Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
شعر پارسی avatar

شعر پارسی

هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...
فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1
تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486

@ShearZii
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verified
Trust
Not trusted
LocationІран
LanguageOther
Channel creation dateFeb 06, 2025
Added to TGlist
Nov 25, 2024

Latest posts in group "شعر پارسی"

آبها آیینهٔ سرو خرامان تواَند
بادها مشاطهٔ زلف پریشان تواَند

شب‌نشینان عاشق افسانه‌های زلف تو
صبح خیزان واله چاک گریبان تواَند

صائب تبریزی / شـــعر پرسی
از ما سراغ منزل آسودگی مجو
چون باد، عمر ما به تکاپو گذشته است

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
زمانِ خوش‌دلی دریاب و دُر یاب
که دائم در صدف گوهر نباشد

حافظ / شـــعر پارسی
ای غذای جان مستم نام تو
چشم و عقلم روشن از ایام تو

مولانا / شـــعر پارسی
شدم از درس گریزان و به عشقت مشغول
بین این دو چه کنم نقطه‌ی پیوند نبود

کاظم بهمنی / شـــعر پارسی
منم آن شکسته‌ سازی، که توام نمی‌نوازی
چه فغان کنم ز دستی، که گسسته تار ما را

سیمین بهبهانی / شـــعر پارسی
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم

گر قصد جفا داری اینَک من و اینَک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم

بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
مِن‌بَعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم

سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی‌فایده می‌بیزم

در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد
تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم

مجنون رخ لیلی چون قیس بنی‌عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم

با یاد تو گر سعدی در شعر نمی‌گنجد
چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم

سعدی / شـــعر پارسی
نیست درمان مردمِ کج‌بحث را جز خامُشی
ماهیِ لب‌بسته خون در دل کند قلاب را

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
Deleted10.04.202508:36
Reposted from:
Channel VIP avatar
Channel VIP
💎💎💎

⚪️«مرجع کانال های ناب و مفید تلگرامی + از علم
تا هنر و سیاست»


🔘درخواست عضویت در تبادلات

🆔 @tabadolat_derakhshan
اهل معنی از حوادث مست خواب راحتند
شور موج بحر درگوش صدف افسانه است

بیدل دهلوی / شـــعر پارسی
بالا نکرده ساعد او را حیا هنوز
بیعت نکرده است به دستش حنا هنوز

آواز عندلیب به گوشش نخورده است
برگرد او نگشته نسیم صبا هنوز

در غنچه است جلوه گلزار شو خیش
دستش گلی نچیده ز رنگ حنا هنوز

گل عیب بیوفایی خود را علاج کرد
نشنیده است عهد تو بوی وفا هنوز

صدبار چین ابروی او داد رخصتم
من سر نمی کشم ز کمند وفا هنوز

ای دیده از غبار ره او چه دیده ای
در پرده است خاصیت توتیا هنوز

صائب هزار قاصد یأس آمد و گذشت
چون برق می پرد به رهش چشم ما هنوز

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
اگر به دولت برسی مست نگردی، مردی
گر به ذلت برسی، پست نگردی، مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوس‌اند
گر تو بازیچه‌ این دست نگردی، مردی

بدرالدین جامی / شـــعر پارسی
فراق را دلی از سنگ سختتر باید
مرا دلیست که با شوق بر نمی‌آید

هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
بیا و گر همه دشنام می‌دهی شاید

اگر چه هر چه جهانت به دل خریدارند
منت به جان بخرم تا کسی نیفزاید

بکش چنان که توانی که بنده را نرسد
خلاف آن چه خداوندگار فرماید

نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس
که مرده را به نسیمت روان بیاساید

مپرس کشته شمشیر عشق را چونی
چنان که هر که ببیند بر او ببخشاید

پدر که چون تو جگرگوشه از خدا می‌خواست
خبر نداشت که دیگر چه فتنه می‌زاید

توانگرا در رحمت به روی درویشان
مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید

به خون سعدی اگر تشنه‌ای حلالت باد
تو دیر زی که مرا عمر خود نمی‌پاید

سعدی / شـــعر پارسی

Records

25.11.202423:59
89.1KSubscribers
04.02.202523:59
0Citation index
08.02.202523:59
1KAverage views per post
10.02.202508:36
907Average views per ad post
19.04.202523:59
5.32%ER
08.02.202523:59
1.34%ERR

Popular posts شعر پارسی

24.03.202518:25
سر‌ِ افعی و سرِ شیخ بکوبید به سنگ،
که در آن زهر و در این اوهام است

از درِ خانۀ زاهد گذری؟؟ وا پس رو
که به هرجایی از این کوچه نهی‌ پا، دام است!

عارف قزوینی / شـــعر پارسی
از ما سراغ منزل آسودگی مجو
چون باد، عمر ما به تکاپو گذشته است

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
یا رب ز بادِ فتنه نگه دار خاک پارس
چندان که خاک را بُوَد و باد را بقا

سعدی / شـــعر پارسی
29.03.202511:34
گفتم همیشه فکر وصال تو می‌کنم
در خنده شد که این همه فکر محال چیست؟

هلالی / شـــعر پارسی
زین گلستان عاقبت چون باد می‌باید گذشت
بر درختی هر زمان چون تاک پیچیدن چرا؟

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
31.03.202521:57
ﺯ ﺧﺸﮏ ﺳﺎﻝ ﭼﻪ ﺗﺮﺳﯽ!
ﮐﻪ ﺳﺪ ﺑﺴﯽ ﺑﺴﺘﻨﺪ:
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﺏ،
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻧﻮﺭ
ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻭﺍﺯ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﻮﺭ ...
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺴﺮﺕ،
ﺑﻪ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﮒ ﺭﺧﺼﺘﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﺷﻘﻪ ﯼ ﺳﺮﻭ ﻭ ﻗﻤﺮﯼ ﻭ ﻻﻟﻪ
ﺳﺮﻭﺩﻫﺎ ﺑﺴﺮﺍﯾﻨﺪ ﮊﺭﻑ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ
ﺯﻻﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﺏ .
ﺗﻮ ﺧﺎﻣﺸﯽ، ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ؟
ﺗﻮ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ، ﮐﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ؟
ﮐﻪ ﺑﺮ ﻧﻬﺎﻟﮏ ﺑﯽ ﺑﺮﮒ ﻣﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ؟

ﺷﻔﯿﻌﯽ‌ﮐﺪﮐﻨﯽ / شـــعر پارسی
26.03.202516:34
تا درین زندان فانی زندگانی باشدت
کنج عزلت گیر تا گنج معانی باشدت

این جهان را ترک کن تا چون گذشتی زین جهان
این جهانت گر نباشد آن جهانی باشدت

کام و ناکام این زمان در کام خود درهم شکن
تا به کام خویش فردا کامرانی باشدت

روزکی چندی چو مردان صبر کن در رنج و غم
تا که بعداز رنج گنج شایگانی باشدت

روی خود را زعفرانی کن به بیداری شب
تا به روز حشر روی ارغوانی باشدت

گر به ترک عالم فانی بگویی مردوار
عالم باقی و ذوق جاودانی باشدت

صبحدم درهای دولتخانه‌ها بگشاده‌اند
عرضه کن گر آن زمان راز نهانی باشدت

تا کی از بی حاصلی ای پیرمرد بچه طبع
در هوای نفس مستی و گرانی باشدت

از تن تو کی شود این نفس سگ سیرت برون
تا به صورت خانهٔ تن استخوانی باشدت

گر توانی کشت این سگ را به شمشیر ادب
زان پس ار تو دولتی جویی نشانی باشدت

گر بمیری در میان زندگی عطاروار
چون درآید مرگ عین زندگانی باشدت

عطار / شـــعر پارسی
لعبت شیرین اگر تُرُش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا

سعدی / شـــعر پارسی
از می عشقت چنان مستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا

مولانا / شـــعر پارسی
متکلّم را تا کسی عيب نگيرد سخنش صلاح نپذيرد.

مشو غرّه بر حُسنِ گفتارِ خويش
به تحسينِ نادان و پندارِ خويش
 

سعدی / شـــعر پارسی
28.03.202512:21
کُشته‌ی دشمن چه غم دارد؟ که دشمن، دشمن است
گریه بر آن کُشته باید کرد، کاو را یار کُشت

حیدر یغما / شـــعر پارسی
26.03.202511:34
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
اگر به دولت برسی مست نگردی، مردی
گر به ذلت برسی، پست نگردی، مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوس‌اند
گر تو بازیچه‌ این دست نگردی، مردی

بدرالدین جامی / شـــعر پارسی
29.03.202514:39
نیامد سروِ من بیرون که بر گِردِ سرش گردم
به سانِ گرد باد از غم به خود پیچیدم و رفتم

وحشی بافقی / شـــعر پارسی
چون قومِ فرومایه مقامی به کف آرند
دزدان و شروران همه در کار گمارند

با قاضی و با حاکم و با شحنه بسازند
از خانه بدزدند و به بیگانه سپارند

امیر پورحاجی / شـــعر پارسی
Log in to unlock more functionality.