

10.04.202514:27
🧠انجمن مغز و فلسفه ذهن علوم پزشکی شهید بهشتی و انجمن علمی فلسفه دانشگاه شهید بهشتی با حمایت مجله موازی برگزار میکند:📖 اراده آزاد: توهم یا واقعیت؟
گفتگویی آزاد در مساله اراده آزاد
🔉 با حضور:
- دکتر امید کریم زاده
دکتری فلسفه تحلیلی از IPM و عضو هیئت علمی پژوهشکده مغز و علوم شناختی دانشگاه شهید بهشتی
-دکتر نیما نریمانی
پژوهشگر فلسفه علم و فلسفه دین دانشگاه صنعتی شریف
🗓 سه شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴ الی ۱۷
📍دانشکده ادبیات دانشگاه شهید بهشتی، سالن ناصرخسرو
💰ثبت نام در این دوره بصورت رایگان میباشد.
🔹جهت ثبتنام کلیک کنید
(این نشست تنها به شکل حضوری برگزار میشود.)
🆔 @mowazi_mag
@mindphilosa
@philosophysbu
07.04.202510:42
📕 #معرفی_مقاله
📢 نقد نئوداروینیسم و پیشنهاد سنتز تکاملی توسعهیافته (EES).📢
📘 عنوان مقاله:
🔺 آیا نظریه فرگشت نیاز به بازنگری دارد؟🔺
🔶 مقالهی «آیا تئوری فرگشت نیاز به بازنگری دارد؟» نوشته کوین لالاند و همکاران (۲۰۱۴، مجله Nature)، به بررسی محدودیتهای سنتز نوین (نئوداروینیسم) در توضیح فرآیندهای تکاملی میپردازد و پیشنهاد میکند نظریه فرگشت با افزودن مفاهیمی مانند زیستشناسی رشدی، اپیژنتیک، و ساخت جایگاه، به سنتز تکاملی گسترده (EES) ارتقاء یابد. در ادامه، این نقد را همراه با دیدگاه مخالفان به تفصیل تحلیل میکنیم.
📌۱. نئوداروینیسم (سنتز نوین)؛ چارچوب سنتی تکامل:
نئوداروینیسم، ترکیبی از نظریه انتخاب طبیعی داروین و ژنتیک مندلی است که در دهه ۱۹۴۰ شکل گرفت. پایههای اصلی آن عبارتند از:
▪️تغییرات ژنتیکی تصادفی (مانند جهشها) به عنوان منبع تنوع.
▪️انتخاب طبیعی به عنوان نیروی اصلی شکلدهنده سازگاری.
▪️وراثت ژنمحور (انتقال صفات از طریق DNA).
🔸 این چارچوب، تکامل را با محاسبه تغییرات در فراوانی ژنها در جمعیتها توصیف میکند. اما لالاند و همکاران استدلال میکنند که این رویکرد، فرآیندهای کلیدی دیگری را که در دادههای جدید علوم زیستی آشکار شدهاند، نادیده میگیرد.
📌۲. نقدهای اصلی به نئوداروینیسم:
▪️الف) تمرکز افراطی بر ژنها و بیتوجهی به زیستشناسی رشدی:
نئوداروینیسم فرض میکند که تنوع تصادفی ژنتیکی تنها ماده خام تکامل است. اما پژوهشها نشان میدهند که فرآیندهای رشد و نمو (توسعه موجودات) مسیرهای تکاملی را جهتدهی میکنند.
▫️ مثال: در ماهیهای سیکلید دریاچههای تانگانیکا و مالاوی، گونههایی با شکلهای بدنی مشابه بهطور مستقل تکامل یافتهاند. نئوداروینیسم این همگرایی را به «انتخاب طبیعی در محیطهای مشابه» نسبت میدهد، اما EES توضیح میدهد که مکانیسمهای رشد مشترک (مثلاً الگوی تشکیل استخوان فک) این مسیرهای تکاملی را هدایت کردهاند. این پدیده «سوگیری رشدی» (Developmental Bias) نامیده میشود: توسعه موجودات، برخی تغییرات را آسانتر یا محتملتر میکند.
🔸 ب) نادیده گرفتن نقش اپیژنتیک در تکامل:
اپیژنتیک به تغییرات در بیان ژنها اشاره دارد که بدون تغییر در توالی DNA رخ میدهند (مثلاً از طریق متیلاسیون DNA یا تغییرات کروموزومی). این تغییرات ممکن است از طریق نسلها منتقل شوند.
▫️مثال: در موشها، قرار گرفتن مادر در معرض استرس، باعث افزایش حساسیت به اضطراب در فرزندان میشود، حتی اگر DNA تغییر نکرده باشد. نئوداروینیسم این انتقال غیرژنتیکی را نادیده میگیرد، در حالی که EES آن را به عنوان بخشی از «توارث فراجنتیکی» در نظر میگیرد.
🔸 ج) غفلت از ساخت جایگاه (Niche Construction):
▪️موجودات با تغییر محیط خود (ساخت جایگاه)، بر انتخاب طبیعی تأثیر میگذارند.
▫️مثال: کرمهای خاکی با ایجاد تونل و تغییر ترکیب خاک، محیطی را ایجاد میکنند که بر تکامل خود و سایر گونهها اثر میگذارد. نئوداروینیسم محیط را ثابت فرض میکند، اما EES تأکید دارد که موجودات و محیط به طور دینامیک بر هم تأثیر میگذارند.
🔸 د) نقش انعطافپذیری فنوتیپی (Phenotypic Plasticity):
▪️انعطافپذیری فنوتیپی به توانایی یک ژنوتیپ در تولید فنوتیپهای مختلف در پاسخ به محیط اشاره دارد.
▫️مثال: برگهای یک گیاه ممکن است در خاک خشک کوچک و ضخیم، و در خاک مرطوب بزرگ و نازک شوند. نئوداروینیسم این تغییرات را «نویز» میداند، اما EES معتقد است این انعطافپذیری میتواند پیشزمینه سازگاری ژنتیکی باشد.
📌 ۳. پیشنهاد جایگزین: سنتز تکاملی گسترده (EES)
مسئله EES چهار اصل کلیدی را به نئوداروینیسم اضافه میکند:
١. توسعه موجودات بهعنوان نیروی هدایتکننده تکامل.
٢. اپیژنتیک به عنوان مکانیسم توارثی مکمل DNA.
٣. ساخت جایگاه به عنوان تعامل دوسویه موجودات و محیط.
۴. انعطافپذیری فنوتیپی به عنوان پیشنیاز سازگاری.
🔸تفاوت اصلی EES با نئوداروینیسم:
▪️در نئوداروینیسم، فرآیندهای فوق نتیجه تکامل هستند، اما در EES، این فرآیندها علت تکامل محسوب میشوند.
▫️مثال: ساخت جایگاه توسط موریانهها نه تنها نتیجه تکامل است، بلکه با ایجاد محیط جدید، مسیرهای تکاملی آینده را جهتدهی میکند.
ادامه:👇🏻👇🏻
➖➖➖➖
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
📢 نقد نئوداروینیسم و پیشنهاد سنتز تکاملی توسعهیافته (EES).📢
📘 عنوان مقاله:
🔺 آیا نظریه فرگشت نیاز به بازنگری دارد؟🔺
🔶 مقالهی «آیا تئوری فرگشت نیاز به بازنگری دارد؟» نوشته کوین لالاند و همکاران (۲۰۱۴، مجله Nature)، به بررسی محدودیتهای سنتز نوین (نئوداروینیسم) در توضیح فرآیندهای تکاملی میپردازد و پیشنهاد میکند نظریه فرگشت با افزودن مفاهیمی مانند زیستشناسی رشدی، اپیژنتیک، و ساخت جایگاه، به سنتز تکاملی گسترده (EES) ارتقاء یابد. در ادامه، این نقد را همراه با دیدگاه مخالفان به تفصیل تحلیل میکنیم.
📌۱. نئوداروینیسم (سنتز نوین)؛ چارچوب سنتی تکامل:
نئوداروینیسم، ترکیبی از نظریه انتخاب طبیعی داروین و ژنتیک مندلی است که در دهه ۱۹۴۰ شکل گرفت. پایههای اصلی آن عبارتند از:
▪️تغییرات ژنتیکی تصادفی (مانند جهشها) به عنوان منبع تنوع.
▪️انتخاب طبیعی به عنوان نیروی اصلی شکلدهنده سازگاری.
▪️وراثت ژنمحور (انتقال صفات از طریق DNA).
🔸 این چارچوب، تکامل را با محاسبه تغییرات در فراوانی ژنها در جمعیتها توصیف میکند. اما لالاند و همکاران استدلال میکنند که این رویکرد، فرآیندهای کلیدی دیگری را که در دادههای جدید علوم زیستی آشکار شدهاند، نادیده میگیرد.
📌۲. نقدهای اصلی به نئوداروینیسم:
▪️الف) تمرکز افراطی بر ژنها و بیتوجهی به زیستشناسی رشدی:
نئوداروینیسم فرض میکند که تنوع تصادفی ژنتیکی تنها ماده خام تکامل است. اما پژوهشها نشان میدهند که فرآیندهای رشد و نمو (توسعه موجودات) مسیرهای تکاملی را جهتدهی میکنند.
▫️ مثال: در ماهیهای سیکلید دریاچههای تانگانیکا و مالاوی، گونههایی با شکلهای بدنی مشابه بهطور مستقل تکامل یافتهاند. نئوداروینیسم این همگرایی را به «انتخاب طبیعی در محیطهای مشابه» نسبت میدهد، اما EES توضیح میدهد که مکانیسمهای رشد مشترک (مثلاً الگوی تشکیل استخوان فک) این مسیرهای تکاملی را هدایت کردهاند. این پدیده «سوگیری رشدی» (Developmental Bias) نامیده میشود: توسعه موجودات، برخی تغییرات را آسانتر یا محتملتر میکند.
🔸 ب) نادیده گرفتن نقش اپیژنتیک در تکامل:
اپیژنتیک به تغییرات در بیان ژنها اشاره دارد که بدون تغییر در توالی DNA رخ میدهند (مثلاً از طریق متیلاسیون DNA یا تغییرات کروموزومی). این تغییرات ممکن است از طریق نسلها منتقل شوند.
▫️مثال: در موشها، قرار گرفتن مادر در معرض استرس، باعث افزایش حساسیت به اضطراب در فرزندان میشود، حتی اگر DNA تغییر نکرده باشد. نئوداروینیسم این انتقال غیرژنتیکی را نادیده میگیرد، در حالی که EES آن را به عنوان بخشی از «توارث فراجنتیکی» در نظر میگیرد.
🔸 ج) غفلت از ساخت جایگاه (Niche Construction):
▪️موجودات با تغییر محیط خود (ساخت جایگاه)، بر انتخاب طبیعی تأثیر میگذارند.
▫️مثال: کرمهای خاکی با ایجاد تونل و تغییر ترکیب خاک، محیطی را ایجاد میکنند که بر تکامل خود و سایر گونهها اثر میگذارد. نئوداروینیسم محیط را ثابت فرض میکند، اما EES تأکید دارد که موجودات و محیط به طور دینامیک بر هم تأثیر میگذارند.
🔸 د) نقش انعطافپذیری فنوتیپی (Phenotypic Plasticity):
▪️انعطافپذیری فنوتیپی به توانایی یک ژنوتیپ در تولید فنوتیپهای مختلف در پاسخ به محیط اشاره دارد.
▫️مثال: برگهای یک گیاه ممکن است در خاک خشک کوچک و ضخیم، و در خاک مرطوب بزرگ و نازک شوند. نئوداروینیسم این تغییرات را «نویز» میداند، اما EES معتقد است این انعطافپذیری میتواند پیشزمینه سازگاری ژنتیکی باشد.
📌 ۳. پیشنهاد جایگزین: سنتز تکاملی گسترده (EES)
مسئله EES چهار اصل کلیدی را به نئوداروینیسم اضافه میکند:
١. توسعه موجودات بهعنوان نیروی هدایتکننده تکامل.
٢. اپیژنتیک به عنوان مکانیسم توارثی مکمل DNA.
٣. ساخت جایگاه به عنوان تعامل دوسویه موجودات و محیط.
۴. انعطافپذیری فنوتیپی به عنوان پیشنیاز سازگاری.
🔸تفاوت اصلی EES با نئوداروینیسم:
▪️در نئوداروینیسم، فرآیندهای فوق نتیجه تکامل هستند، اما در EES، این فرآیندها علت تکامل محسوب میشوند.
▫️مثال: ساخت جایگاه توسط موریانهها نه تنها نتیجه تکامل است، بلکه با ایجاد محیط جدید، مسیرهای تکاملی آینده را جهتدهی میکند.
ادامه:👇🏻👇🏻
➖➖➖➖
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
23.03.202500:42
📌 همزیستی و همگرایی علم و دین؛
2️⃣
در سال 2012، دنیل سارویتز (دانشمند خداناباور) مقالهای جالب و چالشبرانگیز را در مجله نیچر منتشر کرد با عنوان:
🔰"گاهی علم باید با دین همزیستی کند"
🔸این مقاله به بررسی پیوندهای پیچیده بین علم و دین میپردازد. نویسنده [با وجود اینکه خداناباور است] در این مقاله استدلال میکند که علم به تنهایی نمیتواند تمام نیازهای انسانی برای درک جهان و جایگاه ما در آن را برآورده کند و در این مورد دین میتواند مکمل خوبی باشد.
علم به ما میگوید "چگونه" یک کار را انجام دهیم، اما دین میگوید اصلا آیا باید آن کار انجام بدهیم یا نه، "چرا" باید انجام بدهیم، آیا این عمل اخلاقی است یا خیر.
🔹دنیل سارویتز استدلال میکند که علم به تنهایی نمیتواند تمام نیازهای انسانی برای درک جهان را پاسخ دهد. او معتقد است در مواجهه با پرسشهای وجودی (مانند معنای زندگی، اخلاق، یا حس حیرت در برابر ناشناختهها)، دین و تجربههای معنوی میتوانند نقشی مکمل ایفا کنند، حتی اگر از نظر علمی تأییدپذیر نباشند.
📌استدلالهای کلیدی مقاله به شرح زیر است:
کشف هیگز، هرچند دستاورد علمی بزرگی است، اغلب برای عموم مردم یک مفهوم انتزاعی و غیرقابل لمس باقی میماند.
هیگز پاسخ به سوالات فنی (مثلاً «چگونه ذرات جرم پیدا میکنند؟») است، اما هیچ بینشی درباره معنای وجود یا حس غایی یا هدفمند بودن یا نبودن جهان ارائه نمیدهد.
سارویتز میگوید: «برای کسانی که ریاضیات را درک نمیکنند، باور به هیگز نوعی عمل ایمانی است، نه عقلانی».
ب) دین به عنوان واسطهای برای مواجهه با ناشناختهها
مثال معابد آنگکور:
این معابد، برخلاف هیگز، تجربهای عینی و احساسی از مواجهه با رازهای جهان را برای بازدیدکنندگان ایجاد میکنند. هنر و معماری این معابد، بیانگر حکمت تمدنی ناپدیدشده است که از طریق نمادها و اسطورهها، حس ارتباط با امر متعالی را منتقل میکند.
سارویتز تأکید میکند: «حتی ویرانههای برخورددهنده هادرونی در آینده، هرگز نمیتوانند چنین تجربهای از جهان زیراتمی را منتقل کنند».
ج) نقد اقتدار مطلق علمزدگی افراطی به جای علمگرایی معتدل؛ چالشهای فرهنگی علیه علمزدگی:
سارویتز هشدار میدهد که مخالفتهای فزاینده با علمزدگی (مثلاً از سوی طرفداران تکامل طراحی هوشمند شده) تنها ناشی از «نادانی» نیستند، بلکه نشان میدهند علم نمیتواند تمام نیازهای شناختی و عاطفی انسان را برآورده کند.
به گفته او، این چالشها ثابت میکنند که بشر همواره به روشهای غیرعلمی (مانند دین، فلسفه، یا هنر) برای تفسیر جهان نیاز دارد.
د) تمایز بین دو لغت «چگونه» و «چرا»؛
علم پاسخگوی «چگونه» است:
علم مکانیسمهای طبیعت را توضیح میدهد (مثلاً نحوه عملکرد DNA یا تشکیل کهکشانها). ولیکن دین/فلسفه پاسخگوی «چراییهای بنیادین» هستند. پرسشهایی مانند «چرا جهان وجود دارد؟»، «آیا زندگی هدفی دارد؟»، یا «چه چیزی اخلاقی است؟» خارج از حیطه علم هستند.
🔸سارویتز در این مقاله نه از شبهعلم دفاع میکند، و نه خواهان حذف علم است. او سه نکته اصلی را مطرح میکند:
1️⃣ فروتنی علمی: علم باید محدودیتهای خود را در پاسخ به پرسشهای وجودی بپذیرد.
2️⃣ همزیستی غیررقابتی: علم و دین میتوانند در حوزههای جداگانه (مادی vs. معنوی) به غنای تجربه انسانی کمک کنند.
3️⃣ احترام به تنوع معرفتی: جامعه باید به روشهای مختلف فهم جهان (اعم از علمی، دینی، فلسفی، یا هنری) احترام بگذارد، به شرطی که این روشها مرزهای خود را محترم بشمارند (مثلاً دین ادعای توضیح پدیدههای طبیعی را نداشته باشد، و علم ادعای پاسخ به پرسشهای متافیزیکی نکند).
✅ مقاله سارویتز یک اعلامیه ضدتقلیلگرایی است. او میگوید اگرچه علم ابزاری بیبدیل برای بهبود شرایط مادی بشر است، اما تقلیل تمام واقعیت به دادههای علمی، فقر فلسفی و معنوی ایجاد میکند. به بیان دیگر، علم میتواند به ما بیاموزد چگونه اتمها را بشکافیم، اما نمیگوید چرا نباید این قدرت را برای نابودی بشر به کار ببریم —اینجاست که اخلاق، دین، یا فلسفه وارد میدان میشوند.
📚منبع:
Sarewitz, D. Sometimes science must give way to religion. Nature 488, 431 (2012). https://doi.org/10.1038/488431a
#علم_و_دین
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
2️⃣
یک رویکرد میانرشتهای فلسفیعلمی یا خرافات شبهعلمی مدرن؟
در سال 2012، دنیل سارویتز (دانشمند خداناباور) مقالهای جالب و چالشبرانگیز را در مجله نیچر منتشر کرد با عنوان:
🔰"گاهی علم باید با دین همزیستی کند"
🔸این مقاله به بررسی پیوندهای پیچیده بین علم و دین میپردازد. نویسنده [با وجود اینکه خداناباور است] در این مقاله استدلال میکند که علم به تنهایی نمیتواند تمام نیازهای انسانی برای درک جهان و جایگاه ما در آن را برآورده کند و در این مورد دین میتواند مکمل خوبی باشد.
علم به ما میگوید "چگونه" یک کار را انجام دهیم، اما دین میگوید اصلا آیا باید آن کار انجام بدهیم یا نه، "چرا" باید انجام بدهیم، آیا این عمل اخلاقی است یا خیر.
🔹دنیل سارویتز استدلال میکند که علم به تنهایی نمیتواند تمام نیازهای انسانی برای درک جهان را پاسخ دهد. او معتقد است در مواجهه با پرسشهای وجودی (مانند معنای زندگی، اخلاق، یا حس حیرت در برابر ناشناختهها)، دین و تجربههای معنوی میتوانند نقشی مکمل ایفا کنند، حتی اگر از نظر علمی تأییدپذیر نباشند.
📌استدلالهای کلیدی مقاله به شرح زیر است:
الف) محدودیت ذاتی علم در پاسخ به پرسشهای انسانیمثال بوزون هیگز:
کشف هیگز، هرچند دستاورد علمی بزرگی است، اغلب برای عموم مردم یک مفهوم انتزاعی و غیرقابل لمس باقی میماند.
هیگز پاسخ به سوالات فنی (مثلاً «چگونه ذرات جرم پیدا میکنند؟») است، اما هیچ بینشی درباره معنای وجود یا حس غایی یا هدفمند بودن یا نبودن جهان ارائه نمیدهد.
سارویتز میگوید: «برای کسانی که ریاضیات را درک نمیکنند، باور به هیگز نوعی عمل ایمانی است، نه عقلانی».
ب) دین به عنوان واسطهای برای مواجهه با ناشناختهها
مثال معابد آنگکور:
این معابد، برخلاف هیگز، تجربهای عینی و احساسی از مواجهه با رازهای جهان را برای بازدیدکنندگان ایجاد میکنند. هنر و معماری این معابد، بیانگر حکمت تمدنی ناپدیدشده است که از طریق نمادها و اسطورهها، حس ارتباط با امر متعالی را منتقل میکند.
سارویتز تأکید میکند: «حتی ویرانههای برخورددهنده هادرونی در آینده، هرگز نمیتوانند چنین تجربهای از جهان زیراتمی را منتقل کنند».
ج) نقد اقتدار مطلق علمزدگی افراطی به جای علمگرایی معتدل؛ چالشهای فرهنگی علیه علمزدگی:
سارویتز هشدار میدهد که مخالفتهای فزاینده با علمزدگی (مثلاً از سوی طرفداران تکامل طراحی هوشمند شده) تنها ناشی از «نادانی» نیستند، بلکه نشان میدهند علم نمیتواند تمام نیازهای شناختی و عاطفی انسان را برآورده کند.
به گفته او، این چالشها ثابت میکنند که بشر همواره به روشهای غیرعلمی (مانند دین، فلسفه، یا هنر) برای تفسیر جهان نیاز دارد.
د) تمایز بین دو لغت «چگونه» و «چرا»؛
علم پاسخگوی «چگونه» است:
علم مکانیسمهای طبیعت را توضیح میدهد (مثلاً نحوه عملکرد DNA یا تشکیل کهکشانها). ولیکن دین/فلسفه پاسخگوی «چراییهای بنیادین» هستند. پرسشهایی مانند «چرا جهان وجود دارد؟»، «آیا زندگی هدفی دارد؟»، یا «چه چیزی اخلاقی است؟» خارج از حیطه علم هستند.
🔸سارویتز در این مقاله نه از شبهعلم دفاع میکند، و نه خواهان حذف علم است. او سه نکته اصلی را مطرح میکند:
1️⃣ فروتنی علمی: علم باید محدودیتهای خود را در پاسخ به پرسشهای وجودی بپذیرد.
2️⃣ همزیستی غیررقابتی: علم و دین میتوانند در حوزههای جداگانه (مادی vs. معنوی) به غنای تجربه انسانی کمک کنند.
3️⃣ احترام به تنوع معرفتی: جامعه باید به روشهای مختلف فهم جهان (اعم از علمی، دینی، فلسفی، یا هنری) احترام بگذارد، به شرطی که این روشها مرزهای خود را محترم بشمارند (مثلاً دین ادعای توضیح پدیدههای طبیعی را نداشته باشد، و علم ادعای پاسخ به پرسشهای متافیزیکی نکند).
✅ مقاله سارویتز یک اعلامیه ضدتقلیلگرایی است. او میگوید اگرچه علم ابزاری بیبدیل برای بهبود شرایط مادی بشر است، اما تقلیل تمام واقعیت به دادههای علمی، فقر فلسفی و معنوی ایجاد میکند. به بیان دیگر، علم میتواند به ما بیاموزد چگونه اتمها را بشکافیم، اما نمیگوید چرا نباید این قدرت را برای نابودی بشر به کار ببریم —اینجاست که اخلاق، دین، یا فلسفه وارد میدان میشوند.
📚منبع:
Sarewitz, D. Sometimes science must give way to religion. Nature 488, 431 (2012). https://doi.org/10.1038/488431a
#علم_و_دین
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
Пераслаў з:
انجمن مغز و فلسفه ذهن

21.03.202516:17
⭕️انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی برگزار میکند:
🧠 از مغز فیزیکی تا ذهن آگاه: راهنمای مقدماتی جامع ورود به مطالعات عمومی فلسفهٔ ذهن و آگاهی
💡آیا ذهن نهایتا همان مغز است؟ ممکن است هر آنچه تجربه میکنید صرفا یک شبیهسازی دقیق باشد؟
🧠 چه ارتباطی میان ذهن و نورونها و ارتباطات الکتروشیمیایی آنها وجود دارد و آیا این مادهٔ لزج سفید همهٔ تجربهٔ آگاهانهایست که احساس میکنیم؟
اگر این پرسشها برایتان جذاب است، این دوره برای شماست! 🎓 در ۴ جلسۀ ۹۰ دقیقهای با مفاهیم پایهای فلسفۀ ذهن آشنا شوید و به یکی از مهمترین معماهای علم و فلسفه فکر کنید.
✅ ارائهدهنده: علی عباسی، دبیر انجمن مغز و فلسفۀ ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
✅ آنلاین و بدون نیاز به پیشزمینهٔ فلسفی
✅ برای ورود به دنیای فلسفه ذهن از صفر
✅ ویژه علاقهمندان به فلسفه، علوم شناختی، علوم اعصاب و روانشناسی و دانشجویان پزشکی
🎟️ قیمت دوره:۶۰۰ هزار تومان
🔥 تخفیف ویژه ثبتنام زودهنگام تا ۲ فروردین:
📌 دانشجویان: ۳۵۰ هزار تومان
📌 غیردانشجویان: ۴۰۰ هزار تومان
📲 ثبتنام از طریق: [کلیک کنید]
🔗 t.me/MindPhilosa
📢 ظرفیت محدود است!
🧠 از مغز فیزیکی تا ذهن آگاه: راهنمای مقدماتی جامع ورود به مطالعات عمومی فلسفهٔ ذهن و آگاهی
💡آیا ذهن نهایتا همان مغز است؟ ممکن است هر آنچه تجربه میکنید صرفا یک شبیهسازی دقیق باشد؟
🧠 چه ارتباطی میان ذهن و نورونها و ارتباطات الکتروشیمیایی آنها وجود دارد و آیا این مادهٔ لزج سفید همهٔ تجربهٔ آگاهانهایست که احساس میکنیم؟
اگر این پرسشها برایتان جذاب است، این دوره برای شماست! 🎓 در ۴ جلسۀ ۹۰ دقیقهای با مفاهیم پایهای فلسفۀ ذهن آشنا شوید و به یکی از مهمترین معماهای علم و فلسفه فکر کنید.
✅ ارائهدهنده: علی عباسی، دبیر انجمن مغز و فلسفۀ ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
✅ آنلاین و بدون نیاز به پیشزمینهٔ فلسفی
✅ برای ورود به دنیای فلسفه ذهن از صفر
✅ ویژه علاقهمندان به فلسفه، علوم شناختی، علوم اعصاب و روانشناسی و دانشجویان پزشکی
🎟️ قیمت دوره:
🔥 تخفیف ویژه ثبتنام زودهنگام تا ۲ فروردین:
📌 دانشجویان: ۳۵۰ هزار تومان
📌 غیردانشجویان: ۴۰۰ هزار تومان
📲 ثبتنام از طریق: [کلیک کنید]
🔗 t.me/MindPhilosa
📢 ظرفیت محدود است!
07.04.202510:46
📌 فایل پیدیاف کامل مقالهی بالا:
🔸 Does Evolutionary Theory Need a Rethink?
#مقاله #معرفی_مقاله #تکامل
➖➖➖➖
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
🔸 Does Evolutionary Theory Need a Rethink?
#مقاله #معرفی_مقاله #تکامل
➖➖➖➖
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست


05.04.202510:32
👤 اروین شرودینگر؛ از پایهگذاران مکانیک کوانتومی
#نقل_قول
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
در بیان یک مسئله علمی، بازیکن دیگر، خدای مهربان است. او نه تنها مسئله را طرح کرده، بلکه قوانین بازی را نیز تعیین نموده است.
اما این قوانین به طور کامل شناخته شده نیستند. نیمی از آنها بر عهده شماست تا کشف یا استنتاجشان کنید.
#نقل_قول
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
21.03.202516:27
✅ کد تخفیف 45 درصدی دوره راهنمای ورود به مطالعات فلسفه ذهن و آگاهی
🔻ویژه همراهان مجله موازی:
600 ⬅️ 330 هزار تومان
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
🔻ویژه همراهان مجله موازی:
mowazi
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
18.03.202510:05
📝جهان در آگاهی است یا آگاهی در جهان؟ (قسمت نهایی)
١. چرا مغز و تجربه همبستگی دارند؟ مغز بخشی از بدن است که بهعنوان بازتاب فرآیندهای تجزیهای در آگاهی کیهانی عمل میکند. به عبارت دیگر، مغز نمودی از میدان پدیداری خصوصی هر آلتر در جهان بیجان است. همبستگی بین فعالیتهای مغزی و تجربیات ذهنی مشابه همبستگی بین امواج مغزی (EEG) و فعالیتهای ذهنی در بیماران مبتلا به DID است. وقتی مغز تغییر میکند (مثلاً در اثر آسیب یا دارو)، تجربهی آلتر نیز تغییر میکند، زیرا مغز بازتاب این فرآیندهای ذهنی است، نه علت آنها.
٢. چرا جهان بیجان را یکسان ادراک میکنیم؟ دلیل آن این است که همهی آلترها در یک محیط ذهنی مشترک، یعنی افکار آگاهی کیهانی، قرار دارند. ادراکات ما از جهان بیجان (مثلاً شکل یک درخت یا رنگ آسمان) نتیجهی تعامل با این محیط مشترک است. از آنجا که همه به یک منبع مشترک متصلاند، تجربهی ما از جهان مشابه است.
٣. چرا ادراکات با افکار متفاوتاند؟ ادراکات (مانند دیدن، شنیدن، و لمس کردن) بازنماییهای فشرده و رمزگذاریشدهی افکار آگاهی کیهانیاند که طی فرآیند فرگشت برای کمک به بقای موجودات زنده بهینه شدهاند. کاستروپ به نظریه ادراک رابطهای دونالد هوفمن اشاره میکند که میگوید ادراکات برای نشان دادن واقعیت دقیق طراحی نشدهاند، بلکه برای بقاء شکل گرفتهاند. این تفاوت کیفی توضیح میدهد که چرا ادراکات (مثلاً دیدن رنگ قرمز) با افکار (مثلاً تصور یک ایدهی انتزاعی) تجربهی متفاوتی دارند.
برای شفافیت بیشتر، در مورد پرسش اول میتوان تأکید کرد که مغز در ایدئالیسم کاستروپ علت تجربه نیست، بلکه نمود یا بازتاب آن است. این تمایز از سوءتفاهمات مادیگرایانه جلوگیری میکند.
🔻بنابراین ایدئالیسم کاستروپ ادعا میکند که این دیدگاه نسبت به دیگر نظریهها برتری دارد:
الف) سادهتر است: تنها یک موجود بنیادی (آگاهی کیهانی) را فرض میکند، در حالی که دیدگاههایی مانند فیزیکالیسم یا پانسایکیسم به موجودات یا خواص متعدد نیاز دارند.
ب) تجربیتر است: با شواهد روانشناسی (مانند DID) و فیزیک کوانتومی (مانند درهمتنیدگی و یکپارچگی جهان) سازگار است.
پ) تبیینکنندهتر است: به مسائل پیچیدهای مانند مسئله سخت آگاهی (چگونه آگاهی از ماده پدید میآید؟)، مسئله ترکیب (چگونه آگاهیهای کوچک به یک کل تبدیل میشوند؟)، و مسئله تجزیه (چگونه یک آگاهی واحد به بخشهای جداگانه تقسیم میشود؟) پاسخ میدهد.
📌 این دیدگاه جهان را نه بهعنوان یک ماشین فیزیکی مستقل، بلکه بهعنوان تجلیات یک آگاهی کیهانی یکپارچه میبیند که موجودات زنده بخشهای جدا شده—اما نه کاملاً مستقل—از آن هستند.
آنچه ارائه شد مزایای دیدگاه کاستروپ را نشان میدهد. برای دقت بیشتر، میتوان افزود که این مدل یک چارچوب منسجم برای یکپارچهسازی آگاهی و ماده ارائه میکند و بهعنوان یک جایگزین قدرتمند برای دیدگاههای سنتی عمل میکند.
🔰منبع:
Kastrup B, The Universe in Consciousness. Journal of Consciousness Studies 25 (5-6):125-155 (2018)
https://philarchive.org/rec/KASTUI
#فلسفه_ذهن
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
١. چرا مغز و تجربه همبستگی دارند؟ مغز بخشی از بدن است که بهعنوان بازتاب فرآیندهای تجزیهای در آگاهی کیهانی عمل میکند. به عبارت دیگر، مغز نمودی از میدان پدیداری خصوصی هر آلتر در جهان بیجان است. همبستگی بین فعالیتهای مغزی و تجربیات ذهنی مشابه همبستگی بین امواج مغزی (EEG) و فعالیتهای ذهنی در بیماران مبتلا به DID است. وقتی مغز تغییر میکند (مثلاً در اثر آسیب یا دارو)، تجربهی آلتر نیز تغییر میکند، زیرا مغز بازتاب این فرآیندهای ذهنی است، نه علت آنها.
٢. چرا جهان بیجان را یکسان ادراک میکنیم؟ دلیل آن این است که همهی آلترها در یک محیط ذهنی مشترک، یعنی افکار آگاهی کیهانی، قرار دارند. ادراکات ما از جهان بیجان (مثلاً شکل یک درخت یا رنگ آسمان) نتیجهی تعامل با این محیط مشترک است. از آنجا که همه به یک منبع مشترک متصلاند، تجربهی ما از جهان مشابه است.
٣. چرا ادراکات با افکار متفاوتاند؟ ادراکات (مانند دیدن، شنیدن، و لمس کردن) بازنماییهای فشرده و رمزگذاریشدهی افکار آگاهی کیهانیاند که طی فرآیند فرگشت برای کمک به بقای موجودات زنده بهینه شدهاند. کاستروپ به نظریه ادراک رابطهای دونالد هوفمن اشاره میکند که میگوید ادراکات برای نشان دادن واقعیت دقیق طراحی نشدهاند، بلکه برای بقاء شکل گرفتهاند. این تفاوت کیفی توضیح میدهد که چرا ادراکات (مثلاً دیدن رنگ قرمز) با افکار (مثلاً تصور یک ایدهی انتزاعی) تجربهی متفاوتی دارند.
برای شفافیت بیشتر، در مورد پرسش اول میتوان تأکید کرد که مغز در ایدئالیسم کاستروپ علت تجربه نیست، بلکه نمود یا بازتاب آن است. این تمایز از سوءتفاهمات مادیگرایانه جلوگیری میکند.
🔻بنابراین ایدئالیسم کاستروپ ادعا میکند که این دیدگاه نسبت به دیگر نظریهها برتری دارد:
الف) سادهتر است: تنها یک موجود بنیادی (آگاهی کیهانی) را فرض میکند، در حالی که دیدگاههایی مانند فیزیکالیسم یا پانسایکیسم به موجودات یا خواص متعدد نیاز دارند.
ب) تجربیتر است: با شواهد روانشناسی (مانند DID) و فیزیک کوانتومی (مانند درهمتنیدگی و یکپارچگی جهان) سازگار است.
پ) تبیینکنندهتر است: به مسائل پیچیدهای مانند مسئله سخت آگاهی (چگونه آگاهی از ماده پدید میآید؟)، مسئله ترکیب (چگونه آگاهیهای کوچک به یک کل تبدیل میشوند؟)، و مسئله تجزیه (چگونه یک آگاهی واحد به بخشهای جداگانه تقسیم میشود؟) پاسخ میدهد.
📌 این دیدگاه جهان را نه بهعنوان یک ماشین فیزیکی مستقل، بلکه بهعنوان تجلیات یک آگاهی کیهانی یکپارچه میبیند که موجودات زنده بخشهای جدا شده—اما نه کاملاً مستقل—از آن هستند.
آنچه ارائه شد مزایای دیدگاه کاستروپ را نشان میدهد. برای دقت بیشتر، میتوان افزود که این مدل یک چارچوب منسجم برای یکپارچهسازی آگاهی و ماده ارائه میکند و بهعنوان یک جایگزین قدرتمند برای دیدگاههای سنتی عمل میکند.
🔰منبع:
Kastrup B, The Universe in Consciousness. Journal of Consciousness Studies 25 (5-6):125-155 (2018)
https://philarchive.org/rec/KASTUI
#فلسفه_ذهن
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
07.04.202510:42
📌۴. دیدگاه مخالفان: «نیازی به بازنگری نیست!»
گرگوری رِی، هاپی هوکسترا و همکاران در پاسخ به لالاند استدلال میکنند که:
▪️نئوداروینیسم انعطافپذیر است: مفاهیمی مانند ساخت جایگاه یا انعطافپذیری فنوتیپی از زمان داروین مورد مطالعه بودهاند (مثلاً کتاب داروین درباره کرمهای خاکی). این مفاهیم بدون نیاز به تغییر چارچوب نظری، در نظریه فعلی جای گرفتهاند.
▪️ژنها همچنان محور هستند: تغییرات ژنتیکی (مانند جهشها) برای سازگاری و گونهزایی ضروریاند. عوامل غیرژنتیکی (مثل اپیژنتیک) ممکن است مکمل باشند، اما جایگزین ژنها نمیشوند.
▪️شواهد ناکافی: ادعاهایی مانند «تقدم انعطافپذیری بر تغییرات ژنتیکی» یا «نقش اپیژنتیک در گونهزایی» هنوز در طبیعت به ندرت مشاهده شدهاند و نیاز به پژوهش بیشتر دارند.
📌۵. جمعبندی؛ نبرد برای آینده زیستشناسی تکاملی:
این مقاله نشاندهندهی دو دیدگاه متضاد در زیستشناسی تکاملی است:
🔷 موافقان EES: معتقدند نئوداروینیسم یک «خیابان باریک ژنمحور» است و باید به «جادهای گستردهتر» تبدیل بشود که تعامل پیچیدهی ژنها، توسعه، و محیط را در برگیرد.
🔷 مخالفان: استدلال میکنند که نظریه فعلی به اندازه کافی پویا است و با ادغام یافتههای جدید (مثل اپیژنتیک) نیاز به بازنگری اساسی ندارد.
🔳 اهمیت این بحث: 🔳
🔸 کاربردهای علمی: پذیرش EES میتواند درک ما از پزشکی (مثلاً درمانهای اپیژنتیکی)، کشاورزی (مهندسی سازگاری گیاهان)، و حفاظت از محیطزیست (درک نقش ساخت جایگاه) را متحول کند.
🔸 فلسفه علم: این مناقشه نشان میدهد که چگونه نظریههای علمی در مواجهه با دادههای جدید تکامل مییابند.
🟦 در نهایت، همانطور که دوبژانسکی نوشت: «هیچ چیز در زیستشناسی معنا ندارد، مگر در پرتو تکامل». امروز این پرتو باید گستردهتر بشود تا سایههای نادیده گرفتهشده را روشن کند.
🟦 تکامل یک فکت است، اما فرگشت، خصوصا فرگشت نئوداروینیستی، دارای اشکال بنیادین است و احتیاج به بازنگری دارد.
📚منبع:
Laland, K., Uller, T., Feldman, M. et al. Does evolutionary theory need a rethink?. Nature 514, 161–164 (2014). https://doi.org/10.1038/514161a
➖➖➖➖
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
گرگوری رِی، هاپی هوکسترا و همکاران در پاسخ به لالاند استدلال میکنند که:
▪️نئوداروینیسم انعطافپذیر است: مفاهیمی مانند ساخت جایگاه یا انعطافپذیری فنوتیپی از زمان داروین مورد مطالعه بودهاند (مثلاً کتاب داروین درباره کرمهای خاکی). این مفاهیم بدون نیاز به تغییر چارچوب نظری، در نظریه فعلی جای گرفتهاند.
▪️ژنها همچنان محور هستند: تغییرات ژنتیکی (مانند جهشها) برای سازگاری و گونهزایی ضروریاند. عوامل غیرژنتیکی (مثل اپیژنتیک) ممکن است مکمل باشند، اما جایگزین ژنها نمیشوند.
▪️شواهد ناکافی: ادعاهایی مانند «تقدم انعطافپذیری بر تغییرات ژنتیکی» یا «نقش اپیژنتیک در گونهزایی» هنوز در طبیعت به ندرت مشاهده شدهاند و نیاز به پژوهش بیشتر دارند.
📌۵. جمعبندی؛ نبرد برای آینده زیستشناسی تکاملی:
این مقاله نشاندهندهی دو دیدگاه متضاد در زیستشناسی تکاملی است:
🔷 موافقان EES: معتقدند نئوداروینیسم یک «خیابان باریک ژنمحور» است و باید به «جادهای گستردهتر» تبدیل بشود که تعامل پیچیدهی ژنها، توسعه، و محیط را در برگیرد.
🔷 مخالفان: استدلال میکنند که نظریه فعلی به اندازه کافی پویا است و با ادغام یافتههای جدید (مثل اپیژنتیک) نیاز به بازنگری اساسی ندارد.
🔳 اهمیت این بحث: 🔳
🔸 کاربردهای علمی: پذیرش EES میتواند درک ما از پزشکی (مثلاً درمانهای اپیژنتیکی)، کشاورزی (مهندسی سازگاری گیاهان)، و حفاظت از محیطزیست (درک نقش ساخت جایگاه) را متحول کند.
🔸 فلسفه علم: این مناقشه نشان میدهد که چگونه نظریههای علمی در مواجهه با دادههای جدید تکامل مییابند.
🟦 در نهایت، همانطور که دوبژانسکی نوشت: «هیچ چیز در زیستشناسی معنا ندارد، مگر در پرتو تکامل». امروز این پرتو باید گستردهتر بشود تا سایههای نادیده گرفتهشده را روشن کند.
🟦 تکامل یک فکت است، اما فرگشت، خصوصا فرگشت نئوداروینیستی، دارای اشکال بنیادین است و احتیاج به بازنگری دارد.
📚منبع:
Laland, K., Uller, T., Feldman, M. et al. Does evolutionary theory need a rethink?. Nature 514, 161–164 (2014). https://doi.org/10.1038/514161a
➖➖➖➖
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
01.04.202509:50
🧩 مطالعات علم و دین؛ چه هست و چه نیست؟
📄 در متن پیش رو به سوال چیستی مطالعات علم و دین با خوانش موازی پرداختیم.
🔻وقتی از «علم و دین» صحبت میکنیم، شاید به یاد چیزهایی مثل «طب اسلامی»، «تنجیم» یا «علم الاعداد» بیفتیم. اما حقیقت این است که مطالعات علم و دین نه به دنبال تولید نسخهای مذهبی از علم است، نه بازخوانی آموزههای ظاهراً مذهبی با زبانی علمی، و نه تلاش برای آشتی دادن اجباری دین و علم.
✅ پس مطالعات علم و دین چیست؟
این حوزه یک شاخه از پژوهشهای فلسفی و تاریخی است که به بررسی رابطه میان علم و دین میپردازد. به جای آنکه بخواهد علم را دینی کند یا دین را علمی جلوه دهد، تلاش میکند به پرسشهایی بنیادین پاسخ دهد:
🔹 آیا علم و دین با یکدیگر در تعارضاند یا میتوانند مکمل هم باشند؟
🔹 چه الگوهایی از تعامل علم و دین در طول تاریخ وجود داشته است؟
🔹 چگونه یافتههای علمی بر درک ما از مسائل فلسفی و دینی تأثیر میگذارند؟
❌ چه چیزهایی علم و دین نیستند؟
🚫 مطالعات علم و دین به دنبال ارائه نسخههای علمی و تجویزهای برگرفته از متون دینی نیست، بنابراین مواردی مانند «طب اسلامی» از اساس و بنیان، محل پژوهش و گفتوگوی علاقمندان و متخصصان علم و دین نیستند.
✅ در علم و دین، پژوهشها و مباحثات به بررسی چه علومی میپردازند؟
علم، امروزه به حوزههایی وارد شده که زمانی صرفاً در قلمرو فلسفه و الهیات بودند. حوزههایی که برانگیزانندۀ پرسشهایی مانند این موارد هستند:
🔹 آیا اراده آزاد وجود دارد؟
🔹آیا نظریه داروین خداباوری را به چالش میکشد؟
🔹چرا قوانین فیزیکی طوری هستند که امکان حیات را فراهم کردهاند؟ آیا این تصادفی است؟
🔹 آیا عدم قطعیت کوانتومی فضایی برای نوعی اراده الهی در طبیعت فراهم میکند؟
🔹و ...
📌 موازی را دنبال کنید تا با ابعاد بیشتری از این گفتگو آشنا شوید.
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
طی این سالها که موازی مشغول فعالیت در حوزه علم و دین است، بارها برای مخاطبین و همراهانش، این سوال پیش آمده که مباحث "علم و دین" شامل چه موضوعات و سوالاتی است؟
برخی با بدبینی به این ارتباط دو حوزه (یعنی علم و دین) مینگرند؛ چرا که معتقدند اساسا این دو دستگاه معرفتی از یکدیگر مستقل یا حتی ناسازگارند.
📄 در متن پیش رو به سوال چیستی مطالعات علم و دین با خوانش موازی پرداختیم.
🔻وقتی از «علم و دین» صحبت میکنیم، شاید به یاد چیزهایی مثل «طب اسلامی»، «تنجیم» یا «علم الاعداد» بیفتیم. اما حقیقت این است که مطالعات علم و دین نه به دنبال تولید نسخهای مذهبی از علم است، نه بازخوانی آموزههای ظاهراً مذهبی با زبانی علمی، و نه تلاش برای آشتی دادن اجباری دین و علم.
✅ پس مطالعات علم و دین چیست؟
این حوزه یک شاخه از پژوهشهای فلسفی و تاریخی است که به بررسی رابطه میان علم و دین میپردازد. به جای آنکه بخواهد علم را دینی کند یا دین را علمی جلوه دهد، تلاش میکند به پرسشهایی بنیادین پاسخ دهد:
🔹 آیا علم و دین با یکدیگر در تعارضاند یا میتوانند مکمل هم باشند؟
🔹 چه الگوهایی از تعامل علم و دین در طول تاریخ وجود داشته است؟
🔹 چگونه یافتههای علمی بر درک ما از مسائل فلسفی و دینی تأثیر میگذارند؟
❌ چه چیزهایی علم و دین نیستند؟
🚫 مطالعات علم و دین به دنبال ارائه نسخههای علمی و تجویزهای برگرفته از متون دینی نیست، بنابراین مواردی مانند «طب اسلامی» از اساس و بنیان، محل پژوهش و گفتوگوی علاقمندان و متخصصان علم و دین نیستند.
✅ در علم و دین، پژوهشها و مباحثات به بررسی چه علومی میپردازند؟
علم، امروزه به حوزههایی وارد شده که زمانی صرفاً در قلمرو فلسفه و الهیات بودند. حوزههایی که برانگیزانندۀ پرسشهایی مانند این موارد هستند:
🔹 آیا اراده آزاد وجود دارد؟
🔹آیا نظریه داروین خداباوری را به چالش میکشد؟
🔹چرا قوانین فیزیکی طوری هستند که امکان حیات را فراهم کردهاند؟ آیا این تصادفی است؟
🔹 آیا عدم قطعیت کوانتومی فضایی برای نوعی اراده الهی در طبیعت فراهم میکند؟
🔹و ...
🔍 مطالعات علم و دین به ما کمک میکند فراتر از کلیشههای رایج، نگاهی عمیقتر به مرزهای علم، دانش، اندیشه و باور داشته باشیم.#علم_و_دین
📌 موازی را دنبال کنید تا با ابعاد بیشتری از این گفتگو آشنا شوید.
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
Пераслаў з:
انجمن مغز و فلسفه ذهن

21.03.202516:17
🧠 آیا واقعیت چیزی جز تصویری در ذهن شماست؟
چشمانتان تصویری را میبیند، اما آیا این همان دنیای واقعی است؟
شما تصمیم میگیرید، اما آیا واقعاً خودتان تصمیم میگیرید؟
یک ربات میتواند فکر کند، اما آیا میتواند "حس کند"؟
فلسفۀ ذهن جایی است که مرز میان علم و فلسفه محو میشود، جایی که مغز و آگاهی به معماهایی پیچیده تبدیل میشوند. آیا ذهن چیزی فراتر از فعالیتهای الکتروشیمیایی مغز است؟ یا شاید تمام احساسات، خاطرات و افکار ما فقط یک پردازش ماشینی درون یک سیستم عصبی پیچیدهاند؟
اگر این پرسشها برایتان جذاب است، شما را به سفری در دنیای ذهن دعوت میکنیم!
📍طرح درس دوره به جزء در فایل ضمیمه قابل مشاهده است.
📆 تاریخ برگزاری:
جلسهٔ اول و دوم در تاریخ ۲۱ و ۲۲ فروردین ساعت ۱۸ الی ۱۹:۳۰ و جلسهٔ سوم و چهارم در تاریخ ۲۸ و ۲۹ فروردین ساعت ۱۸ الی ۱۹:۳۰ برگزار خواهد شد
🔗 t.me/MindPhilosa
چشمانتان تصویری را میبیند، اما آیا این همان دنیای واقعی است؟
شما تصمیم میگیرید، اما آیا واقعاً خودتان تصمیم میگیرید؟
یک ربات میتواند فکر کند، اما آیا میتواند "حس کند"؟
فلسفۀ ذهن جایی است که مرز میان علم و فلسفه محو میشود، جایی که مغز و آگاهی به معماهایی پیچیده تبدیل میشوند. آیا ذهن چیزی فراتر از فعالیتهای الکتروشیمیایی مغز است؟ یا شاید تمام احساسات، خاطرات و افکار ما فقط یک پردازش ماشینی درون یک سیستم عصبی پیچیدهاند؟
اگر این پرسشها برایتان جذاب است، شما را به سفری در دنیای ذهن دعوت میکنیم!
📍طرح درس دوره به جزء در فایل ضمیمه قابل مشاهده است.
🎧 برای شنیدن نمونه جلسات، به لینک زیر مراجعه کنید:
جلسات ارائهٔ کتاب مقدمات فلسفه ذهن ریونزکرافت و کتاب نیل کمبل
📆 تاریخ برگزاری:
جلسهٔ اول و دوم در تاریخ ۲۱ و ۲۲ فروردین ساعت ۱۸ الی ۱۹:۳۰ و جلسهٔ سوم و چهارم در تاریخ ۲۸ و ۲۹ فروردین ساعت ۱۸ الی ۱۹:۳۰ برگزار خواهد شد
🔗 t.me/MindPhilosa
18.03.202510:04
📝جهان در آگاهی است یا آگاهی در جهان؟ (4)
📌راهحل پیشنهادی؛ ایدئالیسم مبتنی بر آگاهی کیهانی:
برناردو کاستروپ استدلال میکند که واقعیت در بنیادیترین سطح خود تنها از یک موجود تشکیل شده است: آگاهی کیهانی. او این دیدگاه را به صورت زیر خلاصه میکند:
1. تنها آگاهی کیهانی وجود دارد: آگاهی کیهانی تنها واقعیت بنیادی است و همهچیز از آن سرچشمه میگیرد. برخلاف دیدگاههای مادیگرایانه که ماده را بنیادین میدانند، کاستروپ آگاهی را نقطهی شروع قرار میدهد.
2. موجودات زنده «آلترهای جدا شده» این آگاهیاند: موجودات زنده (مانند انسانها، حیوانات و غیره) بهعنوان بخشهایی از آگاهی کیهانی در نظر گرفته میشوند که از طریق فرآیندی مشابه اختلال هویت تجزیهای (DID) از کل جدا شدهاند. در DID، یک شخصیت به چند شخصیت فرعی (آلتر) با تجربیات مجزا تقسیم میشود؛ به همین ترتیب، موجودات زنده آلترهایی با میدانهای پدیداری خصوصی هستند.
3. جهان بیجان، بازتاب ذهنیات آگاهی کیهانی است: جهان مادی و بیجان (مانند کوهها، ستارگان، و اشیاء روزمره) بهعنوان تجلی یا بازتاب فعالیتهای ذهنی آگاهی کیهانی تجربه میشود، نه بهعنوان واقعیتی مستقل از آگاهی.
خلاصهای که گفتیم دیدگاه کاستروپ را بهخوبی منتقل میکند. برای دقت بیشتر، میتوان گفت که آگاهی کیهانی نهتنها تنها موجود بنیادی است، بلکه یکپارچه و فراگیر است و موجودات زنده و جهان بیجان هر دو از آن مشتق میشوند. اصطلاح "بازتاب ذهنیات" نیز به این معناست که جهان بیجان محتوای ذهنی آگاهی کیهانی است که از منظر آلترها قابل ادراک میشود.
📌مکانیسم شکلگیری آلترها:
کاستروپ برای توضیح چگونگی پدید آمدن موجودات زنده (آلترها) از آگاهی کیهانی، دو مفهوم اصلی را مطرح میکند:
تشبیه به اختلال هویت تجزیهای (DID): در روانشناسی، DID حالتی است که در آن یک ذهن واحد به چندین شخصیت فرعی (آلتر) با میدانهای کیفی و تجربیات جداگانه تقسیم میشود. کاستروپ این ایده را بهعنوان یک استعاره متافیزیکی به کار میبرد و پیشنهاد میدهد که آگاهی کیهانی نیز به همین شیوه به آلترها (موجودات زنده) تقسیم میشود. هر آلتر میدان پدیداری خصوصی خود را دارد، مانند من و شما که تجربیات ذهنی متفاوتی داریم.
مرزهای تجزیهای: این مرزها همان چیزی هستند که آلترها را از یکدیگر جدا میکنند. در سطح متافیزیکی، این مرزها با مرزهای فیزیکی بدن (مانند پوست، چشمها، و گوشها) مطابقت دارند. این مرزها مانع دسترسی مستقیم آلترها به ذهنیات یکدیگر میشوند؛ به همین دلیل من نمیتوانم افکار شما را بخوانم یا احساسات شما را مستقیماً تجربه کنم. برای شفافیت بیشتر میتوان تأکید کرد که DID در اینجا یک استعاره است، نه یک فرآیند روانشناختی واقعی در آگاهی کیهانی. همچنین، ارتباط بین مرزهای تجزیهای و بدن فیزیکی نشاندهندهی این است که بدن بهعنوان نمودی از این جدایی در جهان پدیداری عمل میکند.
📌تبیین جهان مشترک:
کاستروپ توضیح میدهد که چرا همهی ما یک جهان بیجان مشترک و یکسان را تجربه میکنیم:
الف) محیط پدیداری مشترک: آلترها (موجودات زنده) در یک محیط ذهنی مشترک غوطهورند که از افکار و فعالیتهای آگاهی کیهانی تشکیل شده است. این افکار از بیرون به مرزهای تجزیهای آلترها برخورد میکنند و به شکل ادراکات حسی (مثلاً دیدن یک درخت یا شنیدن صدای باد) تجربه میشوند. از آنجا که همهی آلترها در این محیط مشترک قرار دارند، ادراکاتشان از جهان بیجان مشابه است.
قوانین طبیعت: این قوانین بهعنوان الگوهای پایدار در فعالیتهای ذهنی آگاهی کیهانی تعریف میشوند. این الگوها مستقل از خواست یا ارادهی فردی آلترها عمل میکنند و به همین دلیل جهان بیجان خودمختار و خارج از کنترل ما به نظر میرسد.
در این بخش نشان دادیم که چگونه ایدئالیسم تحلیلی برناردو کاستروپ یک جهان مشترک و قوانین پایدار را تبیین میکند. برای دقت بیشتر، میتوان گفت که محیط پدیداری مشترک شامل محتوای ذهنی آگاهی کیهانی است که خارج از آلترها قرار دارد و بهعنوان جهان بیجان تجربه میشود.
📌پاسخ به پرسشهای کلیدی:
کاستروپ به سه پرسش اساسی پاسخ میدهد که در زیر با جزئیات بررسی میشوند:
(ادامه دارد)
#فلسفه_ذهن
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
📌راهحل پیشنهادی؛ ایدئالیسم مبتنی بر آگاهی کیهانی:
برناردو کاستروپ استدلال میکند که واقعیت در بنیادیترین سطح خود تنها از یک موجود تشکیل شده است: آگاهی کیهانی. او این دیدگاه را به صورت زیر خلاصه میکند:
1. تنها آگاهی کیهانی وجود دارد: آگاهی کیهانی تنها واقعیت بنیادی است و همهچیز از آن سرچشمه میگیرد. برخلاف دیدگاههای مادیگرایانه که ماده را بنیادین میدانند، کاستروپ آگاهی را نقطهی شروع قرار میدهد.
2. موجودات زنده «آلترهای جدا شده» این آگاهیاند: موجودات زنده (مانند انسانها، حیوانات و غیره) بهعنوان بخشهایی از آگاهی کیهانی در نظر گرفته میشوند که از طریق فرآیندی مشابه اختلال هویت تجزیهای (DID) از کل جدا شدهاند. در DID، یک شخصیت به چند شخصیت فرعی (آلتر) با تجربیات مجزا تقسیم میشود؛ به همین ترتیب، موجودات زنده آلترهایی با میدانهای پدیداری خصوصی هستند.
3. جهان بیجان، بازتاب ذهنیات آگاهی کیهانی است: جهان مادی و بیجان (مانند کوهها، ستارگان، و اشیاء روزمره) بهعنوان تجلی یا بازتاب فعالیتهای ذهنی آگاهی کیهانی تجربه میشود، نه بهعنوان واقعیتی مستقل از آگاهی.
خلاصهای که گفتیم دیدگاه کاستروپ را بهخوبی منتقل میکند. برای دقت بیشتر، میتوان گفت که آگاهی کیهانی نهتنها تنها موجود بنیادی است، بلکه یکپارچه و فراگیر است و موجودات زنده و جهان بیجان هر دو از آن مشتق میشوند. اصطلاح "بازتاب ذهنیات" نیز به این معناست که جهان بیجان محتوای ذهنی آگاهی کیهانی است که از منظر آلترها قابل ادراک میشود.
📌مکانیسم شکلگیری آلترها:
کاستروپ برای توضیح چگونگی پدید آمدن موجودات زنده (آلترها) از آگاهی کیهانی، دو مفهوم اصلی را مطرح میکند:
تشبیه به اختلال هویت تجزیهای (DID): در روانشناسی، DID حالتی است که در آن یک ذهن واحد به چندین شخصیت فرعی (آلتر) با میدانهای کیفی و تجربیات جداگانه تقسیم میشود. کاستروپ این ایده را بهعنوان یک استعاره متافیزیکی به کار میبرد و پیشنهاد میدهد که آگاهی کیهانی نیز به همین شیوه به آلترها (موجودات زنده) تقسیم میشود. هر آلتر میدان پدیداری خصوصی خود را دارد، مانند من و شما که تجربیات ذهنی متفاوتی داریم.
مرزهای تجزیهای: این مرزها همان چیزی هستند که آلترها را از یکدیگر جدا میکنند. در سطح متافیزیکی، این مرزها با مرزهای فیزیکی بدن (مانند پوست، چشمها، و گوشها) مطابقت دارند. این مرزها مانع دسترسی مستقیم آلترها به ذهنیات یکدیگر میشوند؛ به همین دلیل من نمیتوانم افکار شما را بخوانم یا احساسات شما را مستقیماً تجربه کنم. برای شفافیت بیشتر میتوان تأکید کرد که DID در اینجا یک استعاره است، نه یک فرآیند روانشناختی واقعی در آگاهی کیهانی. همچنین، ارتباط بین مرزهای تجزیهای و بدن فیزیکی نشاندهندهی این است که بدن بهعنوان نمودی از این جدایی در جهان پدیداری عمل میکند.
📌تبیین جهان مشترک:
کاستروپ توضیح میدهد که چرا همهی ما یک جهان بیجان مشترک و یکسان را تجربه میکنیم:
الف) محیط پدیداری مشترک: آلترها (موجودات زنده) در یک محیط ذهنی مشترک غوطهورند که از افکار و فعالیتهای آگاهی کیهانی تشکیل شده است. این افکار از بیرون به مرزهای تجزیهای آلترها برخورد میکنند و به شکل ادراکات حسی (مثلاً دیدن یک درخت یا شنیدن صدای باد) تجربه میشوند. از آنجا که همهی آلترها در این محیط مشترک قرار دارند، ادراکاتشان از جهان بیجان مشابه است.
قوانین طبیعت: این قوانین بهعنوان الگوهای پایدار در فعالیتهای ذهنی آگاهی کیهانی تعریف میشوند. این الگوها مستقل از خواست یا ارادهی فردی آلترها عمل میکنند و به همین دلیل جهان بیجان خودمختار و خارج از کنترل ما به نظر میرسد.
در این بخش نشان دادیم که چگونه ایدئالیسم تحلیلی برناردو کاستروپ یک جهان مشترک و قوانین پایدار را تبیین میکند. برای دقت بیشتر، میتوان گفت که محیط پدیداری مشترک شامل محتوای ذهنی آگاهی کیهانی است که خارج از آلترها قرار دارد و بهعنوان جهان بیجان تجربه میشود.
📌پاسخ به پرسشهای کلیدی:
کاستروپ به سه پرسش اساسی پاسخ میدهد که در زیر با جزئیات بررسی میشوند:
(ادامه دارد)
#فلسفه_ذهن
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست


07.04.202510:42
📚Title: Does evolutionary theory need a rethink?
👤Authors:
Kevin Laland, Tobias Uller, Marc Feldman, Kim Sterelny, Gerd B. Müller, Armin Moczek, Eva Jablonka, John Odling-Smee, Gregory A. Wray, Hopi E. Hoekstra, Douglas J. Futuyma, Richard E. Lenski, Trudy F. C. Mackay, Dolph Schluter & Joan E. Strassmann.
🗓Journal & Published:
Nature 514, 161–164 (08 October 2014).
📘Link:
https://www.nature.com/articles/514161a
#معرفی_مقاله #تکامل
➖➖➖➖
🌐 http://www.mowazi.ir
🆔 @mowazi_mag
👤Authors:
Kevin Laland, Tobias Uller, Marc Feldman, Kim Sterelny, Gerd B. Müller, Armin Moczek, Eva Jablonka, John Odling-Smee, Gregory A. Wray, Hopi E. Hoekstra, Douglas J. Futuyma, Richard E. Lenski, Trudy F. C. Mackay, Dolph Schluter & Joan E. Strassmann.
🗓Journal & Published:
Nature 514, 161–164 (08 October 2014).
📘Link:
https://www.nature.com/articles/514161a
#معرفی_مقاله #تکامل
➖➖➖➖
🌐 http://www.mowazi.ir
🆔 @mowazi_mag


24.03.202514:47
📚 چرا جهان وجود دارد؟
نویسندگان: پل دیویس، تایرون گلدشمیت، شان کرول، درک پارفیت
مترجم: امیرمسعود جهان بین
🔸کتاب اول مجموعه ما و جهان با نامِ "چرا جهان وجود دارد؟" شامل پنج مقاله است که به بنیادیترین پرسش میان پرسشهای علم و دین میپردازد. مشهور است که آنچه در علوم تجربی بیشتر دربارهی آن بحث میشود چهگونگیها است و پاسخ چراییها، حتی اگر با دقت زیادی در علم تجربی پیگیری شود باز سر از چهگونگی در خواهد آورد. در این می بینیم که برخی همین گزارهی مشهور را نیز مورد تردید قرار دادهاند. اما حتی اگر بپذیریم که این تفکیک مناقشه برانگیز است، باز معضل بزرگی پیش روی پرسشها درباره چرایی جهان، وجود دارد؛ معضل پرسشهای بیانتها! زمانی که میپرسیم چرا چنان است و چرا چیزی چنین است، پاسخها میتوانند آرام بخشی موقت و موضعی داشته باشند اما دوباره زبانه میکشند و چرایی را بر سر همان پاسخها میگذارند.
🌐 متن کامل این بررسی را میتوانید در سایت موازی مطالعه کنید.
#معرفی_کتاب #فلسفه #آغاز_جهان
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
نویسندگان: پل دیویس، تایرون گلدشمیت، شان کرول، درک پارفیت
مترجم: امیرمسعود جهان بین
🔸کتاب اول مجموعه ما و جهان با نامِ "چرا جهان وجود دارد؟" شامل پنج مقاله است که به بنیادیترین پرسش میان پرسشهای علم و دین میپردازد. مشهور است که آنچه در علوم تجربی بیشتر دربارهی آن بحث میشود چهگونگیها است و پاسخ چراییها، حتی اگر با دقت زیادی در علم تجربی پیگیری شود باز سر از چهگونگی در خواهد آورد. در این می بینیم که برخی همین گزارهی مشهور را نیز مورد تردید قرار دادهاند. اما حتی اگر بپذیریم که این تفکیک مناقشه برانگیز است، باز معضل بزرگی پیش روی پرسشها درباره چرایی جهان، وجود دارد؛ معضل پرسشهای بیانتها! زمانی که میپرسیم چرا چنان است و چرا چیزی چنین است، پاسخها میتوانند آرام بخشی موقت و موضعی داشته باشند اما دوباره زبانه میکشند و چرایی را بر سر همان پاسخها میگذارند.
🌐 متن کامل این بررسی را میتوانید در سایت موازی مطالعه کنید.
#معرفی_کتاب #فلسفه #آغاز_جهان
🆔 @mowazi_mag | مسیرهایموازیپیرامونما
وبسایت | اینستاگرام | پادکست
Пераслаў з:
انجمن مغز و فلسفه ذهن

21.03.202516:17
🔎 این دوره دقیقاً شامل چه موضوعاتی است؟
📌 برای بررسی ریز جزئیات طرح درس به فایل طرح درس مراجعه نمایید
در ۴ جلسه، از مفاهیم پایهای فلسفۀ ذهن تا نظریههای مدرن آگاهی را بررسی میکنیم:
📖 جلسۀ ۱ و ۲:
🧠 ذهن چیست؟ چرا مسئلۀ آگاهی هنوز حل نشده؟
🦇 آیا میتوان فهمید که یک خفاش چگونه دنیا را تجربه میکند؟
🤖 آیا هوش مصنوعی میتواند آگاه باشد؟
📖 جلسۀ ۳ و ۴:
🔹 از دکارت و دوگانهانگاری تا علوم شناختی مدرن
🔹 مقایسۀ نظریههای ذهن: رفتارگرایی، کارکردگرایی، فیزیکگرایی
🔹 آیا ما واقعاً ارادۀ آزاد داریم؟
📚 بر اساس کتابهای: چالمرز، نیگل، کمبل، ریونزکرافت و دیگر منابع معتبر
📌 اگر میخواهید وارد دنیای فلسفۀ ذهن شوید، نقطۀ شروع اینجاست!
🎟️ ثبتنام و اطلاعات بیشتر: [لینک]
📆 تاریخ برگزاری:
جلسهٔ اول و دوم در تاریخ ۲۱ و ۲۲ فروردین ساعت ۱۸ الی ۱۹:۳۰ و جلسهٔ سوم و چهارم در تاریخ ۲۸ و ۲۹ فروردین ساعت ۱۸ الی ۱۹:۳۰ برگزار خواهد شد
🔗 t.me/MindPhilosa
📌 برای بررسی ریز جزئیات طرح درس به فایل طرح درس مراجعه نمایید
در ۴ جلسه، از مفاهیم پایهای فلسفۀ ذهن تا نظریههای مدرن آگاهی را بررسی میکنیم:
📖 جلسۀ ۱ و ۲:
🧠 ذهن چیست؟ چرا مسئلۀ آگاهی هنوز حل نشده؟
🦇 آیا میتوان فهمید که یک خفاش چگونه دنیا را تجربه میکند؟
🤖 آیا هوش مصنوعی میتواند آگاه باشد؟
📖 جلسۀ ۳ و ۴:
🔹 از دکارت و دوگانهانگاری تا علوم شناختی مدرن
🔹 مقایسۀ نظریههای ذهن: رفتارگرایی، کارکردگرایی، فیزیکگرایی
🔹 آیا ما واقعاً ارادۀ آزاد داریم؟
📚 بر اساس کتابهای: چالمرز، نیگل، کمبل، ریونزکرافت و دیگر منابع معتبر
📌 اگر میخواهید وارد دنیای فلسفۀ ذهن شوید، نقطۀ شروع اینجاست!
🎟️ ثبتنام و اطلاعات بیشتر: [لینک]
📆 تاریخ برگزاری:
جلسهٔ اول و دوم در تاریخ ۲۱ و ۲۲ فروردین ساعت ۱۸ الی ۱۹:۳۰ و جلسهٔ سوم و چهارم در تاریخ ۲۸ و ۲۹ فروردین ساعت ۱۸ الی ۱۹:۳۰ برگزار خواهد شد
🔗 t.me/MindPhilosa
Паказана 1 - 15 з 15
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.