🔘 بزرگترین #نعمت
🔸 #حنان_بن_سدیر یک لقمه از خوراک سفره برمی گرفت و یک توشه از نور چهره ی امام(علیه السلام).
🔸 وقتی خادمان سفره را جمع کردند، حنّان، با چشمهایی که از خوشحالی میدرخشید، با لبخند به امام نگریست. غلامان، دستان او را شستند و خشک کردند و در همان حال، امام با مهربانی فرمود: «سدیر غذای ما چگونه بود؟»
🔸 لبخند سدیر تمام صورتش را پوشاند. آهی از سر رضایت کشید و گفت: «پدر و مادرم فدایتان ای فرزند رسول خدا! چنین غذایی تاکنون نخورده بودم و خیال نمی کنم پس از این هم نصیبم گردد.»
🔸 و ناگهان چهره ی خوشحال و خندانش، به چهره ی غمگین و افسرده ای تبدیل شد و زیر گریه زد. انگار که نقابی از چهره اش برگرفته باشد و نقاب دیگری بزند. تا سدیر شروع به اشک ریختن کرد، امام صادق(ع) از او پرسید: «چرا گریه می کنی؟»
🔸 گفت: «آقا جان یاد آیه ای از قرآن افتادم.»
امام(ع) پرسید: «کدام آیه؟»
سدیر بسم اللهی گفت و خواند: «ثمّ لتسئلن یومئذ عن نعیم؛ سپس در آن روز از نعمت ها پرسش می شود.» و ادامه داد: «ناگهان ترسیدم که خداوند از همین غذا، در روز قیامت از من بازخواست کند. که آیا قدرش را دانستم و شکرگزاری اش کردم؟»
🔸 در مقابل چشمان اشک آلود سدیر، امام خندید. آنقدر که برق دندانهای زیبایش چشم سدیر را خیره کرد. آنگاه فرمود:
«سدیر! هرگز از غذای خوب و لباس نرم و بوی خوش از شما باز خواست نخواهند کرد. اینها برای ما آفریده شده است و ما مأموریم با استفاده از این نعمت ها، فرمانبر خدا باشیم.»
🔸 سدیر، تحت تأثیر لبخند مهربان امام(ع) و این سخن، گل از گلش شکفت: «پدر و مادرم به قربانت! پس نعیم و نعمتی که خدا در قرآن فرموده است، چیست؟»
🔸 امام(ع) پاسخ سدیر را داد؛ امّا سدیر نمی دانست که خیالش راحت تر شده یا نه. احساس می کرد باید برای همیشه سر بر سجده بگذارد و جز شکر چیز دیگری نگوید. آخر امام صادق(ع) به او فرمود׃
🔸 «خداوند روز قیامت از محبّت امیرمؤمنان و خاندانش بازخواست خواهد کرد که چگونه سپاس نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم، به جا آوردید.»
📚 كلينى، محمّد بن يعقوب، «الكافی»، ج 6، ص 280.
✍🏻 بازنویسی مریم پاک آئین.
#معرفت_امام
@mouood_org