𓂃𓈒 تئاتـر زِنـدگی𓋜
دَر تـَکاپوی یافتـَن فـردی بِـدون ماسـک در تئاتـر زنـدگی 𓂅
.
.
.
.
.
t.me/HidenChat_Bot?start=5404421410
.
.
.
.
.
t.me/HidenChat_Bot?start=5404421410
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваныНадзейнасць
Не надзейныРазмяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаЛют 11, 2024
Дадана ў TGlist
Квіт 01, 2025Апошнія публікацыі ў групе "𓂃𓈒 تئاتـر زِنـدگی𓋜"
Пераслаў з:
蓝'𝗔𝘁𝗮𝗿𝗮𝘅𝗶𝗮
01.04.202517:53
غـوطـه‌ور در آب. چـشـمـان خـسـتـه‌ام خـیـره بـه
حقیقتـی هستنـد که پرتـوهـایش را بـر سطـح آب
می‌تاباند. خون در رگ‌هایم سرد و درد در روح و
جسمم بـی‌داد می‌کند. می‌بینی چه بر سرم آمده؟
قرار بود آغـوشت خانـه‌ای گـرم و وجـودت دلیـلِ
خنـده‌ام باشـد امـا شـدی دلیـلِ خـلا دردنـاکِ ایـن
قلـب و غمـی که حتـی لحظـه‌ای رهـایم نمـی‌کند.
مغـزم پـر شـده از فـرکانـسِ هـزار و یـک فکـر که
تمـامشـان بـه تـو ختـم می‌شونـد. بایـد حسـی به
نـام "خـشـم" داشتـه باشـم مگـر نـه، صـاحـبِ دو
چـشـمِ هـلالـی به وقـت خنـدیـدن؟
امـا آرامـم. آرامـشـی مـخـوف. گویـی مغـزم مـرا
گـول می‌زند تا صدای شیـون‌های قلبم را نشنوم.
غوطه‌ور در آب...نترس عزیزترینم. نه آبی وجود
دارد و نه غـوطـه‌ور شدنی. امـا هر لحظـه چنین
حسی دارم. این جدایـی کی به سر می‌رسد؟
وجودم گرمای تنت را طلب می‌کند. می‌ترسم که
نیایی و این غـوطـه‌وری جایش را به غـرق شدن
در اعمـاق تـاریـکـی دهد...
بیـا و نجاتـم بده. پیش از آن‌که دیـر شـود....
27.03.202500:48
بین جماعتی گیر کرده‌ایم که به یکدیگر حتی یک سر سوزن رحم نمی‌کنند.
چه غریبه باشند،چه آشنا، چه دوست،چه فامیل و چه خونواده..
بدون تفکر و اندیشیدن با یک کلمه،یک نگاه قطرات درد را بر روی اَلوار‌های پوسیده قلب یکدیگر آوار می‌کنند.
به طور معمول می‌گویند بیشتر ماندن باعث صمیمیت بین روابط می‌شود.
اما در حقیقت کاملا برعکس است..دوری و دوستی.
چه غریبه باشند،چه آشنا، چه دوست،چه فامیل و چه خونواده..
بدون تفکر و اندیشیدن با یک کلمه،یک نگاه قطرات درد را بر روی اَلوار‌های پوسیده قلب یکدیگر آوار می‌کنند.
به طور معمول می‌گویند بیشتر ماندن باعث صمیمیت بین روابط می‌شود.
اما در حقیقت کاملا برعکس است..دوری و دوستی.
21.03.202507:52
بزرگ‌ترین نشانه‌ی تنهایی این است که آن‌هایی که در کنار تو هستند از آن چه بر تو می‌گذرد بی‌خبرند...
20.03.202509:32
۱۴۰۴..
19.03.202500:31
چرا می‌نویسم؟
زیرا که دنیا بیش از اندازه کسل کننده است و افراد کمی به صورت عمقی حرف‌هایم را می‌فهمند
زیرا که دنیا بیش از اندازه کسل کننده است و افراد کمی به صورت عمقی حرف‌هایم را می‌فهمند
18.03.202509:46
بعضی رفتن‌ها می‌ارزد به بودن‌های توخالی
17.03.202523:48
17.03.202507:30
12.03.202511:26
12.03.202511:18
هرگز از غریبه ترسی نداشته..ترس سوغات آشناهایمان است
Рэкорды
01.04.202512:28
1.2KПадпісчыкаў12.03.202523:59
0Індэкс цытавання05.04.202523:59
3Ахоп 1 паста17.04.202501:49
0Ахоп рэкламнага паста17.04.202501:49
0.00%ER17.04.202501:49
0.00%ERR17.03.202507:30
17.03.202523:48
Пераслаў з:蓝'𝗔𝘁𝗮𝗿𝗮𝘅𝗶𝗮
01.04.202517:53
غـوطـه‌ور در آب. چـشـمـان خـسـتـه‌ام خـیـره بـه
حقیقتـی هستنـد که پرتـوهـایش را بـر سطـح آب
می‌تاباند. خون در رگ‌هایم سرد و درد در روح و
جسمم بـی‌داد می‌کند. می‌بینی چه بر سرم آمده؟
قرار بود آغـوشت خانـه‌ای گـرم و وجـودت دلیـلِ
خنـده‌ام باشـد امـا شـدی دلیـلِ خـلا دردنـاکِ ایـن
قلـب و غمـی که حتـی لحظـه‌ای رهـایم نمـی‌کند.
مغـزم پـر شـده از فـرکانـسِ هـزار و یـک فکـر که
تمـامشـان بـه تـو ختـم می‌شونـد. بایـد حسـی به
نـام "خـشـم" داشتـه باشـم مگـر نـه، صـاحـبِ دو
چـشـمِ هـلالـی به وقـت خنـدیـدن؟
امـا آرامـم. آرامـشـی مـخـوف. گویـی مغـزم مـرا
گـول می‌زند تا صدای شیـون‌های قلبم را نشنوم.
غوطه‌ور در آب...نترس عزیزترینم. نه آبی وجود
دارد و نه غـوطـه‌ور شدنی. امـا هر لحظـه چنین
حسی دارم. این جدایـی کی به سر می‌رسد؟
وجودم گرمای تنت را طلب می‌کند. می‌ترسم که
نیایی و این غـوطـه‌وری جایش را به غـرق شدن
در اعمـاق تـاریـکـی دهد...
بیـا و نجاتـم بده. پیش از آن‌که دیـر شـود....
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.