دلآرا خانم هم وقتی شبها تنها میماند فکر میکرد، سعی میکرد احساسهایش را درک کند، به عثمان گفته بود: «بهنظرم عشق احساسی است که بهطرزی بیمارگونه بزرگ میشود، نمیتوانی تشخیص بدهی آن کدام احساس است، شاید محبت باشد، شاید حسادت یا شاید هم نگرانی، اما نمیدانم آن احساس به چه صورتی رشد میکند و شدت میگیرد و به عشق بدل میشود... مثلاً عشقی که من به راغب داشتم وقتی با نگرانی قاطی میشد بزرگتر و غیرقابلتحملتر میشد.» مدتزمانی سکوت کرده و بعد افزوده بود، «البته در صورت وجود چنین بیماری، این احتمال وجود دارد که هر چیزی روی بدن هم تأثیر بگذارد، نمیدانی چه بلاهایی قرار است سرت بیاید، گاهی بهخاطر عشقی که به یک مرد داری، شاید هم صرفاً به همین خاطر، به یک مرد دیگر نزدیک میشوی.» ..
مردن آسانتر از دوستداشتن است احمد آلتان
مترجم علیرضا سیفالدینی
نشر نو