18.04.202511:17
اگه یکی حوصله میکرد تایپش میکرد خدمت بزرگی به فرهنگ مملکتمون کرده بود.
16.04.202522:33
Пераслаў з:
Art of Cinema | هُنرِ سینِما

14.04.202514:12
حسین عیدیزاده: از کارهای ماریو بارگاس یوسا چند اقتباس سینمایی شده. یکی از فراموششدهها اقتباس خودش به همراه خوسه ماریا گوتیرز سانتوس در سال ١٩٧۵ براساس رمان «پانتالئون و بازدیدکنندگان» است که دو سه سال قبلترش منتشر شده بود. این رمان که (تا جایی که اطلاع دارم) به فارسی ترجمه نشده و اگر بشود حذفیات بسیار دارد داستان سروان پانتالئون پانتوخا، درجهدار منظم و وظیفهشناس ارتش پرو است که مأموریتی عجیب و محرمانه دریافت میکند: تأسیس یک سرویس «بازدیدکنندگان» (یعنی روسپیان) برای ارضای نیازهای جنسی سربازانی که در مناطق دورافتاده آمازون مستقرند، تا از تجاوزات و خشونتهای جنسی در آن مناطق جلوگیری شود. پانتوخا، با جدیت و کارآیی نظامیوار، این مأموریت را پیش میبرد و سازمانی کارآمد و پنهانی راهاندازی میکند که بسیار موفق میشود. اما این پروژه به تدریج از کنترل خارج میشود، رسانهها متوجه میشوند، و زندگی شخصی و حرفهای پانتوخا در معرض فروپاشی قرار میگیرد. یوسا در این فیلم هم یکی از نویسندگان بود و هم یکی از کارگردانهای فیلم و هم نقشی کوتاه در فیلم بازی کرد. فیلم به سختی پیدا میشود و دیدنش اگر پیدایش کردید، حالا خالی از لطف نیست. عکسهای پست مربوط به پشت صحنه همین فیلم است و جایی که یوسا لباس نظامی بر تن دارد احتمالا در نقش یکی از افسران فیلم است. سال ٢٠٠٠ هم اقتباس دیگری از این کتاب ساخته شد که نسبت به نسخه خود یوسا کمتر بار طنز دارد. من راستش هر دو نسخه فیلم را دوست دارم، نسخه یوسا کاملا برآمده از دنیای سینمای انتقادی طناز دهه هفتاد میلادی است که گاه در پرداخت ایدههای داستانی حالتی اپیزودیک میگرفتند و فیلم دوم ساخته فرانسیسکو لومباردی با حذف طنازی کاری است جدی و خوش آب و رنگ که بیشتر بر دراماتیزه کردن ماجراها تمرکز دارد.
@artofcinema
@artofcinema
Пераслаў з:
Naacinema

06.04.202520:51
Islands AKA Les Îles (Short 2017) 720
انکود و انتشار اختصاصی ناسینما
برای نخستین بار
با بهترین کیفیت
این فیلم دارای زیرنویس انگلیسی هارد ساب بوده و دیالوگهای بسیار اندکی هم دارد.
@NAcinema
@Naacinema
انکود و انتشار اختصاصی ناسینما
برای نخستین بار
با بهترین کیفیت
این فیلم دارای زیرنویس انگلیسی هارد ساب بوده و دیالوگهای بسیار اندکی هم دارد.
@NAcinema
@Naacinema


03.04.202520:47
شخصیت واقعی دیگر فیلم دست خدا که هنوز هم در زندگی سورنتینو نقش مهمی دارد، آنتونیو کاپوئانوی فیلمساز است. فابیتو پرسه زنان در رم، در حالی که از غرایز خلاقانهاش آگاه میشد، با فیلمسازی به نام آنتونیو کاپوئانو (سیرو کاپانا) برخورد کرد که مردی پرشور و برانگیخته است و فابیتو را وادار میکند که در آرزوی فیلمسازیاش هدفی بنیادین را جستجو کند.
سورنتینو میگوید: «کاپوئانو از معدود کسانی بود که زمانی مرا باور کرد که هنوز من به خودم باور نداشتم.» سورنتینو فیلمنامهای برای کار سال ۱۹۹۸ کاپوئانو به نام گرد و خاک در ناپل نوشت. مدتی پس از آن به کارگردانی فیلمهای بلند اقدام کرد. «پیش از اینکه کاپوئانو را ملاقات کنم، فکر میکردم که فیلمسازی برای من لقمهای بزرگتر از دهان است. مطمئن نبودم آیا خود من شایستهی فیلمساز شدن هستم. او به من اهمیت اعتماد کردن به خودم را آموخت.»
سورنتینو میگوید: «کاپوئانو از معدود کسانی بود که زمانی مرا باور کرد که هنوز من به خودم باور نداشتم.» سورنتینو فیلمنامهای برای کار سال ۱۹۹۸ کاپوئانو به نام گرد و خاک در ناپل نوشت. مدتی پس از آن به کارگردانی فیلمهای بلند اقدام کرد. «پیش از اینکه کاپوئانو را ملاقات کنم، فکر میکردم که فیلمسازی برای من لقمهای بزرگتر از دهان است. مطمئن نبودم آیا خود من شایستهی فیلمساز شدن هستم. او به من اهمیت اعتماد کردن به خودم را آموخت.»


31.03.202523:55
آیا مواقعی وجود داشت که شما روزهای سخت خود را سپری میکردید که بتوانید به آن اشاره کنید و بگویید، اما من هنوز زیباییهای اطرافم را میدیدم؟
بیکر: من در اوقات دیوانهکننده و اغلب خودخواستهای بودم. میدانید من در دههی ۲۰ زندگیام به موادمخدر اعتیاد داشتم اما همیشه امیدی برای ترککردن داشتم. این امید، انگیزهام برای پاک شدن بود و یکی از دلایل اصلیای که تلاش کردم پاک شوم، فیلمساختن بود.
___
از همان.
بیکر: من در اوقات دیوانهکننده و اغلب خودخواستهای بودم. میدانید من در دههی ۲۰ زندگیام به موادمخدر اعتیاد داشتم اما همیشه امیدی برای ترککردن داشتم. این امید، انگیزهام برای پاک شدن بود و یکی از دلایل اصلیای که تلاش کردم پاک شوم، فیلمساختن بود.
___
از همان.
18.04.202511:16
16.04.202521:56
او را اتفاقی دوباره دیدم؛ کاملا اتفاقی، پس از بیست و پنج سال. او بدون تغییر، دستنخورده، و حتی سرحالتر از همیشه بود. در واقع به نظر میرسید به سوی نوجوانی تغییر مسیر داده است.
برای گریز از کردارِ سالیان، برای اجتناب از چینوچروکها و چهرهدرهمکشیدنهای ما، کجا پنهان شده و چه کرده بود؟ و اصلاً چگونه زندگی کرد، اگر در واقع اصلا زندگی کرده باشد؟
در عمل یک شبح. باید تقلبی کرده باشد، وی وظیفه خود را به عنوان یک انسانِ زنده انجام نداده و بازی نکرده است. بله، یک شبح، یک میهمان ناخوانده. هیچ نشانی از انهدام سیمای او تشخیص نمیدهم؛ هیچکدام از آن نشانهایی که گواهی میدهند شخص موجودی واقعی و یک فرد است، نه یک تجلی.
چه میتوانم به او بگویم؟ احساس دستپاچگی، شرمندگی و حتی ترس میکنم. ما از کسی که از زمان گریخته یا صرفاً آن را فریب داده است بسیار دلگیر میشویم.
_
از همان.
برای گریز از کردارِ سالیان، برای اجتناب از چینوچروکها و چهرهدرهمکشیدنهای ما، کجا پنهان شده و چه کرده بود؟ و اصلاً چگونه زندگی کرد، اگر در واقع اصلا زندگی کرده باشد؟
در عمل یک شبح. باید تقلبی کرده باشد، وی وظیفه خود را به عنوان یک انسانِ زنده انجام نداده و بازی نکرده است. بله، یک شبح، یک میهمان ناخوانده. هیچ نشانی از انهدام سیمای او تشخیص نمیدهم؛ هیچکدام از آن نشانهایی که گواهی میدهند شخص موجودی واقعی و یک فرد است، نه یک تجلی.
چه میتوانم به او بگویم؟ احساس دستپاچگی، شرمندگی و حتی ترس میکنم. ما از کسی که از زمان گریخته یا صرفاً آن را فریب داده است بسیار دلگیر میشویم.
_
از همان.
11.04.202522:06
باید طرح فیلمنامه بنویسم، همهی کلاسها از درام، تضاد، کشمکش و تحول شخصیت میگن، از حادثهی محرک و ضربهی نهایی، ولی من نمیخوام اینطوری بنویسم، این داستانها تقلبیان، ربطی به من و زندگیام ندارن، زندگی اکثر آدمها این شکلی نیست، بر اساس علت و معلول نیست، معنایی نداره و اکثر اوقات هیچاتفاقی نمیافته؛ از درام شاهان و خدایان بدم میآد، زندگی واقعی شبیه داستانهای بکته. حداقل زندگی من بیشتر شبیه در انتظار گودوه تا مکبث.
با اینحال ذهنم خالیه و ایدهای ندارم، صفحه خالی من رو نگاه میکنه و من اون رو، در روزگاری که حالم خیلی بد بود (یعنی الان نیست؟) ایدهای به ذهنم اومد که به نظرم بامزهست، یکی اینقدر رو تخت میمونه و هیچکاری نمیکنه که کمکم احساس میکنه داره تبدیل به بالش میشه و در آخر به یک بالش استحاله پیدا میکنه، ولی خب طبعا برای فیلم مناسب نیست، بیشتر به درد داستان کوتاه میخوره، یا حتی بهتر، شاید هم همین روزا سر من بیاد.
میدونم، تنها راه ممارسته، باید مدام بنویسی، باید مدام کلمات و جملهها رو عقب و جلو کنی تا بالاخره بشه، راه فراری نیست، میونبری نیست، آزمون و خطا تنها راهیه که داری؛ ولی باید تا کجا ممارست ورزید؟ کجا باید فهمید که تو این کاره نیستی و باید رها کنی؟ تردید، ترس، سردرگمی، خط زدن و خط زدن فقط مختص ما بیاستعدادهاست؟ یعنی بکت هم مردد میشد که نکنه مزخرف مینویسه؟ یعنی چخوف هم گاهی احساس میکرد هیچ ایدهی خوبی نداره؟
آقای سالیاری در آمادئوس از خداوند گله میکرد که چرا میتونه نبوغ موتزارت رو بفهمه اما نمیتونه به زیبایی موتزارت آهنگ بنویسه، این سرنوشت همهی ما معمولیهاست، سرنوشت "متوسط" بودن.
به جز ساعتهای دانشگاه دیگه کاری نمیکنم، فیلم دیدن برام سخت شده، نمیتونم درست تمرکز کنم، روزها قرص میخورم و خودم رو خاموش میکنم، و بعد که بیدار میشم به همون فکر میکنم، "شکست خوردن در تکلیف رقتانگیز فروپاشیدن"، غایت بازنده بودن.
با اینحال ذهنم خالیه و ایدهای ندارم، صفحه خالی من رو نگاه میکنه و من اون رو، در روزگاری که حالم خیلی بد بود (یعنی الان نیست؟) ایدهای به ذهنم اومد که به نظرم بامزهست، یکی اینقدر رو تخت میمونه و هیچکاری نمیکنه که کمکم احساس میکنه داره تبدیل به بالش میشه و در آخر به یک بالش استحاله پیدا میکنه، ولی خب طبعا برای فیلم مناسب نیست، بیشتر به درد داستان کوتاه میخوره، یا حتی بهتر، شاید هم همین روزا سر من بیاد.
میدونم، تنها راه ممارسته، باید مدام بنویسی، باید مدام کلمات و جملهها رو عقب و جلو کنی تا بالاخره بشه، راه فراری نیست، میونبری نیست، آزمون و خطا تنها راهیه که داری؛ ولی باید تا کجا ممارست ورزید؟ کجا باید فهمید که تو این کاره نیستی و باید رها کنی؟ تردید، ترس، سردرگمی، خط زدن و خط زدن فقط مختص ما بیاستعدادهاست؟ یعنی بکت هم مردد میشد که نکنه مزخرف مینویسه؟ یعنی چخوف هم گاهی احساس میکرد هیچ ایدهی خوبی نداره؟
آقای سالیاری در آمادئوس از خداوند گله میکرد که چرا میتونه نبوغ موتزارت رو بفهمه اما نمیتونه به زیبایی موتزارت آهنگ بنویسه، این سرنوشت همهی ما معمولیهاست، سرنوشت "متوسط" بودن.
به جز ساعتهای دانشگاه دیگه کاری نمیکنم، فیلم دیدن برام سخت شده، نمیتونم درست تمرکز کنم، روزها قرص میخورم و خودم رو خاموش میکنم، و بعد که بیدار میشم به همون فکر میکنم، "شکست خوردن در تکلیف رقتانگیز فروپاشیدن"، غایت بازنده بودن.
03.04.202500:30
۱۰ خوابیدم، الان بیدار شدم، خوابم نبرد.


31.03.202523:53
شما در جاهایی که به تصویر کشیدهاید نگاهی دارید که هرچقدر هم آن مکانها کثیف، مخروبه یا ساده باشد، میتوان آن را نشان داد و شما میتوانید زیبایی را در آنها بیابید.
بیکر: من و مدیرانِ خارقالعادهی عکاسی و فیلمبرداریام، تحتتأثیر سنت طولانی فیلمهای رئالیستی اجتماعی هستیم. بااینحال احساس میکنم که بسیاری از این فیلمها بیش از حد تیره و تار و از نظر بصری، خاکستری شدهاند که منعکسکننده چالشها و سختیهای شخصیتهاست. اما معتقدم که این تصویر غیرمنصفانه است. زیرا میدانم که اگر کسی فیلمی درباره زندگی من بسازد، نمیخواهم که فقط خاکستری و کسلکننده بهنظر برسد؛ چون حتی زمانی که روزهای سختی را پشتسر میگذارم، آنزمان هم هنوز رنگها را میبینم، هنوز زیبایی را میبینم. فکر میکنم که ما سعی کردیم این را در سبک فیلم آنورا منعکس کنیم. حتی در زمانهای سخت، من هنوز رنگ و زیبایی را در زندگی میبینم. هدف ما این بود که با برجسته کردن زیبایی محیط اطرافمان و استفاده از تکنیکهای کادربندی پرجنبوجوش، این دیدگاه را در فیلم خود به تصویر بکشیم.
__
از همان.
بیکر: من و مدیرانِ خارقالعادهی عکاسی و فیلمبرداریام، تحتتأثیر سنت طولانی فیلمهای رئالیستی اجتماعی هستیم. بااینحال احساس میکنم که بسیاری از این فیلمها بیش از حد تیره و تار و از نظر بصری، خاکستری شدهاند که منعکسکننده چالشها و سختیهای شخصیتهاست. اما معتقدم که این تصویر غیرمنصفانه است. زیرا میدانم که اگر کسی فیلمی درباره زندگی من بسازد، نمیخواهم که فقط خاکستری و کسلکننده بهنظر برسد؛ چون حتی زمانی که روزهای سختی را پشتسر میگذارم، آنزمان هم هنوز رنگها را میبینم، هنوز زیبایی را میبینم. فکر میکنم که ما سعی کردیم این را در سبک فیلم آنورا منعکس کنیم. حتی در زمانهای سخت، من هنوز رنگ و زیبایی را در زندگی میبینم. هدف ما این بود که با برجسته کردن زیبایی محیط اطرافمان و استفاده از تکنیکهای کادربندی پرجنبوجوش، این دیدگاه را در فیلم خود به تصویر بکشیم.
__
از همان.
16.04.202523:07
“My sense of the holy is bound up with the hope that some day my remote descendants will live in a global civilization in which love is pretty much the only law.”


08.04.202502:30
اگر جرئت کنم
بنگرم و کلامی بگویم
بهخاطر آن سایه است
به نرمی بسته به نام من
به دوردستان
در باران
در یادهای من
با چهرهاش
که در شعر من میسوزد
به زیبایی
عطر و بوی
چهرهی عزیز رفتهای را میپراکند.
__
الخاندرا پیزارنیک؛ ترجمهی حسین مکیزاده.
بنگرم و کلامی بگویم
بهخاطر آن سایه است
به نرمی بسته به نام من
به دوردستان
در باران
در یادهای من
با چهرهاش
که در شعر من میسوزد
به زیبایی
عطر و بوی
چهرهی عزیز رفتهای را میپراکند.
__
الخاندرا پیزارنیک؛ ترجمهی حسین مکیزاده.
03.04.202500:21
چوران: قلبْ به نالهی ضعیف و هیاهویاش ادامه میدهد تا آنکه «نشانه»های دنیا بیاهمیتیشان را برایاش آشکار کنند. آنگاه ضربانهایش کاهش مییابند، و همچون هوا و فضا گِردِ اندیشهای غروب میکنند که از شبح و بهانهی بودن جدا شده.


31.03.202523:53
و آنها [فیلمهای بیکر] دربارهی زندگی کارگران جنسی و مردم در حاشیه از بعضی جهات است؟
شان بیکر: اینطور حدس میزنم. من تا حالا هشت فیلم ساختهام و هفت تای آنها بر این موضوع متمرکز است؛ شما میتوانید بگویید خردهفرهنگها یا جوامع به حاشیه رانده شده. من دوست دارم آنها را بهعنوان افرادی ببینم که بهدنبال رؤیای آمریکایی هستند، اما بهراحتی به آن دسترسی ندارند. آنها شاید یک مهاجر غیرقانونی هستند، یا شاید زندگی یا سبک زندگیای دارند که انگ غیرمنصفانه به آن زده میشود، بنابراین آنها باید راههای دیگری برای تحقق رؤیای آمریکایی بیابند.
_
هنوز زیبایی را میبینم؛ گفتوگو با شان بیکر.
شان بیکر: اینطور حدس میزنم. من تا حالا هشت فیلم ساختهام و هفت تای آنها بر این موضوع متمرکز است؛ شما میتوانید بگویید خردهفرهنگها یا جوامع به حاشیه رانده شده. من دوست دارم آنها را بهعنوان افرادی ببینم که بهدنبال رؤیای آمریکایی هستند، اما بهراحتی به آن دسترسی ندارند. آنها شاید یک مهاجر غیرقانونی هستند، یا شاید زندگی یا سبک زندگیای دارند که انگ غیرمنصفانه به آن زده میشود، بنابراین آنها باید راههای دیگری برای تحقق رؤیای آمریکایی بیابند.
_
هنوز زیبایی را میبینم؛ گفتوگو با شان بیکر.


16.04.202523:07
ضدکشیشگرایی و خداناباوری، ریچارد رورتی، ترجمهی منیره طلیعهبخش، از کتاب دین پس از متافیزیک، ویراستهی مارک راتال و به ویراست فارسی علیاصغر مصلح.
15.04.202501:14
محتوای مناسب چهار صبح.
https://youtu.be/uQl1x1ps-k8?si=RgqDYQcjHhOqcDri
https://youtu.be/uQl1x1ps-k8?si=RgqDYQcjHhOqcDri
06.04.202520:51
در این شب غمانگیز، فیلم کوتاه اروتیک و غریب آقای گونزالز رو پیشنهاد میکنم.
04.04.202520:32


31.03.202523:55
من نمیخواهم اصلاً داستان را لو دهم، اما پایان «آنورا» قدرتمند است و واقعاً تأثیرگذار است. هدفتان از آن پایانبندی تأثیربرانگیز، چه بود و به دنبال چه بودید؟
بیکر: این سکانس برایم بسیار مهم بود. برایم پایانبندی، مهمترین بخش از تجربهی سینماروهاست؛ زیرا آنجا جایی است که شما مخاطبان را رها میکنید و چیزی که آنها دربارهاش لحظاتی بعد در پیادهرو صحبت خواهند کرد، همان لحظه است. فکر میکنم این یک لحظهی صمیمیت است که قبلاً در فیلم ندیده بودیم. آنجا یک تخلیه هیجانی وجود دارد. شنیدن تعابیر صحنهی آخر بسیار جالب است. ما این سکانس را به این ترتیب طراحی کردیم. واقعاً هیچ پاسخ محکمی در مورد آنچه در آینده در زندگی آنی اتفاق میافتد، به شما نمیدهد. این واقعاً به مخاطب در آن نقطه بستگی دارد که بهنوعی پایان را خودش بنویسد و این واقعاً باورنکردنی است که شاهد آنچه اتفاق افتاده است باشیم.
__
از همان.
بیکر: این سکانس برایم بسیار مهم بود. برایم پایانبندی، مهمترین بخش از تجربهی سینماروهاست؛ زیرا آنجا جایی است که شما مخاطبان را رها میکنید و چیزی که آنها دربارهاش لحظاتی بعد در پیادهرو صحبت خواهند کرد، همان لحظه است. فکر میکنم این یک لحظهی صمیمیت است که قبلاً در فیلم ندیده بودیم. آنجا یک تخلیه هیجانی وجود دارد. شنیدن تعابیر صحنهی آخر بسیار جالب است. ما این سکانس را به این ترتیب طراحی کردیم. واقعاً هیچ پاسخ محکمی در مورد آنچه در آینده در زندگی آنی اتفاق میافتد، به شما نمیدهد. این واقعاً به مخاطب در آن نقطه بستگی دارد که بهنوعی پایان را خودش بنویسد و این واقعاً باورنکردنی است که شاهد آنچه اتفاق افتاده است باشیم.
__
از همان.
Паказана 1 - 24 з 29
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.