
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

💞رویاے ٻی انتـــها💞
در این "عمری" که میدانی
فقط چندى تو "مهمانی"
به جان و دل تو "عاشق باش"
رفیقان را "مراقب باش"
مراقب باش که در "آنی"
دل مورى "نرنجانی"
که در آخر تو "میمانی"
و مــُــشتی خاک که از "آنی" ...
فقط چندى تو "مهمانی"
به جان و دل تو "عاشق باش"
رفیقان را "مراقب باش"
مراقب باش که در "آنی"
دل مورى "نرنجانی"
که در آخر تو "میمانی"
و مــُــشتی خاک که از "آنی" ...
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваныНадзейнасць
Не надзейныРазмяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаJun 28, 2016
Дадана ў TGlist
Nov 15, 2024Рэкорды
17.04.202523:59
1.2KПадпісчыкаў12.02.202513:01
1300Індэкс цытавання14.03.202512:53
49Ахоп 1 паста14.03.202512:53
49Ахоп рэкламнага паста14.02.202504:26
100.00%ER14.03.202512:53
3.98%ERRПераслаў з:
💞رویاے ٻی انتـــها💞



10.04.202517:05
چـــسبیدهام بـه تـــو
به سان انسان به گناهش
هـــرگز تـــرکت نمـــیکنـــم
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
به سان انسان به گناهش
هـــرگز تـــرکت نمـــیکنـــم
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
Пераслаў з:
💞رویاے ٻی انتـــها💞

11.04.202518:31
ردِ پای "عشـق" را گرفتم
سَــر از "آغـوشت" درآورد ♥️
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
سَــر از "آغـوشت" درآورد ♥️
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃


22.03.202517:30
آدم كسيو كه دوستش داره رو
يادش نميره
فقط ياد ميگيره
كمتر راجع بهش حرف بزنه،
كمتر فكر كنه
تا كمك كنه دلش كمتر تنگ بشه
همين...
گوش كردی؟
يادش نميره...
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
يادش نميره
فقط ياد ميگيره
كمتر راجع بهش حرف بزنه،
كمتر فكر كنه
تا كمك كنه دلش كمتر تنگ بشه
همين...
گوش كردی؟
يادش نميره...
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
Пераслаў з:
💞رویاے ٻی انتـــها💞



14.04.202517:18
🌺الهی امشب هـر چـی خـوبیه خدا؛
🌸بـراتـون رقم بـزنه آرامـش مهمان؛
🦋همیشگی خـونـه هـاتـون باشـه...
#شبتون درپناه خدااا
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
🌸بـراتـون رقم بـزنه آرامـش مهمان؛
🦋همیشگی خـونـه هـاتـون باشـه...
#شبتون درپناه خدااا
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
Пераслаў з:
💞رویاے ٻی انتـــها💞



10.04.202517:07
هیچوقت
به شب سنگ نزنید
ستاره ها می افتند
و دل ماه می شکند
باید قبول کرد
هیچ رنگی
بالاتر از سیاهی نیست...
شب شما بخیر🌙
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
به شب سنگ نزنید
ستاره ها می افتند
و دل ماه می شکند
باید قبول کرد
هیچ رنگی
بالاتر از سیاهی نیست...
شب شما بخیر🌙
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
Пераслаў з:
💞رویاے ٻی انتـــها💞



17.04.202517:19
اے ڪاش تپش دل ها از صداقت بود
اے ڪاش قلب ها پیش هم امانت بود
#مـــولاناجان
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
اے ڪاش قلب ها پیش هم امانت بود
#مـــولاناجان
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
17.04.202517:17
آهنگ امیر عظیمی
مجنون
@Joinyo
مجنون
@Joinyo
14.04.202517:09
آهنگ حجت اشرف زاده - باران ببارد
@Joinyo
@Joinyo
Пераслаў з:
💞رویاے ٻی انتـــها💞



10.04.202517:05
نفسات با همه فرق داشت...
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
Пераслаў з:
💞رویاے ٻی انتـــها💞



13.04.202518:14
All people need someone to trust you are that someone to me
همه آدما به یکی احتیاج دارن تا بهش اعتماد کنن، تو همون یکیِ منی♡
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
همه آدما به یکی احتیاج دارن تا بهش اعتماد کنن، تو همون یکیِ منی♡
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
11.04.202518:24
محسن ابراهیم زاده_دریا
آهنگ دریا شاید حرف دل خیلی هامون باشه
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
آهنگ دریا شاید حرف دل خیلی هامون باشه
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
11.04.202518:26
ℳ:n🍃💞 @Joinyo 💞🍃
14.04.202517:13
🚩#انتقام_یک_بوسه
لینک قسمت اول 👇
#قسمت_چهلوشش
مو به تنم راست شد نگاهش کردم فشار خفیفی به دستم داد و گفت : اون فرنوش و کشت ! !
-فرنوش ؟
فرنود : تورج همیشه فردین و یه جور دیگه دوس داشت من و فرنوش این و می فهمیدیم فردینم سوئ استفاده می کرد چند سالی ازم بزرگتر بود مدام به حکم برادر بزرگتر بودن آزارم می داد ولی فرنوش مهربون بود ...مثل تو...! !
همیشه تو دعوای من و فردین دخالت می کرد و طرف من و می گرفت بعضی مواقع با فردین درگیر می شدند...درگیر شدند...هلش داد اون 18 پله رو شیرجه وار طی کرد...! !
نفسم بالا نمی یومد دستش و روی صورتش گذاشت و گفت : فرنوش با سر و صورت خونی پایین پله ها....! !
تورج گفت به کسی نگیم...گفت نگیم فردین پرتش کرده...گفت نگیم اون قاتل فرنوشه ! !
نفس عمیقی کشید و گفت : سعی می کرد من و ساکت کنه ...پدرم مرده بود مادرمم یه مدت بعد سکته کرد .... همش جلو چشمامه ...تقصیر من بود...مقصر بودم به اندازه فردین ... تموم ....منم با اونا تموم شدم....! !
سرم به دوران افتاده بود چه قدر سختی کشیده بودند به ظاهر شیک و بی خیالش این وصله ها اصلا نمی چسبید پس دلیل نگرانی و ترسش این بود هر چند چیز کمی نبود خواهرش جلوی چشمش پر پر شده بود ! !
ملافه رو بالتر کشید و گفت : بخواب ولی وقتی بیدار شدی توقع نداشته باش همین فرنود و ببینی !
آروم پلکهام و روی هم گذاشتم و دست نوازشگرش و که روی موهام می لغزوند و حس می کردم ای کاش فرنود همیشه اینقدر مهربون بود مهربونی زیر لجاجت و غدیش چقدر دلنشین بود ! !
فصل هشتم
بعد از اون شب فرنود باز همون فرنود سابق شده بود همونطور که خودش گفته بود انگار که طلسمش کرده بودن هر چند برای من شب دلنشینی بود احساس می کردم تا صبح بالای سرم بود نوازشش چه قدر دلچسب بود اون هم برای من منی که تشنه نوازش بودم ...نوازش یک پسر گستاخ و غد که از قضا شوهرم بود ! !
حالا به چشم دیگه ای نگاهش می کردم و امیدوار بودم طرفم نیاد چون مسلما پسش نمی زنم بعد از اون شب پسش نمی زنم...! !
شبها محض احتیاط در و قفل می کردم و اون هم تا دیر وقت یا شرکت بود یا مهمونیای به ظاهر آنچنانی موهام و از حصار گل سرم آزاد کردم لباسم و با بلیز شلوار راحتی که تو تنم ول بود عوض کردم در و قفل کردم و روی تختم دراز کشیدم از شر اون باند لعنتی هم راحت شده بودم واقعا فرنود با اون پای گچ گرفته اش چه می کشید ؟ ؟
با صدای باز و بسته شدن در سرجام میخ شدم به خودم فهموندم امشبم مثل هر شب دیگه ای فرنود وقتی با در بسته اتاقم برخورد می کنه راهی اتاقش می شه اصلا مگه تا همین الان با دوس دختراش نبوده که حالا بخواد بیاد سراغم ؟ ؟
صدای قدمهاش و می شنیدم نفسم داخل سینه حبس شد ...تقه ای به در خورد و به دنبالش صدای گرفته فرنود...بی اختیار به سمت در کشیده شدم از این پشت هم احساسش می کردم خودم و به در چسبوندم صدای گرفته اش به گوشم رسید آروم صدام می کرد : یغما ؟
-خوابی ؟
چندبار دستم به سمت دستگیره رفت و چندین بار خودم و سرزنش کردم ! !
چه ایرادی داشت فرنود همسرم بود...دوسش داشتم...کافی بود! ! لازم نبود ادای شخصیتای رمانای روز و در بیارم ولی صدایی از درونم گفتم : ولی اون دوست نداره ! !
صدای دیگری به همراهیش شتافت : تو هم یکی مثل همون دخترا ! !
از در فاصله گرفتم ولی صدای فرنود باز منصرفم کرد برای یغما گفتنش ضعف می رفتم اسمم به نظرم چقدر زیبا اومد...تا به حال کسی این طور صدام نکرده بود... چقدر دوس داشتم هیربد یک باری دستی از نوازش به سرم می کشید ! !
چند لحظه ایستادم تا بلکه از خر شیطون پیاده بشه باز صدایی از درونم گفت : نه این که تو پیاده ای ؟ ؟
ولی ظاهر قصد رفتن نداشت نفس عمیقی کشیدم دستم و به سمت دستگیره بردم دستم روی دست یره خشک شد !
-یغما ....عزیزم ؟ ؟
در حال قالب تهی کردن بودم چندشم نشد...هرگز ! !
صدایی از درونم گفت : بی ظرفیت ! !
اهمیتی ندادم من هم یک انسان بودم یک دختر...یه دختری که تو این سن تو این موقعیت بیش از هر چیزی نیازمند : عاطفه است...نوازش های عاشقانه ! !
در و آروم باز کردم لحظه ای مکث کرد قدم به قدم جلو می یومد و من قدم به قدم عقب می رفتم قلبم دیوانه وار به سینه ام می کوبید !
—---—
#رویای_بی_انتها
لینک قسمت اول 👇
#قسمت_چهلوشش
مو به تنم راست شد نگاهش کردم فشار خفیفی به دستم داد و گفت : اون فرنوش و کشت ! !
-فرنوش ؟
فرنود : تورج همیشه فردین و یه جور دیگه دوس داشت من و فرنوش این و می فهمیدیم فردینم سوئ استفاده می کرد چند سالی ازم بزرگتر بود مدام به حکم برادر بزرگتر بودن آزارم می داد ولی فرنوش مهربون بود ...مثل تو...! !
همیشه تو دعوای من و فردین دخالت می کرد و طرف من و می گرفت بعضی مواقع با فردین درگیر می شدند...درگیر شدند...هلش داد اون 18 پله رو شیرجه وار طی کرد...! !
نفسم بالا نمی یومد دستش و روی صورتش گذاشت و گفت : فرنوش با سر و صورت خونی پایین پله ها....! !
تورج گفت به کسی نگیم...گفت نگیم فردین پرتش کرده...گفت نگیم اون قاتل فرنوشه ! !
نفس عمیقی کشید و گفت : سعی می کرد من و ساکت کنه ...پدرم مرده بود مادرمم یه مدت بعد سکته کرد .... همش جلو چشمامه ...تقصیر من بود...مقصر بودم به اندازه فردین ... تموم ....منم با اونا تموم شدم....! !
سرم به دوران افتاده بود چه قدر سختی کشیده بودند به ظاهر شیک و بی خیالش این وصله ها اصلا نمی چسبید پس دلیل نگرانی و ترسش این بود هر چند چیز کمی نبود خواهرش جلوی چشمش پر پر شده بود ! !
ملافه رو بالتر کشید و گفت : بخواب ولی وقتی بیدار شدی توقع نداشته باش همین فرنود و ببینی !
آروم پلکهام و روی هم گذاشتم و دست نوازشگرش و که روی موهام می لغزوند و حس می کردم ای کاش فرنود همیشه اینقدر مهربون بود مهربونی زیر لجاجت و غدیش چقدر دلنشین بود ! !
فصل هشتم
بعد از اون شب فرنود باز همون فرنود سابق شده بود همونطور که خودش گفته بود انگار که طلسمش کرده بودن هر چند برای من شب دلنشینی بود احساس می کردم تا صبح بالای سرم بود نوازشش چه قدر دلچسب بود اون هم برای من منی که تشنه نوازش بودم ...نوازش یک پسر گستاخ و غد که از قضا شوهرم بود ! !
حالا به چشم دیگه ای نگاهش می کردم و امیدوار بودم طرفم نیاد چون مسلما پسش نمی زنم بعد از اون شب پسش نمی زنم...! !
شبها محض احتیاط در و قفل می کردم و اون هم تا دیر وقت یا شرکت بود یا مهمونیای به ظاهر آنچنانی موهام و از حصار گل سرم آزاد کردم لباسم و با بلیز شلوار راحتی که تو تنم ول بود عوض کردم در و قفل کردم و روی تختم دراز کشیدم از شر اون باند لعنتی هم راحت شده بودم واقعا فرنود با اون پای گچ گرفته اش چه می کشید ؟ ؟
با صدای باز و بسته شدن در سرجام میخ شدم به خودم فهموندم امشبم مثل هر شب دیگه ای فرنود وقتی با در بسته اتاقم برخورد می کنه راهی اتاقش می شه اصلا مگه تا همین الان با دوس دختراش نبوده که حالا بخواد بیاد سراغم ؟ ؟
صدای قدمهاش و می شنیدم نفسم داخل سینه حبس شد ...تقه ای به در خورد و به دنبالش صدای گرفته فرنود...بی اختیار به سمت در کشیده شدم از این پشت هم احساسش می کردم خودم و به در چسبوندم صدای گرفته اش به گوشم رسید آروم صدام می کرد : یغما ؟
-خوابی ؟
چندبار دستم به سمت دستگیره رفت و چندین بار خودم و سرزنش کردم ! !
چه ایرادی داشت فرنود همسرم بود...دوسش داشتم...کافی بود! ! لازم نبود ادای شخصیتای رمانای روز و در بیارم ولی صدایی از درونم گفتم : ولی اون دوست نداره ! !
صدای دیگری به همراهیش شتافت : تو هم یکی مثل همون دخترا ! !
از در فاصله گرفتم ولی صدای فرنود باز منصرفم کرد برای یغما گفتنش ضعف می رفتم اسمم به نظرم چقدر زیبا اومد...تا به حال کسی این طور صدام نکرده بود... چقدر دوس داشتم هیربد یک باری دستی از نوازش به سرم می کشید ! !
چند لحظه ایستادم تا بلکه از خر شیطون پیاده بشه باز صدایی از درونم گفت : نه این که تو پیاده ای ؟ ؟
ولی ظاهر قصد رفتن نداشت نفس عمیقی کشیدم دستم و به سمت دستگیره بردم دستم روی دست یره خشک شد !
-یغما ....عزیزم ؟ ؟
در حال قالب تهی کردن بودم چندشم نشد...هرگز ! !
صدایی از درونم گفت : بی ظرفیت ! !
اهمیتی ندادم من هم یک انسان بودم یک دختر...یه دختری که تو این سن تو این موقعیت بیش از هر چیزی نیازمند : عاطفه است...نوازش های عاشقانه ! !
در و آروم باز کردم لحظه ای مکث کرد قدم به قدم جلو می یومد و من قدم به قدم عقب می رفتم قلبم دیوانه وار به سینه ام می کوبید !
—---—
#رویای_بی_انتها
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.