
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

نفس دوم
بر اساس تعهد اخلاقی بخشی از درآمد این پروژه صرف، نمایش فیلم و کارگاه کتابخوانی برای زنان و کودکان خواهد شد
5859_8310_2372_6564
بانک تجارت، مژگان ایلانلو
5859_8310_2372_6564
بانک تجارت، مژگان ایلانلو
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваныНадзейнасць
Не надзейныРазмяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаСіч 02, 2025
Дадана ў TGlist
Квіт 06, 2025Прыкрепленая група
نفس دوم chat
1
Рэкорды
21.04.202523:59
379Падпісчыкаў13.04.202523:59
400Індэкс цытавання08.03.202516:32
351Ахоп 1 паста07.04.202516:32
433Ахоп рэкламнага паста07.04.202523:59
7.98%ER04.04.202513:47
148.10%ERRРазвіццё
Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
06.04.202513:40
به نام خداوند رنگین کمان
قسمت اول کتاب صوتی، " نفس دوم" منتشر شد. امیدوارم بشنوید، برای دیگران ارسال کنید و درباره آن با هم حرف بزنیم.
برای دوستانی که تمایل به حمایت مالی دارند یک شماره کارت ارسال کردم و اعلام نمودم که بخشی از درآمد حاصل از این کتاب را صرف نمایش فیلم مستند و برگزاری کارگاه های کتابخوانی برای زنان و کودکان در مناطق دور سرزمین عزیزمان ایران خواهم کرد.🙏😊
قسمت اول کتاب صوتی، " نفس دوم" منتشر شد. امیدوارم بشنوید، برای دیگران ارسال کنید و درباره آن با هم حرف بزنیم.
برای دوستانی که تمایل به حمایت مالی دارند یک شماره کارت ارسال کردم و اعلام نمودم که بخشی از درآمد حاصل از این کتاب را صرف نمایش فیلم مستند و برگزاری کارگاه های کتابخوانی برای زنان و کودکان در مناطق دور سرزمین عزیزمان ایران خواهم کرد.🙏😊
18.04.202514:55
قسمت سوم منتشر شد 😊🙏


06.04.202515:04
*
به نام خداوند رنگین کمان
سرانجام پس از دوسال ، قسمت اول کتاب صوتی زندان نوشت های من ، تحت عنوان " نفس دوم " منتشر شد.
امیدوارم به اندازه عمر عزیزی که مخاطبان شریف و فهیم صرف شنیدن آن میکنند، حرف تازه برای گفتن داشته باشد و مرا مدیون آنها نسازد.
چقدر خوشبخت خواهم بود اگر مردمان عزیز سرزمینم، آن را بشنوند و با من درباره اش حرف بزنند.
عهد کرده ام بخشی از درآمد حاصل از این پروژه را صرف نمایش فیلم و انیمیشن و برگزاری کارگاه کتابخوانی برای زنان و کوکان انتهای جاده های دور کنم.
همان جاده های دوری که کودکانش تشنه خیال و شادی اند...
من از سرزمینی که زنان، برای کوکانشان قصه نمیگویند...می ترسم.
من از فردای سرزمینی که کودکانش، رویا ندارند...می ترسم .
هفدهم فروردین ۱۴۰۴
*فایل صوتی کتاب در سایت Acast و کانال تلگرامی به همین نام در دسترس است.
**عکس چهاردهم فروردین ۱۴۰۴، روستای زرنان، در کنار سانتیاگو
#زن_زندگی_آزادی
#کتاب_صوتی_نفس_دوم
http://t.me/nafasedovom
https://shows.acast.com/nafasedovom
https://castbox.fm/vb/795359395
به نام خداوند رنگین کمان
سرانجام پس از دوسال ، قسمت اول کتاب صوتی زندان نوشت های من ، تحت عنوان " نفس دوم " منتشر شد.
امیدوارم به اندازه عمر عزیزی که مخاطبان شریف و فهیم صرف شنیدن آن میکنند، حرف تازه برای گفتن داشته باشد و مرا مدیون آنها نسازد.
چقدر خوشبخت خواهم بود اگر مردمان عزیز سرزمینم، آن را بشنوند و با من درباره اش حرف بزنند.
عهد کرده ام بخشی از درآمد حاصل از این پروژه را صرف نمایش فیلم و انیمیشن و برگزاری کارگاه کتابخوانی برای زنان و کوکان انتهای جاده های دور کنم.
همان جاده های دوری که کودکانش تشنه خیال و شادی اند...
من از سرزمینی که زنان، برای کوکانشان قصه نمیگویند...می ترسم.
من از فردای سرزمینی که کودکانش، رویا ندارند...می ترسم .
هفدهم فروردین ۱۴۰۴
*فایل صوتی کتاب در سایت Acast و کانال تلگرامی به همین نام در دسترس است.
**عکس چهاردهم فروردین ۱۴۰۴، روستای زرنان، در کنار سانتیاگو
#زن_زندگی_آزادی
#کتاب_صوتی_نفس_دوم
http://t.me/nafasedovom
https://shows.acast.com/nafasedovom
https://castbox.fm/vb/795359395
06.04.202513:34
12.04.202507:40
سلام به روی ماهتان😊
قسمت دوم كتاب صوتی نفس دوم منتشر شد. امیدوارم قسمت اول را شنیده باشید و فرصت کنید تا لابه لای کارهای روزانه، پشت ترافیک های طولانی، هنگام پیاده روی های دلچسب بهاری، در واگن های پر ازدحام مترو، پیش از خواب پایان روز ...سی دقیقه دوم را هم بشنوید .
دوستتان دارم و از اینکه دقایقی از عمرِ عزیزتان را صرف شنیدنِ از من میکنید، ذوق میکنم.😊
شنبه بیست و سومین روز از بهار ۱۴۰۴
مژگان ایلانلو.
کسانی که این فایل را از طریق کست باکس میشنوند میتوانند اینجا را کلیک کنند.
کسانی که میخواهند مستقیم و بیواسطه آن را بشنوند میتوانند اینجا را کلیک کنند.
لینک دسترسی از طريق اسپاتیفای اینجاست.
#زن_زندگی_آزادی
قسمت دوم كتاب صوتی نفس دوم منتشر شد. امیدوارم قسمت اول را شنیده باشید و فرصت کنید تا لابه لای کارهای روزانه، پشت ترافیک های طولانی، هنگام پیاده روی های دلچسب بهاری، در واگن های پر ازدحام مترو، پیش از خواب پایان روز ...سی دقیقه دوم را هم بشنوید .
دوستتان دارم و از اینکه دقایقی از عمرِ عزیزتان را صرف شنیدنِ از من میکنید، ذوق میکنم.😊
شنبه بیست و سومین روز از بهار ۱۴۰۴
مژگان ایلانلو.
کسانی که این فایل را از طریق کست باکس میشنوند میتوانند اینجا را کلیک کنند.
کسانی که میخواهند مستقیم و بیواسطه آن را بشنوند میتوانند اینجا را کلیک کنند.
لینک دسترسی از طريق اسپاتیفای اینجاست.
#زن_زندگی_آزادی
13.04.202510:07
02.04.202509:02
به زودی از طریق کانالهایی به همین نام در :
Castbox
Spotify
Applepodcast
و کانال تلگرام
t.me/nafasedovom
در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
Castbox
Spotify
Applepodcast
و کانال تلگرام
t.me/nafasedovom
در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
06.04.202515:37
12.04.202508:49
..." زن مامور دستبندم را باز میکند، تشر میزند: مستقیم دو قدم برو جلو .
مردی میگوید: چشم بندت را بردار خانم.
چشم بند را برمیدارم، اتاقک کوچک عکاسی است.
میگوید: بنشین روی آن صندلی و مستقیم به دوربین نگاه کن.
یاد تمام سکانس های سینمایی میافتم که در چنین میزانسنی کاراکتر توی قاب مینشیند، افکتِ نورِ فلش و صدای گوشخراش بسته شدن قفل و زنجیر روی پلان، صداگذاری میشود.
اما اینجا فرق دارد، زن مامور وقتی مطمئن میشود از دایره دید من خارج شده، ماسک صورتش را برمیدارد و رو به روی مرد عکاس پشت در شیشهای مینشیند.
مرد در حالیکه سه پایه و لنز دوربین را تنظیم میکند رو به زن مامور میگوید: بچه ات را گذاشتی مهد کودک؟
زن جواب میدهد: آره روزهای اول خیلی سخته مخصوصا الان که سرمان شلوغه...
مرد میپرسد: مگه باباش کمکت نمیکنه؟ زن میگوید : چرا ولی توی این شلوغی ها اون بیشتر از من درگیره......
.***
سلول تاریک،سرد و خالی است، درست شبیه یک غار، همان غاری که اجداد نخستین مان در آن ساکن شدند، یا شاید شبیه همان اتاقک کوچک بالای مزار بایزید در بسطام، همانکه صوفیان در آن چله نشینی میکردند، من اما همچون اجداد نزدیکترم در ایل شاهسون، زندگی چادر نشینی و خوابیدن زیر سقف آسمان را بر همه خوشبختیها ترجیح میدهم، از خودم میپرسم، چند روز است که آسمان را ندیدم ؟
چقدر زود دلم برای آسمان تنگ شد، از خودم شاکیام، چقدر کم به آسمان نگاه کرده بودم،چقدر کم از آسمان شنیده بودم، چه خبرم بود که هزار جیک جیک مستان را فدای ذخیره سازی و نگرانی برای زمستانی کرده بودم که اصلا معلوم نبود عمرم کفاف دیدنش را داشته باشد..."
**
"از کودکی برای تمام تجربه های نخستین زندگیم شوق داشتم، حتی یکبار به دوستی که از بیمعنایی زندگی شاکی بود گفتم: برای من شور زندگی خودش بهترین معنای زندگی است، و شور در همه تجربه های نخستین فوران میکند، حتی اگر آن تجربه نخستین، بازجویی در زیر زمین مخوف بند دو الف سپاه باشد..."
فسمتهایی از بخش دوم کتاب صوتی " نفس دوم".
قسمت دوم دیروز منتشر شد.
شنبه بیست و سوم بهار هزار و چهاارصد و چهار ، تهران
لینک دسترسی به فایل صوتی مستقیم کتاب در acast ، castbox ,spotify قابل دسترسی است.
https://castbox.fm/vb/797149843
https://shows.acast.com/nafasedovom/episodes/67f976f5b51a627d15dae018
https://t.me/nafasedovom
https://www.instagram.com/p/DIVxaa-gJtk/?igsh=MWo2dTA4c3l4ajdnNQ==
مردی میگوید: چشم بندت را بردار خانم.
چشم بند را برمیدارم، اتاقک کوچک عکاسی است.
میگوید: بنشین روی آن صندلی و مستقیم به دوربین نگاه کن.
یاد تمام سکانس های سینمایی میافتم که در چنین میزانسنی کاراکتر توی قاب مینشیند، افکتِ نورِ فلش و صدای گوشخراش بسته شدن قفل و زنجیر روی پلان، صداگذاری میشود.
اما اینجا فرق دارد، زن مامور وقتی مطمئن میشود از دایره دید من خارج شده، ماسک صورتش را برمیدارد و رو به روی مرد عکاس پشت در شیشهای مینشیند.
مرد در حالیکه سه پایه و لنز دوربین را تنظیم میکند رو به زن مامور میگوید: بچه ات را گذاشتی مهد کودک؟
زن جواب میدهد: آره روزهای اول خیلی سخته مخصوصا الان که سرمان شلوغه...
مرد میپرسد: مگه باباش کمکت نمیکنه؟ زن میگوید : چرا ولی توی این شلوغی ها اون بیشتر از من درگیره......
.***
سلول تاریک،سرد و خالی است، درست شبیه یک غار، همان غاری که اجداد نخستین مان در آن ساکن شدند، یا شاید شبیه همان اتاقک کوچک بالای مزار بایزید در بسطام، همانکه صوفیان در آن چله نشینی میکردند، من اما همچون اجداد نزدیکترم در ایل شاهسون، زندگی چادر نشینی و خوابیدن زیر سقف آسمان را بر همه خوشبختیها ترجیح میدهم، از خودم میپرسم، چند روز است که آسمان را ندیدم ؟
چقدر زود دلم برای آسمان تنگ شد، از خودم شاکیام، چقدر کم به آسمان نگاه کرده بودم،چقدر کم از آسمان شنیده بودم، چه خبرم بود که هزار جیک جیک مستان را فدای ذخیره سازی و نگرانی برای زمستانی کرده بودم که اصلا معلوم نبود عمرم کفاف دیدنش را داشته باشد..."
**
"از کودکی برای تمام تجربه های نخستین زندگیم شوق داشتم، حتی یکبار به دوستی که از بیمعنایی زندگی شاکی بود گفتم: برای من شور زندگی خودش بهترین معنای زندگی است، و شور در همه تجربه های نخستین فوران میکند، حتی اگر آن تجربه نخستین، بازجویی در زیر زمین مخوف بند دو الف سپاه باشد..."
فسمتهایی از بخش دوم کتاب صوتی " نفس دوم".
قسمت دوم دیروز منتشر شد.
شنبه بیست و سوم بهار هزار و چهاارصد و چهار ، تهران
لینک دسترسی به فایل صوتی مستقیم کتاب در acast ، castbox ,spotify قابل دسترسی است.
https://castbox.fm/vb/797149843
https://shows.acast.com/nafasedovom/episodes/67f976f5b51a627d15dae018
https://t.me/nafasedovom
https://www.instagram.com/p/DIVxaa-gJtk/?igsh=MWo2dTA4c3l4ajdnNQ==
02.04.202509:01
سلام، من مژگان ایلانلو هستم، قصد دارم تا کتاب زندان نوشت های خودم را تحت عنوان " نفس دوم " به صورت صوتی در اینجا منتشر کنم. این کتاب حدودا سیصد و پنجاه صفحه ای، در سه فصل نوشته شده.
فصل اول توصیف وقایع و احوالات من در چهل روز انفرادی بند دو الف سپاه.
فصل دوم گزارش انتقال من به زندان قرچک در اوج دوران جنبش مهساست، روزهایی که زندان هرگز چنین انبوهی از خلق را در خودش ندیده بود.
فصل سوم خاطرات من از بند زنان زندان اوین است، از زندگی و زنانگی و حبس با مشهورترین لیدرهای سیاسی مبارزات زنان با گرایش های فکری متنوع و متضاد.
قصد دارم تا هر هفته روزهای جمعه یک بخش صوتی از این کتاب را منتشر کنم.
اما نفس دوم به چه معناست؟
نفس دوم یک اصلاح در ورزش دو میدانی است. وقتی دونده آنقدر میدود که نفسش بند میآید، کم میآورد، حس میکند دیگر امکان ادامه دادن ندارد، میخواهد تسلیم شود. اما وقتی مقاومت میکند، نفس دومی از اعماق سینه اش بالا میآید که جان دوباره ای به او میدهد و پیروزمندانه از خط پایان عبور میکند. حضور، همراهی و حمایت شما، مثل تشویق های پر شور تماشاچیان یک مسابقه دو، بزرگترین منبع انرژی و انگیزه من، برای دویدن در میدانی است که انتخاب کردم. دوستتان دارم و به بودن در میان چنین مردمی و زیستن در چنین سرزمینی افتخار میکنم.😊🙏
فصل اول توصیف وقایع و احوالات من در چهل روز انفرادی بند دو الف سپاه.
فصل دوم گزارش انتقال من به زندان قرچک در اوج دوران جنبش مهساست، روزهایی که زندان هرگز چنین انبوهی از خلق را در خودش ندیده بود.
فصل سوم خاطرات من از بند زنان زندان اوین است، از زندگی و زنانگی و حبس با مشهورترین لیدرهای سیاسی مبارزات زنان با گرایش های فکری متنوع و متضاد.
قصد دارم تا هر هفته روزهای جمعه یک بخش صوتی از این کتاب را منتشر کنم.
اما نفس دوم به چه معناست؟
نفس دوم یک اصلاح در ورزش دو میدانی است. وقتی دونده آنقدر میدود که نفسش بند میآید، کم میآورد، حس میکند دیگر امکان ادامه دادن ندارد، میخواهد تسلیم شود. اما وقتی مقاومت میکند، نفس دومی از اعماق سینه اش بالا میآید که جان دوباره ای به او میدهد و پیروزمندانه از خط پایان عبور میکند. حضور، همراهی و حمایت شما، مثل تشویق های پر شور تماشاچیان یک مسابقه دو، بزرگترین منبع انرژی و انگیزه من، برای دویدن در میدانی است که انتخاب کردم. دوستتان دارم و به بودن در میان چنین مردمی و زیستن در چنین سرزمینی افتخار میکنم.😊🙏
18.04.202514:54
" تهران سه راه آذری مدرسه تابان مهر کلاس اول، وقتی با آن جثه کوچکم صدای بلندم را به رخ کشیدم ، معلم مان خانم قنبری با آن دامن مشکی و بلوز سفیدش و مرا برای اجرای تک خوانی سرود شاهنشاهی انتخاب کرد .
آبان ماه بود ، بچه ها صف در صف در حیات مدرسه ایستاده بودند من با لباس پیشاهنگی،جلوی گروه سرود ایستادم ، خانم مافی ناظم قد بلند و جدی مان با آن دامن سرمه ای و پیراهن یقه دارش شخصا خم شد و میکروفن بزرگ را جلوی صورتم گرفت.
من خواندم : شاهنشه ما زنده بادا، پاید کشور به فرش جاودان!
صدایم از بلندگوهای حیات پخش شد.
هنوز به نقطه اوج مصرع نرسیده بودم که سنگی به شیشه دفتر مدرسه خورد .عده ای خشمگین مدرسه را محاصره کردند و شعار می دادند : بگو مرگ بر شاه..بگو مرگ بر شاه .
پلیس آمد و مدرسه تعطیل شد.
فردای آن روز ما به روستای مادر بزرگ در شهریار رفتیم . من و برادرم سعید در مدرسه روستا ثبت نام کردیم. سال بعد وقتی انقلاب پیروز شد به تهران برگشتیم. من کلاس دوم بودم ، خانم قنبری که حالا روسری سر کرده بود گفت برو دفتر با تو کار دارند . خانم مافی کاغذی را به دستم داد و گفت: خوندن بلدی ؟ گفتم : بله خانم گفت: برو این را حفظ کن،باید جلوی گروه سرود بخونی ، اما اول یکبار برای من بخوان ببینم درست می خونی یا نه .
خواندم: خمینی ای امام، خمینی ای امام، ای مجاهد ای مظهر شرف ، ای گذشته ز جان در ره هدف!
***
به بازجوی جوان میگویم: الان واقعاً جان و حوصله بحث کردن با شما را ندارم.
جوان میگوید: ما تعیین میکنیم که شما حوصله چه چیزی را داشته باشید.
نگاهش میکنم. انگار پسر بچهای مضطرب، پشت نقاب بزرگی پنهان شده.از همان نقابهای معروف جادوگران آفریقایی که یک فریم قبل از حرکت فریز شدهاند تا حسی از ترس و رازآلودگی را به مخاطب القا کنند.
پوست تیره و آفتابسوختهاش چرب است. تمرین کرده تا دو دو زدن چشمانش را کنترل کند. ماهیچههای صورتش در همان ژست ماسک جادوگر آفریقایی بیحرکت ماندهاند. یادش دادهاند که برای ایجاد خوف تنها یکی از چشمان مخاطبش را هدف بگیرد و خیره به آن نگاه کند. نفسش را حبس کرد
**
سایه بزرگ خواهر افسر روی سرم میافتد.
میپرسد: شیر میخوری؟
ذوقزده میگویم: بله، چرا نخورم؟ دستتون درد نکنه:
طعنهآمیز میگوید: مگه نگفتی اعتصاب غذا کردی؟
یادم میآید. شرمگین سرم را پایین میاندازم."
قسمت سوم کتاب نفس دوم، منتشر شد.
عکس: ردیف اول نفر دوم سمت راست😊
لینک دسترسی مستقیم به فایل صوتی کامل:
https://shows.acast.com/nafasedovom/episodes/68025af81aabee4d3802dbf8
لینک دسترسی در کانال کست باکس:
https://castbox.fm/vb/799006316
قابل دسترسی در اسپاتیفای، اپل پادکست، فیس بوک و تمام کانال های پادگیر ...با نام : نفس دوم
آبان ماه بود ، بچه ها صف در صف در حیات مدرسه ایستاده بودند من با لباس پیشاهنگی،جلوی گروه سرود ایستادم ، خانم مافی ناظم قد بلند و جدی مان با آن دامن سرمه ای و پیراهن یقه دارش شخصا خم شد و میکروفن بزرگ را جلوی صورتم گرفت.
من خواندم : شاهنشه ما زنده بادا، پاید کشور به فرش جاودان!
صدایم از بلندگوهای حیات پخش شد.
هنوز به نقطه اوج مصرع نرسیده بودم که سنگی به شیشه دفتر مدرسه خورد .عده ای خشمگین مدرسه را محاصره کردند و شعار می دادند : بگو مرگ بر شاه..بگو مرگ بر شاه .
پلیس آمد و مدرسه تعطیل شد.
فردای آن روز ما به روستای مادر بزرگ در شهریار رفتیم . من و برادرم سعید در مدرسه روستا ثبت نام کردیم. سال بعد وقتی انقلاب پیروز شد به تهران برگشتیم. من کلاس دوم بودم ، خانم قنبری که حالا روسری سر کرده بود گفت برو دفتر با تو کار دارند . خانم مافی کاغذی را به دستم داد و گفت: خوندن بلدی ؟ گفتم : بله خانم گفت: برو این را حفظ کن،باید جلوی گروه سرود بخونی ، اما اول یکبار برای من بخوان ببینم درست می خونی یا نه .
خواندم: خمینی ای امام، خمینی ای امام، ای مجاهد ای مظهر شرف ، ای گذشته ز جان در ره هدف!
***
به بازجوی جوان میگویم: الان واقعاً جان و حوصله بحث کردن با شما را ندارم.
جوان میگوید: ما تعیین میکنیم که شما حوصله چه چیزی را داشته باشید.
نگاهش میکنم. انگار پسر بچهای مضطرب، پشت نقاب بزرگی پنهان شده.از همان نقابهای معروف جادوگران آفریقایی که یک فریم قبل از حرکت فریز شدهاند تا حسی از ترس و رازآلودگی را به مخاطب القا کنند.
پوست تیره و آفتابسوختهاش چرب است. تمرین کرده تا دو دو زدن چشمانش را کنترل کند. ماهیچههای صورتش در همان ژست ماسک جادوگر آفریقایی بیحرکت ماندهاند. یادش دادهاند که برای ایجاد خوف تنها یکی از چشمان مخاطبش را هدف بگیرد و خیره به آن نگاه کند. نفسش را حبس کرد
**
سایه بزرگ خواهر افسر روی سرم میافتد.
میپرسد: شیر میخوری؟
ذوقزده میگویم: بله، چرا نخورم؟ دستتون درد نکنه:
طعنهآمیز میگوید: مگه نگفتی اعتصاب غذا کردی؟
یادم میآید. شرمگین سرم را پایین میاندازم."
قسمت سوم کتاب نفس دوم، منتشر شد.
عکس: ردیف اول نفر دوم سمت راست😊
لینک دسترسی مستقیم به فایل صوتی کامل:
https://shows.acast.com/nafasedovom/episodes/68025af81aabee4d3802dbf8
لینک دسترسی در کانال کست باکس:
https://castbox.fm/vb/799006316
قابل دسترسی در اسپاتیفای، اپل پادکست، فیس بوک و تمام کانال های پادگیر ...با نام : نفس دوم
18.04.202514:55
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.