Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
طراز نو | حسن اسدی زیدآبادی avatar

طراز نو | حسن اسدی زیدآبادی

⭕️ یادداشت‌، ‌نکته‌، خبرخوانی و پسندها
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваны
Надзейнасць
Не надзейны
Размяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаAug 14, 2024
Дадана ў TGlist
Dec 02, 2024
Прыкрепленая група

Апошнія публікацыі ў групе "طراز نو | حسن اسدی زیدآبادی"

سوربز و معامله در سلول

حسن اسدی زیدآبادی

سورِبُز⁩ احتمالا از پرمخاطب‌ترین رمان‌های ⁧یوسا⁩ در ایران است. با ترجمه شاهکار جناب کوثری که از همان انتخاب عنوان، معلوم است.
‏در سالهای زندان ۱۳۸۹-۱۳۹۴ بر اساس مشاهده به جرات می‌توانم بگویم این رمان بیش از هر رمان دیگری مورد توجه زندانیان سیاسی اوین بود. و خواندن آن نوعی واجب تلقی می‌شد.

یکبار که درپی درگیری با یک متهم جاسوسی حزب‌اللهی بر سر ۹دی راهی انفرادی تنبیهی شدم، سوربز و چند کتاب دیگر را زیربغل زدم تا برای روزهای انفرادی با خود به بند۲۴۱ ببرم. کتاب و مسواک و لباس زیر به دست راهی بند انفرادی شدم. علیرغم وعده سهل‌گیری، در آنجا ورق برگشت و رفتارها بد شد. من را به سلول انداختند و یک دست لباس یکبار مصرف بیمارستانی هم دادند که روزهای آتی باید با اینها باشی. خشمگین گفتم تن نمی‌کنم… ساعتی بعد رییس بند آمد و گفت اجبارا باید لباست را تعویض کنی گفتم پس به زور باید انجام دهی؛ بعد گفت این کتابها چیست اینجا: بیایید ببرید… فورا محاسبه کردم و دیدم بی لباسی بهتر از بی کتابی در آن اخر دنیاست، پس معامله قهرمانانه کردم: سوربز را نگه داشتم و لباس‌هایی که همان ساعت اول جر خوردند را برتن کردم!

خلاصه “این بود خاطره من از مرحوم ماریو بارگاس یوسا”.

https://t.me/hsnasadiz
🔴 زندگی در ایران مجازات است؟

✍️ امین تویسرکانی (قاضی دادگستری)

قانون حجاب و عفاف را خواندم و در بهت متن فرو رفتم؛ از این حجم نادانی و قانون‌نویسی دم‌دستی و لجاجت و هزار کلمه دیگر که از بیانشان معذورم. از میان صدها انتقادی که به اساس و جزئیات این قانون وارد است، فقط می‌خواهم از یک نکته بگویم که بیش از همه غمگین، یا بهتر بگویم، خشمگینم کرد.

در این قانون، دوازده مرتبه «ممنوعیت خروج از کشور» به‌عنوان مجازات تعیین شده است. مجازات ممنوعیت خروج از کشور؟! درست می‌خوانم؟

در قوانین ایران بی‌سابقه است که ممنوعیت خروج از کشور یک «کیفر» باشد. تا کنون در قوانین، ممنوعیت خروج از کشور یک اقدام مقدماتی برای دستیابی به متهم برای محاکمه یا جلوگیری از فرار او بوده که امری قابل پذیرش و در دنیا نیز رایج است. اما مگر می‌شود ممنوعیت خروج از کشور را یک مجازات بدانیم؟

متأسفانه آری. بر اساس این به‌اصطلاح قانون، شما مرتکب جرمی می‌شوید که مجازات آن ممنوعیت خروج از کشور است. یا به عبارتی، شما مجرمید، پس مستحق زندگی اجباری در ایران هستید!

آقا و خانم نماینده، آیا زندگی در ایران مجازات است؟ زندگی در ایران، سرزمین مادری‌مان، هم‌ردیف زندان و جزای نقدی و شلاق و تبعید و اعدام است؟ آیا شما این‌قدر از ایران بیزارید که زندگی بین خلیج‌فارس تا دریای خزر را یک نوع کیفر می‌دانید؟
من از آن وطن‌پرستانی نیستم که بگویم ایران بهشت است و غیر آن جهنم.

ولی من ایران را دوست دارم. دوست داشتنی از جنس خاطره؛ از جنس چغازنبیل و گنبد سلطانیه، با طعم گز و قطاب و نان برنجی، با رنگ عکس‌های سیاه و سفید خرمشهر و آبی فیروزه‌ای میدان نقش جهان. ولی حالا شما اسم این دوست داشتن را گذاشته‌اید مجازات؟ مرا و هم‌وطنانم را به وطن خودمان تبعید می‌کنید؟

امیدوارم و از خدا می‌خواهم که به‌عنوان قاضی هیچ‌گاه مجبور به صدور حکم به استناد این قانون فاجعه‌بار نباشم. اما به فرض محال و خدایی ناکرده اگر چنین شد، منِ قاضی باید به متهم چنین بگویم: شما را به‌لحاظ ارتکاب فلان جرم، به دو سال زندگی اجباری در ایران، بزرگ‌ترین میراث مشترکمان، مهد زبان قند و شکر پارسی، محکوم می‌کنم!

آقایان و خانم‌های نماینده که مسئولیت تصویب چنین قانون تأسف‌آوری بر عهده شماست، شاید زندگی در ایران برایتان مجازات است، ولی من و خیل بزرگی از ایرانی‌ها، زندگی داخل این مرزها را دوست داریم و با اراده زیستن در این خاک را انتخاب کرده‌ایم. به ما بسیار برمی‌خورد و برایمان خفت‌بار است که زندگی در ایران را، که حق و آرزوی ماست، به‌عنوان مجازات در نظر گرفته‌اید.

کاش بفهمید که این قانون برای ایران ننگ است…

منبع: وکیل ایرانی

https://t.me/hsnasadiz
🔴تابعیت قهری آمریکایی؟!

✍️حسن اسدی زیدآبادی

تابعیت پدیده‌ای حقوقی با ماهیت سیاسی است. امروزه رابطه شهروندی که یک سوی آن یک موجودیت انسانی و سوی دیگر آن دولت-ملت است به عنوان هنجاری همگانی و جهانشمول در همه نظام های حقوقی تثبیت شده است. این پدیده حقوقی که سرشتی سیاسی دارد واجد ابعاد متخلفی است. اولا هر انسان حق دارد که تابعیت یک دولت را داشته باشد. به این ترتیب بی‌تابعیتی همچون یک معضل ‌و نقض حقوق بشر تلقی شده است. با این حال تابعیت در وهله اول اختیاری و انتخابی نیست. نظام‌های حقوقی به منظور جلوگیری از ایجاد پدیده بی‌تابعیتی سازوکارهایی را تعریف می‌کنند تا مطمئن شوند ساکنان سرزمینشان بی‌تابعیت نباشند. البته این رویکرد مدرن و حقوق بشری به امر تابعیت است. بطور کلاسیک، وجود جمعیت و در واقع اتباع رکن ضروری برای تشکیل یک دولت ملت است و دولتها از این منظر به موضوع تابعیت می‌نگرند.

این روزها اما موضوع «تابعیت قهری» در رسانه‌ها مطرح شده است که بد نیست به چیستی آن بپردازیم. فارغ از بحث‌های تفصیلی می‌توان گفت تابعیت در وهله اول قهری است. یعنی انتخابی در مورد آن در کار نیست. بطور معمول هر فرد که به دنیا می‌آید تابعیت یک دولت به او بار می‌شود. هرچند ممکن است نظام‌های حقوقی در این مورد با یکدیگر دچار تعارض شوند. با این همه تابعیت ایرانی بطور عمده، تابعیتی قهری است. مجلس شورای ملی در ۱۳۰۸ تصویب کرد که «کسانی که پدر آنها ایرانی است اعم از اینکه در ایران یا در خارجه متولد شده باشند.» تبعه ایران محسوب می‌شوند. (بعدا بند ۲ ماده ۹۷۶ قانون مدنی) در واقع این نوع تابعیت که از آن به عنوان تابعیت براساس خون هم یاد می‌شود، قهری است و انتخابی در آن نیست.

اما قانون در ایالات متحده آمریکا چه می‌گوید؟ بطور معمول، نوزادان متولد شده در ایالات متحده به طور خودکار شهروند ایالات متحده محسوب می‌شوند. این قاعده (birthright citizenship) یعنی شهروندی ناشی از تولد به موجب اصلاحیه چهاردهم قانون اساسی ایالات متحده تضمین شده است. این اصلاحیه بیان می‌دارد که «همه افرادی که در ایالات متحده متولد شده یا اخذ تابعیت کرده‌اند و تابع صلاحیت قضایی آن هستند، شهروندان ایالات متحده و ایالتی هستند که در آن ساکن هستند». این بدان معناست که به جز چند استثنا (مانند فرزندان دیپلمات های خارجی)، هر کودکی که در خاک ایالات متحده متولد شود، در بدو تولد تابعیت ایالات متحده را دریافت می کند.

@hsnasadiz

با این حال قوانین آمریکا صراحت دارد که کودکانی که در ایالات متحده از دیپلمات‌های خارجی متولد می‌شوند، به دلیل وضعیت دیپلماتیک والدین خود به طور خودکار در بدو تولد تابعیت ایالات متحده را کسب نمی‌کنند. (تابعیت آمریکایی بطور قهری بر آنها بار نمی‌شود) هرچند همچنان می توانند از طریق طی فرآیندی خاص، شهروند ایالات متحده شوند. شرط اول در مورد پذیرش ورود آنها به فرآیند کسب تابعیت آمریکایی اقامت دائم قانونی (LPR) در آمریکاست. فرزندان دیپلمات‌ها می‌توانند از بدو تولد برای به رسمیت شناختن اقامت دائم قانونی درخواست دهند. (طبعا توسط والدین به عنوان سرپرست و‌ قیم قانونی) لذا شروطی مثل اقامت مداوم در ایالات متحده و حضور فیزیکی در زمان درخواست ضروری هستند.همچنین پس از آنکه به حداقل سن ۱۸ سال برسند می‌توانند تابعیت آمریکا را تقاضا و اخذ کنند.

بنابراین این فرض که گفته شود تابعیت آمریکایی اجبارا و بدون درخواست به فرزندان محمدجواد ظریف تحمیل شده (فرضی که براساس آن دولت جمهوری اسلامی لایحه‌ای به مجلس فرستاده) نمی‌تواند صحیح باشد.

البته گفتنی است که نظام حقوقی ایران برای فرزندان دیپلمات‌ها چنین حقی برای درخواست تابعیت قائل نیست، تبصره ماده ۹۷۶ قانون مدنی مقرر کرده است که «اطفال متولد از نمایندگان سیاسی و قنسولی خارجه مشمول فقره ۴ و ۵ (کسب تابعیت ایران براساس تولد یا سکونت در ایران) نخواهند بود.»

در نهایت باید گفت از نظر نظام حقوقی ایران هرکس که از پدری ایرانی متولد شو‌د قهرا دارای تابعیت ایرانی است و هر نوع تابعیت دیگری که اخذ کند، نه تابعیت قهری که تابعیت انتخابی و مضاعف باید تلقی شود.

https://t.me/hsnasadiz

Рэкорды

19.04.202523:59
782Падпісчыкаў
19.04.202523:59
100Індэкс цытавання
30.11.202423:59
521Ахоп 1 паста
30.11.202423:59
521Ахоп рэкламнага паста
07.12.202423:59
5.98%ER
07.12.202423:59
33.67%ERR

Папулярныя публікацыі طراز نو | حسن اسدی زیدآبادی

14.04.202516:39
سوربز و معامله در سلول

حسن اسدی زیدآبادی

سورِبُز⁩ احتمالا از پرمخاطب‌ترین رمان‌های ⁧یوسا⁩ در ایران است. با ترجمه شاهکار جناب کوثری که از همان انتخاب عنوان، معلوم است.
‏در سالهای زندان ۱۳۸۹-۱۳۹۴ بر اساس مشاهده به جرات می‌توانم بگویم این رمان بیش از هر رمان دیگری مورد توجه زندانیان سیاسی اوین بود. و خواندن آن نوعی واجب تلقی می‌شد.

یکبار که درپی درگیری با یک متهم جاسوسی حزب‌اللهی بر سر ۹دی راهی انفرادی تنبیهی شدم، سوربز و چند کتاب دیگر را زیربغل زدم تا برای روزهای انفرادی با خود به بند۲۴۱ ببرم. کتاب و مسواک و لباس زیر به دست راهی بند انفرادی شدم. علیرغم وعده سهل‌گیری، در آنجا ورق برگشت و رفتارها بد شد. من را به سلول انداختند و یک دست لباس یکبار مصرف بیمارستانی هم دادند که روزهای آتی باید با اینها باشی. خشمگین گفتم تن نمی‌کنم… ساعتی بعد رییس بند آمد و گفت اجبارا باید لباست را تعویض کنی گفتم پس به زور باید انجام دهی؛ بعد گفت این کتابها چیست اینجا: بیایید ببرید… فورا محاسبه کردم و دیدم بی لباسی بهتر از بی کتابی در آن اخر دنیاست، پس معامله قهرمانانه کردم: سوربز را نگه داشتم و لباس‌هایی که همان ساعت اول جر خوردند را برتن کردم!

خلاصه “این بود خاطره من از مرحوم ماریو بارگاس یوسا”.

https://t.me/hsnasadiz
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.