23.04.202523:26
17.04.202511:44
15.04.202520:14
یذصهذژهسذس
15.04.202520:13
Пераслаў з:
𝐀𝖫𝖥𝖨𝖤

15.04.202520:13
✉️نامـه جـی به جـیکـ
آگوسـت 𝟮𝟬𝟭𝟲
شاخهیِ خشکِ پیچکِ تنهایی من،
اعتراف میکنم هنوز عشقت را رها نکردهام. من تا استخوان ترقوه به تو مبتلایم.
عزیزکم، محبوبِ قلبم، که از دستهایت زندگی میریزد و از چشمهایت هزار غزل گفته نشده.
رفتی و من حتی جای رفتنت را هم بوسیدم. این عشق من به تو، دیوانگی است!
گله نکن که این روزها دیرتر با واژههایم احوالت را میپرسم. نوشتن برای تو سختترین کار ممکن شده. میترسم جهیونا، میترسم از نبودنت، رفتنت و از یاد بردنت بنویسم و چینیِ دلت ترک بردارد؛ پس دست نگه میدارم. میترسم جهیونا، میترسم از رگهای ظریف دستها و چشمهایت، از خندههایت، گریههایت و غمهایت بنویسم و واژهها در توصیفت کم کاری کنند؛ پس دوباره دست نگه میدارم. عزیزم، میخواهم در خیال از تو بگویم. به تو فکر و کنارت تا آخر عمر بمانم. خیال همیشه برای ما جای امنتریست.
باید کجا دنبال تو میگشتم؟ کدام آسمان را باید نگاه میکردم؟! منی که سوار بر بال پرندهای، تمام این شهر غریبه را گشتم تا بیابمت.
در کدام جنگل باید حل میشدم؟! هنگامی که درختها بیرحمانه تاریکی را در آغوش گرفتند و کورم کردند.
پا میانِ شنهای کدام کویر فرو میبردم؟! منی که ستارهها با حضورم خاموش شدند؛ کولهوبارشان را جمع کردند و رفتند؟!
در چشمهای کدام مرد، خطوط نگاهت پیدا میشد؟ در دستهای کدام مرد، لطافت بندبند انگشتهایت خودی نشان میداد؟ در موهای کدام مرد، عطرت به عمق سینهام نفوذ میکرد؟ کجا پنهان بودی؟ کِی غریبه شدی و کِی غریبه ماندی روزنهیامیدِمن.
حال من رهای اسیر توام. حال من یک رهای بیوطنم؛ مانند بادی که دل در گرو درختی ساکن دارد.
فکر میکنم آنکه گم شده، منم. تو هستی، همیشه هستی، مانا و ساکت گوشهای نشستهای.
من میوزم و دنبالت میگردم اما نمییابمت. خسته میشوم و در گوشهای از دیار مینشینم.
کسی، رهگذری یا نوازندهای مینوازد. و تو در کدام آواز پنهان بودی؟! بین رقص انگشتهای کدام موزیسین، به روی کلاویههای پیانو میپیچیدی؟ روی سیمهای کدام گیتار سُر میخوردی و آواز لبهای کدام میشدی؟ تو کجا بودی؟! یا نه. من کجا بودم؟! من کدام طرف میرفتم که تو نمیرفتی؟!
حال تو نیستی و من برای چشمانت افسانه میبافم!
افسانههایی دور، افسانههایی دیر، افسانههایی گرچه دور و دیر اما بهچون نور.
تو نورانیترین نقطه زندگیِ تاریک کبود من بودی. بی آن که بدانی و بی آن که بخواهی...
حال من برایت مینویسم تا بماند؛ تا بخوانی.
بیمن بگو آنجا، آن آبیهای دور چگونه است؟ دیگر نور آفتاب چشمانت را نمیزند؟ دیگر کسی با نگاهش آزارت نمیدهد؟ جهیونا، حال در آن آبیهای دور بیمن چگونهای؟ کسی به اندازه من دوستت دارد؟
آبیهای نزدیک چه بود که به دوردستها کوچ کردی قلبِ من...
نور عزیز کنج قلبم، حال تو آنجایی و آنجا خوشبختترین مکان است!
کاش من یک مکان بودم، کاش من همان آبیهای دور بودم.
عزیزم، باغی شدهام که درختهای عشقش را ناجوانمردانه قطع کردهای اما دوباره حاضر به سبز شدن برای تو خواهم بود، فقط کافیست کمی بذر نگاهت را درون خاکم بکاری. اما خیلی وقت است که در من، درختهای قوی بودن را قطع میکنی و به جایش نهالهای دلتنگی و غم میکاری.
جهیونا! در یکی از دست نوشتههایت پرسیده بودی که«نویسندهها، چرا نویسنده میشوند؟»
باید بگویم که«نمیدانم. من که فقط برای اینکه از تو بنویسم، نویسنده شدم».
اینجا که نشد عزیز دورم. اینجا که نتوانستم دستهایت را بگیرم، موهایت را ببوسم و گوشه لبهایت را نوازش کنم. اما به تو قول خواهم داد که در جهانی دیگر، همینقدر مشتاق منتظر تو بمانم.
وعدهی دیدنت را هزار سال است که به خویش دادهام.
آگوسـت 𝟮𝟬𝟭𝟲
15.04.202520:09
20.04.202519:52
میتونم نظر های قشنگتون رو ببینم؟🌷🤍
16.04.202521:42
15.04.202520:14
منی ک مینسونگ شیپرم و دارم سر هر لحظش جون میدم...
15.04.202520:13
خسته نباشیییی
15.04.202520:10
15.04.202520:09
واقعا خیلی قشنگه
18.04.202521:01
خوش اومدیییی
15.04.202520:15
Пераслаў з:
ܢ݆ߺࡐܥࡅ࡙ࡅ߭ܭَ 🍮| نیو میو

15.04.202520:14
𝑨𝒏𝒅 𝑰 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝒚𝒐𝒖 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌 𝒚𝒐𝒖 𝒄𝒂𝒏 𝒓𝒖𝒏!
𝒀𝒐𝒖'𝒓𝒆 𝒔𝒄𝒂𝒓𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒃𝒆𝒍𝒊𝒆𝒗𝒆 𝑰'𝒎 𝒕𝒉𝒆 𝒐𝒏𝒆!
𝑩𝒖𝒕 𝑰 𝒋𝒖𝒔𝒕 𝒄𝒂𝒏'𝒕 𝒍𝒆𝒕 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒐~
15.04.202520:13
سدصهیدهسذس
15.04.202520:10
امیدوارم بتونم کمک کنممم🌷🤍
15.04.202520:08
متن آهنگی ک انتخاب کردی>>>
مودبردت>>>
ترکیب رنگ ها>>>
مودبردت>>>
ترکیب رنگ ها>>>
17.04.202515:05
15.04.202520:15
خیلی قشنگهههه:)))😭
15.04.202520:13
واقعا اسلی کردی..
خیلی خوشگلهههههههه
خیلی خوشگلهههههههه
Пераслаў з:
ㅤ𝑫𝘳𝘦𝘢𝘮"new post"

15.04.202520:08
𝖮𝗁 𝖽𝖺𝗋𝗅𝗂𝗇𝗀 𝖺𝗅𝗅 𝗈𝖿 𝗍𝗁𝖾 𝖼𝗂𝗍𝗒 𝗅𝗂𝗀𝗁𝗍𝗌..
𝖭𝖾𝗏𝖾𝗋 𝗌𝗁𝗂𝗇𝖾 𝖺𝗌 𝖻𝗋𝗂𝗀𝗁𝗍 𝖺𝗌 𝗒𝗈𝗎𝗋 𝖾𝗒𝖾𝗌
Паказана 1 - 24 з 257
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.