Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
کالیایف avatar

کالیایف

«تا زمانی که خندیدن آغاز کرد.»
instagram: https://www.instagram.com/kaalberotree
twitter: https://x.com/kimiyamd
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваны
Надзейнасць
Не надзейны
Размяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаDec 25, 2017
Дадана ў TGlist
Apr 20, 2025

Рэкорды

21.04.202523:59
9.6KПадпісчыкаў
31.12.202423:59
0Індэкс цытавання
04.01.202523:59
1.4KАхоп 1 паста
23.04.202513:40
0Ахоп рэкламнага паста
04.01.202523:59
1.32%ER
01.01.202523:59
0.00%ERR

Развіццё

Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

Папулярныя публікацыі کالیایف

19.04.202515:02
عزیزم، شب همیشه شب نمی‌مونه؛ صبح می‌شه، آفتاب میاد رو بوم خونه! ☀️
@Dahaar
12.04.202521:49
همه‌چیز رو خیلی احساس می‌کنم. باید برم چراغ‌ها رو خاموش کنم، ظرف‌ها رو بذارم توی سینک و پنجره‌ی آشپزخونه رو ببندم. باید صورتم رو بشورم، مسواک بزنم و بعد سعی کنم بخوابم چون فردا صبح باید بیدار شم، لباس بپوشم و برم اداره‌ی پست. اما قبل از تمام اینها باید یک چیزی بنویسم؛ یک چیزی. هرچیزی.
مثلا بنویسم:«همه‌چیز رو خیلی احساس می‌کنم. یاد گرفتم احساساتم رو در تنم نگه دارم اما گاهی سخته، گاهی می‌خواد بزنه بیرون، دردم می‌گیره.»
یا اینکه «همه‌چیز رو خیلی احساس می‌کنم، صداها رو خیلی می‌شنوم، رنگ‌ها رو خیلی می‌بینم، گاهی به خودم میام و می‌بینم خسته شدم. گاهی به خودم میام و می‌بینم برای چند لحظه دیگه هیچ‌چیزی رو نمی‌خوام. نه حسی رو، کاری رو، نه جایی رو، نه آدمی رو. هیچ‌چیز.»
یا «همه‌چیز رو خیلی احساس می‌کنم. دلم می‌خواد فرار کنم. دلم یک عشق بزرگ و یک جاده‌‌ی بی‌انتها می‌خواد.»
با اینهمه همیشه به تنم برمی‌گردم، همیشه یک چیزی هست که عدم یا وجودش رو بخوام، و هرجاده‌ای یک جایی تموم می‌شه. عشق هم هرگز یک چیز واحد نیست، همیشه تکه‌تکه‌ست؛ پخش شده در میلیون‌ها لحظه. و خب، آره، همه‌چیز رو خیلی احساس می‌کنم، ولی آخرش که چی؟ هیچی. در بدنم نگهش می‌دارم. بلند می‌شم. چراغ‌ها رو خاموش می‌کنم، ظرف‌ها رو می‌ذارم داخل سینک، پنجره‌ی آشپزخونه رو می‌بندم، صورتم رو می‌شورم، مسواک می‌زنم، دلم دوباره کمی درد می‌گیره (احساسات هنوز دارند تلاش می‌کنند. نمی‌شه. بدنم نمی‌ذاره.) چشم‌هام رو می‌بندم.
فردا صبح باید برم اداره‌ی پست. و شاید چیزی بنویسم —یک‌چیزی؛ هرچیزی.
24.03.202512:12
نمی‌دونم. اینجا نشستم، منتظرم چای عصر دم بکشه. با نامه‌های کامو و شار فال گرفتم. شار بهم گفت قلبم یک پرستوی خوشحاله که در خونه پرواز می‌کنه.
هوا خوبه و امیدوارم این پرستو از خونه بیرون بره؛ که نه در خونه، که در راه پرواز کنه.
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.