Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
زنان و مسائل اجتماعی ایران avatar

زنان و مسائل اجتماعی ایران

نوشته‌های زنی جامعه‌شناسی خوانده درباره زنان، خانواده و جامعه.
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verified
Trust
Not trusted
Location
LanguageOther
Channel creation dateDec 02, 2024
Added to TGlist
Mar 25, 2025

Records

26.03.202523:59
519Subscribers
26.03.202513:58
100Citation index
06.01.202523:59
1.8KAverage views per post
22.04.202510:16
0Average views per ad post
26.03.202513:58
8.33%ER
20.03.202513:58
32.50%ERR

Popular posts زنان و مسائل اجتماعی ایران

25.03.202500:39
وقت‌های زیادی تلاش می‌کنم تا مسیرم از خوش‌بینی و امیدواری محض را کج کنم و خودم را هر طور شده، به سمتِ واقع‌بینی ببرم. واقع‌بینی اگرچه آن خوشی و امیدِ همیشگی به «شدن» و «توانستن» را در خودش ندارد، اما همراه با آسودگی است و ادامه مسیر را کم‌رنج می‌کند.

«سالِ سختی خواهد بود». این را نه فقط من، که آدم‌حسابی‌های زیادی هم گفته‌اند با ابراز امیدواری به این‌که کاش اشتباه کنند و قصه، طور دیگری رقم بخورد. از قدیم گفته‌اند سالی که نکوست از بهارش پیداست و سالِ نکویِ در پیشِ رو با آن قیمت دلار، حوادث و اتفاقات خاورمیانه، بلندشدن صدایِ قومیت‌گرایی به‌شکل تازه و... نشان می‌دهد که باید کفش‌های آهنی‌مان را بیرون بکشیم و زره فولادی به جان و تن‌مان بپوشانیم تا تاب بیاوریم.

ما از این بهار و سال و ربع قرن و سده و زمانه هم می‌گذریم؛ همان‌طور که پیشینیان ما گذر کرده‌اند. حداقل تاریخ ایران نشان می‌دهد که ما از چه گردنه‌های صعب‌العبوری گذشته‌ایم و نفس‌تازه‌کردن‌هایمان چه کوتاه و رنج‌های فردی و اجتماعی‌مان چه پرشمار بوده است.

حالا که دارم این نوشته را می‌نویسم، بنا ندارم روضه بخوانم در بهاری که نسیم و بارانش دارد تمام رخوت و کرختی یک‌ساله را از ما می‌گیرد و جای آن تردی و تازگی برای شروع کردن می‌نشاند.
روز اول سال، دوست عزیزی، نوشته‌ای فرستاد از مجتبی لشکربلوکی با عنوان ۴ پیشنهاد غم‌انگیز برای سال ۱۴۰۴:
- تاب آوری روانی خود و دیگران را افزایش دهید!
- تاب آوری مالی خود را تضمین کنید!
- دگردوستی اقتصادی را جدی بگیرید!
- توسعه مهارتی رو فراموش نکنید!
در همان مقدمه نوشته هم به این اشاره کرده‌اند نباید به بهانه امیدوار نگه داشتن خود و دیگران، حقایق را کتمان کرد. اما بدبینی نباید منجر به فلج شدن شود، بلکه باید منجر به کنش، ابتکار و خلاقیت شود.

شاید اصلِ حرف من هم در این نوشته، همین باشد؛ اگر بتوانم از گفتنِ آن بربیایم: در سالِ سخت، باید نسخه خودمان را برایِ دوام‌آوردن و تاب‌آوری پیدا کنیم. شاید این نسخه مطلوب برای همه ما، پیدا کردنِ مهم‌ترین چیزی باشد که توی هر شرایطی، لحظه‌ای از فکر و ذهنِ ما جُم نخورد و با وجود بی‌اعتنایی ما، با سرسختی ماند و دوام آورد تا ما روزی به آن برگردیم.
این چیزِ مهم شاید که دغدغه‌ای اجتماعی باشد از جنس تلاش برای رویارویی با مهاجرستیزی، یا کم‌کردن اضافه‌وزن با ورزش و رژیم، یا اصلا جمع‌کردن دوباره تمبر و پاکت نامه به سیاقِ دوران کودکی که عادت داشتیم به جمع‌کردن چیزهای مطلوب از پوست شکلات گرفته تا کارت فوتبالیست‌ها.
این چیزِ مهم قرار نیست حتما نجات‌دهنده دنیا و اجتماعی بزرگ باشد، اما قرار است خودِ ما را از ملال و رنج نجات بدهد.

لابه‌لای همه دل‌مشغولی‌ها و آشفتگی‌های ذهنی، این «چیزِ مهم»، این «آنِ ترغیب‌کننده به ادامه‌دادن» وقت‌های زیادی درخشیده و خودش را نشان‌مان داده است. کافی‌ست این روزها از هیاهو نجاتش بدهیم، سروشکل‌دارش کنیم و برایش کاری کنیم.
استادی داشتیم که همیشه می‌گفت اگر چیزی را دوست دارید یا اگر چیزی برایتان مهم است، باید برایش کاری کنید. چه می‌دانم، یک وبلاگ بسازید و درباره‌اش بنویسید. ستون روزنامه‌ای را از آنِ خودتان کنید یا چندنفر را مجاب کنید تا قانع شوند برای انجام کاری. یا چه می‌دانم اگر دوست ندارید اینجا بمانید، چمدان‌تان را ببندید و در سریع‌ترین زمان ممکن خودتان را به مقصد دوست‌داشتنی‌تان برسانید. این کاری انجام دادن برای چیزی که مهم است یا دوستش دارید، می‌تواند از هر جنسی باشد؛ فقط باید انجامش بدهید.


لپ‌تاپم را مرتب کرده‌ام. پوشه پوشه. همه آن چیزهایی که باید برایشان کاری کنم، حالا توی پنج پوشه جلوی چشمم، خودشان را نشان می‌دهند. اسم پوشه اول را گذاشته‌ام «ش.م.ر». ادای دینی به مردان و زنان جنگ. به‌عنوان اولین چیزی که باید به جایی برسانم. بعدی پوشه سندهای وقفی که آرزوهای دور و درازی دارم برایشان. مثل یک مادر که آرزوی دانشگاه یا دامادی و عروس شدن بچه‌اش را. این‌طور چیزی است برایم این پروژه و کتاب. و پوشه‌های دیگر با عنوان‌های خودشان که برایم زیادی مهم‌اند و باید کاری برایشان کنم.

از قول چارلز بوکوفسکی -شاعر و نویسنده آمریکایی- می‌خواندم:
«آنچه را عاشقانه دوست می‌داری، بیاب و بگذار تو را بکُشد. بگذار خالی‌ات کند، از هرچه هستی. بگذار بر شانه‌هایت بچسبد، سنگینت کند، به سوی یک پوچی تدریجی. بگذار بُکُشدت و باقیمانده‌ات را ببلعد. زیرا هر چیزی تو را خواهد کشت، دیر یا زود. اما چه بهتر که آنچه دوست می‌داری، بکشدت.»

همین!

.
25.03.202518:07
تاریخ فراموش شده: کنیزان

۲۵ مارس روز بین‌المللی قربانیان بردگی و تجارت برده است، عمده بردگان از آفریقا به قاره آمریکا برده می‌شدند تا در مزارع به کار گرفته شوند ولی بسیاری نمی‌دانند که ایران و کشورهای عربی نیز تا اواخر قرن نوزدهم سهمی ولو کوچک از تجارت بردگان آفریقا داشتند. در ایران عصر قاجار، نظام برده‌داری همچنان پابرجا بود (با تصویب قانون اساسی مشروطه، برده‌داری رسماً ملغی شد) و گروهی از افراد، در پایین‌ترین جایگاه اجتماعی و محروم از حق آزادی، به عنوان غلام و کنیز روزگار می‌گذراندند.

چرا لازم است تاریخ را مرور ‌کنیم؟ تا بر زندگی فرودستان و فراموش‌شدگان نوری بیاندازیم و به خاطر داشته باشیم بخشی از فرهنگ زن‌ستیزانه امروزی در کشورهای اسلامی حاصل حدود دو هزار سال برده‌داری است زیرا رفتار با زنان آزاد تفاوت چندانی با زنان برده (کنیزان) نداشت و هنوز مطلوب بسیاری از مردان درباره ازدواج، کنیزداری است و ... پس به این بهانه وضعیت کنیزان را در عصر قاجار مرور می‌کنیم:

تا قبل از جنگ‌های ایران و روس، نوجوانان به عنوان غلام و کنیز از منطقه قفقاز ربوده یا اسیر می‌شدند اما پس از سلطه روس‌ها بر این منطقه و پایان دادن به بردگی اتباع‌شان، بردگان سیاه‌پوست از آفریقا وارد می‌شدند. تجار عرب این برده‌‏ها را عمدتا در بندر زنگبار می‌خریدند و به خاورمیانه انتقال می‌‏دادند. خلیج‌فارس و به‌خصوص بوشهر پایگاه تجارت بردگان بود، هر سال چند کاروان از بردگان به شیراز آورده می‌شد و در کاروانسرایی مخصوص به فروش می‌رسیدند. بردگان سیاه با آب‌وهوای مناطق سرد ایران چندان سازگار نبودند و نرخ مرگ‌ومیر بالایی داشتند.

«بر اساس آمار نجم‌الملک از جمعیت تهران در سال ۱۲۸۶ ه.ق، جمعیت شهر حدود ۱۵۰ هزار نفر بود که از این میان، ۲۵۰۰ نفر کنیز سیاه بودند. کنیزان معمولاً خدمتکار بودند اما غالباً کنیزی که باهوش و زیبا بود، به همخوابگی اربابش درمی‌آمد. زمانی که کنیز، فرزندی برای اربابش به دنیا می‌آورد، احترام می‌یافت و بعدتر از سهم‌الارث فرزندش آزاد می‌شد. این کنیزان که اصطلاحا «أم الولد» خوانده می‌شدند، بیش از زنان آزاد، به موقعیت فرزند خود وابسته باقی می‌ماندند.

کنیزی که به همبستری اربابش در می‌آمد، هدف حسادت و اذیت همسر ارباب قرار می‌گرفت. مارتین (۱۳۸۷) در اسناد انگلیسی‌ها به سال ۱۳۱۰ ه.ق از کنیزی به نام حلیمه یاد می‌کند که زن ارباب اولش بدون اطلاع شوهرش، حلیمه را فروخته بود و بعد زن ارباب دوم به اتفاق خواهر و مادرش او را کتک می‌‏زدند. اعتمادالسلطنه نیز در خاطرات سال ۱۳۱۲ ه.ق از ماجرایی یاد می‌کند که دو کنیز در یک خانه اشرافی همزمان باردار شده بودند، زنان خانواده یکی از آنها را با خوراندن دارو، مجبور به سقط جنین کردند اما کنیز دیگر که می‌خواست فرزندش را نگه دارد و از مزایای آن بهره‌مند شود، به خانه یک روحانی پناه برد و امان یافت.

در مورد دیگری دختر عبدالمجیدخان به بهانه رابطه پنهانی شوهرش با یکی از کنیزهای اندرونی دستور داد کنیز را سر ببرند و بر سر سفره شام شوهر قرار دهند، مرد پس از برداشتن سرپوش و مشاهده سر بریده، از ترس بیهوش شد و جان باخت. البته کنیزان در این منازعات خانگی، همیشه دست پایین را داشتند؛ در اسناد قاجار فقط یک جا اشاره شده که «کنیزی برای آن که از زن رسمی ‌اربابش انتقام بگیرد، بچه کوچک او را با تریاک مسموم کرد. دکتر توانست بچه را نجات دهد. کنیز را به فلک بستند و از خانه بیرون کردند».(پولاک، ۱۳۶۸)

اربابان می‌توانستند طبق دستورات دین اسلام، بردگان را آزاد کنند اما ویلس خاطرنشان می‌سازد که «به ندرت دیده شده است که غلامی پس از چند سال خدمت آزاد شود.» بردگان، راه دشواری برای برگشتن به وطن داشتند، چون سفرهای دریایی به شرق افریقا بسیار مشکل بود. پولاک نیز تایید می‌کند که «کنیزان و غلامانی که بدون «آزادی نامه» رانده می‌شدند، به زحمت ممکن بود برای خود جایی یا کاری پیدا کنند، زیرا طبیعی بود همه فکر کنند لابد عمل خلافی باعث مرخص کردن آنها شده است و محکوم بودند به اینکه با تکدی روزگار بگذرانند.

متاسفانه در مورد کنیزان آزاد شده این احتمال وجود داشت که دوباره اسیر و فروخته شوند: « بهرزین زنی حبشی بود که در سال ۱۳۰۹ به انگلیسی‌‏ها پناه آورد قبل‌تر به علت مرگ ارباب خود آزاد شده بود، اما چون فاقد مدرک کتبی بود، دوباره به اسارت درآمد. دختر جوان دیگری به نام محبوب، در مینو (میناب) ربوده و در بوشهر به مبلغ ۳۰ تومان به مردی عطار فروخته شد که با او بدرفتاری می‌کرد. شیخ علی دمستانی، یکی از مجتهدین بوشهر، از وضع او با اطلاع شد و با او ملاقات کرد اما نشانی از بستگان دختر نبود تا به آنجا فرستاده شود». (مارتین، ۱۳۸۷).

به نقل از مقاله «زن، خانواده و نظم جنسیتی» نوشته فاطمه موسوی ویایه، از کتاب تاریخ اجتماعی زنان در عصر قاجار، نشر ثالث، ۱۴۰۰.

@womensocialproblemsofIran
Log in to unlock more functionality.