.
▫️کاش امن بشویم.
اتاق تاریک است. نوزاد از خواب میپرد. گریه میکند. مادر از راه میرسد. گریه نوزاد ادامه پیدا میکند. مادر در آغوشش میگیرد. گریه نوزاد ادامه دارد., مادر نوزاد را طولانی در آغوش میگیرد. نوزاد آرام میشود. کمی بعد دوباره به خواب میرود. او امن میشود و به خواب میرود. این ترسیدن و گریه کردن و حتی در آغوش به گریه ادامه دادن و بعد آرام شدن، من را به فکر فرو میبرد. به خودم و آدمهای دیگر فکر میکنم. به اینکه بارها در زندگی در تاریکی از خواب میپریم و چشمان منتظرمان پیِ امنیتی میگردد. گاهی پیدایش میکنیم. گاهی پیدایش نمیکنیم. پیدا هم که کردیم مثل آن نوزاد، در همان دم امن نمیشویم. زمانی باید تا امنیت به جانمان بنشیند و آرام بگیریم. امنیت کجاست؟ چه کسی ما را امن میکند؟ چه چیزی ما را امن میکند؟ اصلاً کودکی که گذشت، دوباره امن میشویم؟
این روزها داشتم به تبریکهای سال نو فکر میکردم؛ به اینکه چه تبریکی به دوستانم بگویم؟ بگویم امیدوارم سالی پر از موفقیت باشد؟ سالی پر از تجربه؟ سالی پر از امید؟ سالی پر از یادگیری؟ همه اینها خوباند. امّا تصویر این نوزاد، گویی پاسخ پرسشم بود: امنیت. امیدوارم سال جدید، سالی پر از امنیت برای همه ما باشد؛ امنیتِ روانی، امنیت عاطفی، امنیت مالی، امنیتِ سیاسی و ... . امنیت که باشد، احساس امنیت که درونی بشود، همه آن چیزهای دیگر کم یا زیاد به دست میآیند. میدانم در این دنیای دیوانه چنین آرزویی سخت و دور است. امّا کاش هر بار که در تاریکی دنیا با کابوسی از خواب پریدیم، چیزی یا کسی باشد که ما را امن کند.
@TheWorldasISee