من کلا از بچگی، از وقتی ک ۵ سالم بود خیلی نقاشی میکشیدم. خیلی خیلی زیاد. درهمه حال و هرجا و هرشرایطی و هرزمانی و هرمکانی و هرلحظه ای من همش نقاشی میکشیدم. و کلی هم خاطره باهاشون داشتم. بوی خودکار ب مشامم میخوره یاد نقاشیام میوفتم.
من کلا از بچگی، خیلی هنر نقاشی رو دوست داشتم. مامانم بین ۵ تا ۷ سالگیم بهم فتوشاپ رو یاد داد، و همون باعث شد خود ب خود علاقم ب هنر اینا ۱۰۰برابر بیشتر شه.
و من طبیعتا بچه تر بودم مامانم برای انیمیشن سازیم اینا تایم میزاشت مثلا ۱ساعت ۲ ساعت. بعد از تایم کامپیوتر میرفتم یا نقاشی میکشیدم، یا کتاب میخوندم.
ولی بیشتر کتاب میخوندم. کتاب های جورواجور، از رمان گرفته تا دایرهالمعارف ک کلفتیش اندازه 🫷 🫸 بود. برای کتاب خوندن تایم خیلی زیادی میزاشتم و دایرهالمعارف رو توی ۱ هفته حداقل ۲ بار یا حداکثر ۳ بار تموم میکردم و هربار میرفتم یه دونه جدیدشو میخریدم. ستاره شناسی و نجوم رو من عاشقشم از اونا زیاد داشتم
ولی چون بیشتر تایمم رو مدرسه بودم، اونجا فقط نقاشی میکشیدم. فقط نقاشی، تا حدی کارام زبون زد بود.
انیمیشن سازیمم داستانش اینه ک، فکنم ۱۰سالم بود( بازی Super Mario odyssey بود اسمش فکنم) تازه دوران اوجش بود. داشتم با مامانم برمیگشتم خونه ک یهو یه سوالی رو ذهنم درگیر کرد. اینکه روز قیامت چه شکلیه. اینگه همش میگن کوه ها منفجر میشن نمیدونم ستاره ها خاموش میشن برام جالب بنظر اومد. ب مامانم گفتم ک روز قیامت چ شکلیه؟ اونم توضیح داد. منم گفتم ک چرا انیمیشن اش رو نسازم؟ هوم؟
فردا شبش، انیمیشن سازی رو استارت زدم. و الان ک ۱۹ سالمه، الان ۹ ساله ک دارم انیمیشن میسازم
اینکه چ چیزی عامل روشن شدن چراغ هنر در درونم بود، این بود ک فکنم دلم میخواست خودم یه چیزایی خلق کنم، بعضی از چیزایی ک اذیتم میکنن رو من بازسازیشون کنم تا اصلاح شن. و همینطور...استعدادش رو داشتم و هنر انگار تنها چیزی بود ک بهش اهمیت میدادم