19.02.202518:07
19.02.202517:54
19.02.202517:54
Pin
Пераслаў з:
avangárd

18.02.202503:46
لطفا حرف از تعهد نزن چون وقتی کسیو دوست داشته باشی دیگه هیچکس به چشمت نمیاد .
Пераслаў з:
𝖤𝗎𝗉𝗁𝗈𝗋𝖾𝖺 .

14.02.202519:47
___ بــا اجـازه غزلی تـازه فدایت کـردم؛
بــر سࢪ سجده نـه در شعر دعایت کـردم؛
بــا اجـازه؛ از همه دست كشیـدم امشـب..
و تــو را از وسط جمـع سَوایت كـردم؛
بــا اجـازه؛ از تـو و چَـشم و لـبت میگـویم؛
چـه كنـم دست خودم نیست، هـوایت كـردم..
تــو بـزن بوسه بگـو؛ بـاز دوایت كـردم.
بــا اجـازه به خیالات خـودم میپیچـم..
مثلا بـودی و ايـن ـبار صدایت كـردم
بــا اجـازه از شمـا و بی اجـازه از همه؛
بـوسه بـر شعر زدم بـاز دعایت كـردم؛
گـرچه گفتنـد بهـاران بࢪسد مـال منی؛
قصه آخـر شـد و پایـان زمستـان نرسید.
مـن گذشتم کـه به تقدیر خودم تکیه کـنم
جگࢪم سـوخت ولـی عشق بــه عُصیـان نرسید؛
کـلِ ایـن دهکده فهمید کـه عاشـق شـدهام.
خبر امـا بـه تـو ای پـسر چوپـان نرسید؛
دࢪ دل مزرعه بغضم سِله بستـه است
قبـول!
گندمم حوصـله کـن نـوبت بـاران نرسید..
لـقمهای هم بــه منِ بچهی دهقـان نࢪسید
حیـف دستم سر آن موی پـریشان نࢪسید؛
__ شهریارا ؛
بــر سࢪ سجده نـه در شعر دعایت کـردم؛
بــا اجـازه؛ از همه دست كشیـدم امشـب..
و تــو را از وسط جمـع سَوایت كـردم؛
بــا اجـازه؛ از تـو و چَـشم و لـبت میگـویم؛
چـه كنـم دست خودم نیست، هـوایت كـردم..
بــا اجـازه تــو طبیبی و منم باز مریض
تــو بـزن بوسه بگـو؛ بـاز دوایت كـردم.
بــا اجـازه به خیالات خـودم میپیچـم..
مثلا بـودی و ايـن ـبار صدایت كـردم
بــا اجـازه از شمـا و بی اجـازه از همه؛
بـوسه بـر شعر زدم بـاز دعایت كـردم؛
_ گفتـه بـودی کــه چࢪا خوب بـه پایـان نرسید؟
راستش زور مـنِ خسته به طوفـان نرسید.
گـرچه گفتنـد بهـاران بࢪسد مـال منی؛
قصه آخـر شـد و پایـان زمستـان نرسید.
مـن گذشتم کـه به تقدیر خودم تکیه کـنم
جگࢪم سـوخت ولـی عشق بــه عُصیـان نرسید؛
کـلِ ایـن دهکده فهمید کـه عاشـق شـدهام.
خبر امـا بـه تـو ای پـسر چوپـان نرسید؛
دࢪ دل مزرعه بغضم سِله بستـه است
قبـول!
گندمم حوصـله کـن نـوبت بـاران نرسید..
نـان عاشـق شدنم را پـسره خان میخـورد؛
لـقمهای هم بــه منِ بچهی دهقـان نࢪسید
تــو از آن دگـری رو کـه مࢪا یـاد تو بس
حیـف دستم سر آن موی پـریشان نࢪسید؛
__ شهریارا ؛
19.02.202518:00
19.02.202517:54
Pin
18.02.202503:46
19.02.202518:00
19.02.202517:54
𝑴𝒚 𝒔𝒕𝒂𝒓
𝒀𝒐𝒖𝒓 𝒔𝒑𝒂𝒓𝒌𝒍𝒊𝒏𝒈 𝒆𝒚𝒆𝒔
𝒀𝒐𝒖𝒓 𝒅𝒂𝒛𝒛𝒍𝒊𝒏𝒈 𝒔𝒎𝒊𝒍𝒆𝒔
𝒅𝒓𝒊𝒗𝒊𝒏𝒈 𝒎𝒆 𝒄𝒓𝒂𝒛𝒚
𝑬𝒗𝒆𝒓𝒚 𝒅𝒂𝒚....!
𝑰 𝒑𝒓𝒐𝒎𝒊𝒔𝒆𝒅 𝒎𝒚𝒔𝒆𝒍𝒇
𝑻𝒐 𝒏𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒇𝒂𝒍𝒍
𝑩𝒖𝒕 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒏𝒆𝒗𝒆𝒓
𝑳𝒊𝒔𝒕𝒆𝒏𝒔 𝒂𝒏𝒚 𝒘𝒂𝒚...!
𝒀𝒐𝒖 𝒂𝒓𝒆 𝒎𝒚 𝒔𝒕𝒂𝒓
𝑾𝒉𝒐𝒎 𝑰 𝒂𝒅𝒐𝒓𝒆
𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒂𝒇𝒂𝒓
𝑻𝒉𝒆 𝒎𝒐𝒎𝒆𝒏𝒕 𝒚𝒐𝒖 𝒎𝒚 𝒔𝒊𝒈𝒉𝒕
𝑾𝒂𝒔 𝒔𝒖𝒄𝒉 𝒅𝒆𝒍𝒊𝒈𝒉𝒕
𝑾𝒉𝒊𝒄𝒉 𝒊𝒏𝒕𝒓𝒐𝒅𝒖𝒄𝒆𝒅 𝒎𝒆
𝑻𝒉𝒆 𝒆𝒕𝒆𝒓𝒏𝒂𝒍 𝒍𝒊𝒈𝒉𝒕
𝑵𝒐 𝒎𝒂𝒕𝒕𝒆𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕'𝒔 𝒎𝒚 𝒇𝒖𝒕𝒖𝒓𝒆
𝑻𝒉𝒆 𝒔𝒊𝒎𝒍𝒆 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒂𝒗𝒆
𝑵𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒈𝒐𝒏𝒏𝒂 𝒕𝒂𝒓𝒏𝒊𝒔𝒉...!
𝑨𝒏𝒅 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒑𝒊𝒄𝒕𝒖𝒓𝒆 𝒊𝒏 𝒎𝒚 𝒎𝒆𝒎𝒐𝒓𝒊𝒆𝒔
𝑵𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒈𝒐𝒏𝒏𝒂 𝒗𝒂𝒏𝒊𝒔𝒉.
18.02.202503:46
وایب پستات خیلی قشنگه.
18.02.202503:45
14.02.202520:46
Пераслаў з:
𝚴𝖾𝛒𝖾𝗇︎𝗍Һ𝖾.

14.02.202519:47
نامہ آخرِ ناپلئـون برای قلبے کہ دیگر نمیتپـد؛
شاهپرکِ من ، ما در دنیایی از ستم ها حبس شدهایم.
در دنیایی ظالم حبس شدهایم که دیگر حتی نگاه هایمان هم برایشان قابل قبول نبود.
زمانی که به من خبر دادند که تصمیم گرفتهای بدون خداحافظی بروی ، این چشم هایم بودند که اشک میریختند و پاهایم بودند که میدویدند.
میدویدند تا بتوانم باری دیگر نگاهت کنم و بتوانی نگاهم کنی. تا ازت میخواستم به چشمانم بنگری ، تفسیرشان کنی و با آنها سخن بگویی. من برای فهماندن خودم به تو ، چیزی جز چشم هایم برایم نمانده بود ، چرا که افکارم ایستاده بودند و حتی اجازه ذره سخن گفتن به من نمیدادند.
نه؛
این افکارم نبود که ایستاده بودند؛ نبضِ قلبِ من بود و نبضِ قلبِ تو بود.
جسم بیجانت رو به رویم بود.
جزء به جزء تصویر رو به رویم را تحلیل میکردم. اما منطقی نبود.
قطرات شیشهایم میغلتیدند. به پایین گونههایم، به پایین گردنم و بعد، پشت سرم رد میانداختند.
اما اشکهایم بی معنی بود وقتی این قلب بدون صاحبش ذره ذره نابود میشد و جزء تکه های شکسته اش چیزی بجا نمیگذاشت.
بی معنی بود وقتی قلب و روحم همراه با بسته شدن چشم های بلوریَت در آن روز نحسِ زمستانی زیر برف های سرد ابرها میون آغوش دردمند و دلتنگ من پَر کشیدند و همراه با جسم پاکت زیر خروارها خاک دفن شدند.
حال این نامه آخرِ من به خاطرات عاشقی کردنمان است ، و اکنون دیگر لحظات آخر نفس کشیدنم در هوای بی تو و زمان خداحافظی با دنیایی که وجودمان را از هم جدا کرده است فرا رسیده. در انتظارم بمان قلب که من حتی جسم بی روح و سردت را هم تنها نخواهم گذاشت.
۱۷ سپتامبر ، ۱۹۷۴ مارسے 🌟
19.02.202517:54
Пераслаў з:
avangárd

18.02.202503:46
این که با افراد زیادی بری تو رابطه به این معنی نیست که تو خیلی خوشگلی خودتو دست بالا نگیر .
14.02.202521:11
14.02.202519:48
14.02.202514:32
@llAlara
Паказана 1 - 24 з 107
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.