11.04.202514:01
@arvmesh
دوستی با کورفهمان حجت نادیدگی است
وحشت از فهمیدگان برهان نافهمیدگی است
در بساط آفرینش مردمان چشم را
گر لباس فاخری باشد همین پوشیدگی است
دیده حق بین بود از هر دو عالم بی نیاز
ترک دنیا بهر عقبی کردن از نادیدگی است
می کند بر فربهی پهلوی لاغر اختیار
هر که داند رنج باریک مه از بالیدگی است
مردم سنجیده از میزان نمی دارند باک
خلق را اندیشه از محشر ز ناسنجیدگی است
گر ز ارباب کمالی سرمپیچ از پیچ و تاب
کز تمامی، سرنوشت نامه ها پیچیدگی است
دشمن غافل ز زیر پوست می آید برون
پای کاهل طینتان، سنگ ره خوابیدگی است
از شکفتن شد پریشان غنچه را اوراق دل
انتهای خنده بیجا ز هم پاشیدگی است
هست صائب هر کسی را حد خود دارالامان
پا ز حد خود برون ننهادن از فهمیدگی است
#صائب_تبریزی
@arvmesh
دوستی با کورفهمان حجت نادیدگی است
وحشت از فهمیدگان برهان نافهمیدگی است
در بساط آفرینش مردمان چشم را
گر لباس فاخری باشد همین پوشیدگی است
دیده حق بین بود از هر دو عالم بی نیاز
ترک دنیا بهر عقبی کردن از نادیدگی است
می کند بر فربهی پهلوی لاغر اختیار
هر که داند رنج باریک مه از بالیدگی است
مردم سنجیده از میزان نمی دارند باک
خلق را اندیشه از محشر ز ناسنجیدگی است
گر ز ارباب کمالی سرمپیچ از پیچ و تاب
کز تمامی، سرنوشت نامه ها پیچیدگی است
دشمن غافل ز زیر پوست می آید برون
پای کاهل طینتان، سنگ ره خوابیدگی است
از شکفتن شد پریشان غنچه را اوراق دل
انتهای خنده بیجا ز هم پاشیدگی است
هست صائب هر کسی را حد خود دارالامان
پا ز حد خود برون ننهادن از فهمیدگی است
#صائب_تبریزی
@arvmesh
09.04.202512:12
@arvmesh
شده در حنجره ات بغض گلو گیر شود؟
به تلاطم برسی، حسِ تو تحقیر شود؟
شده دلتنگ شوی، اشک امانت ندهد؟
زخمیِ عشق شوی، قلب تو زنجیر شود؟
شده ویرانه شوی، بال و پرت بسته شود؟
نتوانی بروی، عشق زمین گیر شود؟
شده آرام ترین آدمِ این شهر شوی؟
وقتی احساسِ تو با فاصله تعبیر شود؟
شده هی شعر بگویی و غزلباف شوی؟
دفترت از همه ی قافیه ها سیر شود؟
شده چشمانِ تو در حسرت او زل بزند؟
وَ فقط خیره به یک سایه ی تصویر شود؟
آه از عشق بگویم !!! شده رنجور شوی؟
وقتی از حادثه ی عشق دلت پیر شود؟؟
#فرشته_تشکری
@arvmesh
شده در حنجره ات بغض گلو گیر شود؟
به تلاطم برسی، حسِ تو تحقیر شود؟
شده دلتنگ شوی، اشک امانت ندهد؟
زخمیِ عشق شوی، قلب تو زنجیر شود؟
شده ویرانه شوی، بال و پرت بسته شود؟
نتوانی بروی، عشق زمین گیر شود؟
شده آرام ترین آدمِ این شهر شوی؟
وقتی احساسِ تو با فاصله تعبیر شود؟
شده هی شعر بگویی و غزلباف شوی؟
دفترت از همه ی قافیه ها سیر شود؟
شده چشمانِ تو در حسرت او زل بزند؟
وَ فقط خیره به یک سایه ی تصویر شود؟
آه از عشق بگویم !!! شده رنجور شوی؟
وقتی از حادثه ی عشق دلت پیر شود؟؟
#فرشته_تشکری
@arvmesh
08.04.202508:27
@arvmesh
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
صبر و آرام دلم ، راحت جانم همه اوست
شور عشقش شده چون آب حیاتی به تنم
تار و پودم، نفسم ، روح و روانم ،همه اوست
گوئیا در نفسش روح مسیحا نفسی است
آن که پیرانه سرم کرده جوانم ، همه اوست
ماه رویش به شبی دیدم و زان شب همه دم
سخنم وصف رخش ، ورد زبانم همه اوست
گر چه در پرده نهان است و نیاید به نظر
با خبر از من و اسرار نهانم همه اوست
در نظر بازی ما ، مسجد و میخانه یکی است
کعبه او، صومعه او ، دیر مغانم همه اوست
واعظان وعده ی حوران و بهشتم ندهید
آن که خود بهتر از این کرده از آنم همه اوست
فاش گفتم سخن از سینه ی درویش پریش
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
#حسین_قادری
@arvmesh
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
صبر و آرام دلم ، راحت جانم همه اوست
شور عشقش شده چون آب حیاتی به تنم
تار و پودم، نفسم ، روح و روانم ،همه اوست
گوئیا در نفسش روح مسیحا نفسی است
آن که پیرانه سرم کرده جوانم ، همه اوست
ماه رویش به شبی دیدم و زان شب همه دم
سخنم وصف رخش ، ورد زبانم همه اوست
گر چه در پرده نهان است و نیاید به نظر
با خبر از من و اسرار نهانم همه اوست
در نظر بازی ما ، مسجد و میخانه یکی است
کعبه او، صومعه او ، دیر مغانم همه اوست
واعظان وعده ی حوران و بهشتم ندهید
آن که خود بهتر از این کرده از آنم همه اوست
فاش گفتم سخن از سینه ی درویش پریش
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
#حسین_قادری
@arvmesh
06.04.202523:23
@arvmesh
#علیرضا_طلیسچی
#قاف
آب و آتش نسبتی دارند دیرینه
آتشی که آب میپاشند بر آن،
می کند فریاد
هر چه بودو هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم برد، این از یاد
#موسیقی
@arvmesh
#علیرضا_طلیسچی
#قاف
آب و آتش نسبتی دارند دیرینه
آتشی که آب میپاشند بر آن،
می کند فریاد
هر چه بودو هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم برد، این از یاد
#موسیقی
@arvmesh
06.04.202511:08
@arvmesh
سلام بر تو که مرا
میخوانی...
@arvmesh
سلام بر تو که مرا
میخوانی...
@arvmesh
05.04.202517:16
@arvmesh
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام
از کاسهٔ استارگان وز خوان گردون فارغم
بهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهام
در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بارها زاییدهام
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بیدام و بیگیرندهای اندر قفس خیزیدهام
زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
بهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهام
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی
بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهام
پوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهام
نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن
مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام
پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام
تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی
زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیدهام
عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام
هر غورهای نالان شده کای شمس تبریزی بیا
کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام
#مولانا
@arvmesh
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام
از کاسهٔ استارگان وز خوان گردون فارغم
بهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهام
در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بارها زاییدهام
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بیدام و بیگیرندهای اندر قفس خیزیدهام
زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
بهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهام
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی
بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهام
پوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهام
نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن
مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام
پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام
تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی
زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیدهام
عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام
هر غورهای نالان شده کای شمس تبریزی بیا
کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام
#مولانا
@arvmesh
10.04.202519:03
@arvmesh
#طاهر_قریشی
#افسانه_عشق
#موسیقی
@arvmesh
#طاهر_قریشی
#افسانه_عشق
#موسیقی
@arvmesh
09.04.202503:36
@arvmesh
دلم به بوی تو آغشته است
سپیده دمان
کلمات سرگردان بر میخیزند و
خواب آلوده دهان مرا می جویند
تا از تو سخن بگویم.
کجای جهان رفتهای
نشان قدمهایت
چون دان پرندگان
همهسویی ریخته است
باز نمیگردی
میدانم
و شعر
چون گنجشک بخارآلودی
بر بام زمستانی
به پاره یخی
بدل خواهد شد
#شمس_لنگرودی
@arvmesh
دلم به بوی تو آغشته است
سپیده دمان
کلمات سرگردان بر میخیزند و
خواب آلوده دهان مرا می جویند
تا از تو سخن بگویم.
کجای جهان رفتهای
نشان قدمهایت
چون دان پرندگان
همهسویی ریخته است
باز نمیگردی
میدانم
و شعر
چون گنجشک بخارآلودی
بر بام زمستانی
به پاره یخی
بدل خواهد شد
#شمس_لنگرودی
@arvmesh
07.04.202523:52
@arvmesh
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
صبر و آرام دلم ، راحت جانم همه اوست
شور عشقش شده چون آب حیاتی به تنم
تار و پودم، نفسم ، روح و روانم ،همه اوست
گوئیا در نفسش روح مسیحا نفسی است
آن که پیرانه سرم کرده جوانم ، همه اوست
ماه رویش به شبی دیدم و زان شب همه دم
سخنم وصف رخش ، ورد زبانم همه اوست
گر چه در پرده نهان است و نیاید به نظر
با خبر از من و اسرار نهانم همه اوست
در نظر بازی ما ، مسجد و میخانه یکی است
کعبه او، صومعه او ، دیر مغانم همه اوست
واعظان وعده ی حوران و بهشتم ندهید
آن که خود بهتر از این کرده از آنم همه اوست
فاش گفتم سخن از سینه ی درویش پریش
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
#حسین_قادری
@arvmesh
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
صبر و آرام دلم ، راحت جانم همه اوست
شور عشقش شده چون آب حیاتی به تنم
تار و پودم، نفسم ، روح و روانم ،همه اوست
گوئیا در نفسش روح مسیحا نفسی است
آن که پیرانه سرم کرده جوانم ، همه اوست
ماه رویش به شبی دیدم و زان شب همه دم
سخنم وصف رخش ، ورد زبانم همه اوست
گر چه در پرده نهان است و نیاید به نظر
با خبر از من و اسرار نهانم همه اوست
در نظر بازی ما ، مسجد و میخانه یکی است
کعبه او، صومعه او ، دیر مغانم همه اوست
واعظان وعده ی حوران و بهشتم ندهید
آن که خود بهتر از این کرده از آنم همه اوست
فاش گفتم سخن از سینه ی درویش پریش
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
#حسین_قادری
@arvmesh
06.04.202523:10
@arvmesh
#علی_زند_وکیلی
#رفتی
@arvmesh
#علی_زند_وکیلی
#رفتی
@arvmesh
06.04.202510:02
@arvmesh
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار ، و آن وَهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت ، با دلم میگفت
” نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی ”
#فروغ_فرخزاد
@arvmesh
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار ، و آن وَهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت ، با دلم میگفت
” نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی ”
#فروغ_فرخزاد
@arvmesh
05.04.202514:45
@arvmesh
.
صدایی نیست که نپیچد.
و پیامی نیست که نرسد.
هستی مهربان تر از آن است که پنداشته ایم.
من گوش به زنگِ وزش ها نشسته ام.
و نگاه می کنم.
زندگی را جور دیگر نمی خواهم،
چنان سرشار است که دیوانه ام می کند.
دست به پیرایشِ جهان نزنیم.
گاه از خود می پرسم: پس چه هنگام کاسه ها،
از این آب های روشن پر می شوند؟
راستی چه هنگام؟
کارِ من تماشاست
و تماشا گواراست.
من به میهمانیِ جهان آمده ام.
و جهان به میهمانیِ من.
اگر من نبودم، هستی چیزی کم داشت.
اگر این شاخه بیدِ خانهء ما ،
هم اکنون نمی جنبید،
جهان در چشم بِراهی می سوخت.
همه چیز چنان است که می باید.
#سهراب_سپهرى
@arvmesh
.
صدایی نیست که نپیچد.
و پیامی نیست که نرسد.
هستی مهربان تر از آن است که پنداشته ایم.
من گوش به زنگِ وزش ها نشسته ام.
و نگاه می کنم.
زندگی را جور دیگر نمی خواهم،
چنان سرشار است که دیوانه ام می کند.
دست به پیرایشِ جهان نزنیم.
گاه از خود می پرسم: پس چه هنگام کاسه ها،
از این آب های روشن پر می شوند؟
راستی چه هنگام؟
کارِ من تماشاست
و تماشا گواراست.
من به میهمانیِ جهان آمده ام.
و جهان به میهمانیِ من.
اگر من نبودم، هستی چیزی کم داشت.
اگر این شاخه بیدِ خانهء ما ،
هم اکنون نمی جنبید،
جهان در چشم بِراهی می سوخت.
همه چیز چنان است که می باید.
#سهراب_سپهرى
@arvmesh
10.04.202519:00
@arvmesh
هر جای دنیایی دلم اونجاست
من کعبمو دور تو میسازم
من پشت کردم به همه دنیا
تا رو به تو سجاده بندازم
هر روز حسم تازه تر میشه
غرق تو میشم بلکه دریا شم
بیزارم ازینکه تمام عمر
از روی عادت عاشقت باشم
گاهی پرستیدن عبادت نیست
با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت
باید سر از رو مهر برداری
یک عمر هر دردی به من دادی
حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو
زیباترین جای نمازم بود
هرجای دنیایی دلم اونجاست
من کعبمو دور تو میسازم
من پشت کردم به همه دنیا
تا رو به تو سجاده بندازم
#روزبه_بمانی
@arvmesh
هر جای دنیایی دلم اونجاست
من کعبمو دور تو میسازم
من پشت کردم به همه دنیا
تا رو به تو سجاده بندازم
هر روز حسم تازه تر میشه
غرق تو میشم بلکه دریا شم
بیزارم ازینکه تمام عمر
از روی عادت عاشقت باشم
گاهی پرستیدن عبادت نیست
با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت
باید سر از رو مهر برداری
یک عمر هر دردی به من دادی
حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو
زیباترین جای نمازم بود
هرجای دنیایی دلم اونجاست
من کعبمو دور تو میسازم
من پشت کردم به همه دنیا
تا رو به تو سجاده بندازم
#روزبه_بمانی
@arvmesh
08.04.202522:41
@arvmesh
اینکه، آدم یک جهان تنهاست ، بعضی وقتها
قصه ای غمگین ولی زیباست ، بعضی وقتها
هـر چـه بـا لبخنـد ،پنهـان میکنی انـدوه را
ماه ، پشت ابـر هــم پیداست ، بعضی وقتها
خنـده ی شیرین گـل،یا خنـده ی تلـخ گــلاب
مرگ ،بیش از زنـدگی باماست،بعضی وقتها
برگی از سـر شاخه ای افتادو چیزی کم نشد
زندگی این قـدر بی معناست ، بعضی وقتـها
فرض کن سنجاقکی بر آب،گاهی هم نشست
یا بــرای پــر زدن بـر خـاست ، بعضی وقتها
قـدر شـادی ها و غمها را،بـدان این لحظه ها
آخـرین غـم هـا و شـادیهاست ، بعضی وقتها
گر چه تنهایی ندارد چاره ای،شادم که اشک
قـدری از دلتنگی من کاست ،بعضی وقت ها
#فاضل_نظری
@arvmesh
اینکه، آدم یک جهان تنهاست ، بعضی وقتها
قصه ای غمگین ولی زیباست ، بعضی وقتها
هـر چـه بـا لبخنـد ،پنهـان میکنی انـدوه را
ماه ، پشت ابـر هــم پیداست ، بعضی وقتها
خنـده ی شیرین گـل،یا خنـده ی تلـخ گــلاب
مرگ ،بیش از زنـدگی باماست،بعضی وقتها
برگی از سـر شاخه ای افتادو چیزی کم نشد
زندگی این قـدر بی معناست ، بعضی وقتـها
فرض کن سنجاقکی بر آب،گاهی هم نشست
یا بــرای پــر زدن بـر خـاست ، بعضی وقتها
قـدر شـادی ها و غمها را،بـدان این لحظه ها
آخـرین غـم هـا و شـادیهاست ، بعضی وقتها
گر چه تنهایی ندارد چاره ای،شادم که اشک
قـدری از دلتنگی من کاست ،بعضی وقت ها
#فاضل_نظری
@arvmesh
07.04.202523:41
@arvmesh
#ایران❤️
#معین
لبخندِ وطن زِ سینهام جان گیرد
هر نغمهی او، طنینِ ایمان گیرد
در شورِ سرودِ پاکِ این خاکِ کهن
دل پر بکشد، غرورِ ایران گیرد
#موسیقی
@arvmesh
#ایران❤️
#معین
لبخندِ وطن زِ سینهام جان گیرد
هر نغمهی او، طنینِ ایمان گیرد
در شورِ سرودِ پاکِ این خاکِ کهن
دل پر بکشد، غرورِ ایران گیرد
#موسیقی
@arvmesh
06.04.202521:23
@arvmesh
دوش به خواب دیدهام روی ندیدهٔ تو را
وز مژه آب دادهام باغ نچیدهٔ تو را
قطره خون تازهای از تو رسیده بر دلم
به که به دیده جا دهم تازه رسیدهٔ تو را
با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو
رام به خود نمودهام بازِ رمیدهٔ تو را
من که به گوش خویشتن از تو شنیدهام سخن
چون شنوم ز دیگران حرف شنیدهٔ تو را
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین
پشت خمیده مرا، قد کشیدهٔ تو را
قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی
چنگ نمیتوان زدن زلف خمیدهٔ تو را
شام نمیشود دگر صبح کسی که هر سحر
زان خم طره بنگرد صبح دمیدهٔ تو را
خسته طرهٔ تو را چاره نکرد لعل تو
مهره نداد خاصیت، مارگزیدهٔ تو را
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینهام
شکر خدا که دوختم جیب دریدهٔ تو را
دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدهٔ تو را
باز فروغی از درت روی طلب کجا برد
زان که کسی نمیخرد هیچ خریدهٔ تو را
#فروغی_بسطامی
@arvmesh
دوش به خواب دیدهام روی ندیدهٔ تو را
وز مژه آب دادهام باغ نچیدهٔ تو را
قطره خون تازهای از تو رسیده بر دلم
به که به دیده جا دهم تازه رسیدهٔ تو را
با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو
رام به خود نمودهام بازِ رمیدهٔ تو را
من که به گوش خویشتن از تو شنیدهام سخن
چون شنوم ز دیگران حرف شنیدهٔ تو را
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین
پشت خمیده مرا، قد کشیدهٔ تو را
قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی
چنگ نمیتوان زدن زلف خمیدهٔ تو را
شام نمیشود دگر صبح کسی که هر سحر
زان خم طره بنگرد صبح دمیدهٔ تو را
خسته طرهٔ تو را چاره نکرد لعل تو
مهره نداد خاصیت، مارگزیدهٔ تو را
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینهام
شکر خدا که دوختم جیب دریدهٔ تو را
دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدهٔ تو را
باز فروغی از درت روی طلب کجا برد
زان که کسی نمیخرد هیچ خریدهٔ تو را
#فروغی_بسطامی
@arvmesh
05.04.202523:05
@arvmesh
#حجت_اشرف_زاده
#ماه_و_ماهی
#موسیقی
#یادگاری_کاپیتان
@arvmesh
#حجت_اشرف_زاده
#ماه_و_ماهی
#موسیقی
#یادگاری_کاپیتان
@arvmesh
05.04.202511:57
@arvmesh
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور
که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد
که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
خیال چنبر زلفش فریبت میدهد حافظ
نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی
#حافظ
@arvmesh
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور
که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد
که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
خیال چنبر زلفش فریبت میدهد حافظ
نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی
#حافظ
@arvmesh
10.04.202515:35
@arvmesh
#هایده
#افسانه_عشق
#موسیقی
@arvmesh
#هایده
#افسانه_عشق
#موسیقی
@arvmesh
08.04.202517:44
@arvmesh
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست
جان جانست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست
غمزه چشم بهانهست و زان سو هوسیست
و آنک او در پس غمزهست دل خست کجاست
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست
#مولانا
@arvmesh
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست
جان جانست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست
غمزه چشم بهانهست و زان سو هوسیست
و آنک او در پس غمزهست دل خست کجاست
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست
#مولانا
@arvmesh
07.04.202516:36
@arvmesh
خون ریزی و نندیشی، عیّار چنین خوشتر
دل دزدی و نگریزی، طرّار چنین خوشتر
زان غمزهٔ دودافکن آتش فکنی در من
هم دل شکنی هم تن، دلدار چنین خوشتر
هر روز به هشیاری نو نو دلم آزاری
مست آیی و عذر آری، آزار چنین خوشتر
نوری و نهان از من، حوری و رمان از من
بوس از تو و جان از من، بازار چنین خوشتر
الحق جگرم خوردی خونریز دلم کردی
موئیم نیازردی، پیکار چنین خوشتر
مرغی عجب استادم در دام تو افتادم
غم میخورم و شادم غمخوار چنین خوشتر
من کشته دلم بالله تو عیسی و جان درده
هم عاشق ازینسان بِه هم یار چنین خوشتر
این زنده منم بیتو، گم باد تنم بیتو
کز زیستنم بیتو بسیار چنین خوشتر
خاقانی جانافشان بر خاک در جانان
کز عاشق صوفی جان ایثار چنین خوشتر
#خاقانی
@arvmesh
خون ریزی و نندیشی، عیّار چنین خوشتر
دل دزدی و نگریزی، طرّار چنین خوشتر
زان غمزهٔ دودافکن آتش فکنی در من
هم دل شکنی هم تن، دلدار چنین خوشتر
هر روز به هشیاری نو نو دلم آزاری
مست آیی و عذر آری، آزار چنین خوشتر
نوری و نهان از من، حوری و رمان از من
بوس از تو و جان از من، بازار چنین خوشتر
الحق جگرم خوردی خونریز دلم کردی
موئیم نیازردی، پیکار چنین خوشتر
مرغی عجب استادم در دام تو افتادم
غم میخورم و شادم غمخوار چنین خوشتر
من کشته دلم بالله تو عیسی و جان درده
هم عاشق ازینسان بِه هم یار چنین خوشتر
این زنده منم بیتو، گم باد تنم بیتو
کز زیستنم بیتو بسیار چنین خوشتر
خاقانی جانافشان بر خاک در جانان
کز عاشق صوفی جان ایثار چنین خوشتر
#خاقانی
@arvmesh
06.04.202512:16
@arvmesh
الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش
شراب تلخ ما را ده که هست این روزگاری خوش
سزد گر ما به دیدارت بیاراییم مجلس را
چو شد آراسته گیتی به بوی نوبهاری خوش
همی بوییم هر ساعت همی نوشیم هر لحظه
گل اندر بوستانی نو مل اندر مرغزاری خوش
گهی از دست تو گیریم چون آتش می صافی
گهی در وصف تو خوانیم شعر آبداری خوش
کنون در انتظار گل سراید هر شبی بلبل
غزلهای لطیف خوش به نغمههای زاری خوش
شود صحرا همه گلشن شود گیتی همه روشن
چو خرم مجلس عالی و باد مشکباری خوش
#سنایی
@arvmesh
الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش
شراب تلخ ما را ده که هست این روزگاری خوش
سزد گر ما به دیدارت بیاراییم مجلس را
چو شد آراسته گیتی به بوی نوبهاری خوش
همی بوییم هر ساعت همی نوشیم هر لحظه
گل اندر بوستانی نو مل اندر مرغزاری خوش
گهی از دست تو گیریم چون آتش می صافی
گهی در وصف تو خوانیم شعر آبداری خوش
کنون در انتظار گل سراید هر شبی بلبل
غزلهای لطیف خوش به نغمههای زاری خوش
شود صحرا همه گلشن شود گیتی همه روشن
چو خرم مجلس عالی و باد مشکباری خوش
#سنایی
@arvmesh
05.04.202519:59
@arvmesh
آدم هایی شده ایم که
شب ها را بیشتر دوست داریم
کارهای عجیب و غریبمان را شب انجام میدهیم
و حرف های ناگفته مان را
که مدت هاست درون ذهنمان خاک میخورد را یکهو در نیمه شبی که دیوانه بازیمان گل میکند به زبان می آوریم!
امان از نیمه شب های تنهایی
که آدم را وادار میکند فکر هایی بکند
حرف هایی بزند
که هیچ وقت در روز
آن ها را نکرده و نگفته است!
من از این نیمه شب ها میترسم
میترسم آخر کار دستمان بدهند!
#محسن_دعاوی
@arvmesh
آدم هایی شده ایم که
شب ها را بیشتر دوست داریم
کارهای عجیب و غریبمان را شب انجام میدهیم
و حرف های ناگفته مان را
که مدت هاست درون ذهنمان خاک میخورد را یکهو در نیمه شبی که دیوانه بازیمان گل میکند به زبان می آوریم!
امان از نیمه شب های تنهایی
که آدم را وادار میکند فکر هایی بکند
حرف هایی بزند
که هیچ وقت در روز
آن ها را نکرده و نگفته است!
من از این نیمه شب ها میترسم
میترسم آخر کار دستمان بدهند!
#محسن_دعاوی
@arvmesh
05.04.202511:30
@arvmesh
باری،
اگر روزی کسی از من بپرسد
چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟
من میگشایم
پیش رویش دفترم را؛
در زیر این نیلی سپهر بیکرانه
چندان که یارا داشتم،
در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم
وز غصه مردم، شبی صد بار مردم......
#فریدون_مشیری
@arvmesh
@arvmesh
باری،
اگر روزی کسی از من بپرسد
چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟
من میگشایم
پیش رویش دفترم را؛
در زیر این نیلی سپهر بیکرانه
چندان که یارا داشتم،
در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم
وز غصه مردم، شبی صد بار مردم......
#فریدون_مشیری
@arvmesh
Паказана 1 - 24 з 100
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.