#تبریز_اهل_سنت
◁ (در زمان سیطره صفویان بر تبریز) این شهر بیش از دویست هزار تن جمعیت داشت، جمعیت تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان مثل اردبیل و خوی و مرند و ماکو و غیره سنی و شافعی مذهب بودند، و به زبان آذری تکلم میکردند که یکی از لهجههای کهن زبان ایرانی بود، حتی ترکان مهاجری که در تبریز اسکان داشتند با همین زبان تکلم میکردند، شاه اسماعیل که در اثر تلقینهای چندین ساله مادر و اطرافیانش کینه بسیار شدیدی نسبت به مذهب سنّی در دل داشت، پس از تحویل گرفتن تبریز تصمیم گرفت که مردم شهر را مجبور به تغییر مذهب کند. یکی از مشاورانش، احتمالا زکریا کججی که هنوز شیعه نشده بود، به او مشورت داده چنین کاری نکند، او به شاه اسماعیل گفت: که چهار دانگ (دو سوم) از دویست، سیصد هزار جمعیت تبریز همهشان سنیاند، و اگر چنین شود مردم تبریز ناراضی خواهند شد، و خواهند گفت که شاه شیعه نمیخواهیم. ولی اسماعیل تصمیم خودش را گرفته بود، او مصمّم بود که مردم را از آن چه گمراهی میپنداشت بیرون آورده و به دین قزلباشان که به نظر او تنها دین خدائی بود وارد سازد. او در اثر سوابق تربیتیاش احساس بزرگی میکرد و خودش را پیامبر گونه میپنداشت، و به خودش حق میداد که هر لحظه هر تصمیمی بگیرد، بدون تأمل به اجرا بگذارد، او نسبت به سنّیها یک کینه آشتی ناپذیر داشت که از پستان مادرش تراویده و با خود او عجین شده بود، و سالها بود که دنبال فرصتی بود تا انباشته این کینهها را بر سر سنیها خالی کند، او چنان غرق اوهام خرافی ناشی از تلقینهای قزلباشان تاتارش بود که نمیتوانست فاصله زمانی نُه قرنی که میان امام علی و امام حسین با مردم تبریزند وجود داشت را درک کند، و گمان میکرد که قاتلان امام علی و امام حسین همین مردم تبریزند که اکنون در این شهر زندگی میکنند.
◁ او بر آن بود که همه شهر را یا وادار به توبه کند و یا از دم تیغ کین بگذارند و خون علی و حسین را از آنها باز ستاند، او همهی سنّیها را در هرجا که بودند و هر نژادی که داشتند را خوارج، بی دین و فاسد و خونریز میپنداشت، و برنامهاش نابودسازی آنها بود، او به سبب آن که از وقتی نام خودش را یاد گرفته بود در اطراف خودش قزلباشان شیعه دیده بود، خیال میکرد که مردم جهان مسلمان و شیعهاند، و در میان آنها برخی هم بیدین و سنی وجود دارد که باید نابود شوند، او از خلیفههایش شنیده بود که وقتی امام غائب ظهور کند آن قدر سنّی خواهد کشت که خون مثل سیلاب جاری میگردد و تا زانوان اسب او برسد، و وقتی امام ظهور کند همه خلفای عرب که به علی و فرزندانش ستم کرده بودند را زنده و در میدان کوفه محاکمه و مجازات خواهد کرد و همه را در آن میدان تازیانه خواهد زد و بر دار آویزان و اعدام خواهد کرد و در آتش خواهد سوزاند، او این شنیده را با یقین قلبی باور داشت، و خودش نیز در صدد آن بود که پیش از ظهور امام غائب، زمین را از سنّیها پاک سازی کند تا دشمن امام بر روی زمین باقی نماند، این بود که وقتی مردی به او مشورت داد که در صدد مجبور کردن مردم تبریز به تغییر دادن دینشان برنیاید، چنین پاسخ داد: مرا به این کار واداشتهاند: خدای عالم و همهی ائمه معصومین همراه من اند، من از هیچ کس باک ندارم، به توفیق الله تعالی اگر رعیت حرفی بگویند شمشیر میکشم و یک تن را زنده نمیگذارم.
✍ برگرفته از کتاب چرا اهل سنت در مرزها زندگی میکنند اثر سعود العباسی
@FirmBonyan