Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
کاروند پارسی || محمودفتوحی‌رودمعجنی avatar

کاروند پارسی || محمودفتوحی‌رودمعجنی

محمود فتوحی رودمعجنی، دانش‌آموخته زبان و ادبیات فارسی.
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваны
Надзейнасць
Не надзейны
Размяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаБер 13, 2017
Дадана ў TGlist
Бер 26, 2025
Прыкрепленая група

Рэкорды

28.03.202523:59
3.6KПадпісчыкаў
26.01.202523:59
0Індэкс цытавання
30.04.202523:59
2.2KАхоп 1 паста
22.04.202512:30
0Ахоп рэкламнага паста
26.03.202523:59
8.18%ER
10.04.202517:46
61.39%ERR

Развіццё

Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

Папулярныя публікацыі کاروند پارسی || محمودفتوحی‌رودمعجنی

.

علیرضا ذکاوتی قراگوزلو


زادۀ ۱۰ مهر سال ۱۳۲۲ در همدان
درگذشته ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ در همدان

مرد بزرگی که بدون مدرک دیپلم، مراتب اعلای پژوهشگری و اندیشمندی را درنوردید و مرجع محققان شد. او امروز از جهان کلمات رخت برکشید.
از میان سی و اند جلد کتاب آن روان‌شاد این چند کتاب ارجمند را خوانده‌ام و از برخی مقالاتش نیز بهرۀ وافر برده‌ام.


- سیر تاریخی نقد ملاصدرا، نشر هستی نما ۱۳۸۶
- گزیدهٔ سبک هندی، علیرضا ذکاوتی قراگزلو، انتشارات نشر دانشگاهی ۱۳۷۳.
- جنبش نقطویه، علیرضا ذکاوتی قراگزلو، نشر ادیان قم
- ابوحیان توحیدی، علیرضا ذکاوتی قراگزلو، انتشارات طرح نو
- عمر خیام نیشابوری، علیرضا ذکاوتی قراگزلو، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۷
- جاحظ، علیرضا ذکاوتی قراگزلو، طرح نو ۱۳۷۹

نام و یادش ماندگار است.
27.03.202518:46
.
ایرانیان و رویای قرآن پارسی
دکتر محمود فتوحی، نشر سخن، ۱۴۰۳.

کتابی خواندنی، جدی و هدف‌دار با بحثی تازه و عالمانه و البته چالشی و بحث‌برانگیز؛ پژوهشی که بیشتر در حوزه‌ی تاریخ و ایران‌شناسی است تا ادبیات و زبان‌شناسی. کانون مرکزی کتاب ستیز و مقاومت فرهنگی_زبانی و هویت‌خواهی ایرانیان است پس از اسلام و در رقابت و تقابل با هویت عربی_اسلامی و متن مقدس و زبان عربی. به بیانی جسورانه‌تر هم‌آوردی معنویت و ادبیت ایرانی حتی با متن مقدس جهان اسلام. هرچند این کانون مرکزی و دال بنیادی آشکار نباشد و نویسنده تکرار نکرده باشد و بر لبه‌ی تیغ راه رفته باشد! لایه‌ی مورد بحث کتاب، یعنی زبان و متن ادبی، شیوه و وسیله و نمودگاهی بوده برای همان دال و کانون مرکزی یعنی ستیز و مقاوت فرهنگی_هویتی. کوششی که با فروپاشی ساسانیان آغاز شد و تاریخ و حیات ایران‌زمین، فرهنگ مردم و تلاش نخبگان آن را در همه‌ی سویه‌هایش حول محور خود شکل داد. بحثی که به استقلال ایران از جهان اسلام، حتی در شکل و انتخاب دین‌داری، انجامید و بخش مهمی از مطالعات ایرانی در دو سده‌ی گذشته را به خود اختصاص داده است.

کتاب در هفت فصل است که سه فصل اصلی درباره‌ی سه شاهکار ادب پارسی است که به متن مقدس/شبه مقدس تبدیل یا نزدیک شده‌اند یا توقع و تلقی از آنها چنین بوده: شاهنامه، مثنوی مولوی و دیوان حافظ. چهار فصل دیگر شامل: فصل پایانی نتیجه و جمع‌بندی، یک فصل بحث نظری و تعریف مفاهیم و اصطلاحات بحث ازجمله ابرمتن، شاهکار، متن ورجاوند، زاد و زیست ابرمتن، سرشت و سرگذشت ابرمتن، زبان و متن مقدس. یک فصل درباره‌ی تکاپو و تعالی زبان پارسی، رقابت و ستیز هویتی ایرانیان و تازیان و پارسی و عربی و دهقان‌ها و خراسان. یک فصل نیز درباره‌ی رویای وحی و متن مقدس پارسی با بررسی ترجمه‌های فارسی قرآن، آرای عطار، شمس تبریزی، نظامی، سنایی، ناصرخسرو و ایرانشهری، و ادعا و آرزوی آفرینش متن و سروده‌ای مقدس به پارسی.

کتاب خواندنی و پرکشش است و سرشار از داده‌های تاریخی و ادبی که البته می‌توانست کامل‌تر و شامل‌تر باشد به‌ویژه در بخش شاهنامه. بحث درباره شاهنامه و نقش و سهم فردوسی و تفاوت جدی آن با دیوان حافظ و مثنوی مولوی هم دشوار است هم پیچیده که هم در گنجایش کتاب نبوده و هم شاید در حوصله و تخصص نویسنده. چون تفاوت و پیچیدگی این متن به اسطوره، تاریخ و تاریخ‌نگاری بازمی‌گردد که ازاساس با دیگر شاهکارهای ادب پارسی متفاوت است. البته پرداختن به نقش شاهنامه در ایده‌ی این کتاب و نقد و گسترش آن یادداشتی جدا می‌طلبد که شاید بنویسم.

نکته‌ی دیگر نام کتاب است که غلط‌انداز است، هم واژه‌ی "رویا" و هم برجسته‌بودن عبارت "قرآن پارسی" در طرح و رنگی از تذهیب یا کاشی‌کاری معماری مساجد. این نام و تصویر بر جلد کتاب موضوع ترجمه‌ و تفسیر قرآن به فارسی و مشکلات آن را متبادر می‌کند.

بااین‌همه استاد فتوحی به‌خوبی از پس طرح بحث و پرسش و گشودن این زمینه برآمده و کار برای هم خود نویسنده و هم دیگران هموار و روشن شده، البته "دیگرانی" که همچون نویسنده و چه‌بسا بیشتر نگاه فراخ ایران‌‌شناسانه و هویتی داشته باشند نه فقط نگاهی از دریچه‌ی زبان و ادب پارسی.

زاگرس زند
فروردین ۱۴۰۳
@ShahnameAlborz
25.03.202505:29
هویت ایرانشهری رودکی سمرقندی
مجلۀ سمرقند، سال ۵
شمارۀ ۶ تابستان ۱۴۰۳


یک جوانان در ایران یا در تاجیکستان ممکن است بپرسد ابوعبدالله رودکی (ف ۳۲۹ قمری) که در دربار بخارای ازبکستان زیسته و در درۀ پنجکنت تاجیکستان زاده و آرمیده، چگونه پارسیگویان ایران و افغانستان امروز او را بخشی از هویت خود می‌دانند؟ این گره خوردگی هویتی میان چند کشور برای نسل امروز چگونه قابل توضیح است؟ پیوند این سه کشور تاجیکستان، ازبکستان، ایران با رودکی برچه بنیادی است و زآن‌سو پیوند رودکی با این هویتهای نوساخته چگونه قابل فهم است؟
این جستار می‌کوشد مناسبات هویتی رودکی و ایدۀ ایرانشهر را در قصیدۀ مشهور «مادر می» گزارش کند. وی برجسته‌ترین نامها و نشانه‌های ایرانشهری را در قصیدۀ «مادر می» به کار بسته است. خود را شاعر خراسان، ممدوحش را مهتر آزادگان و مایۀ تفاخر ایران می‌خواند. هر چهار نشانۀ برجسته (ایران، خراسان، آزادگان، دهقان) و ۲۴ نشانۀ دیگر ایرانشهری در قصیدۀ رودکی هرکدام بخشی از ساختار ایدۀ ایرانند. خراسان به مؤلفۀ سرزمینی تعلق دارد و آزادگان به پایگاه سیاسی و اجتماعی؛ و دهقان به ساختار اقتصادی و فرهنگی ایرانشهر.

#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
08.04.202507:09
از هوش مصنوعی خواستم که : این شعر [کمال سکون] را از نظر محتوا و تصویر و تخیل تحلیل کن.

کمال سکون

مگر که می‌شود از ازلُ
ذرّه تا زُحَل از تو بجُنبد
و تو خود هیچ نجنبیده باشی؟
چگونه می‌شود!

بگو نمی‌شود
که ذرات وجود را از عدم
به ماورایِ کمال برانی
و خود در صفتِ کمال
تا ابَد فرولمیده باشی

ایستَنده‌
ـ بر این صفت که تویی ـ
کمالِ سکون است.

آنجا که سیب‌های سرخِ رسیده
در کمالِ لطافت
می‌ریزند
چگونه می‌شود تو
شیرین
نریخته باشی!
بگو نمی‌شود!

فروردین 1397


ChatGPT said:
چه شعر زیبا و تأمل‌برانگیزی! این شعر با عنوان «کمال سکون» سرشار از مفاهیم فلسفی، تصویرهای خیال‌انگیز، و لحنی عارفانه و اندیشناک است. بیایید آن را از نظر محتوا، تصویرسازی، و تخیل بررسی کنیم:

🟩 محتوا (درون‌مایه)
درون‌مایه‌ی اصلی شعر، پارادوکسِ سکون و جنبش و نیز مسئله‌ی حضور خداوند یا مطلق در کائنات است. شاعر با زبانی فلسفی و اندکی عرفانی این سؤال را مطرح می‌کند که:

اگر همه‌چیز از او آغاز شده و با او ادامه یافته، چگونه ممکن است او خود نجنبد؟

چگونه ممکن است خالقی در نهایت کمال، خود از هر جنبشی تهی باشد، ولی هستی، با همه‌ی جنبش‌ها و لطافت‌هایش از او نشأت بگیرد؟

در ادامه، شاعر با نوعی استدلال احساسی و شهودی، این ناممکن بودن را فریاد می‌زند:
«بگو نمی‌شود!»
این عبارت، هم به عنوان تأکید بر مضمون، و هم به عنوان نوعی دعوت به درک شهودی حقیقت است.

🟩 تصویرسازی
تصاویر در این شعر، خیال‌انگیز، حسی و فلسفی‌اند:

«ذرّه تا زُحَل» → گستره‌ای از کوچک‌ترین ذره تا بزرگ‌ترین سیاره‌ی شناخته‌شده در منظومه‌ی شمسی. این تصویر، نشان از وسعت نگاه شاعر دارد.

«سیب‌های سرخِ رسیده» که «در کمالِ لطافت می‌ریزند» → تصویری حسی، زیبا و آشنا که به سنت عرفانی و حتی نقاشی‌های کلاسیک می‌ماند (به یاد حافظ و باغ‌های شیراز هم می‌افتیم).

«شیرین نریخته باشی» → استفاده‌ی استعاری از «شیرین» هم نام شخصیت است (شیرین در منظومه‌ی خسرو و شیرین)، و هم صفتی برای چیزی گوارا و لطیف. می‌توان گفت: شاعر، خدا را در هر افتادن لطیف و زیبا می‌بیند.

🟩 تخیل
تخیل در این شعر از نوع فلسفی-شهودی است. شاعر از مفاهیم فلسفی مانند:
ازل و کمال
عدم و وجود
صفت و ذات
استفاده می‌کند، اما با زبانی بسیار تصویری و ملموس، آن‌ها را به تجربه‌ی زیباشناختی نزدیک می‌سازد. سکون در عین جنبش، جنبش در عین سکون— این تضادها به شکلی شاعرانه بازنمایی می‌شوند.

🟨 جمع‌بندی
شاعر در این قطعه، با زبانی فلسفی و عارفانه، مفاهیمی مانند «کمال»، «سکون»، «خالق و مخلوق» و «حضور خداوند در لحظه‌های لطیف هستی» را بررسی می‌کند. تکرار عبارت «بگو نمی‌شود!» شور و شهود درونی شاعر را تقویت می‌کند و شعر را به یک مکاشفه‌ی درونی بدل می‌سازد.
اگر بخواهیم در یک جمله بگوییم:
این شعر، تلاشی شاعرانه برای ادراک خدا در لحظه‌های لطیف جهان است؛ جایی که حتی افتادن یک سیب هم، نشانه‌ای از حضور اوست.

اگر دوست دارید، می‌توانم شعر را هم به زبان ساده‌تر شرح دهم یا از منظر سبکی و زبانی هم تحلیل کنم. دوست دارید به آن بپردازیم؟


* بله دوست دارم بیشتر بدانم:

بعد در ادامه این تحلیل را از شعر فارسی به زبان انگلیسی داد:


Absolutely! Let's now analyze the style and language of the poem *"Kamal-e Sokoon" (The Perfection of Stillness)* in English, focusing on diction, tone, structure, and stylistic features.

---

### 🟩 Language and Diction

The poet uses elevated, philosophical, and somewhat mystical diction. Words like *"eternity (azal)," "perfection (kamal)," "non-being (adam),"* and *"essence (sefat)"* belong more to a metaphysical or even Sufi lexicon than to ordinary poetic language.

But this abstract diction is softened and balanced by highly sensory, concrete images, such as:

- *"red ripe apples falling in softness"*
- *"from particle to Saturn"*

This blending of the abstract and the concrete gives the poem a unique texture: it's meditative, but viscerally vivid.

---

### 🟩 Tone and Mood

The tone is:

- Contemplative – it reflects on profound metaphysical questions.
- Affectionate and admiring – especially in lines like *"How could you, sweet one, not have fallen?"* There’s a gentle awe toward the divine presence.
- Assertive – the repeated phrase *"Say it’s impossible!"* gives the poem a rising, emotional insistence that challenges any denial of the divine's immanence.
08.04.202507:09
There is a subtle tension between stillness and movement, silence and expression. This contributes to the mood of mystical longing and wonder.

---

### 🟩 Structure and Form

The poem is free verse, not bound by rhyme or consistent meter, which suits its philosophical inquiry and emotive rhythm. It flows like a monologue or an inner conversation—sometimes asking, sometimes affirming.

The line breaks are carefully chosen, often highlighting paradoxes or drawing attention to key words like:

- *"Kamal-e Sokoon ast"* ("It is the perfection of stillness")
- *"Begu nemishavad!"* ("Say it's impossible!")

This almost liturgical refrain gives the poem a spiritual rhythm, like an incantation.

---

### 🟩 Stylistic Features

- Paradox: The whole poem revolves around paradox—how can pure stillness give rise to movement? How can perfection pour forth the imperfect?
- Repetition: *"Say it’s impossible!"* is repeated as a form of emotional intensification.
- Personification and Imagery: Nature is given emotional resonance—apples fall *"in softness"*, and the divine is imagined as *"Shirin"* (both a name and a quality—sweetness).
- Allusions: “Shirin” may allude to classical Persian literature (Shirin of *Khosrow and Shirin*), suggesting a blending of divine and earthly love.

---

### 🟨 Summary of Style

This poem is an elegant fusion of Sufi metaphysics and modern poetic sensitivity. It invites the reader to reflect not just with the mind, but with the senses and heart. Its rhythmic repetition, philosophical abstraction, and sensual imagery make it both intellectual and emotionally stirring.

---

If you like, I could also offer a poetic translation of the piece, or we can dive into influences from classical Persian poets like Attar, Rumi, or Sohrab Sepehri. What direction would you like to go next?



#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi

t.me/karvandPoems
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.