمانه» سازگار نیست. در این فضای پُرچالش، توقف جلسه رم در حقیقت نشان می‌دهد که دو طرف، بر خلاف ادعاهای رسانه‌ای، همچنان در حال سنجیدن نقطه تعادل هستند، نه ترک میدان.
بستر منطقه‌ای و جهانی، مذاکرات را وارد مرحله‌ای بی‌سابقه کرده است. در چنین فضایی، واشنگتن به‌خوبی می‌داند که یک توافق پایدار با تهران، نه فقط به مهار بحران‌های آتی می‌انجامد، بلکه به کنترل تنش‌های ژئوپلیتیکی با چین و روسیه نیز کمک می‌کند. از سوی دیگر، تهران هم درک می‌کند که بدون نوعی مصالحه، نه تنها در داخل بلکه در محیط منطقه‌ای و بین‌المللی، بیش از این تاب‌آوری ندارد.
بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، وزن مذاکرات را سنگین‌تر کرده است. او با همان ادبیات تهدیدمحور و معامله‌گرانه‌ای که پیش‌تر توافق هسته‌ای را "بدترین توافق تاریخ آمریکا" نامیده بود، اکنون از تیم خود انتظار دارد در صورت توافق با تهران، حداکثر امتیاز ممکن را به‌دست آورد؛ از برچیدن کامل ظرفیت غنی‌سازی گرفته تا نظارت‌های فراتر از پروتکل الحاقی. این رویکرد، هرچند مذاکره را دشوارتر کرده، اما در عین حال گواه همان نکته‌ای‌ست که تحلیل‌گران دیرپای این پرونده می‌دانند: توافق‌های بزرگ، فقط وقتی ممکن می‌شوند که هر طرف با حداکثر خواسته‌ها وارد میدان شود. چانه‌زنی نهایی، همیشه در پرتگاهِ تقابل است که معنا پیدا می‌کند.
برخلاف دوران‌های پیشین، امروز بازگشت به مذاکرات دیگر امری داوطلبانه نیست. لغو نشست رم، حتی اگر مدتی کوتاه طول بکشد، الزاماً به‌معنای ترک روند نیست. بلکه گویای آن است که سطح چانه‌زنی به قدری بالا رفته که نیازمند بازتنظیم درونی، مشورت با حلقه‌های تصمیم‌ساز، و حتی گرفتن چراغ سبزهای سیاسی جدید است. این توقف نه نشان اتمام بازی، که علامت نزدیکی به نقطه تصمیم‌گیری است.
در داخل ایران، تعویق نشست اگرچه با سکوت و بیانیه‌های خشک توأم شد، اما هیچ نشانه‌ای از خروج از مسیر دیپلماسی در آن دیده نمی‌شود. ساختار قدرت، در مواجهه با شرایطی قرار گرفته که نه می‌تواند به عقب بازگردد، و نه توان ادامه مسیر فعلی را دارد. مصالحه، نه یک انتخاب شیک سیاسی، بلکه ضرورتی‌ست برای بقای نظام. این ادراک، هرچند هنوز در گفتار رسمی بروز کامل نیافته، اما در رفتار عملی آشکار است: از خویشتن‌داری بی‌سابقه در قبال بیانیه‌های آمریکایی تا آماده‌سازی افکار عمومی برای توافقی که تا دیروز ناممکن تلقی می‌شد.
نشست رم لغو شد، اما مسیر مصالحه همچنان زنده است، زیرا که مذاکرات بزرگ، همواره از پیچ‌هایی مشابه عبور کرده‌اند. لغو نشست رم، نه شکستی برای دیپلماسی، بلکه فرا رسیدن زمان تصمیم‌های واقعی‌ست.

#حمیدآصفی


https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
19.04.202508:24
لبخندهای بی‌هزینه، مشت‌های پنهان
همزمان با آغاز مذاکرات ایران و آمریکا در رم؛ صلح با بیرون، سرکوب با درون؟

احتمال توافق بالا رفته. زمزمه‌ها دیگر به نجوا شباهت ندارند، بلکه به طنینِ یک تصمیم بزرگ می‌مانند؛ تصمیمی برای پایان یک تقابل طولانی، برای گشودن درهای بسته‌ای که سال‌هاست هم سیاست را زمین‌گیر کرده و هم معیشت را.
و این خبر، برخلاف هیاهوی توییتری برخی مدعیان استقلال، خوشحال‌کننده است. هر روزی که از سایه جنگ دور می‌شویم، یک قدم به عقلانیت نزدیک‌تریم.
اما مشکل جای دیگری‌ست:
آیا حکومتی که برای مذاکره با دشمن دیرین حاضر به نرمش شده، حاضر است همین نرمی را با مردم خودش نیز تمرین کند؟
آیا لبخند دیپلماتیک به واشنگتن، در چهره‌ی داخلی هم ترجمه‌ای دارد؟
یا ما، طبق معمول، فقط باید هزینه‌اش را بدهیم؟
تاریخ، همیشه برای این سؤال جواب دارد.
همان‌طور که پس از «نرمش قهرمانانه» سال ۹۲، سخت‌گیری‌های امنیتی دوچندان شد؛ همان‌طور که امضای برجام، سرآغاز انتقام‌گیری‌های داخلی بود و ظریف، امضاکننده صلح، به قربانی همیشگی نظام بدل شد، می‌توان حدس زد پس از هر توافقِ دیگر هم مشت‌ها، پشت لبخندها پنهان می‌مانند.
برای حاکمیتی که فشار خارجی را می‌فهمد، اما نارضایتی داخلی را انکار می‌کند، مذاکره با آمریکا آسان‌تر از گفت‌وگو با جامعه‌ی خودش است.
واشنگتن قابل پیش‌بینی‌تر است تا معترضی در خیابان انقلاب.
و همین‌جاست که توافق، به‌جای آن‌که پنجره‌ای به‌سوی گشایش اجتماعی باشد، به بهانه‌ای برای انسداد بیشتر بدل می‌شود.
ما، که سال‌هاست قربانی سرکوب و سانسوریم، با این‌حال از صلح دفاع کرده‌ایم.
نه به دلیل سادگی، که از سر درکِ مسئولانه شرایط.
حتی زیر تهدید، حتی با علم به این‌که توافق خارجی ممکن است به معنای تشدید انتقام‌گیری در داخل باشد، باز هم گفتیم و می‌گوییم:
مذاکره، بهتر از جنگ است.
نه برای بقای یک حکومت، که برای زنده‌ماندن ملتی.
و همین انتخاب، همین ایستادن بر سر صلح در میان آتش، همان چیزی‌ست که کینه‌نویسان حکومتی را به جنون می‌اندازد؛ چون می‌دانند در دل همان نیروهایی که هر روز تخریب‌شان می‌کنند، کسانی هستند که با صداقت، از صلح با جهان دفاع می‌کنند، حتی اگر سهم‌شان از این صلح، دوباره انفرادی باشد.
فراموش نکنیم: صلح واقعی، دو امضا می‌خواهد؛
یکی در ویَن یا رم، یکی در خیابان.
یکی پای توافق با آمریکا، دیگری پای تعهد به حقوق ملت.
اما فعلاً فقط امضای اول در راه است.
دومی؟ یا در سایه‌ی سانسور گم می‌شود، یا در سکوت سلول‌های انفرادی دفن.
توافق با آمریکا اگر بدون «پیوست اجتماعی» باشد، دقیقاً همان بلایی را سر ملت می‌آورد که شکست از آمریکا بر سر مردم عراق آورد.
نه به آن شدّت، اما به همان معنا: جبران عقب‌نشینی در سیاست خارجی، با پیش‌روی در فضای امنیتی داخلی.
برای تثبیت اقتدار، باید قربانی داد. و کدام قربانی سهل‌الوصول‌تر از روزنامه‌نگار، فعال مدنی، دختر بی‌حجاب، یا کارگر فریادزن؟
در روزهای آینده، اگر خبر توافق منتشر شد و رسانه‌های حکومتی آن را «پیروزی مقاومت» نامیدند، فراموش نکنیم که پیروزی واقعی زمانی‌ست که حکومت، مردم خودش را نیز دشمن نپندارد.
وگرنه صلح، تنها پوششی خواهد شد برای ادامه همان سیاست سرکوب، با لبخند.
و در پایان، اگر قرار است حکومت از منطق مذاکره استفاده کند، چه خوب است که یاد بگیرد: مذاکره فقط با آمریکا نیست؛ با مردم خودش هم لازم است.
وگرنه این ملت، دوباره روزی خواهد آمد که فریاد بزند:
«این بار نه برای تحریم، نه برای دخالت خارجی، نه حتی برای تغییر رئیس‌جمهور یا برجام؛
این بار برای حق زندگی‌ست، برای نجات از این خفگی دائمی،
برای بازپس‌گیری صدایی که سال‌هاست خفه شده،
و برای پایان دادن به سیاست های حکومتی که به جای شنیدن، همیشه به‌دنبال حذف است.»


#حمیدآصفی


https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
06.04.202510:30
عنوان: «هیولایی که آینه می‌سازد: نقدی بر گفتمان دوپهلوی قدرت در مناسبات بین‌المللی»
(تحلیلی بر خودزنیِ استراتژیک حاکمیت در میدان تنش‌های سیاسی)
پیش‌درآمد: اژدهایی که دم خود را گاز می‌گیرد
وقتی رسانه‌های نزدیک به حاکمیت، تهدید به «شلیک به کلۀ پوک» رهبران خارجی می‌کنند، در حال بازتولید چه تصویری از خِرَدِ سیاسی حاکم بر کشور هستند؟ این گزاره‌ها، فراتر از شعارهای عوام‌پسند، نشانگان یک بحران عمیق در مهندسی گفتمان رسمی‌اند. اظهارات عراقچی درباره‌ی «تناقض‌های طرف مقابل» در حالی مطرح می‌شود که پیکرۀ سیاست خارجی ایران، خود گرفتار یک شیزوفرنی ساختاری است: زبان دیپلماسی در بالاترین سطوح، هر روز توسط نهادهای موازی و رسانه‌های افراطی به مسخره گرفته می‌شود.
تهدید به‌مثابۀ خودزنیِ استراتژیک: چرا رسانه‌های تندرو دشمنِ منافع ملی‌اند؟
انتشار تیترهایی چون «شلیک به کلۀ پوک ترامپ» در روزنامۀ کیهان، نه «اقتدار» که ضعف مزمن سیستم را فریاد می‌زند:
تخریب اعتبار دیپلماتیک: تبدیل مذاکره‌کنندگان رسمی به «بندبازانی روی طناب باریک» که هر لحظه ممکن است پایگاه‌های داخلی، طناب را قیچی کنند.
غارتگریِ فرصت‌های تاریخی: در شرایطی که جامعۀ جهانی آماده‌ی پذیرش گشایش‌های اقتصادی است، این گفتمان سمی، ایران را به «کشوری غیرقابل پیش‌بینی» تبدیل می‌کند.
نقض حاکمیت قانون: تهدید به خشونت فیزیکی علیه یک رئیس‌جمهور خارجی، نه‌تنها نقض صریح منشور ملل متحد، که تیشه زدن به ریشۀ ادعاهای اخلاقی حاکمیت در محکومیت خشونت است.
پرسش بنیادین: آیا می‌توان همزمان «قربانی تروریسم رسانه‌ای دشمن» بود و خود، تروریسم کلامی را تغذیه کرد؟
پارادوکسِ نهادهای موازی: سپاهی که دیپلماسی را به رگبار می‌بندد
ادعای «وحدت رویه» در سیاست خارجی، در برابر واقعیتِ این گزاره رنگ می‌بازد:
شورای عالی امنیت ملی خواهان مذاکرۀ غیرمستقیم است، اما نهادهای نظامی-امنیتی هرگونه تعامل را «نفوذ دشمن» تفسیر می‌کنند.
وزارت خارجه از حقوق بین‌الملل سخن می‌گوید، اما رسانه‌های حاکمیتی هر روز قواعد آن را به تمسخر می‌گیرند.
کشفیۀ تحلیلی: این دوگانگی، تصادفی نیست. این استراتژی حساب‌شدۀ بقاست: ایجاد رعب در بیرون با زبان تهدید، و مهار نارضایتی در داخل با نمایش «مقاومت». اما این بازی در درازمدت، کشور را به گروهکی مسلح با بمب‌های اتمیِ کلامی تقلیل می‌دهد که حتی متحدانش از آن می‌گریزند.
تاریخِ فراموش‌شده: درس‌هایی که از سقوط هواپیمای اوکراینی نگرفتیم
تراژدی هواپیمای اوکراینی، نمونۀ عینی از خشونتِ ناخواستۀی بود که از گفتمانِ سمیِ تهدید زاییده شد. وقتی رسانه‌های داخلی  «تهدید به انتقام سخت» را فریاد زدند، نیروی دفاعی هوایی در فضایی از هراس و ابهام، به اشتباهی جبران‌ناپذیر دست زد. این واقعه نشان داد:
گفتمانِ تهدید، همیشه قابل کنترل نیست؛ ممکن است از آزمایشگاه‌های رسانه‌ای به خیابان‌ها نشت کند.
قربانیان نهایی، مردماند؛ چه آنان که در آسمان سوختند، چه آنان که زیر فشار تحریم‌های ناشی از بی‌تدبیری له می‌شوند.
گریزگاهِ گمشده: چرا حاکمیت محکوم به تکرار اشتباهات است؟
فقدان نهادهای پاسخگو: هیچ‌کس مسئولیت تیترهای جنگ‌افروزانۀ کیهان را نمی‌پذیرد، گویی این رسانه در خلأ عمل می‌کند.
اقتصادِ سیاسیِ تنش: بحران‌سازی‌های کنترل‌شده، بهانه‌ای برای توجیه ناکارآمدی‌ها و سرکوب اعتراضات داخلی می‌شود.
توهمِ توازنِ ترس: باور به اینکه «تهدید متقابل» امنیت می‌آورد، در حالی‌که تاریخ نشان داده این استراتژی، کشور را به «قلعۀ محاصره‌شده» تبدیل می‌کند.
پایانِ تلخ: جادوگرانِ جامِ زهری
حاکمیت ایران، همچون جادوگری که نوشیدن جام زهر را «پیروزی» می‌خواند، امروز اسیر معجونِ سمیِ خودساخته است:
از یک‌سو، شعار «مرگ بر آمریکا» سرمایه‌ی سیاسی‌اش را تأمین می‌کند.
از سوی دیگر، همین شعار، کشور را در طوفانِ تحریم‌ها و انزوا غرق می‌کند.
راه رهایی، نه در تداوم این چرخه‌ی باطل، که در شجاعتِ شکستن آینه‌های تحریفگر است. آینه‌هایی که تصویری مخدوش از «اقتدار» را نمایش می‌دهند، در حالی‌که واقعیت، پر است از مردمی که خسته از هیاهوی تهاجم کلامی، آرزوی زندگی عادی دارند.
#حمیدآصفی


https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
03.04.202516:51
توهمِ ظهور در جامعهٔ بی‌اعتماد: چرا روایتِ میرباقری زمین می‌خورد؟ 
نویسنده: حمید آصفی 


۱. فروپاشیِ روایتِ سنتی: نسل جدید و بی‌اعتمادی به «معجزهٔ سیاسی» 
ادعای «صدور فرمان ظهور» توسط میرباقری، در نگاه اول شبیه به نمایشی تراژیکومیک است—اما آنچه این نمایش را به شکستی آشکار تبدیل می‌کند، نه نقدِ نخبگان، که بی‌اعتمادیِ ساختاریِ جامعهٔ ایران است. برخلاف دهه‌های گذشته، امروز حتی مدافعان سنتی حکومت نیز به جای انتظار برای «فرمان آسمانی»، به دنبال راه‌حل‌های زمینی هستند. 

نسل جوان—چه مذهبی، چه سکولار—دیگر به سادگی طعمهٔ روایت‌های فراطبیعی نمی‌شود. وقتی اقتصاد فرو می‌پاشد، وقتی فساد سیستماتیک باشد، وقتی حقوقِ پایه‌ای شهروندان نقض شود، ادعای ظهور نه امید که مضحکه می‌سازد



۲. داده‌های واقعی: چرا این روایت در جامعه جذب نمی‌شود؟ 
- فاصلهٔ عمیق نسل جوان با گفتمانِ انتظار: نظرسنجی‌های مستقل نشان می‌دهند که کمتر از ۲۰٪ از جوانانِ مذهبی، ظهور را راه‌حلِ مشکلات کنونی می‌دانند. 
- افول اقتدار روحانیت سیاسی: دیگر نمی‌توان با تکیه بر لباسِ روحانیت، هر ادعایی را به خورد مردم داد. جامعه به حدی از بلوغ رسیده که تفاوتِ «وعظ» و «وهم» را تشخیص دهد. 
- رشد گفتمانِ عدالتخواهیِ زمینی: مردم به جای «منجیِ موهوم»، خواهان «حاکمیت پاسخگو» هستند. 

اینها نشان می‌دهد که جامعهٔ ایران نه در انتظار معجزه، که در حالِ گذار از توهم است



۳. میرباقری در میدانِ نبردِ روایت‌ها: چرا شکست می‌خورد؟ 
جریانِ پایداری و امثال میرباقری، آخرین بازماندگانِ نسلی هستند که فکر می‌کنند می‌توان با شعارهای مذهبی‌—سیاسی، جامعه را هدایت کرد. اما واقعیت این است: 

- نسل جدید، «سیاستِ معجزه‌آفرین» را باور ندارد. 
- حتی نیروهای اصولگرا نیز ترجیح می‌دهند به جای ظهور، به «واقعیت‌های اقتصادی» بپردازند. 
- فضای مجازی و دسترسی به اطلاعات، هر ادعای بی‌پشتوانه را در لحظه خلع سلاح می‌کند. 

به بیان ساده، میرباقری دارد برای جامعۀ مرده‌ای سخن می‌گوید که وجود خارجی ندارد. 



۴. پرسشِ اساسی: آیا حکومت هم از این روایت عبور کرده است؟ 
نکتهٔ جالب اینجاست که حتی بدنهٔ رسمی نظام نیز امروز کمتر به چنین روایت‌هایی تکیه می‌زند. چرا؟ چون می‌دانند که: 

- این ادعاها نه تنها انسجام داخلی ایجاد نمی‌کند، که به تمسخر گرفته می‌شود. 
- جامعه به حدی شفاف شده که نمی‌توان با «داستان‌سرایی» آن را مدیریت کرد. 
- هزینهٔ تبلیغ چنین توهماتی، از منافعش بیشتر است. 

به همین دلیل، میرباقری امروز بیشتر شبیه به پدیده‌ای حاشیه‌ای است تا جریان‌ساز. 



۵. آیندهٔ این روایت: انزوا یا احیا؟ 
پیش‌بینی مسیر این گفتمان سخت نیست: 

- اگر بحران‌ها عمیق‌تر شود، ممکن است عده‌ای به چنین روایت‌هایی پناه ببرند—اما این گروه اکثریت نخواهد بود. 
- اگر فضای سیاسی بازتر شود، این ادعاها به کلی به حاشیه رانده می‌شوند. 
- نسل جوان، با سبکِ زندگیِ جدید، اساساً به دنبال روایت‌های اینچنینی نیست. 

نتیجه این است: جامعه دارد از توهمِ ظهور عبور می‌کند—حتی اگر عده‌ای نخواهند این واقعیت را بپذیرند. 



حمید آصفی 
فروردین ۱۴۰۴


https://t.me/hamidasefichannel2


صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
08.05.202511:36
حشمت‌الله طبرزدی؛ صدای خاموش‌ناشدنی در زندان خاموشی
حشمت‌الله طبرزدی را می‌توان یکی از سمبل‌های پایداری در تاریخ معاصر ایران دانست؛ نه به‌خاطر آن‌که هر آن‌چه گفته یا نوشته، بر سنگ حقیقت حک شده، بلکه به این دلیل ساده که حاضر نشده سکوت کند. او از نسلی‌ست که می‌توانست سودای قدرت در سر داشته باشد و به حاشیه امن مصلحت‌گرایی پناه ببرد، اما ترجیح داد هزینه بدهد، بارها زندان برود، تحقیر شود، و بازهم بنویسد، بگوید، بایستد.
طبرزدی نه یک چهره حزبی بود، نه یک تئوریسین در سایه. او همیشه در خط مقدم ایستاد؛ گاهی با خطا، گاهی با صراحتی بی‌پرده، گاهی با اشتباهاتی که از فشار، از انزوا، از خستگی برمی‌آید، اما همیشه با شرافت ایستاد.
در روزگاری که بسیاری از کنش‌گران سیاسی به معامله با قدرت خو گرفتند، طبرزدی راه بی‌بازگشت مقاومت را انتخاب کرد؛ راهی که نه مقام دارد، نه مصونیت، نه سهمی از کیک قدرت. او از همان آغاز اصلاحات حکومتی، تکلیفش را روشن کرد: با سازش دروغین، با رفرم‌های قلابی، با اصلاح‌طلبان محافظه‌کار، مرز داشت. و این مرز را با زندان امضا کرد.
امروز، نزدیک به سه سال است که طبرزدی در زندان اصفهان به بند کشیده شده؛ بی‌محاکمه‌ای عادلانه، بی‌دسترسی کافی به خدمات درمانی، و بی‌صدا. سه سال نه برای جرمی واقعی، بلکه برای وفاداری به یک رؤیای دیرینه: رؤیای ایران آزاد، فارغ از بیداد.
وقتی صدایش از زندان‌ شنیده نمی‌شود، وقتی جسمش تحلیل می‌رود و در محاصره محرومیت مطلق قرار دارد، وقتی حتی هم‌نسلانش در اپوزیسیون گاه او را "تندرو" می‌نامند و با سکوت از کنارش می‌گذرند، مهم است که یادمان نرود: دفاع از طبرزدی، دفاع از انسانیت، از حق اعتراض، از حق نقدِ بی‌هراس است.
او حق دارد متفاوت بیندیشد، تند حرف بزند، حتی اشتباه کند. اما آن‌چه او را شایسته احترام و حمایت می‌کند، نه فقط افکارش، بلکه جسارتش در پرداختن بهای آن‌هاست.
ما شاید با همه روش‌های طبرزدی موافق نباشیم. شاید از لحنش، از زبان مستقیم و گاه سخت‌اش فاصله بگیریم. اما چه اهمیتی دارد؟ دفاع از طبرزدی، دفاع از آزادی بیان بدون فیلتر «شباهت» است. اگر قرار است فقط از امثال خودمان حمایت کنیم، بهتر است نامش را بگذاریم قبیله‌گرایی سیاسی، نه آزادی‌خواهی.
امروز جمهوری اسلامی از حبس‌های طولانی برای فرسایش روانی کنش‌گران استفاده می‌کند. حبس طبرزدی فقط حبس یک فرد نیست؛ حبس یک روش زندگی‌ست که بر آزادگی، مسئولیت‌پذیری، و شجاعت استوار است. خاموش کردن صدای او، تلاش برای خاموش کردن آینه‌ای‌ست که عریانی نظام را نشان می‌دهد.
طبرزدی به ما یادآوری می‌کند که قیمت ایستادن چقدر می‌تواند سنگین باشد، اما بی‌هزینه‌بودن، خود یک خیانت خاموش است. دفاع از او، دفاع از مرز بین مقاومت و مصلحت‌طلبی‌ست.
سکوت نکنیم.
نگذاریم صدای کسانی که برای ما جنگیده‌اند، در زندان خاموش شود.

#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
06.05.202513:12
مذاکره در سایه توهم و موشک | چرا دور چهارم می‌تواند آخرین دور باشد؟
حمید آصفی
بزودی دور چهارم مذاکرات ایران و آمریکا آغاز خواهد شد؛ اما این بار، گفتگوها بر لبه تیغی پیش خواهد رفت که از یک‌سو سوء‌تفاهم‌های ژئوپلیتیک آن را تیزتر کرده و از سوی دیگر، توهمات محاسباتی آن را لرزان‌تر از همیشه کرده‌اند. آن‌چه قرار است به عنوان "مذاکره"، آغاز شود، شاید بیش از آن‌که راهی به سوی صلح باز کند، دریچه‌ای رو به بحران باشد.
در این مرحله از مذاکرات، پنج مانع عمده وجود دارد که هر کدام به تنهایی برای شکست یک توافق کافی‌ست، و در کنار هم، تصویری از یک بن‌بست ژئوپلیتیک می‌سازند که اگر همین حالا جدی گرفته نشود، ممکن است آخرین میخ بر تابوت امیدها باشد.
۱. توهم استقلال موضوعات؛ تجربه برجام فراموش شده
جمهوری اسلامی همچنان می‌کوشد مذاکرات را حول یک محور محدود—هسته‌ای پیش ببرد، بی‌آن‌که بپذیرد که در نظم نوین جهانی، هیچ موضوعی منفک از دیگری نیست. تجربه برجام نیز به‌روشنی نشان داد که توافقی پایدار، نیازمند گفت‌وگو درباره کل بسته امنیتی-اقتصادی-منطقه‌ای‌ست، نه صرفاً چند سانتریفیوژ کمتر یا بیشتر.آن‌چه جمهوری اسلامی از یاد برده، این است: در لحظه‌ای که یک قدرت منطقه‌ای با قدرتی جهانی روبه‌رو می‌شود، باید یا برای ورود به یک نظم جدید آماده باشد یا خطر فروپاشی مذاکرات را بپذیرد.
۲. اقتصاد بدون سیاست؟ توهمی به قیمت تریلیون‌ها دلار
یکی از خطرناک‌ترین تصورات محافل سیاسی تهران، این است که ترامپ، به‌واسطه منش اقتصادی‌اش، حاضر است از مسائل موشکی، نفوذ منطقه‌ای و اسرائیل ستیزی جمهوری اسلامی چشم‌پوشی کند، فقط چون ایران وعده سرمایه‌گذاری می‌دهد. این، نه تحلیل است و نه دیپلماسی؛ این توهم است. توهمی که به‌راحتی با یک امضای تحریم جدید، دود می‌شود و به هوا می‌رود. این یعنی نه فقط نادیده‌گرفتن واقعیت‌های بین‌المللی، بلکه انکار الزامات حداقلی سرمایه‌گذاری خارجی. بحث‌هایی از جنس «یک تریلیون دلار» یا «دو تریلیون دلار» نه نشان از آینده‌نگری، بلکه گواه بحران تحلیل در ساختار سیاسی ایران است.
۳. بازی با ترامپ، قواعد خودش را دارد
با ترامپ مذاکره می‌کنید؟ پس با کسی طرف هستید که بازی را نه با قواعد دیپلماتیک، بلکه با غریزه، قدرت‌نمایی و نمایش جلو می‌برد. چنین بازیگری، صبر نمی‌کند تا عراقچی به تهران برگردد، استعلام بگیرد، و دوباره پیام بیاورد زیرا بلافاصله چندین تحریم جدید وضع می‌کند. او تصمیم را همان‌جا می‌خواهد، آنی، قاطع و بی‌واسطه. شجاعتِ ابتکار، کلیدِ بازی با ترامپ است.دعوت از «ویتکاف» به تهران، تماس مستقیم پزشکیان با رئیس‌جمهور آمریکا، یا ترتیب ملاقات‌ پزشکیان و ترامپ در ریاض ، می‌تواند فضای بی‌اعتمادی را بشدت کاهش دهد. اما در غیاب این شجاعت، کوچک‌ترین تأخیر، کل قطار مذاکرات را از ریل خارج می‌کند. حاکمیت هنوز باور ندارد که ابتکار، یک سلاح امنیتی است، نه صرفاً یک حرکت تبلیغاتی.
۴. بدون نقشه راه، هر قدم، لغزش است
اگر جمهوری اسلامی همچنان با شعار نابودی اسرائیل، حمایت کور از نیابتی‌ها، و سیاست منطقه‌ای مداخله‌گرانه وارد مذاکرات شود، تیم آمریکا نه فقط قانع نمی‌شود، بلکه حتی اگر ترامپ بخواهد، تیم امنیت ملی‌اش اجازه نخواهد داد توافقی پایدار شکل بگیرد.

۵. میدان همیشه جلوتر از دیپلماسی
در نهایت، حتی اگر همه‌چیز در میز مذاکره مرتب باشد، کافی‌ست یک موشک از یمن به سوی فرودگاهی در اسرائیل شلیک شود، یا کشتی‌ای با اسلحه به‌سوی حوثی‌ها رهسپار و در میانه راه توقیف شود، تا تمام گفتگوها منفجر شود. سابقه نشان داده که بازیگران نیابتی، بیشتر از دیپلمات‌ها در تعیین سرنوشت توافق‌ها نقش دارند. تا زمانی که این پیوند نظامی-ایدئولوژیک قطع نشود، «امنیت دیپلماتیک» یک توهم بیش نیست.

#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
03.05.202516:19
«ایرانِ در آستانه‌ی دگرگونی: از نبرد با آمریکا تا نبرد با خویشتن»

«پساایرانِ سنت: آیا گفت‌وگو با آمریکا آخرین نبرد قدرت‌های کهنه است؟»
یا
«وقتی دشمن دیروز می‌شود درِ خروج؛ پرونده‌ی ایران، آمریکا، و فرسایش اقتدار»

در گفت‌وگویی با حمید آصفی، تحلیل‌گر سیاسی و جمهوری‌خواه ایرانی، وارد یک بحث پیچیده و کمتر طرح‌شده شدیم: آیا گفت‌وگوهای جاری و پنهانی میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده تنها یک روند دیپلماتیک‌اند؟ یا پیش‌درآمدی‌اند بر یک زلزله درونی که بنیاد نظم سیاسی موجود در ایران را می‌لرزاند؟ چه بسا این مذاکرات، بیش از آن‌که پرونده‌ی هسته‌ای را تعیین تکلیف کنند، پرچم پایان یک دوران را برافراشته‌اند.
آصفی از یک پویش تدریجی اما شتاب‌گیرنده سخن می‌گوید: فرسایش گفتمان‌هایی که بر مرزکشی با جهان، انزوای تمدنی، و بازتولید دشمن درونی و بیرونی بنا شده‌اند. او می‌پرسد: اگر نهادهای قدرت در ایران امروز ناگزیر از مذاکره‌اند، پس آیا نه فقط مشروعیت که حتی منطق بقای آن‌ها نیز فروپاشیده؟ و اگر فروپاشیده، چه کسی میراث‌بر این خلأ خواهد شد؟
در این نقطه‌، تحلیل او از منطق گفت‌وگو عبور می‌کند و به ساختارهای عمیق‌تری نظر می‌افکند. به‌زعم آصفی، بخشی از نخبگان حاکم، بی‌آن‌که بتوانند اعتراف کنند، به مرحله‌ی پذیرش شکست گفتمان «ایران محاصره‌شده» رسیده‌اند. شکست، اما نه فقط به‌دست حریف خارجی، بلکه از درون؛ از سوی نسلی که دیگر نه از آمریکا می‌هراسد و نه از شعارهای توخالی داخلی دل‌گرم می‌شود.
اما همه‌چیز در همین نقطه پایان نمی‌یابد. موجی دیگر از تهدید در حال شکل‌گیری است: بازسازی اقتدار، این‌بار با چهره‌ای نرم‌تر، غرب‌پسندتر، اما در بنیاد همچنان تمرکزگرا و ضددموکراتیک. گروه‌هایی در خارج کشور، که خود را آلترناتیو معرفی می‌کنند، گاه بی‌هیچ مسئولیت‌پذیری، خود را جایگزین نظم فرسوده می‌پندارند، بی‌آن‌که گامی برای اجماع ملی، گفت‌وگوی درونی، یا همبستگی میان جریان‌های دموکراسی‌خواه برداشته باشند.
آصفی به‌صراحت می‌پرسد: آیا می‌توان برای ساختن آینده‌ای باز، به کسانی امید بست که دیروز در سایه‌ی استبداد متولد شدند، امروز در آغوش استبداد جنگ‌طلب دیگر آرمیده‌اند و فردا را نیز در انحصار خود می‌خواهند؟ آیا این مسیر جز بازتولید یک صورت تازه از همان کهنه‌اقتدار نیست؟
در این چشم‌انداز پیچیده، گفت‌وگو میان ایران و آمریکا دیگر نه یک معامله هسته‌ای، بلکه یک نبرد سمبولیک است: نبرد میان آن‌چه رو به گذشته دارد، و آن‌چه خواهان آینده‌ای بی‌خون و بی‌خدایان جعلی است. نبردی که پیروز آن نه لزوماً طرفی در اتاق مذاکرات، بلکه مردمانی‌اند که رفته‌رفته از سایه‌ها بیرون می‌آیند.
این مردم‌اند که باید تصمیم بگیرند: آیا ایران آینده را به نیرویی تسلیم کنند که تنها با «رأی به خود» تعریف می‌شود، یا آینده را خودشان، در میانه‌ی گفت‌وگو، تنش، و صدای متفاوت دیگران خواهند ساخت؟
در جهان امروز، عقب‌نشینی از جنگ، نشانه‌ی بلوغ است، نه ضعف. و ورود به گفت‌وگو، آغازی است بر عبور از سلطه، نه سازش با آن. پرسش اما این است: آیا نیروهای جایگزین هم از این بلوغ برخوردارند؟ و اگر نه، این مردم‌اند که باید راه را، با همه‌ی پیچیدگی‌اش، به دست خود بگشایند. نه راهی که برده شوند، که راهی که ببرند.

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
14.04.202521:11
در ستایش جنبش بی‌رهبری؛ پاسخ به یک نقد کلاسیک نویسنده: حمید آصفی

مقدمه: وقتی گذشته، آینده را به گروگان می‌گیرد
نقدی که اخیراً بر مقاله «زیر پوست شهر» وارد شده، حاوی نگرانی‌های قابل تأملی‌ست. نویسنده‌ی آن، با نگاهی کلاسیک به تجربه‌های انقلاب مشروطه و جنبش‌های اعتراضی دهه‌های اخیر، ما را به تکرار مدلی فرامی‌خواند که آزموده شده، شکست خورده، و هزینه‌های هنگفتی برای ملت به‌جای گذاشته است. هدف این مقاله، نه انکار ضرورت انسجام، بلکه بازتعریف آن در چارچوبی نوین است: جنبش بی‌رهبری، نه به معنای بی‌راهبردی، بلکه به‌منزله واکنشی هوشمندانه به شرایط خاص ایران امروز.
فصل اول: افول الگوی کلاسیک انقلاب‌ها
در نقدی که ارائه شده، سؤال اصلی این است: «آیا انقلابی بدون رهبری متمرکز به پیروزی می‌رسد؟» پاسخ، بستگی دارد به اینکه چه تعریفی از «پیروزی» داشته باشیم. اگر هدف، صرفاً تصاحب قدرت سیاسی با الگوی ۱۹۱۷ روسیه یا ۱۹۷۹ ایران باشد، آری، رهبری متمرکز ضرورتی تاریخی بوده است. اما اگر هدف، بازتعریف رابطه‌ی دولت و ملت، و گذار به نظمی دموکراتیک، پاسخ متفاوت خواهد بود.
مدل‌های کلاسیک انقلاب، اغلب پس از پیروزی به دیکتاتوری‌های جدید ختم شده‌اند. تمرکز قدرت، حتی در لباس انقلاب، همان بیماری مزمنی‌ست که ما از آن در رنجیم. بنابراین، تأکید ما بر جنبش‌های افقی و شبکه‌ای، نه از سر ساده‌انگاری، بلکه برای گریز از چرخه‌ی بازتولید استبداد است.
فصل دوم: بی‌رهبری، اما نه بی‌راهبردی
در نقد یادشده، از «نبود نقشه راه» در جنبش‌های اخیر سخن رفته است. اما باید پرسید: آیا نقشه راه، لزوماً باید در قالب مانیفست‌های حزبی یا شعارهای چکشی ارائه شود؟ آنچه ما از آن به عنوان «راهبرد اجتماعی» یاد می‌کنیم، در واقع مجموعه‌ای از کنش‌های به‌هم‌پیوسته است که با هدف تضعیف سازوکارهای سرکوب و بازسازی همبستگی ملی طراحی شده‌اند:
کمپین‌های آگاهی‌بخش علیه تبعیض جنسیتی
اعتصابات معلمان و کارگران با مطالبات مشخص
بازتولید رسانه‌های مستقل از دل سانسور
مدارس زیرزمینی و آموزش‌های مدنی موازی
اینها همه قطعاتی از یک نقشه راه‌اند؛ نقشه‌ای که نه در اتاق‌های فکر، بلکه در خیابان، خانه، مدرسه و شبکه‌های اجتماعی ترسیم می‌شود.
فصل سوم: رهبری پراکنده، عقلانیت جمعی
منتقد محترم، از ناهماهنگی نیروهای خیابانی گلایه دارد و نتیجه می‌گیرد که بدون رهبر متمرکز، نمی‌توان از پراکندگی گذشت. اما این‌جا دقیقا همان‌جاست که درک جدید از سیاست وارد می‌شود. در دنیای شبکه‌ای امروز، هماهنگی لزوماً از رأس هرم قدرت آغاز نمی‌شود، بلکه می‌تواند نتیجه تعامل هوشمند هزاران کنشگر مستقل باشد.
جنبش ژینا، با وجود نداشتن رهبری واحد، نمونه‌ای بود از ظهور عقلانیت جمعی. تصمیمات استراتژیک در آن، نه از طریق فرمان، بلکه از مسیر مشارکت گسترده، الگوبرداری، و بازخورد سریع گرفته می‌شد. اگر چنین مدلی هنوز به پیروزی نرسیده، نه از سر بی‌برنامگی، بلکه به دلیل شدت سرکوب و فضای بسته سیاسی‌ست.
نکته مهمی که باید به آن افزود این است که جنبش‌های اجتماعی و سیاسی، اگر به تداوم خود ادامه دهند، خواه‌ناخواه زمینه‌ساز برآمدن رهبران و سازمان‌های سیاسی معتبر می‌شوند. رهبری، برخلاف تصور کلاسیک، امری از پیش موجود نیست؛ بلکه در خلال جوشش و شکل‌گیری جنبش‌ها، از دل خود جامعه سر برمی‌آورد. در نهایت، اگر قرار است انتقال قدرتی مسالمت‌آمیز و مؤثر رخ دهد، ناگزیر باید حاکمیت با یک ساختار سیاسی منسجم و مجموعه‌ای از رهبران منتخب جامعه وارد گفت‌وگو شود. اما شکل‌گیری آن بدنه رهبری، محصول مسیر کنشگری مدنی و نه شرط آغاز آن است.
فصل چهارم: تخیل انقلابی یا واقع‌بینی نوین؟
در پایان نقد، نگارنده با طعنه می‌نویسد که دیدگاه ما یادآور سوسیالیست‌های تخیلی قرن نوزدهم است. اما باید پرسید: آیا تصور وجود رهبران حرفه‌ای، معتمد، و بی‌خطا در شرایط فعلی ایران، خود تخیل‌آمیزتر نیست؟
رهبرانی که مردم به آن‌ها اعتماد کامل داشته باشند، نه از آسمان می‌آیند و نه در شرایط سانسور و سرکوب پرورش می‌یابند. راه تربیت چنین رهبرانی، همین فرایند تدریجی توانمندسازی اجتماعی‌ست؛ همین شبکه‌هایی که شما «بی‌سر» می‌نامید، اما در واقع مغزهایی متصل به هم‌اند.
نتیجه‌گیری: تاریخ، نه تکرار، بلکه تکامل است
هیچ‌کس منکر ضرورت هماهنگی، انسجام و راهبرد نیست. اما تفاوت ما با دیدگاه کلاسیک در این است که این الزامات را در شکل‌های نوین می‌جوییم. جنبش بی‌رهبری، به معنای فقدان مسئولیت نیست؛ بلکه دعوتی‌ست به بازآفرینی سیاست، به‌جای تکرار تراژدی‌های گذشته.
ایران آینده، نه با نجات قهرمانانه‌ی یک فرد، که با بیداری تدریجی یک ملت ساخته خواهد شد.


https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
05.04.202510:24
این بیانیه که با امضای چهره‌های دلسوز و وطن‌پرست منتشر شده، از چند منظر قابل نقد است. بی آنکه به سیاست‌های چالش‌برانگیز جمهوری اسلامی مانند نقض حقوق بشر، سرکوب اعتراضات، محدودیت‌های آزادی‌های مدنی و نقش منطقه‌ای ایران در بحران‌های خاورمیانه اشاره شود، آن را به نوعی تأیید ضمنی این سیاست‌ها می‌توان تفسیر کرد. در حالی که امضاکنندگان خود را منتقد حاکمیت می‌دانند، سکوت آنها نسبت به سیاست‌های داخلی و فقط تمرکز بر تهدیدات خارجی نشان می‌دهد که نقدی جامع و کامل نسبت به شرایط ایران ارائه نمی‌دهند.

به علاوه، این بیانیه، مسئله دموکراسی را به "مداخله خارجی" تقلیل می‌دهد و به طور غیرمستقیم هرگونه تغییر را به ورود و مداخله کشورهای خارجی مرتبط می‌سازد. اما آیا خود این امضاکنندگان نسبت به وضعیت بسته سیاسی ایران معترض نیستند؟ واقعیت این است که سرکوب فعالان مدنی و روزنامه‌نگاران و محدودیت‌های ایجادشده از سوی نهادهای داخلی نیز نقشی کلیدی در عقب‌ماندگی دموکراتیک ایران دارند. به جای اینکه صرفاً آمریکا و اسرائیل را مسبب عدم دموکراسی بدانند، آیا شایسته نیست که از نهادهای بین‌المللی خواسته شود تا بر بهبود حقوق بشر و آزادی‌های اساسی در ایران توسط حکومت نیز فشار بیاورند؟

علاوه بر این، بیانیه نسبت به حقوق بین‌الملل رویکردی گزینشی دارد. در حالی که نقض حقوق بشر توسط اسرائیل و تهدیدات جنگ‌طلبانه آمریکا را به درستی مورد انتقاد قرار می‌دهد، سکوت در مقابل مواردی مانند حمایت ایران از گروه‌های نیابتی و اعدام‌های گسترده و سرکوب معترضان، نوعی تناقض در دفاع از اصول حقوق بشر ایجاد می‌کند. اگر واقعاً "صلح جهانی" اولویت باشد، چرا باید از نقض صلح توسط همه بازیگران، از جمله متحدان منطقه‌ای ایران، سخنی به میان نیاید؟

همچنین، موضع بیانیه نسبت به برجام نیز مبهم است. در حالی که خروج آمریکا از برجام محکوم شده، سؤالی که بدون پاسخ می‌ماند این است که چرا ایران پس از خروج آمریکا، با افزایش سطح غنی‌سازی و محدود کردن دسترسی بازرسان آژانس از تعهدات خود تخطی کرد؟ آیا این اقدامات خود زمینه‌ساز تشدید تحریم‌ها نبودند؟ آیا دیپلماسی تهاجمی‌تر از سوی ایران نمی‌توانست به جلب حمایت بین‌المللی منجر شود؟

تمرکز بیانیه بر "وحدت در برابر دشمن خارجی" ممکن است هرگونه نقد داخلی را تحت‌الشعاع قرار دهد، و تاریخ نشان داده که حکومت‌ها در مواردی از چنین بیانیه‌هایی برای توجیه سرکوب مخالفان تحت عنوان "وحدت ملی" استفاده می‌کنند. آیا امضاکنندگان نگران نیستند که موضع‌گیری‌های اینچنینی به ابزاری برای خاموش کردن صدای منتقدان تبدیل شود؟

در مجموع، این بیانیه از جهت هشدار درباره تبعات جنگ و دفاع از حاکمیت ملی قابل ستایش است، اما با عدم اشاره به سیاست‌های داخلی که به بحران‌های کنونی دامن زده باشد، از تأثیر واقعی آن کاسته شده است. اگر هدف واقعی امضاکنندگان، دفاع از منافع ملی و آینده ایران است، باید از نهادهای بین‌المللی بخواهند تا بر پایان تحریم‌های ظالمانه علیه مردم ایران و توقف نقض حقوق بشر توسط دولت نظارت کنند، همچنین بر ضرورت آزادی زندانیان سیاسی و تضمین فضای باز مدنی در ایران تأکید ورزند. تنها در این صورت است که می‌توان این بیانیه را صدای واقعی جامعه مدنی مستقل ایران دانست و نه ابزاری برای تبلیغات حکومتی.
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
02.04.202522:18
"فروپاشی سکوت: فروریختن خط دفاعی رازآلود جمهوری اسلامی و شمارش معکوس برای پایان یک ایدئولوژی"

نویسنده: حمید آصفی



مقدمه: پایان اسطورهی امنیتی

ترور قاسم سلیمانی نه یک حادثه، که زلزله‌ای در زیربنای روانی-امنیتی حاکمیت جمهوری اسلامی بود. او که نماد "قدرت بازدارندگی مرموز" ایران در منطقه خوانده می‌شد، با یک عملیات هدفمند آمریکایی-اسرائیلی به خاک افتاد، اما آنچه بیش از ترور او اهمیت داشت، فروپاشی ادراکی بود که سال‌ها به مثابه سد دفاعی حاکمیت عمل می‌کرد. سلیمانی تنها یک فرمانده نبود؛ او تجسمِ توهمِ "شکست‌ناپذیری" بود که حاکمیت تلاش می‌کرد با آن، هم دشمنان را مرعوب کند و هم ملتی خسته را اسیر توهم وفاداری نگه دارد. ترور او پرده از واقعیتی تلخ برداشت: جمهوری اسلامی نه بر پایه‌ی ایدئولوژی زنده، که بر ویرانه‌های شعارهای توخالی ایستاده است.



۱. ترور سلیمانی؛ آغاز مرگ یک افسانه

سلیمانی به مثابه ربالنوع مقاومت و سایه‌ی سنگین ایران در خاورمیانه، ستون فقرات روایت امنیتی حاکمیت بود. ترور او اما نشان داد که این "اسطوره‌ی امنیتی" چقدر شکننده است. آمریکا و اسرائیل با این عملیات، نه فقط یک فرد، که هاله‌ای از ترس را نابود کردند. تحلیلگران غربی پیشتر ادعا می‌کردند که ایران با شبکه‌های نیابتی خود "غول چراغ جادویی" منطقه است، اما ترور سلیمانی ثابت کرد که این غول، پیکری بی‌سر دارد. سوال اینجاست: اگر سلیمانی، محور این معمای امنیتی، به سادگی حذف شد، چه چیزی از بازدارندگی حاکمیت باقی می‌ماند؟



۲. توهم بازدارندگی و حباب ترس

حاکمیت جمهوری اسلامی دهه‌ها با توسل به دو ابزار، بقای خود را تضمین کرد:

ساخت افسانه‌ی مقاومت نامحدود (از لبنان تا یمن)
ترویج این دروغ که هر حمله به ایران، به جنگی پایان‌ناپذیر تبدیل خواهد شد.

اما ترور سلیمانی و سکوت حاکمیت در پاسخ مستقیم، این حباب را ترکاند. تهران ناچار شد به جای انتقامی کوبنده، به نمایش موشک‌های بی‌هدف به پایگاه‌های آمریکایی در عراق بسنده کند؛ نمایشی که حتی طرفداران داخلی نظام را نیز قانع نکرد. اکنون اسرائیل و متحدانش دریافتند که بعد حذف بشار اسد و تضعیف شدید حزب‌الله
،ایران نه یک "ژاندارم منطقه"، که بازیگری است با کارت‌های غیر قابل اتکا.



۳. پروژه‌ی فروپاشی روانی: از ترورهای زنجیره‌ای تا جنگ سایبری

برخلاف تصور رایج، هدف نهایی آمریکا و اسرائیل حمله‌ی نظامی کلاسیک به ایران نیست. استراتژی آن‌ها مبتنی بر "فروپاشی از درون" است:

ترور هدفمند چهره‌های شاخص برای ایجاد هراس در بدنه‌ی قدرت.
ضربه زدن به زیرساخت‌های حیاتی (مانند نفوذ به تأسیسات هسته‌ای و قطعی‌های گسترده‌ی برق و اینترنت).این استراتژی هوشمندانه، حاکمیت را در باتلاقی از سوءظن داخلی و فلج تصمیم‌گیری فرو می‌برد.



۴. ترامپ و پنجره‌ی تاریخیِ بازنشدنی

دوران دوم ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، برای اسرائیل و محافظه‌کاران آمریکایی، فرصتی استثنایی است: رئیس‌جمهوری که بی‌پروایی را به سیاست خارجی تبدیل کرده و هر اقدام ضدایرانی را مشروع می‌داند. حالا با تثبیت قدرت او، شاهد تشدید بی‌سابقه‌ی تحریم‌ها، عادی‌سازی روابط اعراب با اسرائیل، و عملیات‌های مخفیانه علیه ایران هستیم. اسرائیل می‌داند که این پنجره‌ی تاریخی ممکن است برای همیشه بسته شود؛ بنابراین در هفته های پیشِ رو، احتمالا شاهد تشدید عملیات‌های زیرزمینی برای خرابکاری و یحتمل حذف فیزیکی چهره‌های کلیدی خواهیم بود. حاکمیت ایران در تله‌ی زمان گرفتار شده است: هر روز ضعیف‌تر، هر روز منزوی‌تر.

۵. آیا فروپاشی اجتناب‌ناپذیر است؟

پاسخ به این پرسش در گرو دو عامل است:

واکنش جامعه‌ی ایران: آیا مردم که از سال ۱۴۰۱ تا کنون در خیابان‌ها فریاد آزادی خواهی سر داده‌اند، به نقطه‌ی اوج جدیدی از اعتراضات خواهند رسید؟
   انشقاق در بدنه‌ی قدرت: آیا شکاف میان سپاه و دولت، یا رقابت‌های جناحی، به تشدید بحران مدیریتی دامن خواهد زد؟

نکته‌ی تراژیک اینجاست که حاکمیت، خود بذرهای نابودی‌اش را کاشته است: اقتصاد ورشکسته، اعتماد فرسوده‌ی مردم، و دیپلماسی تهاجمی که دشمنان را متحد کرده است.
نتیجه‌گیری: جمهوری اسلامی در آینه‌ی تاریخ
تاریخ به حاکمیت‌هایی که توهم بازدارندگی را جایگزین واقع‌بینی کردند، رحم نکرده است. اتحاد شوروی با زرادخانه‌ی اتمی‌اش فروپاشید، زیرا نتوانست دروغ‌های خود به مردمش را جاودانه کند. جمهوری اسلامی نیز امروز در مسیر همان پرتگاه است. ترور سلیمانی تنها آغاز موجی بود که اکنون به دیوارهای بلندتر می‌رسد. آمریکا و اسرائیل نه با موشک، که با افشای پوچی شعارهای حاکمیت، آن را به سوی مرگ تدریجی می‌رانند.

سوال آخر این نیست که "آیا فروپاشی رخ می‌دهد؟"، بلکه "آیا کسی حاضر است برای نجات ایران، صدای این فروپاشی را به فریاد تبدیل کند؟"https://t.me/hamidasefichannel2
Shown 1 - 24 of 57
Log in to unlock more functionality.