Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
فلورانس ؛ avatar

فلورانس ؛

همآن رنگی که میان سياهي ها پوشانده و از یاد رفت ؛
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваны
Надзейнасць
Не надзейны
Размяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаЖовт 30, 2024
Дадана ў TGlist
Січ 01, 2025

Апошнія публікацыі ў групе "فلورانس ؛"

-
-
متن خیلی متفاوت و خیلی قشنگی بود ، بی نقص بود
روزی روزگاري سنگ طلایی بود که به دست مأمور جهنم آب شد!


دختری بود به نام سنگِ طلا، پدر دخترک تاجر مشهور در روستایشان بود..

دخترک روزی برای کاووش در بازار با بازرگاني به نامِ جهنم آشنا شد

جهنم با نگاهِ اولی به چشمانِ زمردی دخترک یک دل نه بلکه صد دل عاشق او شد و در همان لحظه تصمیم گرفت دل دخترک را بدست آورد

دخترک که از نقشه شومِ مأمور مقابلش بی خبر و غافل بود، از پسرک درخواست کرد تا راهي برای بدست آوردن طلایِ درونی اش کند

پسر به او راهي را نشان داد که به آتشگاهی قدیمی میرسید، دختر لحظه ای درنگ کرد و پاسخی از زبانش جاری نشد


اما پسر که مشامِ تیز و قوی داشت.. و بویِ ترس را از صد فرسخی تشخیص میداد!

متوجه هراسِ دخترک که شجاعانه و استوار رو به رویش ایستاده ، شد


پس با تر کردن لب پایینی و بردن انگشتانِ دستش در تار های موهایش، پیشنهادِ وسوسه انگیزی به دخترک داد؛

من هم تا آتشگاه تو را همراهی میکنم اگر مایل باشی؟

دخترک که از‌ فرط درماندگی چاره ای نداشت و بلعکس خرسند میگشت، پیشنهاد را قبول کرد


و با مأمورِ جهنم به آتشگاهِ خونین روانه شدند.

در مسیر پسرک و سنگ طلا درباره وضعیت خانوادگي شان و سخت گیری های تاجر بزرگ(پدرِ سنگ طلا) به صحبت نشستند ...
تا بالاخره  به آتشگاه رسیدند
و
پسرک با نقشه شومی که در سر داشت، سنگ طلا را در آتشگاهِ مذاب که سنگ را هم آب میکرد ، بی افکند...


پیش از آنکه سنگ طلا درنگ کند، دستان فریبندهٔ جهنم او را به سوی گدازه‌ها کشاند. سنگ طلا در آتشگاه مذاب ذوب شد؛ خلوصی بی‌پایان که دیگر نمی‌توانست به سنگی بی‌احساس بازگردد.
از آن پس، نامِ او را  "طلایِ 24 عیار" گذاشتند .
@arxarad
Пераслаў з:
⅁ɨ𝒔ǝ𝒍𝒍ǝ ๋ avatar
⅁ɨ𝒔ǝ𝒍𝒍ǝ ๋
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ㅤ ㅤ‌ ‌‌ ‌ㅤ‌ ‌‌ ‌ㅤ‌ㅤ‌ ‌‌
یه حس با تلفیق خیلی قشنگی از عشق و درد رو به مخاطب القا میکنه و از قشنگی قلمت هرچی بگم کمه

Рэкорды

07.02.202523:59
442Падпісчыкаў
04.12.202423:59
0Індэкс цытавання
08.02.202523:59
92Ахоп 1 паста
07.02.202520:54
92Ахоп рэкламнага паста
09.04.202514:54
0.00%ER
08.02.202523:59
20.96%ERR

Развіццё

Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

Папулярныя публікацыі فلورانس ؛

24.03.202512:47
24.03.202511:50
24.03.202511:50
-
24.03.202511:05
-
24.03.202510:55
24.03.202510:55
متن خیلی متفاوت و خیلی قشنگی بود ، بی نقص بود
24.03.202510:54
24.03.202510:54
روزی روزگاري سنگ طلایی بود که به دست مأمور جهنم آب شد!


دختری بود به نام سنگِ طلا، پدر دخترک تاجر مشهور در روستایشان بود..

دخترک روزی برای کاووش در بازار با بازرگاني به نامِ جهنم آشنا شد

جهنم با نگاهِ اولی به چشمانِ زمردی دخترک یک دل نه بلکه صد دل عاشق او شد و در همان لحظه تصمیم گرفت دل دخترک را بدست آورد

دخترک که از نقشه شومِ مأمور مقابلش بی خبر و غافل بود، از پسرک درخواست کرد تا راهي برای بدست آوردن طلایِ درونی اش کند

پسر به او راهي را نشان داد که به آتشگاهی قدیمی میرسید، دختر لحظه ای درنگ کرد و پاسخی از زبانش جاری نشد


اما پسر که مشامِ تیز و قوی داشت.. و بویِ ترس را از صد فرسخی تشخیص میداد!

متوجه هراسِ دخترک که شجاعانه و استوار رو به رویش ایستاده ، شد


پس با تر کردن لب پایینی و بردن انگشتانِ دستش در تار های موهایش، پیشنهادِ وسوسه انگیزی به دخترک داد؛

من هم تا آتشگاه تو را همراهی میکنم اگر مایل باشی؟

دخترک که از‌ فرط درماندگی چاره ای نداشت و بلعکس خرسند میگشت، پیشنهاد را قبول کرد


و با مأمورِ جهنم به آتشگاهِ خونین روانه شدند.

در مسیر پسرک و سنگ طلا درباره وضعیت خانوادگي شان و سخت گیری های تاجر بزرگ(پدرِ سنگ طلا) به صحبت نشستند ...
تا بالاخره  به آتشگاه رسیدند
و
پسرک با نقشه شومی که در سر داشت، سنگ طلا را در آتشگاهِ مذاب که سنگ را هم آب میکرد ، بی افکند...


پیش از آنکه سنگ طلا درنگ کند، دستان فریبندهٔ جهنم او را به سوی گدازه‌ها کشاند. سنگ طلا در آتشگاه مذاب ذوب شد؛ خلوصی بی‌پایان که دیگر نمی‌توانست به سنگی بی‌احساس بازگردد.
از آن پس، نامِ او را  "طلایِ 24 عیار" گذاشتند .
24.03.202510:32
24.03.202510:31
@arxarad
24.03.202510:29
Пераслаў з:
⅁ɨ𝒔ǝ𝒍𝒍ǝ ๋ avatar
⅁ɨ𝒔ǝ𝒍𝒍ǝ ๋
24.03.202510:29
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ㅤ ㅤ‌ ‌‌ ‌ㅤ‌ ‌‌ ‌ㅤ‌ㅤ‌ ‌‌
24.03.202510:27
24.03.202510:27
یه حس با تلفیق خیلی قشنگی از عشق و درد رو به مخاطب القا میکنه و از قشنگی قلمت هرچی بگم کمه
24.03.202510:24
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.