
⋆ لـالـایـیِآبـی࣪𓏲ּ
«آرامسایشگاهی برای لالاییِ غمهایمان؛ باشد که دیوارهای آبیرنگش تسکیندهندهی دردهایمان شود.»
http://t.me/HidenChat_Bot?start=244288289
http://t.me/HidenChat_Bot?start=244288289
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваныНадзейнасць
Не надзейныРазмяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаJan 01, 2022
Дадана ў TGlist
Jan 25, 2025Падпісчыкаў
414
24 гадз.00%Тыдзень
1-0.2%Месяц
8-1.9%
Індэкс цытавання
0
Згадкі0Рэпостаў на каналах0Згадкі на каналах0
Сярэдняе ахоп 1 паста
26
12 гадз.260%24 гадз.26
24.6%48 гадз.35
86.9%
Узаемадзеянне (ER)
3.85%
Рэпостаў1Каментары0Рэакцыі0
Узаемадзеянне па ахопу (ERR)
0%
24 гадз.0%Тыдзень0%Месяц
238.98%
Ахоп 1 рэкламнага паста
0
1 гадз.00%1 – 4 гадз.00%4 - 24 гадз.00%
Усяго пастоў за 24 гадзіны
1
Дынаміка
1
Апошнія публікацыі ў групе "⋆ لـالـایـیِآبـی࣪𓏲ּ"
30.03.202520:20
«ایندفعه نوبت توئه که نشون بدی توی زندگیم هنوز هستی.»
Пераслаў з:
ࢪوزنـامـہشـࢪقـݷ

25.03.202520:57
فکر میکنم این دیو تنهایی که بسیار هم بزرگ و بیرحم هست، دست کم یک بار هم که شده همهی ما را اسیر خودش کرده باشد. حالا بعضیها از اسارت نجات پیدا میکنند و بعضی دیگر همانجا در دخمه میپوسند.
25.03.202515:52
چطور آدم میتونه اینقدر بَد و مزخرف باشه که همه ازش دوری کنن؟!
23.03.202522:08
«شاید هیچوقت فراموشت نکنم، ولی حتی اگه فراموشت کردم باز برمیگردم به صفحهی اول... مهم نیست چی بشه، تو کسی هستی که بیشتر از همه عاشقش بودم.»
Jack & Joker: U Steal My Heart
23.03.202513:41
𓂃 @Lullaby_Bluesea
میدونم! از یک جایی به بعد من دیگه بهت زنگ نزدم؛ نامهای نفرستادم و هر بعدازظهر از پنجره به میدون شهر خیره نشدم شاید با یک کالسکه به سمتم بیای اما تو چرا برنگشتی؟ درست مثل خورشید تو قلبم غروب کردی و پشت کوههای غم، پنهان شدی چون میدونستی قد من به اندازهٔ اونها بلند نیست و بهت نمیرسم. من سکوت کردم؛ زخمهام رو بلعیدم و به غمهام اجازه دادم روی روحم خونریزی کنن و از بیرون لبخند زدم اما تو چرا نپرسیدی اون چشمهای روشن، چرا دیگه برق نمیزنن؟ تو چشمهام رو بلد بودی؛ میدونستی وقتی بلند حرف میزنم درواقع میخوام غمم رو پنهان کنم و وقتی بلند میخندم به دنبال یک اتاق تاریک برای گریه کردنم اما تصمیم گرفتی باهام غریبه بشی. این شهر و من رو با هم تنها گذاشتی و لبخندهام رو به بادی سپردی که زمانی، موهامون رو نوازش میکرد. نارنگیها، گربهها، ماهی قرمزها و کیکهای آلبالویی رو برای من به یادگار گذاشتی و خودت باهام غریبه شدی! غریبهتر از وقتی که برای اولین بار همدیگه رو دیدیم و شناختیم و حالا هر گره آشنایی که ما رو بهم متصل میکرد و هر خاطره شیرینی که با هم داشتیم تلختر از تلخ و یک زهر کُشنده شده.
میدونم! از یک جایی به بعد من دیگه بهت زنگ نزدم؛ نامهای نفرستادم و هر بعدازظهر از پنجره به میدون شهر خیره نشدم شاید با یک کالسکه به سمتم بیای اما تو چرا برنگشتی؟ درست مثل خورشید تو قلبم غروب کردی و پشت کوههای غم، پنهان شدی چون میدونستی قد من به اندازهٔ اونها بلند نیست و بهت نمیرسم. من سکوت کردم؛ زخمهام رو بلعیدم و به غمهام اجازه دادم روی روحم خونریزی کنن و از بیرون لبخند زدم اما تو چرا نپرسیدی اون چشمهای روشن، چرا دیگه برق نمیزنن؟ تو چشمهام رو بلد بودی؛ میدونستی وقتی بلند حرف میزنم درواقع میخوام غمم رو پنهان کنم و وقتی بلند میخندم به دنبال یک اتاق تاریک برای گریه کردنم اما تصمیم گرفتی باهام غریبه بشی. این شهر و من رو با هم تنها گذاشتی و لبخندهام رو به بادی سپردی که زمانی، موهامون رو نوازش میکرد. نارنگیها، گربهها، ماهی قرمزها و کیکهای آلبالویی رو برای من به یادگار گذاشتی و خودت باهام غریبه شدی! غریبهتر از وقتی که برای اولین بار همدیگه رو دیدیم و شناختیم و حالا هر گره آشنایی که ما رو بهم متصل میکرد و هر خاطره شیرینی که با هم داشتیم تلختر از تلخ و یک زهر کُشنده شده.


22.03.202520:26
وقت همگی بخیر دوستان، نیاز هست درباره چندتا موضوع دوباره اطلاع بدم.
اول: چنل لالایی آبی، جایی برای انتشار نوشتههای بنده، بهاشتراک گذاشتن علایق و غیره هست.
دوم: نوشتهها به دو دسته تقسیم میشن. نوشتههایی که اسم بنده ذکر شده. نوشتههایی که در ارتباط با نویسندهها، شاعر، دیالوگ سریال و فیلم، بخشی از کتاب و غیره هست که باز هم ذکر شده.
سوم: پست و نوشتههایی که شامل دیالوگ و یا تک جمله و کوتاه هست و گاهی بدون اسم بهاشتراک گذاشته میشه که باز هم متعلق به بنده و چنلم هست، مگر اینکه نشانی و اسمی از صاحب اثر ذکر شده باشه.
نوشتن برای من مقدس و ارزشمنده مثل هرکسی که دستی به قلم داره؛ پس لطفاً نوشتههام رو با ذکر اسم بنده بهاشتراک بگذارید.


22.03.202519:54
16.03.202513:53
نوشته رو چندین بار خوندم و هربار هم لابهلای «بعد احساس کردم غمی را قورت دادهام.» گیر کردم...
11.03.202512:13
برف شاخهها را خم کرده بود و در بارشِ بعد حتماً میشکستشان. آدمها هم مثل درختها بودند. یک برفِ سنگین همیشه بر شانههای آدم وجود داشت و سنگینیاش تا بهار دیگر حس میشد. بدیش این بود که آدمها فقط یک بار میمُردند و همین «یک بار»، چه فاجعه دردناکی بود.
عباس معروفی
Пераслаў з:
𝑀𝑜𝑜𝑛

27.02.202518:22
من تورو واسه چیزی بخشیدم که اگه همون و من انجام میدادم، تو ازم متنفر میشدی.
Пераслаў з:
𝑀𝑜𝑜𝑛

27.02.202518:21
به نظرم قشنگ ترین شکلی که میشه به کسی دوست داشتنمون رو نشون بدیم اینه که بهش ثابت کنیم اون آدم کافیه، برای خوشحالی، برای عشق، برای آرامش، برای تکیه کردن، برای پا به پای هم تلاش کردن. برای همهی اینا کافیه.
27.02.202517:05
«تو آخرین بودی؛
آخرین شعر یک شاعر قبل از مرگ
آخرین برگ از درخت
آخرین صفحه از یک کتاب
آخرین نگاه قبل از جدایی
آخرین لبخند از یک دیدار
آخرین موسیقی قبل از خواب
آخرین ستاره قبل از انفجار
آخرین بوسه قبل از مرگ
آخرین آغوش قبل از فرار
آخرین گلوله قبل از شکست
آخرین قطرهی باران
آخرین نفس در وطن
آخرین فنجان قهوه بعد از یک روز سخت
تو آخرین بودی و دیگر تکرار نخواهی شد...»
آخرین شعر یک شاعر قبل از مرگ
آخرین برگ از درخت
آخرین صفحه از یک کتاب
آخرین نگاه قبل از جدایی
آخرین لبخند از یک دیدار
آخرین موسیقی قبل از خواب
آخرین ستاره قبل از انفجار
آخرین بوسه قبل از مرگ
آخرین آغوش قبل از فرار
آخرین گلوله قبل از شکست
آخرین قطرهی باران
آخرین نفس در وطن
آخرین فنجان قهوه بعد از یک روز سخت
تو آخرین بودی و دیگر تکرار نخواهی شد...»
آخرینها؛ نـیـد
Рэкорды
09.03.202523:59
423Падпісчыкаў13.01.202523:59
0Індэкс цытавання31.03.202523:59
1KАхоп 1 паста22.04.202500:58
0Ахоп рэкламнага паста12.03.202523:59
9.52%ER05.04.202523:59
250.97%ERRРазвіццё
Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.