Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
لیبراسیون/لیبرالیسم avatar

لیبراسیون/لیبرالیسم

🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#بازگشت_به_مشروطه
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ناسیونالیسم_لیبرال
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваны
Надзейнасць
Не надзейны
Размяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаOct 15, 2017
Дадана ў TGlist
Dec 10, 2024
Прыкрепленая група

Развіццё

Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
NOV '24DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

Папулярныя публікацыі لیبراسیون/لیبرالیسم

🔺شعار «خودکفایی» اولش قشنگه ولی آخرش میرسه به گدایی و دریوزگی.

حالا اینا که یه مشت آخوند مشنگ و منزوی گوشهٔ خاورمیانه‌اند، مائو و‌ استالین با اون‌ عظمت که نصف دنیا هم متحد ایدئولوژیکشون بودن، با همین شعارها به فلاکت افتادن.

▪️رشنالیست
@cafe_andishe95
10.04.202514:59
🗽👥«انسان شدن» یا «انسان بودن»؟
مسئله این است.



🔻جمله‌ای که مصطفی مهرآیین همواره با لحنی پرشور (چه اکنون در مصاحبه با رسانه‌های بیرونی و چه در درسگفتارهای خود) نقل می‌کند این است که «انسان به صرف زاده شدن انسان نیست، بلکه با پذیرش مسئولیت انسان می‌شود!»

این جمله برخاسته از دل سنت فلسفی اگزیستانسیالیسم است و ریشه در نگاه فیلسوفانی چون ژان‌پل سارتر دارد که انسان را نه موجودی از پیش‌تعریف‌شده، بلکه پروژه‌ای در حال شدن می‌دانند.

مصطفی‌ مهرآیین در اغلب صحبت‌های خود بر این «شدن» تاکید دارد؛  نگاهی که با انتقادات جدی سنت لیبرال مواجه است

✨از دیدگاه لیبرالیسم، این جمله خالی از خطر نیست. نخست آن‌که بر خلاف سنت لیبرال که انسان را حامل حقوق ذاتی و غیرقابل سلب می‌داند، نگاه اگزیستانسیالیستی مشروط‌کردن انسانیت به عملکرد را پیش پای انسان می‌نهد. در منطق لیبرال، انسان به‌محض تولد (و حتی پیش از آن) مستحق آزادی، کرامت، و حقوق است، بی‌آن‌که نیازی به اثبات خود یا پذیرش مسئولیتی خاص داشته باشد.

دوم آن‌که این نگاه، به‌گونه‌ای ناگفته، برتری اخلاقی برای گروهی خاص قائل می‌شود؛ آنان که مسئولیت می‌پذیرند، «انسان‌تر» انگاشته می‌شوند. این تفکیک میان انسان‌ها، بوی ارزش‌گذاری بر اساس مسئولیت می‌دهد و می‌تواند درهای تبعیض را بگشاید. از کودکی که هنوز مسئولیتی بر عهده ندارد، تا بیمار روانی یا فردی در شرایط ناتوانی اجتماعی، همه در معرض آن‌اند که از جرگه‌ی انسان واقعی طرد شوند.


سوم، مفهوم مسئولیت در این جمله، مبهم و تفسیرپذیر است. چه کسی باید تعیین کند که کدام مسئولیت‌پذیری مشروع است؟ این ابهام، در نگاه لیبرالیسم، می‌تواند بهانه‌ای برای سرکوب فردیت و تحمیل سبک زندگی یا ارزش‌های خاص بر افراد شود.

از آن گذشته، نگاه اگزیستانسیالیستی با آن‌که ادعا دارد که در پی رهایی انسان است، گاه چنان باری از مسئولیت را بر دوش فرد می‌گذارد که خود به منبع اضطراب بدل می‌شود.

اگر انسان «محکوم به آزادی» است، آیا در جهانی نابرابر و ناامن، محکومیت به آزادی بیش از آن‌که رهایی‌آور باشد، کمرشکن نیست؟ شما چگونه به زنی که در خانه حبس شده می‌توانید بگویید که محکوم به آزادی هستی؟ اصلا چنین ادعایی چه ابزاری برای آزادی فراهم کرده است؟!

همچنین این نگاه، اغلب نسبت به ساختار های اجتماعی بی‌توجه است. اگزیستانسیالیسم، به‌ویژه در روایت سارتری، انسان را به‌تنهایی در برابر جهان قرار می‌دهد و نقش عوامل تاریخی، طبقاتی یا نهادهای قدرت را در شکل‌دادن به کنش انسانی، به حاشیه می‌راند.

اگرچه مهرآیین در تک‌گویی‌ها و یا نوشته‌هایش در نقد سلطه‌ی سیاسی، با تکیه بر مسئولیت اگزیستانسیالیستی فرد در برابر دیگری، به مقابله با نظام قدرت می‌پردازد، اما نقد او عمدتاً در سطح اخلاق باقی می‌ماند. از این رو، نقدش بیشتر به آگاهی‌بخشی وجدانی نزدیک می‌شود تا تحلیل ساختاری.

البته این به‌معنای غفلت کامل از ساختار نیست؛ مهرآیین به‌ویژه در مواجهه با مفاهیمی چون نهاد، امر سیاسی و سکوت در برابر قدرت کوشیده‌ است نشان دهد که چگونه ساختارهای سلطه بازتولید می‌شوند، اما رویکرد او در این مسیر، مانند همتایانی هم‌چون زیباکلام بیشتر اصلاحطلبانه و درون ساختاری است. او بر امکان مقاومت درون ساختار تأکید می‌کند، نه ضرورت حذف آن

در این معنا، نقد او نه یک گسست ریشه‌ای، بلکه فراخوانی است به کنش فردی درون شکاف‌ها و ترک‌های نظام موجود.

در نهایت، این رویکرد با بی‌اعتبار دانستن «بودن» طبیعی انسان، تجربه‌هایی چون کودکی، ناتوانی یا حتی زیست در خاموشی را بی‌ارزش جلوه می‌دهد. گویی تنها آن‌کس که آگاهانه در میدان کنش قدم می‌گذارد، شایسته‌ی عنوان انسان است.

به این اعتبار، نقد لیبرالیسم به اگزیستانسیالیسم، نه دفاع از تن‌آسایی یا انفعال، بلکه تأکید بر کرامت غیرمشروط انسان است. انسان، پیش از آن‌که مسئولیتی بر دوش گیرد، موجودی ارزشمند است؛ همین «بودن»ش کافی‌ست.

««تنها کسانی بر «شدن» انسان تأکید دارند که از نگاه ایدئولوژی چپ و یا دین به انسان توجه دارند؛ روشنفکران ایدئولوگی که پایه‌های غیرفلسفی بازار و اقتصاد این نظام را نادیده می‌گیرند»»

آن‌ها اغلب انسان را پروژه‌ای ناتمام می‌دانند که باید از طریق تعهد، مبارزه یا سلوک به کمال برسد، بی‌آن‌که بسامدهای زندگی روزمره، مصرف، یا منطق بازار آزاد را جدی بگیرند.

انسان در منطق لیبرال نه نیازمند «شدن»، بلکه خواهان آسایش، آزادی انتخاب و امنیت است، نه قهرمان اخلاقی، بلکه شهروندی با حقوق تثبیت‌شده.
حواسمان باشد که بعد از دستور به «شدن» همواره دستورالعمل‌های ایدئولوژیک احضار می‌شوند.

✍🏼ناهید زمانیان
@cafe_andishe95
24.03.202515:46
🎭طنز تلخ سرزمین شوراها؛
از کره‌ای که نمی‌شد خورد تا جوکی که ده سال زندان داشت


🚩در دل اتحاد جماهیر شوروی، زندگی گاه چنان مضحک می‌شد که بهترین راه مواجهه با آن، خندیدن بود—حتی اگر آن خنده بهای سنگینی داشت. از تلاش علمی برای ساخت کره از مدفوع گرفته تا قاضی‌ای که به جوکی می‌خندید که لحظاتی پیش کسی را به خاطر گفتنش محکوم کرده بود، این حکایات طنزآمیز پرده از واقعیت تلخ یک نظام برمی‌دارد؛ جایی که حتی کودکان نیز یاد گرفته بودند چیزی جز “بهترین‌های جهان” نبینند، حتی اگر خودشان از آن فرار می‌کردند.

1🤡. دفتر سیاسی حزب کمونیست تصمیم گرفت برای کمبود دائمی کره چاره‌اندیشی کند. دستور داده شد تا دانشمندان شوروی یک تکنولوژی برای تبدیل مدفوع به کره پیدا کنند. ضمناً دستور داده شد که این پروژه باید حداکثر تا سالروز انقلاب اکتبر به بهره‌برداری رسیده باشد. بعد از شش ماه دفتر سیاسی به دانشمندان گفت از روند پیشرفت کار گزارش بدهند. دانشمندان گزارش دادند که پنجاه درصد کار با موفقیت پیش رفته است. دفتر سیاسی جزئیات بیشتری خواست. آکادمی علوم توضیح داد: کره چیزی است که باید بشود آن را مالید و پهن کرد و خورد. چیزی که فعلاً ساخته‌ایم به خوبی قابلیت مالیده شدن و پهن شدن دارد، امّا هنوز نمی‌شود آن را خورد.
 
2🤡. قاضی داشت از جلسه دادگاه بیرون می‌آمد و بلند بلند می‌خندید. یکی از همکارانش او را دید و پرسید: «داری به چی می‌خندی؟» قاضی جواب داد: «هیچی. یه جوک شنیدم که خنده‌م بند نمیاد». همکارش گفت: «چی بود؟ تعریف کن ما هم بخندیم!»قاضی گفت: «تعریف کنم؟ عقلت رو از دستت دادی؟ همین الان یه نفر رو به خاطر تعریف کردن اون جوک به ده سال زندان محکوم کردم».
 
3🤡- هیئتی از کمونیست‌های خارجی که به شوروی سفر کرده بودند، برای بازدید به کودکستانی در مسکو رفتند.
قبل از بازدید به کودکان یاد داده بودند تا در جواب هر سؤالی فقط یک جمله بگویند: «اتحاد جماهیر شوروی بهترین چیزهای جهان را دارد». در ساعت مقرّر بازدیدکنندگان رسیدند و بعد از کمی خوش‌و‌بشیکی از آن‌ها پرسید: «بچه‌ها! کودکستانتون رو دوست دارید؟»بچه‌ها هماهنگ و یکصدا فریاد کشیدند: «اتحاد جماهیر شوروی بهترین چیزهای جهان را دارد».
شخص دیگری پرسید: « غذایی که بهتون می‌دن چطوره؟» بچه‌ها گفتند: «اتحاد جماهیر شوروی بهترین چیزهای جهان را دارد». نفر سوم سؤال کرد: «از اسباب‌بازی‌هاتون خوشتون میاد؟» بچه‌ها باز تکرار کردند: «اتحاد جماهیر شوروی بهترین چیزهای جهان را دارد». بازدید داشت به خوبی و خوشی تمام می‌شد که یکدفعه یکی از بچه‌ها شروع کرد به گریه کردن. مربّی از او پرسید: «چی شده میشا؟ چرا داری گریه می‌کنی؟». بچه بینوا گریه‌کنان گفت: «من دیگه نمیخوام اینجا باشم. من می‌خوام برم اتحاد جماهیر شوروی».
خورشید
@cafe_andishe95
06.04.202519:00
♻️در اهمیت‌ مدیریت‌ پسماند

🛑 پنجاه و هفتی‌ها پیر و فرتوت افتاده‌اند گوشه‌ای و خزعبلات خاص خود را تکرار می‌کنند. بیچاره‌ها شصت سالی می‌شود که سمت غلط تاریخ‌اند.
ملت ایران هم کاری به کارشان ندارند؛ اصلا نمی‌دانند که از جانشان چه می‌خواهند. برای همه هم روشن‌شده که این جماعت مرگ‌خوارند. دشمن زندگی و آزادی اند. آن‌ها امروز بلاموضوع‌اند. گویی تاریخ تصمیم گرفته این جماعت پنجاه و هفتی را در یک واژه و اصطلاح خلاصه‌ کند و بقیه زندگی‌شان را به زباله‌دان ارجاع دهد.

🔘 آنچه مسئله آینده ایران است پنجاه و هفتی‌ها یعنی همان به زباله‌دان پیوستگان نیستند؛ مسئله پسماند باقی مانده آن‌هاست. همان‌ها که جای بوی جوراب و گلاب حسینیه ارشاد بوی ادکلن و جوراب می‌دهند، همان‌ها که خود را نخبه دانشگاهی می‌دانند؛ همان پشت کوهی‌هایی که هنوز با استعمار در ستیزند. همان‌هایی که دغدغه‌ توسعه متوازن دارند. پسماند پنجاه و هفت همان‌هایی‌اند که در نبود حقوق شهروندی در ایران از فمنیست صحبت می‌کنند. پسماند پنجاه و هفت تلویزیون خبری انیران اینترنشنال است که خاک‌ ایران را به باز توزیع گذاشته است. پسماند پنجاه و هفت همانی است که دنبال رهبر فرهمند می‌گردد. پسماند‌ها آن روزنامه‌نگاران‌ وسط بازی‌اند که مدام نشخوار می‌کنند فرق می‌کنه کی رئیس جمهور باشد؛ پسماند غیرقابل بازیافت همان‌هایی‌اند که از عدالت اجتماعی حرف می‌زنند. پسماند بیمارستانی روشنفکران دینی عاشق شریعتی و طالقانی و سروش اند. پسماند رادیواکتیو اما آنهایی اند که منتظر گذار سنت از مدرنیته این اصطلاح شیادانه، منتظر گذار بزرگ یا تحول خواهی‌اند. خلاصه که مدیریت پسماند مهم است. برای آینده این ملک و ملت مفید است.

✍️ اشکان زارع
@cafe_andishe95
09.04.202513:45
🗽لیبرال‌های کلاسیک به آزادی بیان اعتقاد دارند، زیرا مطمئنند که در برخورد بین حقیقت و خطا، حقیقت پیروز خواهد شد. چپ به آزادی بیان اعتقاد ندارد. البته وقتی یکی از بچه های خود چپ‌گرایان تهدید می‌شود آن‌ها خوشحال می‌شوند که به اصل آزادی بیان متوسل شوند. با این حال، هنگامی که چپ‌گرایان به قدرت برسند، کاملاً با سرکوب عقایدِ کسانی که از آن‌ها متنفرند راحتند.

📚📖 محافظه‌کاریِ آمریکایی، دینش دِسوزا ترجمه اسماعیل غروی
@cafe_andishe95
07.04.202518:45
«زبان فارسی، رضاشاه، میرزا حسن رشدیه»

شاید کمی عجیب باشد که در قرن پانزدهم خورشیدی لازم باشد سر آموزشـ«ــِ» زبان مادری و آموزش «به» زبان مادری در ایران بحث کنیم. کسی که تبلیغات قوم‌گرایانه را نمی‌بیند، یا ته قلب با آن همدل است یا به هر دلیلی خود را به خواب زده است. به هر حال، لازم نیست حتماً ایران‌دوست باشیم تا هر یک از ما از دمیدن در واگرایی قومی اجتناب کنیم و به مقابله با آن برخیزیم، بلکه کافی است قدری به عواقب این دست واگرایی‌ها فکر کنیم.

در تفکرات قومی ــ که البته خودشان بی‌تعارف به آن می‌گویند «ملی» ــ نفرت شدیدی علیه رضاشاه وجود دارد. این نفرت و پروپاگاندا دلایل زیادی دارد و بنیادش بر تصوراتی است که هیچ ربطی به واقعیت‌های تاریخی ندارد. نه لازم است پهلوی‌گرا باشیم، نه لازم است ملی‌گرا باشیم و نه حتی لازم است توسعه‌گرا باشیم تا با درک حال و روز ایران در آن سال‌ها بپذیریم ظهور پدیدۀ رضاشاه و به همراهش «الیتی» (نخبگانی) که زیر حمایت حکومت او ایده‌هایشان را پیش می‌بردند، در نهایت به نفع ما و ایران بوده است. بخشی از نفرتی که در ادبیات قومی علیه رضاشاه مطرح می‌شود، سر مسئلۀ گسترش مدارس و آموزش یکدست است. مسئله به نحوی روایت می‌شود که انگار پیش از آن مجموعۀ متنوعی از نظام‌های آموزشیِ تکامل‌یافته، متنوع و چندزبانی در ایران وجود داشته، و حالا کسی آمده و با زور سرنیزه همۀ آنها را تعطیل کرده و یک نظام آموزش واحد با زبان واحد ایجاد کرده است.

از بدیهیاتی که باید توضیح دهیم، این است که چرا «فارسی» زبان آموزش در ایران شده است. زبان اصلاً ابزار ارتباطی است و اگر قرار باشد این ماهیت زبان در یک جا نمودی تمام‌عیار یافته باشد، همین زبان فارسی است. پدر من، در روستایی در فاصلۀ دویست‌کیلومتری تهران، در گوشۀ شرقی استان «مرکزی» و نزدیک قم متولد شده، اما اگر به زبان مادری‌اش صحبت کند، من متوجه نمی‌شوم چه می‌گوید. اگر فارسی وجود نداشت، اکثر مردم ایران حرف همدیگر را نمی‌فهمیدند. زبان فارسی را عقل سلیم در قلمرو ایران نگه داشته است. مسئله ربطی به رضاشاه و پهلوی ندارد. بهترین مثالی که برای این واقعیت می‌توان آورد میرزاحسن رشدیه و مدارس اوست که قریب چهل سال پیش از رضاشاه، در دوران ناصرالدین‌شاه اولین نمونۀ آن در ایروان تأسیس شد.

تردیدی ندارم که میرزاحسن رشدیه را باید یکی از ستاره‌های تابناک دو قرن اخیر ایران دانست. این مرد اهل قلم و آموزگار بود، اما از هر شوالیه‌ای جنگجوتر بود! در پانزده سال آخر سلطنت ناصرالدین‌شاه بارها در تبریز مدرسه ساخت و مدرسه‌اش را ویران کردند. بارها خود او را تکفیر کردند و مجبور می‌شد شبانه به مشهد بگریزد. این راد مرد، پنج یا شش بار در عرض چند سال از تبریز به مشهد گریخت و سرانجام در مشهد هم ضربات چماق بر سرش بارید استخوان دستش را شکست. فقط یک جنگجوی بزرگ پس از بارها شکست، باز می‌تواند قامت راست کند و راهش را ادامه دهد. در اینجا قصد ندارم داستان میرزاحسن را روایت کنم (پیش‌تر در پستی درباره‌اش نوشته‌ام). اما این فراز را می‌گویم تا درسی برای همۀ آرزومندان باشد: برای بار چندم حمله کردند تا مدرسه‌اش را در تبریز خراب کنند. پس از غارت مدرسه، نارنجکی در مدرسه منفجر کردند که بخشی از بنا تخریب شد. رشدیه می‌خندید. کسی به او گفت: «خانه خراب! همه به حال تو می‌گریند، تو می‌خندی؟» رشدیه جواب داد: «هر پاره‌آجری مدرسه‌ای خواهد شد! آن روز را می‌بینم و می‌خندم. کاش زنده باشم و ببینم.»

«مردمی‌ترین» مدرسه‌ای که در ایران ساخته شد، بدون کمک علمای دین و نهادهای دولتی، مدرسۀ رشدیه بود. پرسشم این است که رشدیه در مدرسه‌هایی که در ایروان و تبریز ساخت، «به» چه زبانی تدریس می‌کرد؟ روزی که رشدیه مدرسه‌اش را در ایروان تأسیس کرد، آن کسی که قرار بود نیم‌قرن بعد رضاشاه شود، طفلی چهار پنج ساله بود. آیا رشدیه دچار شووینیسم بود؟ ایرانشهری و ناسیونالیست بود؟ شاید هم زنده‌یاد رشدیه چهل سال قبل از موسولینی فاشیست بوده! چنین حرف‌هایی حتی در قالب طنز هم شرم‌آور است. رشدیه همان کاری را کرد که از گذشته‌های دور در ایران می‌شد. برای او بدیهی بود که در مدرسه «گلستان» درس دهد. اما در این میان، شاید غم‌انگیزترین وجه مسئله این باشد که در پروپاگاندای قومیتی، قدر این شخصیت‌های بزرگ پایمال می‌شود؛ مثل اینکه عکس و یادگارهای پدارنمان را در آتش اندازیم و بر خاکسترش پایکوبی کنیم.


پی‌نوشت:

یک: دربارۀ رشدیه بنگرید به این پست: «مدرسه‌سازی و مدرسه‌سوزی»

دو: خاطرۀ نقل‌شده از کتاب سوانح عمر، اثر شمس‌الدین رشدیه، پسر میرزا حسن، ص ۲۹.

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
19.04.202516:46
⚽️🔥اینکه بخواهیم خوش بگذرانیم، از خودمان لذت ببریم، باز خوش بگذرانیم، مشروع‌ترین آرزو است؛ حقی به اندازه میل به خوردن و کار کردن. به دلایل بسیار و بدون شک پیچیده، فوتبال در جهان امروز با موفقیت بیش از هر ورزش دیگری این نقش را بر عهده گرفته است.

کسانی شبیه ما که از فوتبال لذت می‌بریم به هیچ‌وجه از محبوبیت زیاد آن به عنوان یک سرگرمی جمعی شگفت‌زده نمی‌شویم. اما خیلی‌ها هستند که آن را نمی‌فهمند و حتی انتقاد می‌کنند. [مانند کمونیستها]
آنها آن را تاسف بار می‌بینند، زیرا به گفته آنها، فوتبال توده‌ها را بیگانه و فقیر و آنها را از مسائل مهم منحرف می‌کند.

کسانی که این‌طور فکر می‌کنند، فراموش می‌کنند که سرگرم شدن بسیار مهم است. آنها همچنین فراموش می‌کنند که ویژگی یک سرگرمی هر قدر تاثیرگذار و جذب‌کننده (و یک بازی خوب فوتبال بسیار تاثیرگذار و جذب‌کننده است)، این است که زودگذر، غیرمتعالی و بی‌ضرر است. تجربه‌ای که در آن خود اثر همزمان با علت ناپدید می‌شود. ورزش برای کسانی که از آن لذت می‌برند، عشق به فرم است؛ منظره‌ای که از احساسات فیزیکی، حسی و آنی فراتر نمی‌رود. نمایشی که برخلاف کتاب یا نمایشنامه، به ندرت ردی در خاطره به جا می‌گذارد. نمایشی که دانش را غنی و ضعیف نمی‌کند. جذابیتش این است: هیجان‌انگیز و خالی است.

به همین دلیل، افراد باهوش و بی‌شعور، با فرهنگ و بی‌فرهنگ می‌توانند به یک اندازه از فوتبال لذت ببرند. اما فعلا همین کافی است. پادشاه آمده است. تیم‌ها بیرون آمده‌اند. جام جهانی رسما افتتاح شد. بازی دارد شروع می‌شود! نوشتن بس است؛ بیایید کمی لذت ببریم.

✍🏼ماریو بارگاس یوسا
@cafe_andishe95
🗞«روسيه میگوید ايران را دوست دارم ولی در عمل تمام ابواب تجارت عالم را بر ما مسدود میکند. نمیخواهم روسیه را مقصر کنم،ولى همسایه شمالى باید اقرار كند در روابط با ما، به هیچ اصلى معتقد نیست. شايد این برای اینست که در روسیه، اعتقاد به اصول از موهومات بشمار می‌رود!»

علی‌اکبر داور،۱۳۰۲
@cafe_andishe95
14.04.202512:03
📝«من فكر می‌كنم يكی از شگفتی‌های هنر اين است كه شما را قادر به بيان واضح آن چیزهایی می‌کند که احتمالی، گيج‌كننده و منبع احساس ترس وحشتناك است. ولی وقتی می‌بينيد که هنر به آن شكل می‌دهد و آن را انتقال‌پذير می‌كند چقدر شگفت‌انگيز است!

بيشتر مواقع نمی‌دانيد آن شور و هيجان، آن روحيات... از كجا می‌آيند. شخصی كه از اين روحيات رنج می‌برد، قابليت توصيف عميق آن‌ها را ندارد و من معتقدم كه اين وقتی روشن می‌شود كه ادبيات و هنر به شما اجازه می‌دهند تا عقب بايستيد و ارزش زندگی را با تمام احساساتتان، غريزه‌هایتان و بصيرتتان درك كنيد.

فكر می‌كنم اين يكی از نقش‌های اصلی هنر است:

شرح عميق‌ترين و بيشترين راز درون ما.»


ماریو بارگاس یوسا
@cafe_andishe95
10.04.202509:31
⚜️ نظم اجتماعی برآمده از فلسفه روشنگری به فرد عادی برتری بخشید. «آدم عادی» در قابلیت خود به منزله مصرف‌کننده مسئول تعیین این بود که چه چیزی، به چه میزان، با چه کیفیتی، از سوی چه کسی، چگونه و کجا تولید شود. او در قابلیت خود به منزله رای‌دهنده این حاکمیت را داشت که به سیاست های ملت خود جهت دهد. در جامعه پیشاکاپیتالیستی ارجحیت با کسانی بود که قدرت تابع‌سازی همنوعان ضعیف‌تر خود را داشتند. «سازوکار» بازار آزاد که بسیار هم در مذمت آن سخن رفته است، تنها یک راه برای کسب ثروت می‌گذارد: موفقیت در خدمت به مصرف‌کنندگان به ممکن‌ترین و ارزان‌ترین شیوه. این «دموکراسیِ» بازار در سپهر اداره امور دولتی با آن نظام حکمرانی نماینده محور همخوانی دارد.

📚📖 لیبرالیسم، لودویگ فون میزس ترجمه مهدی تدینی
@cafe_andishe95
03.04.202510:29
🗡 تصویر یک افسر ژاپنی را در حال گردن زدن یک سرباز اسیر استرالیایی در جنگ جهانی دوم نشان می‌دهد. ژاپنی‌ها هزاران اسیر آمریکایی، انگلیسی و استرالیایی را به قتل رساندند، کاری که دشمنان غربی آنها هرگز مرتکب نشدند. جنایاتی که ژاپنی‌ها علیه غیرنظامیان چینی مرتکب شدند، از برخی جهات در تاریخ بشر بی‌نظیر است. به عنوان تنها یک نمونه، آنها ده‌ها هزار کودک چینی را در مراکز وحشتناک تحقیقات سلاح‌‌های بیولوژیک خود به وحشیانه‌ترین شکل قابل تصور از جمله هزاران مورد جراحی بدون بیهوشی منجر به مرگ به قتل رساندند.

📍دشمنان غربی ژاپن هیچ یک از این کارها را مرتکب نشدند. نمی‌توان اینگونه اعمال را با بمباران شهرها در جنگ دوم مقایسه کرد، زیرا این بمباران‌ها به شکل ضرورت نظامی آن مرحله از تاریخ تحول جنگاوری بشر یعنی عصر جنگ صنعتی و بسیج عمومی تمام عیار در آمده بود، در حالیکه ژاپنی‌ها و نازی‌های آلمانی پس از تسلیم دشمن و در شرایط آتش بس فجیع‌ترین جنایات را مرتکب شده و آدمیان را همچون تکه‌های چوب یا ذغال سنگ مصرف می‌کردند.

🔱 در کلان‌ترین سطح ریشه فجایعی که میلیتاریست‌های ژاپنی آفریدند، تلاش برای تحمیل اراده متعصبانه خود به واقعیت‌های ناهمخوان، به هر قیمت ممکن بود. ژاپن شرایط مادی و طبیعی تبدیل به قدرت مسلط بر نظم جهانی را نداشت، اما آنها می‌خواستند این امر ناممکن را با بالاترین میزان شناخته شده قدرت اراده و توان تحمل شدائد در تاریخ بشر، ممکن نمایند. میزان سلحشوری و از جان گذشتگی که ژاپنی‌ها نشان می‌دادند، در هیچ ارتش دیگری دیده نشده است. به قول پل کندی مورخ آمریکایی، در همه ارتش‌ها صحبت از جنگیدن تا آخرین نفس مطرح می‌شد، اما این تنها ژاپنی‌ها بودند که آن را به سادگی و در در سطح وسیع عملی می‌کردند. صدها خلبان ژاپنی موسوم به کامیکازه خود و هواپیمایشان را به ناوهای آمریکایی کوبیدند و در اواخر جنگ ناوهای ژاپنی بدون داشتن سوخت مورد نیاز برای بازگشت به نبرد می‌رفتند، یعنی می‌رفتند که تا توش و توان دارند بجنگند و بمیرند. پس از تسلیم ژاپن دقیقا هزار ژنرال ژاپنی همزمان و در کنار هم شکم خود را با شمشیر دریده و خودکشی کردند. آنها قصد داشتند امپراتور را قبل از امضای فرمان تسلیم بکشند اما موفق نشدند. حتی در آلمان نازی، برخی ژنرال‌های آلمانی از فرمان‌های وحشتناک روزهای آخر هیتلر نظیر نابودی کامل پاریس یا آلوده کردن شبکه آب آشامیدنی و نابودی ذخایر حیاتی بذرهای آلمان، سرپیچی کردند. هیتلر همچون نظامیان ژاپنی می‌خواست، ملتش به مجازات گناه شکست در جنگ، به کلی نابود شود.

☑️ دو درس بزرگ از این فجایع می‌توان گرفت: اول اینکه اهدافی که منطبق بر واقعیات مادی، توازن قوای عینی و مسیر کلان تاریخ نباشند، با هیچ میزانی از اراده، ایستادگی و جانبازی محقق نمی شوند. هنر بزرگ رهبران انتخاب اهداف و مسیر مناسب و معقول برای یک ملت است، نه تهییج مردم با چشم‌اندازهای فریبنده و ناممکن و درس دوم: همیشه در تاریخ متعصبان رمانتیک و اسطوره اندیش از منفعت طلبان کاسب کار، بسیار خطرناک‌تر و زیان‌بارتر بوده‌اند.

✍️توس طهماسبی
@cafe_andishe95
✅ تفکر علمی جهان را مکرراً می‌کاود، هر لحظه تصویر بهتری از جهان در اختیار ما می‌گذارد و به ما یاد می‌دهد موثرتر و کارآمدتر بیندیشیم. علم، جست‌وجوی بی‌وقفه راه‌های اندیشیدن است. علم به این دلیل قدرتمند است که می‌تواند ایده‌های مرسوم و متعارف را ویران کند، ناحیه‌ای تازه از واقعیت را کشف کند و تصویری باشکوه‌تر و در عین حال کاربردی‌تر از جهان بسازد. ما با دانش قدیمی خود از جهان این سفر را آغاز می‌کنیم و به سوی دگرگونی پیش می‌رویم. ما در رازآمیزی و زیبایی آن غوطه‌وریم و آن سوی افق، قلمروهایی کشف نشده قرار دارد. نقص و عدم قطعیت دانش ما، بی‌ثباتی و معلق‌ماندنمان بر پرتگاه چیزهایی که نمی‌دانیم، زندگی را بی‌معنا نمی‌کند: آن را جذاب و با ارزش می‌کند.
🔹 علم یعنی خوانش جهان از نظرگاهی که مدام در حال گسترش است.

📚📖 واقعیت ناپیدا، کارلو روولی ترجمه علی شاهی
@cafe_andishe95
06.04.202509:29
🔻چگونه از بحران آب که بزرگترین تهدید زیستی علیه موجودیت ملت ایران است می‌توان به دقت نتیجه گرفت که کدام نیروی سیاسی برای آینده ایران شایسته است؟ در طول تاریخ بسیاری از تمدن‌ها و شهرها در نتیجه پایان منابع زیستی حیاتی خود به سادگی نابود شده و از میان رفته‌اند. این موضوع تا پیش از دوران مدرن امری عادی بوده است.

💠 این تنها مدرنیته و انقلاب صنعتی بود که به انسان امکان داد تا با وقوف بر روندهای نابود کننده بلند مدت در طبیعت و اکوسیستم زیستش و طراحی تدابیر و سیاست‌های ویژه از نابودی شهرها و تمدن‌هایش جلوگیری کند. تمام عواملی که بحران هولناک آب در ایران امروز را موجب شده‌اند، را باید در تار و پود و جان‌مایه‌ی فرهنگ و ایدئولوژی پنجاه و هفت سراغ گرفت. در یک نگاه کلان پنجاه و هفت شورش اقشار اجتماعی واپس‌گرا علیه مدرنیته بود. ایران زمینه‌های جغرافیایی و زیستی بحران امروز را در خود نهفته داشت. این تنها دولت مدرن پیش از پنجاه و هفت بود که با درک روندهای بلند مدت طبیعی تهدید آمیز تدابیر موثری برای کنترل و مدیریت آنها اتخاذ کرده بود. این دولت با تکیه بر خرد و علم مدرن به درستی دریافته بود که ایران نباید یک کشور کشاورزی باشد، وگرنه در چند دهه نابود می‌شود. برای همین سیاست توسعه را بر پایه گسترش صنعت و توریسم، به‌روزسازی مداوم صنایع تولید انرژی و پایه‌ریزی مقدمات تبدیل ایران به یکی از شاه‌راه‌های تجارت جهانی قرار داده بود.

🔺فرهنگ و ایدئولوژی پنجاه و هفت را تا حدودی می‌توان بر پایه‌ی کلیدواژه‌ای که حسین بشیریه بکار برده، ایدئولوژی خرده دهقانی نامید. در اقتصاد و معیشت جان‌مایه‌ی این ایدئولوژی بر تقدس کشاورزی مبتنی بود. در نگاه پیشامدرن این فرهنگ سیاسی، چیزی به نام پایان پذیری منابع طبیعی مطلقا مفهوم نبود. آنها و پیاده نظام اجتماعی‌شان از محدودیت‌های حساب شده‌ای که حکومت پهلوی برای کشاورزی و حفر چاه وضع کرده بود به شدت خشمگین بودند. حتی عناصر تحصیلکرده آنها نظیر سحابی‌ها به طور مطلق از توان درک این موضوع عاجز بودند که چرا حکومت پهلوی در برخی مناطق به جای کشت گندم کشت مارچوبه را پی می‌گیرد که آب بسیار کمی لازم دارد و صدور آن بسیار ارز آور است. آنها گمان می‌کردند این امر به دستور امپریالیسم صورت می‌گیرد تا کشور از لحاظ غذایی وابسته باشد و سوپرمارکت‌های غرب از اجناس تجملی انباشته گردد! پیشتر توضیح داده‌ام که چگونه تمام آن سیاست‌های خردمندانه پس از پنجاه و هفت معکوس شدند و وضع به اینجا رسید. اما چشم انداز آینده: ایران برای رهایی از این وضع که بسیار دشوار هم هست به سه چیز نیاز دارد:

🔸اول اینکه باید منطق توسعه، بازار آزاد و خرد مدرن پایه‌های نظام سیاسی را شکل دهد. دوم اینکه آن نیروهای سیاسی برای آینده ایران مناسب است که بتواند اجماع ملی بزرگتری برای تمهید لوازم نجات زیست و اقتصاد ایران را فراهم آورد و بتواند ثبات سیاسی، امنیت و یکپارچگی سرزمینی را تضمین نماید. در اینجا یک بحث بسیار مهم است: این نوع گفته‌ها که ما دمکراسی غربی نمی‌خواهیم و اگر ما به سکولاریسم، تلورانس و غیره نیاز داشتیم حتما نیاکان ما واژه‌های پارسی برای آنها ابداع می‌کردند، به تمامی ارتجاعی و مزخرف‌اند.

🔹مسیر درست این است: ما به دمکراسی لیبرال نیاز داریم که همنشین ثبات و امنیت است، نه دمکراسی‌های جعلی که با پسوند‌هایی نظیر مردمی یا شورایی صورت‌بندی می‌شوند و معنای واقعی آن‌ها تنها تروریسم و بدویت است. ایران به هیچ وجه تاب آن را ندارد که آزمایشگاه ایده‌های هپروتی چپ‌های جدید غربی شود. ایران به هیچ‌وجه تاب آن را ندارد که بازیچه اتنیک‌بازی، فرودست بازی و اقلیت پرستی گردد و نکته سوم ایران آینده باید بهترین دوست ایالات متحده و متحدان کلیدی آن که دارای بالاترین تکنولوژی در زمینه اقتصاد و زیست بوم هستند، باشند. دقت کنید: این که کسی بگوید ما خواهان روابط صلح آمیز و بدون تنش با آمریکا و متحدان کلیدی او هستیم اصلاً کافی نیست: ما باید از بهترین دوستان آنها باشیم. هر کس که کوچکترین زاویه‌ای با این خط دارد، نیروی سیاسی شایسته برای ایران نیست. برای همین است که نظایر حامد اسماعیلیون، حسن داعی، فرخ نگهدار، رجوی و نظایر آن‌ها، مرتد سیاسی و دشمن ملت ایران هستند.

✍️ توس طهماسبی
@cafe_andishe95
01.04.202512:33
🔴⚪️🟢مردمِ ثروتمندِ ایرانِ ساسانی

در دوره‌ی ساسانی دین بیشتر مردم قلمرو ساسانی و خاندان حکومت‌گر، دین زردشتی بود و در این دین زندگی مادی نیز به اندازه‌ی زندگی مینوی ستوده شده بود و به همین منظور، ساسانیان تلاش زیادی برای بهبود اقتصاد کشور انجام دادند که بخشی از آن در قالب بازمانده‌های کانال‌های آب‌رسانی پرشمار و پیچیده، سدسازی، حفر کاریزهای پرشمار، ساخت و حراست راه‌ها و مهم‌تر از همه سامان‌دهی و پشتیبانی از نظام پولی کشور، برای پژوهشگر امروزی قابل درک است.
نتیجه‌ی این رویکرد و اقدامات پیشرفت ثروت و رفاه مردم در این دوره‌ی نسبتاً طولانی مدت بود. هرچند از خود ساسانیان داده‌های مکتوب کم‌شماری به جای مانده است اما تمدن‌های هم‌جوار، دشمنانِ معاصر و همچنین جانشینان مسلمان ساسانیان از ثروت مردم ایران در این دوره سخن‌ها گفته‌اند.

🔳به گزارش نویسنده‌ای گمنام از روم که اثر خود را در حدود سال ۳۵۹/۳۶۰ میلادی نگاشته‌است، 《آنها [ایرانیان ساسانی] ظاهراً همه چیز را به فراوانی در اختیار دارند. {یوزف ویزهوفر، ایران باستان، ۱۳۸۰، ققنوس، ۲۳۹} در همین زمان که یولیانوس امپراتور روم به قلمرو ساسانی لشکر کشید در نطقی خطاب به سربازانش قلمرو ساسانی را سرشار از ثروت و روم را دولتی فقیر خطاب می‌کند {آمیانوس مارکلینوس، جنگ شاپور ذوالاکتاف، ۱۳۱۰، اداره شورای نظام، ۶۷-۶۸}. پروکوپیوس نیز بعدها در جریان حملات رومیان به میانرودان ساسانی در سده ۶ میلادی این سرزمین را ثروتمند معرفی می‌کند {پروکوپیوس، جنگ‌های ایران و روم، ۱۳۶۵، علمی و فرهنگی، ۱۷۹}.

برخی از منابع چینی نیز همچون منابع رومی از ثروت زیاد ایرانیان در دوره ساسانی سخن گفته‌اند. هیون تسانگ سیاح چینی که اواخر دوره‌ی ساسانی به شرق ایران سفر کرده بود مردم ایران را 《ثروتمندترین》نامیده است {پائولو دفینا، ایران ساسانی از دیدگاه منابع چینی، ۱۳۹۶، آوای خاور، ۷۹}. شهرت ثروت ایرانیان در چین آنچنان زیاد بود که تصور ایرانی فقیر در این سرزمین تصوری مهمل محسوب می‌شد {ویلیام واتسن، ایران و چین، ۱۳۸۰، امیرکبیر، ۶۶۶}. در منابع چینی داستان‌های نسبتاً پرشماری از ثروت ایرانیان این دوره که به چین رفته بودند ذکر شده است {جان سین لیان، تاریخ روابط چین و ایران، ۱۳۸۵، میراث فرهنگی، ۲۴۳-۲۴۶، ۲۵۸-۲۶۴}.

در کنار منابع رومی و چینی گزارش دگراندیشانی چون یهودیان و مسیحیان داخلی و خارجی نیز شایان ذکر است. یهودیان مجموعه شهرهای مدائن پایتخت شاهنشاهی ساسانی را بسیار ثروتمند توصیف کرده اند که 《زنجیرها و بازوبندهای زرین در آنجا چندان ارزشی نداشت》{آرتور کریستن‌سن، ایران در زمان ساسانیان، ۱۳۶۸، دنیای کتاب، ۵۱۲}. تئوفیلاکتوس نیز یهودیان ساسانی را دارای《ثروت بی‌حساب》می‌داند {تئوفیلاکتوس سیموکاتا، تاریخ، ۱۳۹۷، کتاب سده، ۲۴۰}.

یافته‌های مادی باستان‌شناسی نیز نتیجه‌ی مشابهی را نشان می‌دهند به شکلی که به عقیده‌ی برخی پژوهشگران وفور آثار شیشه‌ای و آثار ساخته شده از فلزهای ارزشمند یافته شده در دوره‌ی ساسانی را نشانگر ثروتمندی جامعه‌ی آن زمان می‌دانند {دوروتی شفرد، هنر ساسانی، ۱۳۸۰، امیرکبیر، ۶۴۱}.

اقدامات عمرانی ساسانیان اوضاع اقتصادی کشور را به آنجا رساند که به گفته‌ی پرادا《ثروت ایران شاید هیچگاه عظیم‌تر از زمان شاهنشاهی ساسانی نبوده است》{ایدت پرادا، هنر ایران باستان، ۱۳۸۳، دانشگاه تهران، ۲۷۸}.

✍️ امین بابادی، دانشجوی دکترای تخصصی تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران، ۲۷ آبان ۱۴۰۱
ایرانیان در دوران باستان
@cafe_andishe95
09.04.202517:29
🗽یکی از مزایای بزرگ آزادی، تشویق ابداعات جدید است و ماهیت این ابداعات غیر قابل پیش‌بینی بودن آن‌هاست. هرچند همیشه ایده‌های جدید افرادِ نسبتاً اندکی تحول اجتماعی را شکل می‌دهد، تفاوت بین یک سیستم آزاد و یک سیستم تنظیم شده عبارت است از این‌که در سیستم آزاد تحولات را مردمانی تعیین می‌کنند که ایده‌های بهتری دارند؛ زیرا آن‌ها مورد تقلید قرار می‌گیرند. درحالی که در سیستم تنظیم‌شده فقط ایده‌ها و خواسته‌های کسانی که در قدرت هستند اجازه دارند تحولات را شکل دهند. آزادی همیشه ریسک‌های تازه‌ای می‌آفریند.

📚📖 خصوصی‌سازی پول، فردریش فون هایک ترجمه امیررضا عبدلی و محمد جوادی
@cafe_andishe95
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.