15.04.202521:15
میخواستم بدنت را در باد...
میخواستم پیراهنم را بر تن تو...
میخواستم برای پرندههای گلویت...
میخواستم برای بوسیدن بین دو کتفت...
میخواستم تا تو...
میخواستم با تو...
ای قصهی نیمهکاره عزیز که در قلب تاریک من زندگی میکنی، کاش میدانستی چقدر دلم میخواهد برای تو...
@hamid59salimi
شب بخیر ❤️
میخواستم پیراهنم را بر تن تو...
میخواستم برای پرندههای گلویت...
میخواستم برای بوسیدن بین دو کتفت...
میخواستم تا تو...
میخواستم با تو...
ای قصهی نیمهکاره عزیز که در قلب تاریک من زندگی میکنی، کاش میدانستی چقدر دلم میخواهد برای تو...
@hamid59salimi
شب بخیر ❤️
03.04.202520:30
لابد به گوش تو هم رسیده کسی که همیشه از خودش به تو فرار میکرد، بعد از تو با خودش کنار آمد. لابد فهمیدهای آدم حتی به جهنم هم عادت میکند.
@hamid59salimi
و شب بخیر ❤️
@hamid59salimi
و شب بخیر ❤️
01.04.202520:37
شب بخیر❤️
30.03.202520:34
چیزهای خیلی ساده دردهای خیلی پیچیده را یادآوری میکنند.
@hamid59salimi
شب بخیر ❤️
@hamid59salimi
شب بخیر ❤️
29.03.202501:47
So bury me in the kitchen
Bury me in the stones
Oh, bury me everywhere you go
In the shadows of the hallway
Oh, for we do no longer know
What we can no longer hold
On days like these our heads fill up with smoke
And our memories grow old...
@hamid59salimi
@alivaali_89
Bury me in the stones
Oh, bury me everywhere you go
In the shadows of the hallway
Oh, for we do no longer know
What we can no longer hold
On days like these our heads fill up with smoke
And our memories grow old...
@hamid59salimi
@alivaali_89
09.03.202512:33
.
زنی که امروز سرخ پوشیده و موهایش قرمز است، از سماعی در خون خود برمیگردد. سنگسار شد، گاهی با سنگ شرع، گاهی با کلوخ عرف، و گاهی با استخوان کلمات هرز. جنگجوی خردمند جنگهای نامرئی که دهها سال است برای بدیهبات میجنگد، و هنوز هم نامش با پسوندهای کریه دشنامی است در جنون مردان خیابان.
برای من هم کاری ندارد شعروارهای بنویسم و زن را به اندامش تقلیل بدهم و برای بار هزارم قصهی کشف آتش در بستر سرد تنهایی را بازگو کنم. اما اجازه بدهید حالا دیگر با ریش سفید در حاشیهی خیابان بایستم و زنان را نگاه کنم که مغرور و سربلند یا مأیوس و گمشده سراسر شهر در جستجوی بهشتند، یا در آرزویی راهی برای تحمل جهنم.
بله، اوضاع زنان بهتر شده، اما کاغذدیواری کردن خرابه آن را بدل به خانه نخواهدکرد. هنوز حقوق اولیهی زنان به صورت قانونی نقض میشود، زنکشی و خشونت خانگی و قتل ناموسی واژههای روزمرهاند، و هیچجای اخبار از زنانی که روح خود را در قربانگاه اجبار ذبح میکنند حرف زده نمیشود. امسال میخواهم همینها را بگویم. میخواهم بگویم مادرم هنوز از گفتن نظرش در بحث خانوادگی میترسد. میخواهم بگویم پانزده سال بعد از طلاقم، آدمها هنوز دربارهی زندگی همسر سابقم سوال میکنند. بله، میخواهم بگویم دختران کارگاههای آموزشی من در جنگی مهیب با خانواده و خیابان زخمی و خونریزند. بله، امسال میخواهم اینها را بگویم. میخواهم بگویم از این بیابان وحشت تا اولین آبادی راهی دراز در پیش است.
رابطهی من و زن ایرانی، سالهاست دوری و دوستی است. اما در این کلمات، میخواهم بگوبم من جنگ شما را میبینم و تحسین میکنم و دارم یاد میگیرم به غفلت برابر شما نایستادهباشم. نامت بلند باد زن، و امیدوارم شهر یاد بگیرد به تو احترام بگذارد، به تو که هر ثانیه در جنگی هولناک گرفتاری.
همین.
#حمیدسلیمی
به بهانهی #روز_جهانی_زن گرچه با مناسبتها مخالفم.
@hamid59salimi
زنی که امروز سرخ پوشیده و موهایش قرمز است، از سماعی در خون خود برمیگردد. سنگسار شد، گاهی با سنگ شرع، گاهی با کلوخ عرف، و گاهی با استخوان کلمات هرز. جنگجوی خردمند جنگهای نامرئی که دهها سال است برای بدیهبات میجنگد، و هنوز هم نامش با پسوندهای کریه دشنامی است در جنون مردان خیابان.
برای من هم کاری ندارد شعروارهای بنویسم و زن را به اندامش تقلیل بدهم و برای بار هزارم قصهی کشف آتش در بستر سرد تنهایی را بازگو کنم. اما اجازه بدهید حالا دیگر با ریش سفید در حاشیهی خیابان بایستم و زنان را نگاه کنم که مغرور و سربلند یا مأیوس و گمشده سراسر شهر در جستجوی بهشتند، یا در آرزویی راهی برای تحمل جهنم.
بله، اوضاع زنان بهتر شده، اما کاغذدیواری کردن خرابه آن را بدل به خانه نخواهدکرد. هنوز حقوق اولیهی زنان به صورت قانونی نقض میشود، زنکشی و خشونت خانگی و قتل ناموسی واژههای روزمرهاند، و هیچجای اخبار از زنانی که روح خود را در قربانگاه اجبار ذبح میکنند حرف زده نمیشود. امسال میخواهم همینها را بگویم. میخواهم بگویم مادرم هنوز از گفتن نظرش در بحث خانوادگی میترسد. میخواهم بگویم پانزده سال بعد از طلاقم، آدمها هنوز دربارهی زندگی همسر سابقم سوال میکنند. بله، میخواهم بگویم دختران کارگاههای آموزشی من در جنگی مهیب با خانواده و خیابان زخمی و خونریزند. بله، امسال میخواهم اینها را بگویم. میخواهم بگویم از این بیابان وحشت تا اولین آبادی راهی دراز در پیش است.
رابطهی من و زن ایرانی، سالهاست دوری و دوستی است. اما در این کلمات، میخواهم بگوبم من جنگ شما را میبینم و تحسین میکنم و دارم یاد میگیرم به غفلت برابر شما نایستادهباشم. نامت بلند باد زن، و امیدوارم شهر یاد بگیرد به تو احترام بگذارد، به تو که هر ثانیه در جنگی هولناک گرفتاری.
همین.
#حمیدسلیمی
به بهانهی #روز_جهانی_زن گرچه با مناسبتها مخالفم.
@hamid59salimi
15.04.202507:53
یاد گرفتن درد است. بیماری درد است. عشق درد است. خواستن درد است. پیر شدن درد است. مردن درد است. داشتن درد است. نداشتن درد است. دیدن و ندیدن آدمها درد است. آویختن به زندگی درد است.
شراب خام/اسماعیل فصیح
@hamid59salimi
شراب خام/اسماعیل فصیح
@hamid59salimi
03.04.202519:46
غریبهی دلخواه، به یاد بیاور باد را به بوسیدن موهایت آوردم، و از تمام شهرها به تو برگشتم، و نامت را مثل تعویذ به تمام ابرها آویختم تا خورشید چشم نخورد. مرا به یاد بیاور پرنده، مرا که درخت زندهای بودم.
تو نجوای ستارگان بودی با برکههای کوهستان، و بلد بودی طوری مرا ببوسی که گویی برای رامکردن شیاطین قلبم فرستاده شدهای. ای تنیترین غریبه که نبودنت تمام بودنها را سوزاند.
برهنه در تخت، بالابلند در خیابان، رقصنده زیر برف، خندان در مراسم تدفین، گریان روی کاناپه وقت تماشای بدترین فیلم دنیا، من تو را در تمام احوالت شعر کردهام. تو را، ای غیاب قدیمی که دستم همیشه هوس کمرت را دارد.
سپید پوشیدهای و برایش میرقصی. سیاه پوشیده و برایت میرقصد.سپید مثل موهایم، سیاه مثل شبهایم.
و از تمام شعرها همین فقط مانده: خوب است که دوری و نمیتوانم دوباره غمگینت کنم.
پریزاد، آیا امشب به خواب من خواهیآمد، با کلمات و بازوانت؟ آیا مرا با بوسهای به دنیای زندگان برمیگردانی؟ نه. تو رفتهای، و این کودک گمشده باید باور کند او را عمدا در بازار گم کردهاند. باید دست بردارد و بفهمد صدای گریهاش از این دالان تاریک بیرون نخواهدرفت.
دارم قصهای مینویسم دربارهی تو، دربارهی کسی که رفتنش شکستم داد، بدون اینکه از شعرهایم به خانهام آمدهباشد. و امیدوارم هرگز یادت نرود تو از تمام قصهها زیباتری، حتی اگر آنقدر پیر شدم که فراموش کردم یادت بیاورم.
حالا دیگر کفن را ببند و برو، خسته میخواهد بخوابد.
همین.
#حمیدسلیمی
@hamid59salimi
تو نجوای ستارگان بودی با برکههای کوهستان، و بلد بودی طوری مرا ببوسی که گویی برای رامکردن شیاطین قلبم فرستاده شدهای. ای تنیترین غریبه که نبودنت تمام بودنها را سوزاند.
برهنه در تخت، بالابلند در خیابان، رقصنده زیر برف، خندان در مراسم تدفین، گریان روی کاناپه وقت تماشای بدترین فیلم دنیا، من تو را در تمام احوالت شعر کردهام. تو را، ای غیاب قدیمی که دستم همیشه هوس کمرت را دارد.
سپید پوشیدهای و برایش میرقصی. سیاه پوشیده و برایت میرقصد.سپید مثل موهایم، سیاه مثل شبهایم.
و از تمام شعرها همین فقط مانده: خوب است که دوری و نمیتوانم دوباره غمگینت کنم.
پریزاد، آیا امشب به خواب من خواهیآمد، با کلمات و بازوانت؟ آیا مرا با بوسهای به دنیای زندگان برمیگردانی؟ نه. تو رفتهای، و این کودک گمشده باید باور کند او را عمدا در بازار گم کردهاند. باید دست بردارد و بفهمد صدای گریهاش از این دالان تاریک بیرون نخواهدرفت.
دارم قصهای مینویسم دربارهی تو، دربارهی کسی که رفتنش شکستم داد، بدون اینکه از شعرهایم به خانهام آمدهباشد. و امیدوارم هرگز یادت نرود تو از تمام قصهها زیباتری، حتی اگر آنقدر پیر شدم که فراموش کردم یادت بیاورم.
حالا دیگر کفن را ببند و برو، خسته میخواهد بخوابد.
همین.
#حمیدسلیمی
@hamid59salimi
01.04.202509:05
من مث خیلیها یه "مرز تحمل" دربارهی رفتار آدمهای اطرافم دارم. از اونکه رد میشم، واکنشی نشون نمیدم فقط آدمی که من رو به اونجا رسونده دیگه برام مث قبل نیست. و این وضعیت برام برگشتناپذیره.
اینروزها اطرافم پر از آدماییه که نمیدونن دیگه برام مث قبل نیستن...
همین.
@hamid59salimi
اینروزها اطرافم پر از آدماییه که نمیدونن دیگه برام مث قبل نیستن...
همین.
@hamid59salimi
30.03.202505:57
دوره تمرین داستان کوتاه
میانی (تمربن دوره پیشرفته)
مدرس: حمید سلیمی
داستانخوانی، بررسی داستانها
و مرور ارکان داستان کوتاه
چهار جلسه/ سهشنبهها از ساعت ۱۸/ عمارت ژرفا
حضوری یا غیرحضوری
از سهشنبه ۱۹ فروردین
یکمیلیون و دویستهزارتومان
پیشنیاز: تسلط نسبی به داستاننویسی
اگر دوره پیشرفته را کنار ما نبودهاید، لازم است برای تعیین سطح یک نمونه از داستانهای خود بفرستید.
ثبتنام: ۰۹۱۲۱۴۳۸۷۰۵
تماس، پیامک، واتساپ، تلگرام
به امید دیدار.
@hamid59salimi
میانی (تمربن دوره پیشرفته)
مدرس: حمید سلیمی
داستانخوانی، بررسی داستانها
و مرور ارکان داستان کوتاه
چهار جلسه/ سهشنبهها از ساعت ۱۸/ عمارت ژرفا
حضوری یا غیرحضوری
از سهشنبه ۱۹ فروردین
یکمیلیون و دویستهزارتومان
پیشنیاز: تسلط نسبی به داستاننویسی
اگر دوره پیشرفته را کنار ما نبودهاید، لازم است برای تعیین سطح یک نمونه از داستانهای خود بفرستید.
ثبتنام: ۰۹۱۲۱۴۳۸۷۰۵
تماس، پیامک، واتساپ، تلگرام
به امید دیدار.
@hamid59salimi
28.03.202520:31
شب بخیر ❤️
09.03.202510:24
هملت: خدايا، من مي توانستم در پوستهی بادام سرگردان باشم و خود را پادشاه فضای بیکران بدانم. حال که اینگونه نیست، رویاهای بدی میبینم.
هملت: ویلیام شکسپیر
@hamid59salimi
هملت: ویلیام شکسپیر
@hamid59salimi
14.04.202520:36
شب بخیر ❤️
02.04.202520:37
شب بخیر ❤️
31.03.202520:30
امشب با یک سگ دوست شدم. جلوی سوپرمارکت محل منتظر صاحبش بود. به نظرم آمد کمی هراسان و مضطرب است، کنارش ماندم و نوازشش کردم. زن زیبایی آمد و تشکر کرد و گفت سگش را دو هفته پیش در پارک کتک زدهاند و اولینبار است طفلک دوباره به خیابان آمده. بعد نشست و سگ را بغل کرد. لابد توهم زدهام که حس کردم چشمهای سگ از اضطراب خالی شد.
تو نسبتا خوشبختی سگ پیر. خیلیها بعد از کتکخوردن به خیابانها برنگشتند، و کسی را نداشتند که بداند باید بنشیند و بغلشان کند. تو نسبتا خوشبختی.
@hamid59salimi
شب بخیر ❤️
تو نسبتا خوشبختی سگ پیر. خیلیها بعد از کتکخوردن به خیابانها برنگشتند، و کسی را نداشتند که بداند باید بنشیند و بغلشان کند. تو نسبتا خوشبختی.
@hamid59salimi
شب بخیر ❤️
29.03.202520:42
شب بخیر ❤️
14.03.202520:49
و شب بخیر ❤️
08.03.202520:42
وایسادی داری به بچههای توی زمین بازی پارک نگاه میکنی و نمیدونی این آخرین روز از کودکیته...
@hamid59salimi
و شب بخیر ❤️
@hamid59salimi
و شب بخیر ❤️
14.04.202509:42
آهنگو انگار شهرهی فرانسه خونده 🦦
@hamid59salimi
@hamid59salimi
02.04.202510:52
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وز تار امید عمر ما پودی کو؟
چندین سر و پای نازنینان جهان
میسوزد و خاک میشود دودی کو؟
#خیام
@hamid59salimi
وز تار امید عمر ما پودی کو؟
چندین سر و پای نازنینان جهان
میسوزد و خاک میشود دودی کو؟
#خیام
@hamid59salimi
Could not access
the media content
the media content
31.03.202516:07
رابطهی سالم انسانی احتمالا تمامش همین است: یادگرفتن هنر جابجاشدن مدام برای محافظت از خود و دیگری. این که بلد باشی خودت را با ریتم معمولا مخرب زندگی و ریتم معمولا متفاوت کسی که برایت اهمیت دارد تطبیق بدهی، بدون اینکه از خودت یک مترسک بیهوده بسازی.
دونفره رقصیدن نیاز به دو نفر با شوق یکسان برای ماندن در همین لحظه دارد، همینجا، اکنون و حالا. کافیست از یاد نبری دیگری هم به اندازهی تو برای رسیدن به این مواجههی خوشایند راه رفته و آسیب دیده و گذر کرده. کافیست همهچیز را بدل به جستجویی کودکانه برای منافع خودت نکنی، و درک کنی تنها در همنوایی بدنها و چشمها و صداهاست که گریختن از جهنم ممکن میشود.
کاش وقتی جوان بودم کسی یادم میداد نبرد قلب با قلب برنده ندارد، لازم نیست همه دوستم داشتهباشند، و یک آغوش کوتاه دلخواه تسکین هزارسال تنهایی است.
همین.
#حمیدسلیمی
"تا حالا اونقدر از خودت دور بودی که صدای کسایی که دوستت دارن رو نشنوی؟"
#سوادرابطه
@hamid59salimi
دونفره رقصیدن نیاز به دو نفر با شوق یکسان برای ماندن در همین لحظه دارد، همینجا، اکنون و حالا. کافیست از یاد نبری دیگری هم به اندازهی تو برای رسیدن به این مواجههی خوشایند راه رفته و آسیب دیده و گذر کرده. کافیست همهچیز را بدل به جستجویی کودکانه برای منافع خودت نکنی، و درک کنی تنها در همنوایی بدنها و چشمها و صداهاست که گریختن از جهنم ممکن میشود.
کاش وقتی جوان بودم کسی یادم میداد نبرد قلب با قلب برنده ندارد، لازم نیست همه دوستم داشتهباشند، و یک آغوش کوتاه دلخواه تسکین هزارسال تنهایی است.
همین.
#حمیدسلیمی
"تا حالا اونقدر از خودت دور بودی که صدای کسایی که دوستت دارن رو نشنوی؟"
#سوادرابطه
@hamid59salimi
29.03.202515:18
به آسمان رفتیم، و به تنهاییها برگشتیم. بوسهها موقتند.
@hamid59salimi
@hamid59salimi
09.03.202520:31
و شب بخیر ❤️
07.03.202520:58
و شب بخیر ❤️
Shown 1 - 24 of 31
Log in to unlock more functionality.