چرا گلبرگهات حس این رو بهم میده که کلي حرف پنهان شده داري.
کلي اشك ریختي و در تنهایي پژمرده شدي و دوباره خودت شکوفه زدي.
حس ميکنم وقتي نگاهت میکنم، داخل ردِهاي گلبرگهات التماس میکني کمكت کنم، اینقدر زیبایي و ظریف ميترسم لمست کنم که شاید اسیب ببیني.
کي تو رو در این حد نابود کرد ؟ کاش سکوت نمیکردي گلبرگِ من.
من اینقدر شیفته تو شدهام که دلم میخواد حبست کنم در کنج قلبم.
فقط من نگاهت کنم در اغوش من امن باشي، خوب میدوني مردمِ بیرون اتیشتت میزنن و خاکسترت میکنن.
و تو دوباره باید از خاکستر بلند بشي !
میدوني ؟ تو میخواستي یك قلب قرمز،اما گرفتگي یه چشمِ اشکین.
و فقط من ميتونم درکت کنم، لطفاً گلبرگِ من کنارم بیا و بمون.