Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
𓂃 𝖻𝖾𝗈𝗆𝖾𝖽𝗂𝗈 . avatar
𓂃 𝖻𝖾𝗈𝗆𝖾𝖽𝗂𝗈 .
𓂃 𝖻𝖾𝗈𝗆𝖾𝖽𝗂𝗈 . avatar
𓂃 𝖻𝖾𝗈𝗆𝖾𝖽𝗂𝗈 .
20.04.202520:38
این خفن بازیا دیگه چیه _
15.04.202521:18
10.04.202519:42
در آن روز بارانی و دلگیر، با کتابی که در دست داشتم، از کتابخانه خارج شدم. هوا چنان تیره و خفه‌کننده بود که انگار تمام شهر را در آغوش گرفته بود. در خیابان‌های خلوت، مردم با عجله  خود را به جاهایی با سقف میرساندند تا از باران فرار کنند. من نیز در این میان، نا امیدانه قدم می‌زدم .
ناگهان، غرفه‌های خیابانی را دیدم که با چراغ‌های رنگارنگ خود، مانند یک پناهگاه گرم و دلنشین در دل باران به نظر می‌رسیدند. به آنجا رفتم و بر روی یک صندلی تک‌نفره نشستم. سفارشم را دادم: یک کاسه نودل داغ و دو بطری سوجو.

"پیک‌ها را با چنان سرعتی می‌خوردم که نمی‌دانستم چطور و کی مست شدم. گریه‌ام گرفته بود و حس سنگینی قلبم را به شدت احساس می‌کردم. قلبم تیر می‌کشید و تپش آن به شدت بالا رفته بود. نفس‌هایم به سختی بالا می‌آمدند.
چهره‌ی وو جلویم ظاهر شد، انگار که این جسم واقعی به نظر می‌رسید، ولی چنین نبود. تنها یک تصور تار و مبهم بود که با لبخند به من خیره شده بود. سعی کردم سوالاتی را که در ذهنم می‌چرخیدند، با صدای بلند از او بپرسیم:
چرا ترکم کردی؟ آیا اتفاقی برات افتاده که من بی‌خبرم؟ چرا نمیتوانم پیدات کنم؟ واقعاً ولم کردی و رفتی؟ پس عشقی که بین ما بود چی میشه؟ دست کشیدن از من این قدر برات راحته؟ منو دیگه دوست نداری؟"

بی‌هوش بودم یا شاید در عالم رؤیا به سر می‌بردم؟ اما چرا اینجا هستم؟ این مکان ناشناخته کجاست؟ دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟ فقط میدانم که سرم داشت منفجر می‌شد. با درد سر، بلند شدم و دیدم که بر روی یک تخت در اتاقی بسیار شیک و زیبا هستم. گوشی‌ام را از روی میز مشکی کنار تخت برداشتم و تماس‌های از دست رفته از پدر و مادرم را دیدم، اما بی‌توجه به آنها، گوشی‌ام را در دست گرفتم. از اتاق خارج شدم و با تعجب به دکوراسیون داخلی خانه خیره شدم. همه‌چیز آن‌قدر زیبا و مدرن بود که در شگفتی بودم . اما با شنیدن صدای پسری به خودم آمدم و به سمت صدا برگشتم.
چهره او مانند یک نقاشی هنری زیبا بود، چشمانش مانند ستاره درخشنده می‌درخشید. با شنیدن حرف پسر، به خود آمدم.
"بیا صبحانه بخور"  او برایم صبحانه روی میز گذاشته بود و شربت خماری را هم وسطش قرار داده بود. پلک زدم و با حس معذبی که داشتم، روی صندلی نشستم. یک لقمه نان و املت خوردم و با صدای آروم زمزمه کردم: «شما کی هستید؟ من چطور به اینجا اومدم؟ دیشب چه اتفاقی افتاد؟»
پسر با صدای بلند تعریف کرد: «دیشب تو رو مست دیدم که داشتی با خودت حرف می‌زدی و می‌نالیدی. غرفه داشت بسته می‌شد و تو  خوابیده بودی. سعی کردم شماره اضطراری در گوشیت پیدا کنم، اما هیچی نبود. پس مجبور شدم تو رو با خودم حمل کنم و به خونه ام بیارم.»
با خود فکر کردم که چه آدم خوبی و مهربون است که یک آدم غریبه را به خانه‌اش راه داده و این‌جور از او پذیرایی می‌کند. لبخند زدم و از او بابت کمکی که کرده بود، تشکر کردم. صبحانه‌ام را خوردم و از خانه آن پسر بیرون زدم در ایستگاه اتوبوس منتظر بودم کتاب را باز کردم و این دفعه صفحات کتاب را یک به یک ورق زدم.
ناگهان بین صفحات، یک نامه پیدا کردم. هول شدم و با هیجان زیادی خودم را جمع و جور کردم و نامه را باز کردم و شروع به خواندنش کردم.

"تمام لحظاتی که با هم گذرانده ایم به یاد دارم لحظاتی که با هم خندیدیم گریستیم و دست در دست هم برای ایندمان تلاش کردیم اما به نظر میرسد که ان اینده دیگر در دسترس نیست و گاهی اوقات اتفاقاتی می افتد که ما را از هم دور میکند اتفاقاتی که شاید هیچ گاه نتوانیم همدیگر را درک کنیم شاید دلیلش را نتوانم به طور کامل توضیح بدهم اما میدانم که ما هردو می دانیم چه اتفاقی افتاده خاطراتمان را هرگز فراموش نخواهم کرد تو همیشه در قلب من خواهی بود حتی اگر دیگر در کنار هم نباشیم امیدوارم تو هم به این نتیجه برسی که این تصمیم برای هر دو ما بهتر است و هر دو بتوانیم به زندگیمان ادامه دهیم و به ارامش برسیم"
«با ارزوی بهترین ها برای تو رز آبیم»
10.04.202517:43
– I 𝗁𝗈𝗉𝖾 ..
Пераслаў з:
𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆𝗒 avatar
𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆𝗒
10.04.202517:36
𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 𝖳𝗐𝗈
10.04.202517:26
میشه بگید لطفا لایک کنن، ممنونم نازی💘
https://t.me/ithinkimsickagain/40481
i'm listening✨💕
10.04.202521:08
Name: Give me back my love

Pt: one-shot

Couple: Taegyu

Writer: Teo

Devil's Bot
10.04.202517:43
Пераслаў з:
starkids avatar
starkids
10.04.202517:36
‌ ‌ ─ ★ third episode :
09.04.202512:11
لطفا این
Пераслаў з:
Yj. avatar
Yj.
Yes, professor.
𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 𝟫 :
Desperate for his touch
𐬺 tap to read
10.04.202517:58
؂ . 𝘢 𝘺𝘦𝘰𝘯𝘨𝘺𝘶 𝘮𝘪𝘯𝘪 𝘢𝘶 .

بومگیو بخاطر دلتنگی‌ای که داره، ساعت سه صبح به پارک میره و همون موقع یونجونی رو ملاقات میکنه که از‌خونه پرت شده بیرون.
چجوری میخوان به همدیگه کمک کنن؟
10.04.202517:37
‌‌
نامه‌اے به جِگرگوشه‌ هایم
دخترڪان و پسرڪان سرزمینم !

دوست بدارید میهن خویش را و براے سلامتش جهاد کنید .
آرزومندِ همیشگیِ زیبایے، سربلندی، و رهاییِ مادرتان باشید .
از جنگیدن و جهد برای میهن عزیزمان، نهراسید و تن به افڪارِ پوچِ بیگانگان ندهید .

از سردرگمے در زندگے، احوال و روزگارتان دوری کنید .
تبسم را در غم و سختے به فراموشے نسپارید؛ زیرا که مرهم دردتان می‌شود و قوای قلبتان .
راحتے جان و سلامت روان !

عزیزڪانم! گرانمایه هایم!
دل به درد ندهید که این درد پاره پاره می‌ڪند روح را و جلای زندگے را از شما سلب می‌ڪند .
کنترل افکارتان را به دست بگیرید و تن به زشتے های عالمیت ندهید؛ زیرا ڪه این‌کار تنها مسبب درد است و درد ...

امید دارم که شما عزیزانم، در گوشه‌ای از خلوت وجود، در سخنانم تأمل ڪنید ..
10.04.202517:35
♡  ៸៸ mad summer  
•خلاصه : بومگیو پسري که از زندگي سیر شده و اتفاقي از یه قاچاقچي آدرس پسري ـرو میگیره که به پوتا معروفه ازش میخواد که اونو بکشه و..
•وضعیت : تمام شده ، ترجمه شده از نسخه اصلي
09.04.202512:11
― 𝗂 𝗍𝗁︎𝗂𝗇︎𝗄︎ 𝗂 𝗅︎𝗈𝗏︎𝖾 𝗁︎𝖾𝗋
𝖻︎𝗎𝗍 𝗒𝗈𝗎 𝖻︎𝖾𝗅︎𝗈𝗇︎𝗀︎ 𝗍𝗈 𝗆︎𝖾 !
Пераслаў з:
𝖭𝗈 𝖱𝗎𝗅𝖾𝗌 avatar
𝖭𝗈 𝖱𝗎𝗅𝖾𝗌
20.04.202516:16
. ⊹ 🧧 〭 𝖸𝖾𝗈𝗇𝗀𝗒𝗎 𝗆𝗂𝗇𝗂 𝖺𝗎 . 𓂃 𝖥𝖾𝗏𝖾𝗋 :

جایی که یونجون و بومگیو یه زوجن که سالن دنس دارن ولی یه روز یه شاگرد عجیب پیداش میشه و کاری میکنه توهم بشه ملکه دنیاشون .
Whispers by the Sea🎐

"گاهی اوقات یه کافه کوچیک در کنار دریا مثل یه مکان امن میشه
یه پناهگاه برای لحظات گم شده و از دست رفته"


Inspired by The stranger by the shore
10.04.202517:32
میخوایم خودت بزنی با سلیقه تری
Паказана 1 - 24 з 269
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.