Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
صداى نوينِ خراسان avatar
صداى نوينِ خراسان
صداى نوينِ خراسان avatar
صداى نوينِ خراسان
09.05.202513:33
🔘 چه نیازی به دین داریم؟

چرا می‌پرسیم به دین نیاز داریم یا نه؛ طرح برخی علل جامعه‌شناختی (بخش سوم و پایانی)


✍️ علی زمانیان


در دو بخش اول و دوم، بر این نکته تاکید شد که "پرسش‌ها" وابسته به زمان و شرایط‌اند و با تغییر شرایط، آن‌ها نیز تغییر می‌کنند. به تعبیر دیگر، پرسش‌ها، وابسته به "زیست‌جهان" آدمیان‌ است. از این رو وقتی "زیست‌جهان" تغییر می‌کند، پرسش‌ها نیز تغییر می‌کنند.

یکی از عوامل موثر در زیست‌جهان؛ دگرگونی‌های جامعه‌شناختی است. علل اجتماعی سبب طرح پرسش‌های جدید می‌شوند و در پی آن نیز پاسخ‌ها دچار تحول و دگرگونی می‌گردند. به این معنا که پاسخ به یک پرسش، که در دوره‌ای از نظر ساکنان آن دوره، اقناع کننده و موجه به نظر می‌رسیده است، در دوره‌ای دیگر ناموجه می‌گردد و مخاطب را اقناع نمی‌کند.

عوامل متعدد جامعه‌شناختی در شکل‌گیری پرسش از نیاز انسان به دین، مدخلیت دارد. برخی از این علل، عبارتند از:

۱. فرایند رو به رشد جهانی‌شدن

با رشد سریع تکنولوژی ارتباطات و تسهیل در آمد و شد میان فرهنگ‌ها و سرزمین‌های دیگر، جهان انسان مدرن از بن‌بست بی‌اطلاعی بیرون آمده و  به نحو شگرفی متحول شده‌است. ساکنان هر سرزمین با اطلاع و دانشی که نسبت به زندگی دیگر انسان‌ها کسب می‌کنند، از پوسته‌ی زندگی محلی و محدود خود بیرون آمده و با سبک‌های مختلف زندگی، ارزش‌ها، هنجارها ، امکان‌ها و مقتضیات ساکنان جهان آشنا می‌شوند. همین آشنایی و تماس نزدیک با فرهنگ‌ها، به ویژه فرهنگ‌های غیر دینی، بتدریج در فکر دینی دین‌دار و خداباور اثر می‌گذارد و از خود می‌پرسد، دین در کجای چنین "زیست جهان مدرن" جای دارد و نیز در مواجهه‌ی با رشد و پیشرفت و توسعه‌ی جوامع، به ویژه جوامعی که دین (در تعریف سنتی آن)، حضور ندارد، از خود می‌پرسد: آن‌ها چگونه بدون دین می‌توانند زندگی کنند؟ چگونه زندگی اجتماعی و سیاسی خود را سامان می‌دهند،  چگونه بدون حضور فعال دین، به توسعه و پیشرفت رسیده‌اند؟ و فقدان دین، چه خلل و اشکالی در آن جوامع ایجاد کرده است؟

پس از این پرسش‌ها است که بتدریج زلزله‌ای در ارکان دین شناسی او رخ می‌دهد و به پرسش کلی و بنیادی تری می‌رسد که اساسا وقتی آدمیان بدون دین می‌توانند زندگی معقول، سامان یافته و حتی اخلاقی داشته باشند، پس چه نیازی به دین دارند؟...

ادامه مطلب

ـــــــــــــــــــــــ
#دین
#خرد_منتقد
#صدای_نوین_خراسان
@kherade_montaghed
🆔 @VoNoKh
03.05.202513:33
🔘 روز جهانی کارگر؛ از رهایی تا نهادسازی

✍️ همایون جهانی


روز جهانی کارگر، فرصتی است برای بازاندیشی در مسیر تاریخی شکل‌گیری رفاه نیروی کار از دوران فئودالیسم تا نظم‌های مدرن. در این سیر، لیبرالیسم نه صرفاً یک پروژه اقتصادی، بلکه چارچوبی برای رهایی انسان از سلطه بوده است؛ رهایی از مناسباتی که در آن کار نه انتخابی آزاد، که تابعی از موقعیت تولد، تبعیت و جبر ساختاری بود.

در نظام فئودالی، رعایا فاقد حق ترک زمین یا اعتراض بودند؛ کار، نه یک رابطه قراردادی بلکه امری اجباری و وابسته به نظم ارباب-رعیتی بود. چنین شرایطی، مرگ‌ومیر بالای کودکان، فقر مزمن و نابرابری‌های نهادینه‌شده را به بخشی از زندگی روزمره بدل کرده بود. اما با انکلوژرها و انقلاب صنعتی، نظم تولید دگرگون و زمین به مالکیت قابل مبادله بدل گشت و نیروی کار از قید وابستگی شخصی آزاد شد. این تحول، گرچه بهره‌کشی شدیدی به همراه داشت، اما هم‌زمان بستر تکوین فرد اقتصادی آزاد را با اختیار نسبی عرضه نیروی کار خود فراهم کرد.

در همین بستر، رشد درآمد سرانه بریتانیا از ۴۰۰ دلار در ۱۷۶۰ به ۸۰۰ دلار در ۱۸۶۰، نه فقط یک واقعیت اقتصادی که نشانه‌ای از آغاز «قابلیت‌مند شدن» فرد در بازار رقابتی است. اما این قابلیت تنها با نهادهای مکمل سیاسی و حقوقیِ امکان دهنده به گفت‌وگو، چانه‌زنی و صیانت از حقوق فرد دوام می‌یابد.

لیبرال دموکراسی، با تضمین حقوقی چون آزادی تشکل و مذاکره جمعی نوعی تعادل نهادی میان آزادی فردی و عدالت اجتماعی برقرار کرده که باعث می‌شود کارگر از شیء صرف در فرآیند تولید به سوژه‌ای با صدای جمعی و قدرت چانه‌زنی بدل گردد. قوانینی چون ممنوعیت کار کودکان (۱۸۳۳)، هشت‌ساعته شدن روز کاری (۱۹۱۴)، و قانون واگنر (۱۹۳۵) نمودهایی از مادی شدن نظریه حقوق بشر در بستر اقتصاد هستند. این قوانین، بازار کار را از اقتدار مطلق کارفرما به فضای گفت‌وگو و تعامل تبدیل کردند؛ فضایی که در آن آزادی اقتصادی با حقوق انسانی در تعادل قرار می‌گیرد. بیمه‌های اجتماعی بیسمارک در دهه ۱۸۸۰ آلمان، نه صرفاً سیاست‌های رفاهی، بلکه تجسم اراده سیاسی برای تعادل‌بخشی به قدرت در جامعه صنعتی نوظهور و تداوم نظم لیبرال با جلوگیری از ناآرامی‌های اجتماعی بودند.

تأسیس OSHA در ۱۹۷۰ یا رشد ۳.۴٪ دستمزد واقعی در OECD در ۲۰۲۴، بیش از آن‌که نشانه صرف پیشرفت اقتصادی باشند، نشانه نهادینه شدن عقلانیت حقوق‌مدار در مناسبات کار هستند؛ یعنی پیوند میان رقابت اقتصادی و کرامت انسانی، آزادی قرارداد و مسئولیت اجتماعی.

در همین راستا، سیاست‌های بازارمحور در چین و هند که بیش از ۱.۱ میلیارد نفر را از فقر مطلق خارج کردند، نشان می‌دهند که بازار، اگر با زیرساخت‌های نهادی مناسب همراه شود، می‌تواند موتور کاهش فقر و گسترش فرصت‌ها باشد. رشد اقتصادی، بدون حقوق مالکیت، آزادی مبادله، و ثبات مقررات ممکن نیست—و این همان بنیان فلسفه لیبرال اقتصادی است.

اما اگرچه تاریخ پیدایش حقوق کار را نمی‌توان بدون لیبرالیسم فهم کرد، حفظ و گسترش این دستاوردها در دنیای امروز نیز نیازمند بازاندیشی در ظرفیت‌های نهادی است. در جهانی که با پویایی شدید بازارهای مالی، جهانی‌شدن زنجیره تأمین، و تحول الگوهای شغلی نظیر کار پلتفرمی و هوش مصنوعی مواجه است، قدرت چانه‌زنی فردی کارگران به‌شدت کاهش یافته و ضرورت احیای قدرت جمعی آنان دوچندان شده است.

در این شرایط، نهادهای کارگری بیش از آن‌که مانعی برای بازار باشند، نقشی ایفا می‌کنند که اقتصاد لیبرال بدون آن ناپایدار خواهد بود: بازسازی تعادل در مناسبات قدرت، افزایش اطلاعات در بازار کار، و شکل دادن به گفت‌وگویی مستمر میان کارگر، کارفرما و دولت.

اقتصادهای پیشرفته نیز به این ضرورت پی برده‌اند: سیاست‌گذاران در اتحادیه اروپا امروز نه به تضعیف اتحادیه‌ها، بلکه به تقویت مکانیسم‌های سه‌جانبه‌گرایی (Tripartism) میان دولت، نیروی کار و بخش خصوصی فکر می‌کنند. حتی در آمریکا، با همه سابقه فردگرایی بازارمحورش، دولت بایدن از سال ۲۰۲۱ برنامه‌هایی برای احیای حق تشکل‌یابی و مذاکره جمعی آغاز کرده که نشان‌دهنده بازگشت به اصول نهادگرایانه در دل نظم لیبرال است.

در ایران هم اگر خواهان توسعه اقتصادی هستیم، گسترش نهادهای مستقل کارگری و امکان چانه‌زنی نهادمند باید در اولویت باشد. این مهم نه تنها در تقابل با منطق بازار نیست، بلکه لازمه عملکرد صحیح آن است.

آینده لیبرالیسم اقتصادی نه از مسیر سلب آزادی بلکه از دل تعمیق نهادهای متناسب با واقعیت‌های جدید تضمین می‌شود. نهادهای کارگری، اگر از وابستگی سیاسی، بی‌اعتمادی عمومی و ساختارهای غیرشفاف رها شوند، می‌توانند یکی از ستون‌های عقلانیت اقتصادی نوین در پیوند همزمان با برابری و کرامت انسانی باشند.

ـــــــــــــــــــــــ
#اقتصاد
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
28.04.202513:33
🔘 آیا سلطه علمی ایالات متحده در حال پایان است؟

آمریکا؛ از قدرت پیشرو به عقب‌نشینی علمی


✍ فرید زکریا


در حالی که دولت ترامپ با تغییرات رادیکال پی در پی وارد عرصه می‌شود، بیشترین توجه به تعرفه‌های وضع‌شده معطوف است. اما سیاستی که ممکن است در بلندمدت هزینه‌های سنگین‌تری برای ایالات متحده به همراه داشته باشد، حمله کاخ سفید به دانشگاه‌ها و به طور کلی به تحقیقات علمی است. ایالات متحده مدت‌هاست که در عرصه علم پیشرو بوده است؛ کشوری که دانشگاه‌ها و مؤسسات تحقیقاتی‌اش به عنوان کانون‌های نوآوری و پیشرفت شناخته می‌شوند. این پیشرفت‌ها به راحتی باور‌هایی را در ذهن مردم و دولت‌های دیگر شکل داده‌اند که علم و فناوری از نقاط قوت طبیعی آمریکا به شمار می‌آید.

اما در واقعیت، ایالات متحده در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، بیشتر نقش پیرو را ایفا می‌کرد تا پیشرو. در این دوران، بسیاری از دستاورد‌های علمی و فناوری جهان به‌ویژه در حوزه صنعت و اختراعات، از سوی کشور‌های اروپایی به‌ویژه بریتانیا شکل می‌گرفت. صنعتگران بریتانیایی اغلب از دزدی فناوری و نقض اختراعات خود توسط شرکت‌های آمریکایی شکایت می‌کردند. در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم، کشور‌هایی همچون آلمان در زمینه علمی بسیار پیشرفته‌تر از ایالات متحده بودند. آلمان نه تنها به‌عنوان یک ابرقدرت صنعتی شناخته می‌شد، بلکه بیشترین تعداد جوایز نوبل در علم را در اختیار داشت. این کشور یک‌سوم از جوایز نوبل علمی را به خود اختصاص داده بود و بریتانیا نیز در رتبه دوم قرار داشت و تقریباً ۲۰ درصد از جوایز نوبل علمی را به دست آورده بود. در مقابل، ایالات متحده تنها ۶ درصد از جوایز نوبل علمی را در این مقطع زمانی به خود اختصاص داده بود.

در میانه قرن بیستم، سه نیروی قدرتمند به‌طور اساسی چشم‌انداز علمی جهان را دگرگون کردند و مسیر پیشرفت‌های علمی و فناوری را تغییر دادند. اولین نیروی تأثیرگذار آدولف هیتلر بود که با به‌قدرت رسیدن در آلمان، نه تنها موجب وقوع فاجعه‌ای انسانی در سطح جهانی شد، بلکه در عرصه علمی نیز تحولی بزرگ به وجود آورد. به‌ویژه زمانی که بسیاری از بهترین ذهن‌های علمی اروپا که بسیاری از آنها یهودی بودند، مجبور به پناهندگی در آمریکا شدند.

ادامه مطلب

ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#فرارو
#صدای_نوین_خراسان
@fararunews 
🆔 @VoNoKh
17.04.202513:35
🔘 چه نیازی به دین داریم؟

پرسش از "پرسش" (بخش اول)


✍️ علی زمانیان


در مواجهه‌ی با پرسش‌‌ها (و هر گونه پرسش)، دو رویکرد را می‌توان از یک‌دیگر تفکیک کرد:

۱)
رویکرد "پاسخ به پرسش"

در این مواجهه، پاسخ‌گو تلاش می‌کند پاسخی درخور، روشن و مستدل برای پرسش بیابد. مثلا اگر شخصی می‌پرسد:

انسان امروزی، چه نیازی به دین دارد؟ گستره‌ی دین کجاست؟ آدمی باید چه انتظاری از دین داشته باشد؟

مخاطب پرسش، با توان شناختی و دانشی که در اختیار دارد، سعی می‌کند با در میان آوردن دلایل و استدلالات و شواهد، نشان دهد که چرا امروزه انسان به دین محتاج است و یا دلایلی می‌آورد که آدمیان عصر حاضر به دین نیازی ندارند.

اگر از گستره‌ی دین و انتظار بشر از دین پرسش می‌شود، پرسش‌گر انتظار دارد که مخاطبِ پرسش با ارجاع به متون دینی و یا استدلالات عقلی، گستره‌ و جغرافیای دین را مشخص نماید و مشخص نماید مرزهای انتظار بشر از دین کجاست و یا کجا باید باشد.

افرادی که در پی پاسخ به این‌گونه پرسش‌ها هستند می‌توانند به آرا و نظرات فراوانی که در این زمینه دارد، مراجعه نمایند. به عنوان مثال، "استیون تی. ازما" در کتاب "چرا به دین محتاجیم"، به نحو مشروح، احتیاج انسان به دین را بیان کرده است.

۲)
رویکرد دوم: "پرسش از پرسش"

این رویکرد عموما غایب است و مورد غفلت واقع می‌شود. صاحب این رویکرد می‌خواهد به تاریخ و چرایی برآمدن "پرسش" بپردازد. در این رویکرد، به جای پاسخ مستقیم به پرسش، خود "پرسش" از منظر معرفت‌شناسی مورد واکاوی قرار می‌گیرد. این رویکرد، از این نکته سخن می‌گوید که اساسا چرا این پرسش مطرح شده است؟

رویکرد پرسش از پرسش، مبتنی براین پیش‌فرض است که "پرسش‌ها"، بی‌جهت، بدون مقدمه، بی‌دلیل و بدون توجه به تغییر و تحول در اندیشه‌ها و یا بدونِ شکِ معرفتی شکل نمی‌گیرند. پرسش‌هایی از این دست، هر کدام روایت خودشان را دارند و باید چرایی برآمدن پرسش را جستجو کرد.

- پرسش از کجا می‌آید؟

از برخی از سرچشمه‌های زاینده‌ی پرسش مانند کنجکاوی طبیعی و غریزه شناختی برای فهم عالم، نیاز عملی برای حفظ و تداوم بقا که بگذریم، آن‌چه در این جستار اهمیت دارد عواملی است که مورد اشاره کوتاه قرار خواهند گرفت:

۱.  تغییر و تحول در شبکه‌ی باور
۲. تغییر و تحول در پیش‌فرض‌ها
۳. تغییر و تبدل بدیهیات
۴. ناسازگاری باور با واقعیت
۵. ناکارکرد شدن باور
۶. تغییر و تحول روان‌شناختی
۷. تغییر و تحول جامعه‌شناختی

آن‌چه در این جستار کوتاه مد نظر است، توجه دادن به این نکته‌ی پر اهمیت است که "پرسش‌ها" تاریخ‌مند و عصری‌اند. از دوره‌ای به دوره‌ی دیگر دگرگون شده و هر زمانه‌ای، به علل هفت‌گانه‌ای که آمد، دچار افت و خیز می‌شوند. "پرسشی" از اهمیت می‌افتد و بتدریج فراموش می‌شود و جای آن را پرسش‌های جدید می‌گیرد. به یک معنا "تاریخ معرفت"، "تاریخ پرسش‌ها" است. هر دوره‌‌ای پرسش‌های ویژه‌ی خودش را دارد و لاجرم، پاسخ‌ آن‌ها نیز وابسته به همان زمان است.

پرسش از ضرورت دین و نیاز انسان به دین و یا پرسش از انتظار بشر از دین، نه الزاما از سر تفنن و شیطنت ذهنی و یا کاهش و یا از دست دادن ایمان است، بلکه این گونه پرسش‌ها از سوی دین‌داران برای آن‌ است که احساس می‌کنند "دین" در دنیای مدرن فاقد کارکرد پیشین خود شده و به منزله امری بیهوده درآمده است. به سخن دیگر، احساس می‌کنند کار و بارشان بدون دین هم راه می‌افتد، می‌توانند اخلاقی بزیند، توسعه یابند، زندگی‌ فردی و اجتماعی‌شان را سامان دهند و نیازهایشان را برطرف نمایند. در نتیجه، می‌پرسند "دین" به چه کار می‌آید؟ و اگر آدمی دین را کناری نهد، چه نقصانی در زندگی او پدید می‌آید؟

فارغ از این که چه پاسخ‌هایی به این "پرسش کشنده" داده‌اند و آیا توانسته‌اند انسان امروزی را مجاب کنند که اگر "دین" نباشد، چیزی ضروری از این جهان کم است و آیا آیا اساسا پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای برای این پرسش وجود دارد یا خیر، اما می‌توان بیرون از این پرسش و پاسخ‌ ایستاد و خود این پرسش را به چالش کشید و علل طرح این سوال را زیر ذره‌بین نقد برد.

- "چه نیازی به دین داریم؟"

چرایی برآمدن این پرسش در بخش دوم، مورد واکاوی قرار خواهد گرفت. و با تکیه بر رویکرد دوم، تلاش خواهد شد سلسله علل و عواملي که سبب شکل‌گیری این پرسش شده است، به اختصار بیان گردد. به سخن دیگر، خود این پرسش به پرسش کشیده می‌شود.

به راستی چرا انسان امروز می‌پرسد: چه احتیاجی به دین داریم؟ چه اتفاقاتی سبب شکل‌گیری این پرسش شده است؟

ادامه دارد ...

ـــــــــــــــــــــــ
#دین
#خرد_منتقد
#صدای_نوین_خراسان
@kherade_montaghed
🆔 @VoNoKh
12.04.202513:45
🔘 جکسونیسم ترامپ: برآمده از انتاگونیسم

تضاد غیر قابل رفع در بستر تاریخی ایالات متحده به عنوان یک امپراطوری


✍ عادل نعمتی


امپراطوری روم (روم دوم) نتیجه ضروری ماهیت تاریخی جمهوری روم (روم اول) بود، ماهیت تاریخ پایه‌ای که بر بنیاد آنتاگونیست و تضاد غیر قابل رفع بین شهروندان روم و قبایل و اقوام غیر شهروند روم چون بربرها و ژرمن ها و اعراب و ... استوار و شاکله‌بندی شده بود.

همین تضاد با انتاگونیسم بین شهروندان روم با اتباع غیر شهروند روم باعث ضرورت و اجتناب ناپذیر شدن فروپاشی جمهوری روم در قرن اول پیش از میلاد شده بود.

امپراطوری روم (روم دوم) از دل این انتاگونیسم شکل گرفت و کاتالیزوری برای گسترش ژئوپلتیکی امپراطوری روم به سرتاسر جهان مدیترانه‌ای تا قرن دوم میلادی گردید.

ولی در قرن دوم میلادی بعد از اشباع ژئوپلتیکی مرزهای امپراتوری روم این واحد ژئوپلتیکی با یک «بزنگاه تاریخی/نقطه عطف تاریخی» روبه‌رو شد:

از یک سو، گسترش ژئوپلتیکی مرزهای امپراتوری روم به سرتاسر دنیای مدیترانه‌ای باعث شده بود که اتباع غیر شهروند روم چون بربرها در شمال آفریقا و اعراب در ایالت‌های شرقی و قبایل ژرمنی در شمال اکثریت را در امپراطوری روم بدست بیاورند و خواهان حقوق شهروندی برابر با شهروندان روم در ساختار امپراطوری روم شوند، و از سوی دیگر و در جهت مخالف، ماهیت تاریخ‌پایه امپراطوری روم (روم دوم) قرار داشت که بر بنیاد آنتاگونیست و تضاد بین شهروندان روم با اتباع غیر شهروند روم مفصل‌بندی گردیده بود و بدون این تضاد بین شهروندان روم با اتباع غیر شهروند روم دیگر هویت تاریخی به نام امپراطوری روم در تاریخ جهانی وجود نداشت.

این بزنگاه تاریخی در قرن دوم میلادی در امپراطوری روم سرآغاز شکاف‌ها و درگیری‌های تاریخی در قرون سوم و چهارم میلادی در بستر تاریخی امپراطوری روم گردید، که نتیجه آن فروپاشی وحدت جغرافیای سرزمینی امپراطوری روم و سرانجام تسخیر روم توسط قبایل ژرمنی و جانشین شدن امپراطوری بیزانس (به عنوان روم سوم) در تاریخ جهانی و در حوزه دریایی مدیترانه گردید.

ایالات متحده بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان جانشین بریتانیا به عنوان قدرت هژمونیک غرب در قالب رهبری امپراطوری دریایی تجارت‌محور غربی با پشتوانه تسلط بر آب‌راه‌ها و تنگه‌های راهبردی ماهیت خود را همچون کهن الگوی تاریخی خود یعنی امپراطوری روم (یا روم دوم) بر پایه و بنیاد یک امپراطوری مفصل بندی نموده است.

ادامه مطلب

ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#سیمرغ
#صدای_نوین_خراسان
@Iran_simorgh
🆔 @VoNoKh
07.04.202513:32
🔘 تهدید و حمله

✍ علیرضا علوی‌تبار


بریده از متن:

▪️رئیس‌جمهور امریکا، بدون پرده‌پوشی و ابهام اعلام کرده است که اگر ایران با امریکا مذاکره و توافق نکند، به ایران حمله نظامی خواهد کرد. به‌نظر می‌رسد نظامِ جهانیِ سلطه دیگر احتیاجی به توجیه و زیباسازی ظاهر اقدام‌های خود ندارد. ما در موقعیتی نیستیم که بتوانیم تأثیر قابل ملاحظه‌ای بر نظام حاکم بر جهان بگذاریم، از این‌رو بهتر است که از زاویه خودمان به موضوع نگاه کنیم.

▪️اقلیت حاکم سخت از «مذاکره» با «دیگران» می‌ترسد. می‌ترسد فریب بخورد، می‌ترسد با «خیانت» همراهان مواجه شود، می‌ترسد به «خیانت» متهم گردد و… . آن‌قدر می‌ترسد که فلج می‌شود. فقط زیر لب فحش می‌دهد و غر می‌زند. از «مهرورزی» و «بخشش» و «رحمت» سخن می‌گوید اما می‌‌خواهد کشور را براساس کینه و عقده اداره کند.

▪️با رواداری بسیار با همراهان‌شان برخورد می‌‌کنند، اما در برخورد با دیگران سخت‌گیر و مطلق‌گرا هستند. مجموعه‌ای از گرایش‌های متضاد در درون اقلیت حاکم وجود دارد که موجب می‌شود آن‌ها قادر به حل هیچ مشکلی نباشند. مشکلات پدید می‌آیند و ماندگار می‌شوند و بعد از مدتی به‌‌صورت بخشی از زندگی روزمره ما درمی‌آیند.

▪️تاریخ معاصر ایران نشان می‌دهد که، «ایران» هیچ‌گاه از مذاکره و گفت‌وگو ضرر نکرده است. در همه مذاکرات شفاف و رسمی که انجام داده‌ایم، یا چیزی به‌دست آورده‌ایم یا این‌که جلوی زیان بیشتر را گرفته‌ایم.

▪️البته، همه می‌دانیم که مذاکره زمینه‌های خود را می‌خواهد و تنها زمانی به موفقیت می‌انجامد که بستر لازم برای پیگیری خواسته‌ها فراهم باشد. عقلانیت در اداره امور، برخورداری از حمایت مردم، قدرت متناسب با خواسته‌ها، آرمان‌گراییِ واقع‌بینانه و… شرط‌های لازم یک مذاکره موفق‌اند. این‌که اقلیت حاکم این ویژگی‌ها را ندارد، دلیل قانع‌کننده‌ای برای فرار از مذاکره نیست.

متن کامل

ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#مشق_نو
#صدای_نوین_خراسان
@mashghenowofficial
🆔 @VoNoKh
07.05.202513:33
🔘 خیال و واقعیت سیاسی

✍ سعید حجاریان


آیا رابطه‌ای معنادار و مؤثر میان «اندیشه» و «عمل‌» وجود دارد و یا این‌که این دو منفصل از یکدیگر عمل می‌کنند؟ 

گمان می‌کنم بحث درباره این پرسش و احیاناً پاسخ به آن بخشی از مسائل پیش‌روی سیاست‌ورزی و تصمیم‌سازی در سیاست را روشن خواهد کرد. ذیلاً تلاش می‌کنم قدری این مسئله را بشکافم.

طبیعتاً، پاسخ ابتدایی به پرسش فوق این خواهد بود که اندیشه است که عمل را جهت می‌دهد و آن را پدید می‌آورد. یعنی ابتدا اندیشه‌ورزی صورت می‌گیرد، سپس آن اندیشه به محک آزمون گذارده می‌شود، و نهایتاً عملی که انتظار است، نتیجه می‌شود.

مثلاً آهنگری را در نظر بگیرید که قصد می‌کند کلنگی بسازد. او ابتدا در تصور خویش صورتی خیالی از کلنگ ترسیم می‌کند و بنا به تجربه‌اش کوره را داغ می‌کند و آهنی را در درون آن قرار می‌دهد. سپس، با هر ضربه چکش، می‌گوید: آهنِ من، نرم شو! از هم دوتا شو! با خیال من یکی‌تر زندگانی کن! ضربات را پیوسته ادامه می‌دهد تا جایی که ذهنیت‌اش ردای عمل بپوشد.

همین کار را سیاست‌ورز نیز انجام می‌دهد که در این صورت به رابطه خیال و عمل‌ وی می‌گوییم، رابطه «تئوری» و «پراتیک».

اندیشه‌ها معمولاً از سنخ تفکر، طراحی، ایدئولوژی، جزم و امثال ذلک هستند. عمل نیز از جنس واقعیتِ برساخته، ایجاد هنجار، تربیت و … است. حال با توجه به این تعاریف و درهم‌آمیختگی‌ها آیا می‌توان گفت که تئوری همه‌چیز است و پراتیک هیچ‌چیز، و یا بالعکس پراتیک همه‌چیز است و تئوری هیچ‌چیز؟

زمانی مائو تصمیم گرفت ذهن و خیال خود را به واقعیت تحمیل کند. او ذیل پروژه کلان «ابرقدرت شدن»، تولید بالغ بر ۱۱ میلیون تُن فولاد را در سال ۱۹۵۸ هدف قرار داد؛ پروژه‌ای ناممکن. اما او ذهنیت را بر عینیت ترجیح داد و بعد از محرز شدن ناتوانی کارگاه‌های تولید فولاد، اظهار داشت که کوره‌های تولید فولاد در حیات خلوت خانه‌ها برپا شود. (برای مطالعه بیشتر، رک: چنگ و هالیدی،۱۳۹۳: ص ۶۷۷-۶۷۹) این پروژه خیال‌محور نه‌تنها خسارت‌آفرین بود بلکه چین را از فرصت‌های دیگر محروم ساخت.

البته، خیال‌محوری مائو محصور در کشور چین نبود، و گاه، به نسخه‌‌پیچی‌های جامع نیز ختم می‌شد. او زمانی تفسیر خود را از آغاز و پایان یک جنگ تمام‌عیار اتمی این‌گونه ارائه داد: «اجازه دهید در این مورد بیندیشیم که اگر جنگی آغاز شود چه تعدادی خواهند مُرد. جمعیت جهان حدود ۲/۷ میلیارد است. در یک جنگ جهانی حدود یک‌سوم، یا کمی بیشتر حدود یک‌دوم خواهند مُرد… من می‌گویم فرض کنیم افراطی‌ترین حالت رخ بدهد و نیمی بمیرند و نیمی زنده بمانند؛ اما در این صورت امپریالیسم با خاک یکسان، و کل جهان سوسیالیست خواهد شد» (همان، ص ۶۴۷).

بعضی اوقات اما جزمیّات به‌حدی بر اندیشه مستولی می‌شود که اصحاب قدرت می‌گویند: «واقعیات با تئوری‌های ما همخوان نیستند، بدا به‌حال واقعیات!». این شیوه نگاه در رویکرد استالین نسبت به «مزارع اشتراکی» و نیز اقدامات هیتلر در برابر یهودیان‌ مشهود است.

به این مسئله از زاویه اپوزیسیون هم می‌توان نگریست. مثلاً در نمونه ایران به‌خاطر دارم در ابتدای انقلاب تعدادی از اعضای کنفدراسیون به ایران آمده بودند. آن‌ها بنا بود سازمانی را برای وحدت کمونیست‌ها راه‌اندازی کنند. روزی یک‌نفر از آن‌ها سوار تاکسی شده و گفته بود: من را به میدان وحدت کمونیست‌ها برسان! یعنی تصوری بیش از واقعیت داشت و می‌پنداشت میدانی به‌نام آن‌ها ثبت شده است و حتی ساختمانی دارند. مانند مقطع انقلاب که گروهی درباره نحوه مبارزه با شاه در خارج کشور بحث نظری می‌کردند بی‌آنکه توجه داشته باشند مردم در کف خیابان‌های ایران دست به اسلحه هستند. این طرز تفکر در قیام سربداران هم برجسته بود. در زمان حاضر نیز بعضی در مرحله نظریه‌بافی متوقف مانده‌اند.

گاهی اوقات نیز، گروه‌هایی در میانه پوزیسیون و اپوزیسیون قائل به نقش‌آفرینی می‌شوند بی‌آنکه به نسبت صحیح میان «تئوری» و «پراتیک» توجه کنند. اینان، از یک‌سو به‌دلیل درک ناکافی از ساخت قدرت از عمل سیاسی درمی‌مانند و به کنش‌گرانِ لحظه‌ای بدل می‌شوند، و از سوی دیگر به‌واسطه تئوری‌زدگی به تجویزهای فرازمانی و فرامکانی روی می‌آوردند و ناخودآگاه، ذهن و خیال را بر واقعیات چیره می‌گردانند.

باری، می‌خواهم نتیجه بگیرم رابطه عمل و تئوری همواره رابطه‌ای دیالکتیکی است. یعنی تئوری عمل را تصحیح می‌کند و عمل، تئوری را. و ضروری است هر دو به موازات یکدیگر پیش بروند. به‌ویژه در عالم سیاست که تأمل و بازاندیشی مدام از جمله ارکان اساسی محسوب می‌شود.
 
منبع: چنگ و هالیدی (۱۳۹۳)، «مائو؛ داستان ناشناخته»، ترجمه بیژن اشتری، تهران: ثالث

ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#مشق_نو
#صدای_نوین_خراسان
@mashghenowofficial
🆔 @VoNoKh
02.05.202513:31
🔘 قدرت اخلاقی روحانیان در ایران معاصر

✍ مهراب صادق‌‌نیا


قدرت اخلاقی یا Moral power اصطلاحی‌ست در جامعه‌شناسی اخلاقی که بیان‌گر کیفیتی است در یک گروه اجتماعی که به آن گروه این امکان را می‌دهد تا در تصمیم‌های اخلاقی افراد اثر گذاشته و آن‌ها را به انجام یا ترک فعلی وا بدارد.

منبع قدرت اخلاقی، "پذیرش دیگران" است. به این معنا که فارغ از کیفیت یک گروه در عالم واقع، این جامعه است که بر اساس پذیرش مرجعیِت اخلاقی یک گروه، به آن قدرت یا اقتدار اخلاقی می‌دهد.

قدرت اخلاقی سه مؤلفه محوری دارد:

۱) نیّت صرفا اخلاقی
۲) آگاهی اخلاقی
۳) جایگاه اخلاقی

بر این اساس یک گروه وقتی قدرت اخلاقی خواهد داشت که مردم در نیّت صرفا اخلاقی آن‌ها تردید نکنند، آگاهی و دانش اخلاقی آن‌ها را باور کنند، و نیز جایگاه اخلاقی آن‌ها را بپذیرند.

پرسش از قدرت اخلاقی را می‌توان نسبت به خانواده، معلمان، سیاست‌مداران، و یا هر گروه دیگری مطرح کرد؛ ولی این پرسش در باره روحانیان مهم‌تر و جدی‌تر است. چون اولا تراکم اخلاقی در نزد روحانیان بیش‌تر است. یعنی مردم انتظار زیست اخلاقی‌تری از آن‌ها دارند؛ و ثانیا روحانیان در همه ادیان بر اساس داشتن قدرت اخلاقی وجاهت و مشروعیِت پیدا می‌کنند. به همین دلیل داشتن قدرت اخلاقی برای روحانیون اهمیت بیش‌تری دارد.

واقعیت آن است که در روزگار معاصر قدرت اخلاقی روحانیان کم است. هم تحقیقات این را نشان می‌دهند، و هم برخی شواهد بیرونی. برای نمونه وقتی روحانيان از نقش‌های سنتی خود فاصله گرفته و با استفاده از موقعیت‌هایی چون معلم آموزش و پرورش و یا عضو هیئت علمی دانشگاه و یا عقیدتی سیاسی برخی سازمان‌های دیگر می‌خواهد بیانیه‌های اخلاقی خود را به دیگران بیاموزد، معنایش این است که متوجه شده‌اند اقتدار اخلاقی‌شان کافی نیست. و یا وقتی نمی‌توانند با تکیه بر روش‌های سنتی خود، پوشش مورد نظرشان را در جامعه پیاده کنند و به انواع دیگری از قدرت مثل قدرت قضایی، پلییس، و یا لایحه و قانون روی می‌آورند، بدین معناست که اقتدار اخلاقی کافی را ندارند. اگر روحانیان از اقتدار اخلاقی کافی برخوردار بودند نیازی نداشتند که از مجلس و پلیس و قوه قضائیه کمک بگیرند.

دلایل مختلفی بر کاهش قدرت اخلاقی روحانیان می‌توان بر شمرد. برای نمونه تشکیک مردم در نیت صرفا اخلاقی روحانیون، یا گسست ادراکی موجود بین روحانیون و نسل‌های جوان‌تر، پدید آمدن رقبای تازه مثل علوم انسانی و فلسفه، و نیز افزایش و شتاب جابجایی اطلاعات در میان مردم و به دنبال آن افزایش خلاقیّت اخلاقی جامعه.

روحانیان باید با تکیه بر قدرت سنتی خود، و تجربه‌ی تاریخی‌اش به بازسازی قدرت اخلاقی خود همت کند و برای تعلیم اخلاق به امر سیاست و دولت تکیه نکند.

ـــــــــــــــــــــــ
#دین
#اندیشه_دینی_معاصر
#صدای_نوین_خراسان
@andishedinimoaser
🆔 @VoNoKh
27.04.202513:35
🔘 میادین نفتی را دریابید!

گزارشی از میادین نفتی فرسوده ایران


✍ علی ممکن


بریده از متن:

▪️میادین نفتی ایران در سال‌های پس از انقلاب از سوء مدیریت و تحریم‌ها آسیب جدی دیده است که در کنار برداشت همسایگان از میادین مشترک و ناتوانی ایران در بهره‌برداری از این میادین، میادین نفتی درون کشور نیز در وضع نامناسبی به سر می‌برند. چنانچه این شرایط ادامه یابد با تخریب میادین نفتی بخش بزرگی از نفت این میادین قابل برداشت نبوده و زیان هنگفتی به منافع ملت ایران و نسل‌های بعدی وارد خواهد شد.

▪️یک میدان نفتی از چندین مخزن نفتی، گازی یا هر دو تشکیل شده‌اند. در ایران ۸۵ میدان نفتی وجود دارد که ۷ تای آن فوق عظیم بوده و ۹۰% نفت ایران را در خود جای داده‌اند. این ۷ میدان، میدان‌های نفتی اهواز، گچساران، مارون، آغاجاری، کرنج، بی‌بی حکیمه و رگه سفید نام دارند.

▪️همه نفت این میادین برداشت‌پذیر نیست. وجود خاصیت موئینگی در سنگ‌های متخلخل میادین، نفت را در خود محبوس کرده و این فشار گاز محلول در میادین است که با غلبه بر آن امکان استخراج نفت از چاه را می‌دهد. با افزایش برداشت نفت فشار گاز نیز کاهش می‌یابد که به افت فشار چاه‌های نفتی می‌انجامد. در نهایت با پایان یافتن فشار، بخشی از نفت درون میدان برداشت‌پذیر نبوده و همیشه در درون میدان باقی می‌ماند.

▪️میزان برداشت ممکن از میادین را با ضریب بازیافت نفت بیان می‌کنند. در حال حاضر بهترین ضریب بازیافت متعلق به میدان نفتی اهواز با ۴۵% و پس از آن آغاجاری با ۳۵%، کرنج ۳۰% و مارون با ۲۸% می‌باشند.

▪️به دلیل بی‌توجهی به میادین نفتی مدام از ضریب بازیافت میادین ایران کاسته شده و برای جبران این کاهش، تنها اقدام به حفر چاه‌های نفتی بیشتر شده به گونه‌ای که از ۲۴۰ چاه نفتی پیش از انقلاب که از هریک ۱۲۵۰۰ بشکه نفت در روز برداشت می‌شد به رقم ۲۰۰۰ چاه رسیدیم که از هرکدام تنها ۲۰۰۰ بشکه نفت قابل استخراج است.

متن کامل

منبع: خبرنامه اقتصادی نهضت آزادی ایران، شماره چهاردهم

ـــــــــــــــــــــــ
#اقتصاد
#نهضت_آزادی_ایران 
#صدای_نوین_خراسان
@NehzatAzadiIran
🆔 @VoNoKh
🔹سی و هشتمین سالگرد درگذشت استاد محمدتقی شریعتی

با همکاری انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه حکیم سبزواری و انجمن اسلامی معلمان سبزوار

از ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۹
امروز چهارشنبه  ۲۷ فروردین ماه

⭕️ در محل سالن اجتماعات اداره نفت واقع در نبش میدان فاطمی 


  سخنران‌ها: 

🔸 استاد ناصر آملی

🔸 استاد سیدخلیل حسینی


ـــــــــــــــــــــــ
 
#صدای_نوین_خراسان

🆔 @VoNoKh
11.04.202513:32
🔘 ۹ نکته در مورد مذاکرات ایران و آمریکا

✍ سیدحسین موسویان


آقای عراقچی، وزیر خارجه بعد از تبادل نامه بین واشنگتن و تهران، قرار است مذاکرات هسته‌ای را شنبه آینده با استیو ویتکاف نماینده ویژه رئیس‌جمهوری آمریکا در عمان آغاز کند. در صورتی که این دیدار صورت بگیرد، توجه به ۹ نکته ذیل می‌تواند به موفقیت مذاکرات کمک کند:

ابتدا چهار تفاوت عمده ذیل بین دوره بایدن و دوره فعلی ترامپ وجود دارد که هم می‌تواند فرصت باشد و هم تهدید:

۱- سیاست دولت بایدن بر مبنای «نه معامله و نه بحران» بود. سیاست ترامپ بر مبنای «هم معامله و هم بحران» است.

۲- سیاست دولت بایدن بر مبنای «اتلاف وقت» بود اما ترامپ دنبال یک «معامله سریع» است.

۳- دولت بایدن قادر به جلب حمایت اکثریت کنگره آمریکا از توافق با ایران نبود. اما اگر توافقی با دولت ترامپ صورت گیرد، او جزو نادر رؤسای‌جمهوری آمریکا در تاریخ روابط دو کشور بعد از انقلاب است که قدرت جلب حمایت اکثریت کنگره را دارد چون جمهوریخواهان اکثریت کنگره را در اختیار دارند و از ترامپ هم حرف شنوی دارند.

۴- در دوره فعلی ترامپ، یک «محدودیت زمانی» بسیار مهم وجود دارد که قبلاً وجود نداشت و آن هم فاصله زمانی کوتاه چند ماهه به تعیین تکلیف نهایی پرونده هسته‌ای ایران و قطعنامه ۲۲۳۱ مربوط به برجام در شورای امنیت سازمان ملل است. اگر تا شهریور ماه توافقی حاصل شود، پرونده هسته‌ای ایران درمهر ماه در شورای امنیت سازمان ملل بسته خواهد شد. در غیاب توافق، ممکن است اروپایی‌ها از اسنپ‌بک برای بازگشت تحریم‌های سازمان ملل استفاده کنند که ایران هم اعلام کرده که در چنین سناریویی، از معاهده ان پی تی خارج خواهد شد. چنین وضعیتی، بدترین سناریو خواهد بود که باید از آن اجتناب شود.

علاوه بر این‌ها، پنج نکته ذیل برای موفقیت مذاکرات جدید هسته‌ای مهم است:

۱- مذاکرات با واسطه یا مذاکرات غیر مستقیم، نباید طولانی شود. حصول توافق از طریق مذاکرات مستقیم سریع‌تر خواهد بود.

۲- ایران و آمریکا اختلافات مهم و زیادی دارند اما موضوعاتی هم هست که هر دو طرف «منافع مشترک» دارند.

۳- استیو ویتکاف جزو نادر دیپلمات‌های دولت ترامپ است که همچون خود ترامپ، دنبال توافق و معامله است. منتهی تجربه مذاکره کننده قبلی آمریکا یعنی رابرت مالی نباید فراموش شود. رابرت مالی بسیار مشتاق احیای برجام بود و تلاش زیادی کرد اما لابی اسرائیل او را تحمل نکرد و به طرز بیرحمانه‌ای او را حذف کردند. در دولت فعلی ترامپ، چهره‌های تصمیم گیر مهمی وجود دارند که مایل به توافق آمریکا با ایران نیستند و دنبال تحقق خواسته‌های اسرائیل هستند.

یک نمونه ساده از قدرت نفوذ و تأثیر‌گذاری لابی اسرائیل این است که «بنیاد دفاع از دموکراسی» (اندیشکده لابی اسرائیل) طی نامه‌ای در هفته گذشته از دولت ترامپ خواست آزاد شدن ۲۱۰ میلیون دلار بودجه تعلیق شده دانشگاه پرینستون را موکول به موافقت این دانشگاه با اخراج من (موسویان) کند. یا اینکه «گروه اتحاد علیه ایران هسته‌ای» (لابی اسرائیل) نامه‌ای به رئیس دانشگاه پرینستون برای اخراج من نوشت و چون دانشگاه زیر بار نرفت، ۱۲ عضو جمهوری‌خواه کنگره آمریکا پروسه رسمی «تحقیق و تفحص» در مورد احتمال وابستگی من به دولت ایران را آغاز کردند. در تاریخ کنگره آمریکا سابقه ندارد که در مورد یک ایرانی تحقیق و تفحص رسمی انجام شده باشد. گناه من و رابرت مالی این بود که معتقد به احیای برجام و ختم تحریم‌ها و تقابلات دو کشور بودیم.

۴- برای ترامپ «توافقات اقتصادی» بسیار اهمیت دارد. یکی از مواردی که می‌تواند موجب تسریع و پایداری توافق شود، توافقات بزرگ اقتصادی بین ایران و آمریکاست.

۵- موضوع اسرائیل یک فاکتور تعیین کننده در روابط ایران و آمریکاست. هرچند که دولت نتانیاهو خواهان گسترش این تقابلات و کشاندن پای آمریکا به تقابل نظامی با ایران است. لذا دولت نتانیاهو با همه ظرفیت از نفوذ و عوامل نفوذی خود برای شکست مذاکرات جاری ایران و آمریکا استفاده خواهد کرد.

منبع: روزنامه ایران

ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست  
#صدای_نوین_خراسان
@Seyedhosseinmousavian
🆔 @VoNoKh
06.04.202513:35
🔘 قتل مرتد خلاف محکمات قرآن و سنت پیامبر است!

تأملی در منابع نقلی دوران اموی و عباسی؛ مقدمه‌ای بر «اسلام وارونه»


✍ محسن کدیور


امام علی در نهج البلاغه زمانی را پیش‌بینی کرده که «دروغ فراوان می‌شود و اسلام را همچون پوستين وارونه پوشند». وارونه شدن اسلام، معکوس شدن نظام ارزشی جامعه است. امویان و عباسیان اسلام را وارونه کردند.

خلفای اموی و عباسی هیچ شباهتی به پیامبر نداشتند. لذا در منابع نقلی این دوران «پیامبر رحمت» به «پیامبر اقتدارگرا» قلب شد.

همه کتب نقلی ما، چه سنی چه شیعه نیازمند پالایش و تهذیب است.

هر حدیث و گزاره‌ای که قرار است به نام اسلام ابراز شود اگر متعارض با محکمات کلام‌الله یا مسلمات سنت عملی رسول‌الله باشد بی‌اعتبار است. به علاوه باید امکان وقوعی، سازگاری درونی، و تناسب تاریخی داشته باشد.

با توجه به کثرت احادیث مجعول اصلْ عدم اعتبار نقلیات این دوران است، مگر خلافش اثبات شود.

در بحث مجازات اعدام مرتد دو خبر واحد مجعول منسوب به پیامبر پایه اصلی احکام فقهی است. هر دو در کلیه صحاح سته نقل شده‌اند.

حدیث اول: عکرمه از ابن عباس از پیامبر نقل کرده که «هر كه دين خود را تغيير دهد، او را بكشيد.» این فرمان قتل عام است و همه ادیان را شامل می‌شود حتی تغییر به اسلام!

عکرمة به دو امر متهم است، یکی گرایش به خوارج و دیگری به جعل حدیث.

عبدالله بن عباس در زمان رحلت پیامبر ده ساله بوده است! عکرمة تنها در مسند احمد نزدیک به ۱۷۰۰ حدیث از ابن عباس از پیامبر نقل کرده است!

چنین حکم مهمی را چگونه پیامبر به شکل خصوصی تنها درِ گوشِ یک بچه (ابن عباس) گفته است؟!

حدیث دوم: عبدالله بن مسعود از پیامبر نقل کرده «ریختن خون مرد مسلمان جایز نیست، مگر در یکی از این سه مورد: ... کسی که از دین خارج شده و جامعه را ترک می‌کند.»

مخترع این حدیث اوزاعی است. به نقل ابن کثیر اوزاعی در عصر اموی فتوی به قتل غیلان دمشقی قدری داد و این حدیث را در پاسخ سوال سفاح عباسی درباره عاقبت بنی امیه حوالی سال ۱۳۲ بدون سند به پیامبر نسبت داد.

او با این حدیث بنی‌امیه را به دلیل ترک جماعت عباسی متهم به خروج از دین کرده ریختن خونشان را مباح شمرد!

قرآن هیچ مجازات دنیوی برای مرتد تعیین نکرده است. قتل مرتد خلاف محکمات قرآن و سنت قطعی عملی پیامبر است.

این دو حدیث تحت تاثیر تورات جعل شده است: بر مرتد رحم نکنید. سنگسارش کنید. (سِفر تثنیه، فصل ۱۳)

این دو حدیث در منابع روایی شیعه به‌چشم نمی‌خورد. اما شیخ طوسی آنها را «بدون تحقیق» در مبسوط نقل کرده است. توسط او این احادیث وارد فقه شیعه شده است.

متاسفانه حدیث‌سازی دوران اموی و عباسی غیرمستقیم بر فقه شیعه هم تاثیر مخرّب خود را گذاشته است.

متن کامل

ـــــــــــــــــــــــ
#دین
#صدای_نوین_خراسان
@Mohsen_Kadivar_Official
🆔 @VoNoKh
06.05.202513:30
🔘 روابط عادی با دنیا، شرط لازم و ‌نه کافی برای توسعه ایران

✍ محسن بوستانی


فروردین ۱۴۰۴ در پی سنگینی سایه تهدیدهای نظامی علیه کشورمان و بالاگرفتن تنش‌های دیپلماتیک، شاهد جهش‌های سنگین در بازار ارز و طلا علیرغم تعطیلی کشور بودیم. در ادامه با انتشار اخباری مبنی بر موافقت با مذاکرات بین ایران و ایالات متحده آمریکا برای حل و فصل اختلافات مرتبط با برنامه هسته‌ای ایران، از شدت تلاطم‌ها کاسته شد. سرانجام دور اول این گفتگوها در ۲۳ فروردین به میزبانی عمان و دور دوم آن در رم، ایتالیا برگزار شد و برآیندها حاکی از پیشرفت رضایت بخش روند گفتگوها از جانب دوطرف است.

از منظر سیاسی، این مذاکرات نشان‌دهنده اراده دو طرف به یافتن راه‌حلی دیپلماتیک و از سوی دیگر، بیانگر تلاش ایران برای حفظ استقلال در سیاست خارجی و در عین حال باز نگه داشتن درهای دیپلماسی است. فارغ از نتایج گفتگوها و ارزیابی دو طرف از روند حصول توافق احتمالی، نفس بازگشت به میز گفتگو، وداع با سیاست "نه جنگ نه مذاکره" و پرهیز از لفاظی‌ها یا کنش‌های غیر دیپلماتیک برای کشورمان، یک گام رو به جلو محسوب می‌شود.

موفقیت این مذاکرات و حل و فصل مسائل بین‌المللی می‌تواند به کاهش تحریم‌ها و تقویت جایگاه ایران در نظام بین‌الملل منجر شود.

مردم ایران در حافظه تاریخی خود، بهبود شرایط اقتصادی کشور پس از توافق برجام را دارد و امروز نیز با درک ضرورت داشتن روابط عادی با دنیا برای بازگشت به ریل توسعه، به استقبال مذاکرات دوجانبه رفته است. علائم این استقبال، در واکنش‌های بازارهای مختلف با کاهش جدی نرخ ارز و طلا و روند مثبت بازار سرمایه به وضوح قابل مشاهده است.

ادامه مطلب

منبع: خبرنامه اقتصادی نهضت آزادی ایران، شماره چهاردهم

ـــــــــــــــــــــــ
#اقتصاد
#نهضت_آزادی_ایران 
#صدای_نوین_خراسان
@NehzatAzadiIran
🆔 @VoNoKh
01.05.202512:58
🔘 روش‌های پروپاگاندا


- برچسب زدن: این روش به منظور برانگیختن وحشت یا تعصب افراد جامعه علیه یک گروه مخالف استفاده می‌شود. این روش باعث می‌شود که نیازی به ایجاد بحث استدلالی با گروه‌های مخالف نباشد. یکی از این روش‌ها استهزای مخالفان با کاریکاتور می‌باشد.

- شعارهای فریبنده: در این روش سعی می‌شود که با دادن شعارهایی با مفهوم مبهم و کلّی توجه افکار عمومی به پیام مبلغ جلب شود. این پیام‌ها اغلب بر حول محور ارزش‌هایی همچون شرافت، دین، افتخار به میهن و میهن‌پرستی یا ارزش‌های خانوادگی می‌باشد.

- حمله شخصی: حمله کردن به شخصیت فرد (مثلاً اتهام روابط نامشروع یا خیانت به کشور)، به جای رد کردن منطقی افکار و سخنان او.

- تکرار: تکرار بی وقفه‌ی یک حرف، مخصوصاً اگر یک شعار ساده باشد، باعث می‌شود که کم کم به عنوان یک حقیقت بدیهی پذیرفته شود. این حربه اگر همراه با کنترل و سانسور رسانه‌ها باشد، تأثیر بیشتری خواهد گذاشت.

- توسل به مرجع: برای اثبات درستی یک سخن، به جای استدلال منطقی، به مرجعیت و اقتدار و محبوبیت گوینده‌ی آن استناد می‌شود.

- توسل به ترس: القای ترس و نگرانی همگانی برای آن که مردم با حکومت همراه شوند، همچون تأکید بر خشونت و وحشی‌گری دشمنان یا احتمال قریب الوقوع حمله‌ی آن‌ها.

- توسل به اکثریت: القای این حس که اکثریت مردم پیرو این فرد یا حزب هستند و پیروزی آن قطعی است، تا افراد برای همرنگ جماعت شدن، یا برای رسیدن به پیروزی حتمی، به پیروان آن فرد یا حزب بپیوندند.

- دروغ بزرگ: بیان دروغی چنان بزرگ که هیچ کس فکرش را هم نمی‌کند که کسی آن قدر بی شرم باشد که چنین گستاخانه حقیقت را تحریف کند، در نتیجه همگان آن دروغ را باور خواهند کرد.

- سیاه و سفیدنمایی: جلوه دادن اوضاع به گونه‌ای که افراد تنها دو گزینه در برابر خود ببینند: یا دوست کامل بودن یا دشمن کامل بودن.

- حقیقت گزینشی: گفتن پیام تبلیغاتی در ضمن حقایق گزینش شده، به شکلی که مخاطب متوجه نشود که مورد هجوم تبلیغاتی قرار گرفته است.

- شرطی‌سازی:
اگر مخاطب نسبت به الف واکنش خاصی داشته باشد (مثلاً از آن بیزار باشد، یا به آن علاقه‌مند باشد)، در چنین صورتی اگر شرطی‌ساز همواره الف و ب را همراه هم به مخاطب عرضه کند، مخاطب کم کم خصوصیت الف را به ب هم سرایت می‌دهد، به طوری که حتی اگر الف نبود، مخاطب همان واکنش را نسبت به ب نشان می‌دهد (و از آن بیزار یا به آن علاقه‌مند می‌گردد).

ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#اصلاحات_جامعه_محور
#صدای_نوین_خراسان
@reform_archive
🆔 @VoNoKh
19.04.202512:32
🔘 گذار از ایدئولوژی به هویت در جنبش‌های اجتماعی

✍ دکتر سعید مدنی


جنبش‌های نوین بر هویت تأکید دارند، نه ایدئولوژی. مفاهیمی چون حاکمیت مردم، کرامت انسانی، پرهیز از خشونت، عدالت، آزادی و برابری، متأثر از هویت این جنبش‌هاست.

ایگلتون معتقد است مفهوم ایدئولوژی با انقلاب فرانسه و تلاش برای آزادی، برابری و برادری شکل گرفت. دوتراسی، اولین به‌کاربرنده واژه ایدئولوژی، آن را مشابه علم می‌دانست. ناپلئون از آن برای رد افکار مخالفان استفاده کرد و بدین ترتیب، ایدئولوژی دو مفهوم متضاد یافت: علم عقاید و عقاید کاذب.

مارکس و انگلس ایدئولوژی را محصول شرایط تاریخی و روابط کار و سرمایه و تبیین‌کننده منافع طبقاتی دانستند. این دیدگاه بعدها مورد نقد قرار گرفت. بل گفت ایدئولوژی عنوانی برای هر مکتب فکری دلخواه است و تعهد به آن لزوماً بازتاب منافع نیست.

با وجود اختلاف نظرها، ایدئولوژی از منظر معرفت‌شناسی علم به حقیقت تلقی می‌شد. حامیان و مخالفان هر دو مدعی دستیابی به حقیقت از طریق ایدئولوژی بودند. همه ایدئولوژی‌ها مدعی حقیقت‌اند. تلاش‌هایی برای تفکیک علم و ایدئولوژی یا طرح نسبیت ایدئولوژی‌ها صورت گرفت. ایدئولوژی پاسخ به نیاز انسان برای معنا بخشیدن به جهان است.

اگر ایدئولوژی نسبی، قابل بازبینی، زمان‌مند و مکان‌مند باشد و ادعای کلید حل همه مشکلات را نداشته باشد، به مفهوم هویت نزدیک می‌شویم. تحول در اعتقادات جنبش‌ها، مفهوم ایدئولوژی در جنبش‌های قدیم را کمرنگ و هویت در جنبش‌های جدید را جایگزین کرد.

هویت ابراز وجود است و پرسش از چیستی. کاستلز هویت را فرایند ساخت معنا بر پایه ویژگی فرهنگی می‌داند. هویت، پویا و متأثر از گذشته، حال و آینده است. ذاتی نیست، بلکه سازه‌ای معنایی، مرتبط با نیازها، موقعیت‌ها، منابع و محیط است و ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و انتسابی دارد. هولاند می‌گوید هویت معانی کلیدی سازنده ذهنیت و حساسیت به رویدادهاست.

هویت سرشار از معنا و محصول سیر نیازها به انتظارات است. معنا در تعیین چیستی فرد و جنبش مهم است. چرایی زندگی متأثر از هویت است. جنبش‌ها نیز از گنجینه معنا برخوردارند که هویتشان را می‌سازد. گیدنز می‌گوید هویت تفویض نمی‌شود، بلکه فرد آن را دائماً ایجاد و حمایت می‌کند.

نکته مهم آن است که پس از کسب هویت، نه تنها حامیان، بلکه مخالفان و سرکوب‌کنندگان نیز آن را به رسمیت می‌شناسند. وقتی جنبشی هویت می‌یابد، حضورش را به موافق و مخالف تحمیل می‌کند و قابل انکار نیست. ارزیابی‌ها متفاوت است، اما وجود آن انکارناپذیر است.

منبع: تلخیصی از کتاب "جنبش‌های اجتماعی و امید"، ص ۳۹-۳۴.

ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست 
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
15.04.202513:33
🔘 «فرق می‌کند چه کسی در پاستور باشد»

وقتی سیاست، آینه‌ی روان ماست


✍ علی تقی‌پور


چند سال پیش، در جلسه‌ای، یکی از فعالان قدیمی سیاسی که با صداقت از عضویتش در سازمان چریک‌ها می‌گفت، تعریف کرد: «چون رفیق قدیمی‌ام رفت سازمان اقلیت، منم رفتم اکثریت.»

برام هم عجیب بود، هم خنده‌دار. ولی حالا، با تجربه‌ اتفاقاتی که در این سال‌ها پشت سر گذاشتیم، دیگه این‌جور روایت‌ها نه برام غریب‌انگارند و نه دور از ذهن. حتی می‌تونم بگم به نوعی برام طبیعی شده‌ان.

کنش‌های سیاسیِ خیلی از فعال‌ها، بیشتر از اینکه تکیه بر تحلیل، نظریه یا راهبرد داشته باشه، ریشه در خصلت‌ها و رانه‌هایی داره که جنبه روان‌شناختی دارن.

آدم‌ها اغلب نه براساس تحلیل، بلکه در نسبت با هم موضع می‌گیرن، کینه‌ می‌ورزن، خط و نشون می‌کشن. سر هر مسئله‌ای در خاکستر یک جدل قدیمی می‌دمن تا زغال‌های خاموش رو، حتی برای لحظه‌ای، دوباره سرخ کنن و آتشی شعله‌ور شه.

نمونه‌اش کم نیست. مثلاً در جدل میان مدافعان رأی به پزشکیان و مخالفان مشارکت در انتخابات—بسته به زمان، دستاوردها یا شکست‌ها—می‌بینیم که چطور هر دو طرف، جمله‌ی «فرق می‌کند چه کسی در پاستور باشد» را مثل سنگ به‌سمت یکدیگر پرتاب می‌کنند.

اشتیاق دو طرف برای روکم‌کنی، اون‌قدر زیاده که هر مسئله‌ پیچیده‌ی سیاسی رو به یک دوگانه‌ ساده تقلیل می‌دن؛ فقط برای اینکه بتونن از سایه بیرون بیان و ضربه‌ای به رقیب بزنن، طوری که ظاهرش سیاسی به‌نظر برسه. در واقع این نیروها، هرچقدر هم وانمود کنن که دغدغه‌ای فراتر از انتخابات دارن، اما همچنان در مدار فضای انتخاباتی اسیر می‌مونن.

این کنش‌گران خیلی مراقبن که ظاهر کارشون رو کاملاً سیاسی، انتقادی و عقلانی نشون بدن. اما در باطن، مثل معتادی‌ان که به خودش تلقین می‌کنه مصرفش تفریحیه، و چون فکر می‌کنه هنوز آثار اعتیاد در چهره‌اش پیدا نیست، دیگران هم متوجه نمی‌شن.

حرف آخر اینکه، ما نمی‌تونیم صرفاً با تکیه بر زبان و اندیشه، فضای خردورزی و گفت‌وگو و روشنگری بسازیم، مگر اینکه در هوای یک فرهنگ سیاسی سالم تنفس کنیم. زبان همیشه در حصار فرهنگه؛ و سقف فرهنگ ماست که ظرفیت و اثرگذاری زبان رو تعیین می‌کنه. وقتی سقف فرهنگ کوتاه باشه، قدرت کلام هم محدود می‌شه. این یک بازی دوطرفه‌ست؛ دودی که از دل این مناسبات بلند می‌شه، راه نفس هر دو طرف دعوا رو می‌گیره.

در جامعه‌ای که زیر آوار خشم، نفرت و شکست‌های تاریخی روزگار می‌گذرونه، اگر کنش‌گرانش اندک توان باقی‌مانده‌شون رو به‌جای خدمت به خیر عمومی، خرج زخم‌ها و کینه‌هاشون کنن، نتیجه چیزی نخواهد بود جز برتری قدرتمندان—در شکل دولت و رسانه‌ها —بر جامعه‌ای فرسوده و بی‌رمق، که دیگر حتی توان تفکر انتقادی هم در آن تحلیل رفته.

ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#دورنوشت‌ها
#صدای_نوین_خراسان
@dourneveshtha
🆔 @VoNoKh
10.04.202514:33
🔘 دین، جنوب و روایاتی درباره سایه‌روشن‌های آن

✍ هادی جوینده


همان‌طور که وضعیت دین در آمریکا نقطه تکینه‌ای در تحلیل دین در جوامع توسعه یافته است و هر فرضیه‌ای که درباره دین در اروپا صدق میکند ممکن است در آمریکا نقض شود، دین در نواحی حاشیه‌ای ایران هم ظاهرا وضعیت متفاوتی دارد. برای اینکه تعمیم نامربوطی ندهم به صورت خاص به مناطق مورد بازدید نوروزیِ جنوب ارجاع می‌دهم.

وضعیت دین در نواحی مرکزی ایران مشخصا شاکله‌ای شیعی دارد که اکنون شکل "دین در قدرت" را به خود گرفته است و مشخصه آن عمدتاً دینِ متظاهرانه بوده که بیشتر از آنکه خود را در اخلاق فردی مانند راستگویی و درستکاری نشان دهد، آن را در ظواهری چون ریش و انگشتر و یقه بسته و حجاب به نمایش می‌گذارد. تجربه دین‌داری در جنوب اما بیشتر اخلاق‌مدارانه و همراه با راست‌کرداری و صدق گفتار است.

دین در مرکز چون با قدرت تعریف می‌شود نابردبار، نامتساهل و اقتدارگرا است و سعی دارد سبک زندگی موردِ پسند خود را بر دیگران تحمیل کند، ولی دین در جنوب به واسطه فاصله با قدرت جنبه اخلاق فردی‌اش قوی‌تر است. بیهوده نیست که در این نواحی که خود پذیرای توریست‌های زیادی هست -آن هم با پوشش‌های آزادتر- کمتر میتوان مواردی از تذکر یا برخورد را شاهد بود، حال آنکه توجه دینداران به انجام فرایض دینی را میشد کاملا به چشم دید.

مساجد در جنوب پر تعداد و نونوار بودند. گویی به همان میزانی که قدرت مرکزی در نشر و توسعه زیرساخت‌های دینی در مناطق شیعی دیگر کشورها همت گمارده، اهالی سنت (اعم از داخل و خارج) هم همتی برای توسعه زیرساخت‌های دینی و مساجد در نواحی حاشیه‌ای ایران داشته اند به طوری که گاهی پر تعدادی مساجد حتی در نواحی و روستاهایی با جمعیت کم کاملا مشهود بود.

در سیراف که ترکیبی از جمعیت شیعی و اهل سنت دارد، راویانی بر این باور بودند که تعارضات دینی اکنون بین این دو فرقه کمتر شده است و حتی ازدواج‌های بین مذاهب رواج یافته و راوی فن‌آشناتری این باور را چنین اصلاح کرد که در قبل انقلاب اصولا چنین انشقاقی بین این دو فرقه نبود و چه بسا که نوحه‌خوان یا آشپز هیئت عاشورایی از اهالی سنت بود و ازدواج بین مذهبی هم مرسوم، اما بعد انقلاب با سو گیری حکومت این تفرقه بیشتر شد و اکنون با رو به زوال رفتن قدرت گفتمان مذهبی حکومتی، دوباره میرود که تعادل برقرار شود.

شاید بشود توصیه کرد مروجان گفتمان دین‌مدارانه در مرکز لازم نیست برای درس‌گیری از نتایج معکوس دین مداراگر به ترکیه نگاه کنند، بلکه کافیست تا به حاشیه‌های ایران نگاهی بیندازند.

ـــــــــــــــــــــــ
#دین
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
04.05.202513:32
🔘 چهارده سال گذشت و ...

اکثر نتایج کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر به کرسی نشست!


✍️امیر ترکاشوند (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴)


از مهر ۱۳۸۴ تا مرداد ۱۳۸۸ سرسختانه مشغول تحقیق پیرامون وضعیت پوشیدگی مردم در عصر پیامبر بودم؛ حاصل را در اختیار شماری از محققان و برخی مراکز پژوهشی قرار دادم و متأثر از نظرات دریافتی، تحقیق را در زمستان ۸۹ به پایان رساندم و سرانجام در چنین روزی (۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰) به یاد مرتضی مطهری که با نوشتن کتاب "مسئله حجاب" خط‌شکنی کرد، فایل کتاب و نسخه‌هایی تکثیر شده از آن را اندک اندک در اختیار پژوهشگران قرار دادم و چون برق و باد دست به دست شد.

امروز ۱۴ سال از آن روز می‌گذرد و در این مدت نگاه متولیان نیز دستخوش تحول و تغییر شده و با این‌که در آن روز، فاصله میان نتایج تحقیق اینجانب با برداشت رسمی بسیار زیاد بود ولی اینک این فاصله به حداقلی‌ترین مقدار ممکن رسیده و قرائت قانونی به نتایج کتاب بسیار نزدیک شده است.

کنگره‌ها تَرَک برداشت!

برای پی بردن به عمق این پیروزی کافی است نگاهی فقط به دو فقره از نتایج کتاب و مقایسه آن دو با بندهای مشابه در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفته، بیندازیم (به اشکالات مهمی که بر این لایحه وارد است فعلا نمی‌پردازم):

فقره اول- مانتو و واجب نبودنِ آن
فقره دوم- افزایش اندام جایز الکشف

در سال‌هایی که سرگرم پژوهش در موضوع بودم، مطابق قرائت مشهور:
اولاً- استفاده از مانتو/روپوش شرعاً لازم بود
ثانیا- مواضع جایزالکشف شرعاً محدود به دو عضو "وجه و کفین" بود

ولی اینجانب بر اساس یافته‌های پژوهشی‌ام در عصر پیامبر:
اولاً- پوشش مانتو را غیر واجب شمردم (مردم آن زمان همچو امروز نبودند که چند جامه زیر و رو داشته باشند و چیزی همچو مانتو/روپوش که بر روی جامه‌های زیرین پوشیده شود رایج نبود و همین‌که اندام پوشیده می‌شد مورد رضایت شرع بود).
ثانیاً- قائل به جایزالکشف بودن هفت موضع (وجه و کفین و قدمین و گردن و ساعد و ساق و مو) در آن عصر شدم و نمایان شدن‌شان را موجب گناه نیافتم.

اینک پس از گذشتِ سال‌های پر از چالش و پژوهش، می‌بینیم که در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً به تأیید شورای نگهبان رسیده:

اولاً- وجوب و لزوم مانتو حذف شده و مطابق تبصره ۱ ماده ۴۸ آن قانون همین که زنان اندام خود را بپوشانند کفایت می‌کند.

شگفت آن‌که بیش از نیمی از چالش گشت‌های ارشاد در سال‌های گذشته، به همین مانتو (و کوتاهی و بلندی آن یا بسته و باز بودن دکمه‌هایش) برمی‌گشت.

ثانیاً- آن دو عضوِ جایزالکشف به پنج و نیم عضو افزایش یافت زیرا:
الف- سه عضوِ "قدم و ساعد و گردن" به وجه و کفین افزوده شد.
ب- و "خصوص مو" نیز از موضوعیت افتاد و به صِرف قرار داشتن پارچه‌ای بر روی سر (همچو سرانداز زنان مسلمان پاکستانی) بسنده شد.

این تغییر فتوا و قانون، به ما می‌گوید که لایحه حجاب در فقره مانتو ۱۰۰٪ و در فقره اندام جایزالکشف ۷۸٪ و بطور میانگین با ۸۹٪ از نتایج کتاب موافق و همراه شده است!

کاش به تعبیر یکی از اعضای هیئت دولت، همان سال ۱۳۸۹ به کتاب توجه می‌شد تا شاهد رخدادهای تأسف‌بار بعدی (به ویژه وقایع تلخ ۱۴۰۱) نمی‌بودیم.

تبصره ۱ [ماده ۴۸ قانون حجاب]- بدپوششی در مورد زنان عبارت است از پوشیدن لباسی که قسمتی از بدن پایین‌تر از گردن یا بالاتر از مچ پا یا بالاتر از ساعدِ دست‌ها دیده شود..

ماده ۵۰ [تعریف کشف حجاب و از موضوعیت افتادن عین مو]– هر زنی .. چادر یا مقنعه یا روسری یا شال و امثال آنها بر سر نداشته باشد..

در این ۱۴ سال چند کتاب در نقد کتابم منتشر شد که در زیر به ۴ مورد که نشر رسمی و مکتوب یافت اشاره کرده و خوانندگان را به مطالعه آن‌ها توصیه می‌کنم:

۱- نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر اسلام (سیدمحمدمهدی دزفولی)
۲- حجاب در آیات و روایات: نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر (حسین سوزنچی)
۳- حجاب در صدر اسلام؛ بررسی و نقد نظرات امیرحسین ترکاشوند (محمّدرضا شاه‌سنائی)
۴- پوشش زنان در زمان پیامبر؛ جلد اول از مجموعه سه جلدیِ حجاب پژوهی (مرکز تحقیقات زن و خانواده، ویراستاران علمی: مجید دهقان محمد عشایری منفرد)

در این مدت همچنین بارها به مناظره دعوت شدم اما فقط ۵ دعوت که در دانشکده‌های الهیات یا مؤسسات حوزوی برگزار شد را پذیرفتم تا از موج‌سازی‌های نابهنگام جلوگیری نمایم:
۱- دانشکده الهیات دانشگاه تهران
۲- مؤسسه حوزوی فهیم، قم
۳- دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
۴- اردوی آموزشی دانشگاه فرهنگیان، مشهد
۵- پژوهشگاهِ نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها، تهران

ـــــــــــــــــــــــ
#دین
#بازنگری
#صدای_نوین_خراسان
@baznegari
🆔 @VoNoKh
29.04.202514:00
🔘 تأثیر گناه (خطای اخلاقی) در شناخت

✍ مصطفی ملکیان


یکی از وجوه اختلاف مهم انسان متجدد با انسان سنتی آن است که انسان متجدد معتقد است هیچ عامل غیرمعرفتی در شناخت او از عالم واقع مؤثر نیست. انسان سنتی بر این باور است که در جریان شناخت جهان هستی - اعم از جهان طبیعت و جهان ماورای طبیعت (اگر به وجود آن قائل باشد) - عوامل غیرمعرفتی نیز دخیل هستند. مهم‌ترین عامل غیرمعرفتی در این میان، مسئله گناه است. او معتقد است گناه در روند شناخت اثر می‌گذارد؛ یعنی یک انسان گناهکار و یک انسان بی‌گناه، یا حتی فردی که کمتر گناه می‌کند در مقایسه با کسی که بیشتر گناهکار است، برداشت و استنباط یکسانی از جهان هستی نخواهند داشت.

هنگامی که انسان در مقام مواجهه با جهان هستی قرار می‌گیرد و قصد شناخت آن را دارد، گناه یا بی‌گناهی او در این فرایند تأثیرگذار است. این یک عامل کم‌اهمیت نیست! البته خودِ گناه به‌عنوان یک عامل معرفتی محسوب نمی‌شود، اما مانند سایر عوامل غیرمعرفتی که پیش‌تر ذکر شد، بر کیفیت شناخت اثر می‌گذارد. ممکن است دو نفر به یک پدیده نگاه کنند اما به دلیل تفاوت در میزان گناهکاری‌شان، دو استنباط کاملاً متفاوت داشته باشند. به همین دلیل، در تفکر سنتی، تأثیر گناه بر شناخت، اصلی مسلم تلقی می‌شود. از این‌رو، انسان سنتی در آموزش و پرورش نیز به این اصل پایبند بوده و از مربیان و معلمان انتظار داشته است که در شاگردان، ویژگی‌هایی پرورش دهند که منجر به شناختی واقعی‌تر از جهان هستی شود.

انسان متجدد، منکر این دیدگاه است. از نگاه او، گناه تأثیری بر شناخت جهان یا بر واقعی و غیرواقعی بودن آن ندارد. با این حال، جالب است که حتی در میان متفکران متجدد نیز نشانه‌هایی از توجه به تأثیر گناه بر شناخت دیده می‌شود. بسیاری از متفکران مدرن، این مسئله را - هر چند با زبانی متفاوت - مورد بحث قرار داده‌اند.

از جمله این متفکران می‌توان به پولس قدیس (به ترتیب تاریخی)، آگوستین قدیس، لوتر، کالون (دو بنیان‌گذار اصلی مکتب پروتستانتیسم) و پس از آن‌ها کیرکگور اشاره کرد. اینان، متفکرانی سنت‌گرا بودند، بنابراین باورشان چندان غیرمنتظره نیست. اما در میان متفکران مدرن (باز هم به ترتیب تاریخی) هابز در شاهکار فلسفی خود، لویاتان، بر این موضوع تأکید دارد. گرچه او «ماتریالیست» بود، اما معتقد بود که خطای اخلاقی بر شناخت انسان از واقعیت تأثیر می‌گذارد. پس از او، کانت، فیخته، بیکن، هیوم، مارکس، مانهایم، شوپنهاور، نیچه، فویرباخ، فروید، فوکو، دریدا، رالز، هابرماس، هِر و مک‌اینتایر، همگی از متفکرانی هستند که به نحوی به تأثیر گناه یا خطای اخلاقی در شناخت پرداخته‌اند. برخی از آن‌ها مانند هابز و مارکس، مادی‌گرا بودند و به همین دلیل، به‌جای واژه‌ی "گناه"، از تعبیر "خطای اخلاقی" استفاده می‌کردند.

در اینجا توجه به یک نکته ضروری است: منظور از "گناه" چیست؟ در این بحث، "گناه" را می‌توان به دو شکل دینی و غیردینی در نظر گرفت:

۱)
برخی متفکران، گناه را همان "گناه نخستین" یا "گناه جبلی" می‌دانند - آن‌چه در الهیات مسیحی به خطای آدم و حوا تعبیر می‌شود. بر اساس این دیدگاه، گناه به‌صورت وراثتی منتقل می‌شود و آثار آن نیز نسل به نسل ادامه می‌یابد. بنابراین وقتی گفته می‌شود "گناه، شناخت انسان را از واقعیت مخدوش کرده است"، مراد همان گناه نخستین است.

۲)
گروهی دیگر، گناه را خطاهای روزمره انسان در زندگی می‌دانند. از نظر آن‌ها، همین گناهانی که روزانه و ناخواسته مرتکب می‌شویم، شناخت ما را از جهان تغییر می‌دهند. این دیدگاه، به‌ویژه مورد قبول متفکران مادی‌گرا است، چرا که نمی‌توانند نظریه گناه نخستین را بپذیرند.

۳)
برخی دیگر، هر دو نظریه را می‌پذیرند. یعنی معتقدند هم گناه نخستین و هم گناهان روزمره، هر دو، اثرات منفی و مخربی بر شناخت انسان از واقعیت دارند.

به هر حال، اولین مسئله این است که منظور از گناه چیست؟ آیا منظور گناه‌های روزمره است؟ یا گناه نخستین؟ یا ترکیبی از هر دو؟

منبع: مقاله‌ی تأثیر گناه در شناخت انسان سنتی و انسان متجدد

ـــــــــــــــــــــــ
#دین
#صدای_نوین_خراسان
@mostafamalekian 
🆔 @VoNoKh
18.04.202512:32
🔘 چین و توسعه در سایه سوسیالیسم واقع‌گرا

✍ محمود ایزدیان


چکیده:

▪️با مطالعه تاریخ چین درمیابیم که چین هیچ گاه با سرمایه‌داری بیگانه نبوده و تجارت با مناطق دور دست و استفاده از پول کاغذی و فعالیت های اقتصادی مبتنی بر بازار در تاریخ چین امری مرسوم بوده و زمانی که در قرن سیزدهم مارکوپولو به چین سفر کرد عمیقاً تحت تاثیر تجارت در حال گسترش و صنعت پیشرفته چین قرار گرفت و مخصوصا از رواج پول کاغذی شگفت زده شد.

▪️در استانه انقلاب سال ۱۹۴۹ چین در ردیف یکی از فقیر ترین کشورهای جهان قرار داشت. چین با انقلاب کمونیستی که به دنبال توسعه اقتصادی و ایجاد یک جامعه جدید بدون ستم مالکان و رها از استثمار سرمایه‌داری بود، در نهایت در زمان مرگ مائودر سال ۱۹۷۶ از قحطی بزرگ رهایی یافت و در زمینه بهداشت عمومی و آموزش و صنعتی سازی به پیشرفت‌های چشمگیری رسید.

▪️سال ۱۹۸۹ رهبر عالی مقام چین بود در سخنرانی خود در سال ۱۹۷۸ اهداف چین را خلاصی کشور از فقر و عقب‌ماندگی و رسیدن یا حتی پیشی گرفتن از کشورهای پیشرفته اعلام کرد .

▪️در سال‌های قبل از ۱۹۷۸ که اکثر تصمیمات تولید و توزیع در روستاها مستقیم توسط دولت یا نمایندگان دولت انجام می‌شد. در دهه ۱۹۸۰ تصمیم گیری‌های اقتصادی به طور مستقیم توسط افراد و گروه‌های ذی ربط اتخاذ می‌شد و در عرض چند سال کشاورزی چین به یک اقتصاد بازارمحور با مشارکت عمده دولت تبدیل شد.

▪️امنیت اقتصادی برای چین موضوع بسیار مهم و حیاتی است چرا که چین از این طریق توانسته به یکی از بزرگ‌ترین اقتصادهای دنیا تبدیل شود. تضمین امنیت اقتصادی چین در دو بعد داخلی و بین المللی است. در بعد داخلی دولت تلاش دارد با پیشرفت و توسعه همه جانبه و گسترش خدمات عمومی و کاهش فقر و افزایش خدمات بهداشتی و مسکن و همچنین برنامه‌های توسعه ملی مشارکت مردم در امر پیشرفت کشور آن را تامین و تضمین کند. در بعد بین‌المللی نیز از طریق افزایش همکاری‌ها و وابستگی‌های متقابل اقتصادی و همچنین بر مبنای کشور ثروتمند و ارتش قدرتمند با تلفیق اهداف توسعه اقتصادی و نظامی امنیت اقتصادی خود را پیگیری می‌کند.

متن کامل

منبع: خبرنامه اقتصادی نهضت آزادی ایران، شماره سیزدهم

ـــــــــــــــــــــــ
#اقتصاد
#نهضت_آزادی_ایران
#صدای_نوین_خراسان
@NehzatAzadiIran
🆔 @VoNoKh
14.04.202513:30
🔘 ترکیه‌ی اخوانی؟

✍ عدنان فلاحی


برخی ناظران سیاسی، حزب حاکم در ترکیه (آک‌پارتی) را یک حزب اخوانی -یکی از زیرشاخه‌های اخوان المسلمین- می‌خوانند. اما چنین تصوری کاملا غلط و بی‌پایه است.

ما در ترکیه تشکیلاتی در امتداد سنت اخوانی نداریم. پدران اصطلاحا اسلامگرایی ترکیه یعنی نورالدین توپچو و نجیب فاضل کیساکورک تحت تأثیر افکار پدران فکری اخوان نبودند. مثلا کیساکورک -از پیشوایان معنوی حزب عدالت و توسعه- اگرچه منتقد سرسخت کمالیسم و لائیسیته مندرج در آن بود اما با امت‌گرایی سیاسی کسانی چون سید قطب یا مودودی خط‌کشی روشن داشت[۱]. آنها تمایزی بین اسلام و ترک و عثمانی قائل نبودند و خاک و میهن ترکیه را خط مقدم و تجلی‌گاه بنیادین ایده‌های اسلامی خود -در برابر ناسیونالیسم لاییک آتاتورک- می‌دانستند.

نکته دیگر اینکه اگر پذیرای این فرض مشهور باشیم که جریان فکری اخوان -به مثابه رویکردی اصلاحی درون اسلام سُنّی- از دل نوگرایی محمد عبده/رشید رضا در آمد، آنگاه جلوه دیگری از این تمایز بین اسلاف اخوان و اسلاف اسلام تُرکی بر ما روشن خواهد شد. نسل‌های نخست اخوانی اگرچه از زوال سلطنت عثمانی شکوه می‌کردند[۲] اما پدران فکری‌شان از مخالفان عثمانی‌ها بودند: محمد عبده برغم گفتارهای متناقض‌نما نهایتا در سلک مخالفان بابعالی درآمد و با اتخاذ دیدگاه‌های ملی‌گرایانه -در کنار استادش جمال‌الدین اسدآبادی- از مؤسسان حزب میهنی مصر (الحزب الوطني) از نخستین احزاب ملی‌گرای شرق اسلامی بود. شاگرد ویژه‌ی عبده، سید محمد رشید رضا نیز اگرچه در ابتدا به سمت عثمانی‌ها گرایش داشت و مطالبی هم در مدح عبدالحمید دوم نگاشت اما نهایتا به سلک براندازان عثمانی و منتقدان سرسخت سلطان عبدالحمید دوم در آمد و صریحا از جنبش استقلال‌طلب وهابیت سعودی حمایت کرد. شیخ رشید رضا به اپوزسیون عثمانی‌ها بدل شد و حتی بعد از تأسیس دولت سعودی از حمایت آنها دست برنداشت. در واقع -به تصریح اَسناد و گفته‌ محققانی چون د. محمد عِماره- کسی چون شیخ محمد عبده ترجیح می‌داد که اگر خلافتی هم برپا شود در اختیار عرب‌ها باشد و نه ترکان عثمانی. بر اساس فرض مشهوری که در ابتدا آوردیم بلحاظ گفتمانی نیز خاستگاه کلامی و عقیدتی جریان فکری اخوان، سلفیت نوگرایانه‌ی عبده/رشیدرضاست، در حالی‌که خاستگاه اسلام تُرکی، تصوف آناتولیایی است. جریان مذهبی رایج در عثمانی همواره از مخالفان سرسخت سلفیت بوده است. حتی بیش از یک قرن قبل از ظهور وهابیت در حجاز، نخستین نشانه‌های ورود سلفیت به حوزه‌ی عثمانی (جریان موسوم به جنبش قاضی‌زاده) با مخالفت شدید علمای سنتی عثمانی روبرو شد و نهایتا نتوانست ریشه بدواند. این ستیز بین عثمانی‌ها/سلفی‌ها بعد از خیزش جنبش وهابیت در حجاز و جنگ‌های بزرگی که بین آنها و عثمانی در گرفت بیشتر هم شد و حتی امروزه در کتب تاریخ رسمی مدارس در سعودی و جمهوری ترکیه متجلی شده است.

با تمام اینها از زمان نجم‌الدین اربکان ارتباطات فرهنگی اسلامگرایان ترکیه و جریان فکری اخوان گسترش یافت. در ابتدای قرن حاضر و بعد از سر کار آمدن مقتدرانه حزب عدالت و توسعه در ترکیه، این ارتباطات وارد مرحله جدیدی از تعمیق روابط شد. دلیل آن هم پراگماتیسم حاکم بر هر دو طرف بود: جریان فکری اخوان -برعکس محافظه‌کاران سنتی یا سلفیت- خیلی در بند اختلافات کلامی و مذهبی با سایر گروه‌های مسلمان نیست. از آن سو حزب حاکم بر ترکیه نیز ذاتا سیاستی عملگرایانه دارد. فلذا یک رابطه بُرد ـ بُرد بین دولت پراگماتیست ترکیه و جریان فکری اخوانی شکل گرفت که خاصه در برهه موسوم به بهار عربی به اوج خود رسید. پشتیبانی از اخوان و نهادهای دینی و فرهنگی و رسانه‌ای نزدیک به آن، ده‌ها میلیون حامی و دوستدار فراملی برای ترکیه دست و پا کرد و بدین ترتیب دولت ترکیه موفق شد مشروعیت بین‌المللی و قدرت نرم خود در میان بخش بزرگی از مسلمانان جهان را به نحو بی‌سابقه‌ای ارتقا دهد. از آن سو جریان فکری اخوان هم صاحب یک حامی قدرتمند دولتی در سطح اوراسیا و خاورمیانه -در کنار دولت قطر- شد که ارتباطات مالی و رسانه‌ای و تشکیلاتی‌اش را تسهیل و تسریع می‌بخشد.

گفتنی است اگرچه برای دولت ترکیه نهایتا منافع و مصالح ملی‌اش در اولویت تام و تمام است اما دستاوردهای مهم این پیوند دوطرفه، مانع این شده است که برخی اختلافات و تضاد منافع‌ -که از اقتضائات طبیعی سیاست‌ورزی محلی و ملی است- وارد سطح رتوریک و رسانه‌ای شود.

پانویس:

[۱] مودودی عملا پایبند امت‌گرایی سیاسی نبود و در قضایای مربوط به منافع پاکستان طور دیگری می‌اندیشید.
[۲] نسل‌های جدید مثل غنوشی، سعدالدین عثمانی و... تعلقی به ایده خلافت ندارند و در چهارچوب ملی می‌اندیشند.

ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#کیان
#صدای_نوین_خراسان
@farhangi_e_kian
🆔 @VoNoKh
09.04.202514:01
🔘 زيان‌هاي نااطميناني‌ها بر اقتصاد ايران

✍ محمدرضا يوسفي


زندگي انساني و از جمله فعاليت‌هاي اقتصادي توام با سطوح مختلف نااطميناني است. كارآفريني كه قصد تاسيس بنگاه اقتصادي دارد، با ناطميناني مواجه بوده و در فضاي غیرقطعی، تصمیم‌گیری مي‌كند. ايشان بر اساس تمامي داده‌هاي موجود، به ارزيابي طرح پرداخته، عایدی انتظاری را برآورد كرده و با در نظر گرفتن سطوح مختلف نااطميناني، تصميم به فعاليت اقتصادي اعم از سرمايه‌گذاري در بازار حقيقي و يا بازارهاي مالي مي‌گيرد.

سطح ديگر عدم قطعيت، هنگامي است كه داده‌هاي كافي براي تصميم وجود نداشته، امكان برآورد از آينده بسيار ضعيف است. در اينجا افراد دچار سردرگمي مي‌شوند. اين نوع نااطميناني كه قابل سنجش نيست موجب مي‌شود كه افراد در اين محيط اقدامي نكرده و به تعبيري از آن خارج شوند. هر چقدر ناطميناني‌هاي سنجش‌ناپذير در كشوري افزايش يابد، فرار سرمايه فيزيكي بيشتري رخ مي‌دهد زيرا افراد به دنبال فضاي با ثباتي هستند كه طرح‌ها قابل ارزيابي با ضريبي از خطا باشند. همچنين در اين شرايط، تمايل به مهاجرت براي افراد بيشتر مي‌شود. هر دو نوع مهاجرت فيزيكي و انساني براي افراد هزينه سنگيني دارد اما به دليل نااطميناني‌ها اين هزينه مقرون به صرفه مي‌شود. بنابراين نتيجه نخست اين شرايط، خروج سرمايه انساني و فيزيكي از كشور و كاهش رشد اقتصادي و پيامدهاي توسعه‌اي آن است. يكي ديگر از تاثيرات اين نوع از نااطميناني‌ها، تبديل افق بلندمدت به افق كوتاه‌مدت سرمايه‌گذاران است. از اين رو سرمايه‌گذاري در بخش‌هاي مولد كاهش و به جاي آن سفته‌بازي گسترش مي‌يابد. به عبارتي، انگیزه سرمایه‌گذاری و رشد اقتصادی بلندمدت افت مي‌كند.

اثر اين نوع نااطميناني منحصر در بعد اقتصادي نيست، بلكه پيامدهاي نامطلوب اجتماعی جبران‌ناپذیري مانند كاهش نرخ ازدواج و افزايش طلاق و فرزندآوري و در نهايت رشد پايين‌تر جمعيت از سطح بهينه را به دنبال دارد.

اين نوع نااطميناني بر حوزه سياست نيز تاثير گذارده، موجب گسترش پوپوليسم و وعده‌هاي ناشدني مي‌شود. حكومت‌ها براي دوام خويش مجبور به تخصيص رانتي منابع مي‌شوند و اين امر به گستره فساد در كشور مي‌انجامد. و شايد مهمترين اثر سياسي نااطميناني، كاهش انگيزه حاكميت در انجام اصلاحات سياسي و اقتصادي باشد.

ايران بيش از يك دهه است كه دچار نااطميناني از نوع دوم شده است. نه فقط مردم كه مقامات نيز قدرت پيش‌بيني آينده نزديك را ندارند. نگراني از آينده و ناتواني در تشخيص روندها منجر به سردرگمي‌ها شده است. اين امر را مي‌توان در محاورات روزمره و يا سخنان متناقض مقامات كاملا دريافت؛ اينكه چه خواهد شد؟ توافقي رخ خواهد داد؟ اگر توافق رخ دهد، الزامات آن كدام است و ...

به جرأت مي‌توان گفت يكي از مهمترين ويژگي هاي جامعه امروز ما، اين نااطميناني است كه عميقا بر تمامي ابعاد زندگي ما اثرگذار بوده است.

با وجود اينكه زيان‌هاي گسترده اين نااطميناني در زندگي مردم مشهود است به گونه‌اي كه طي يك دهه، جمعيت فقيران دو برابر شده است و درآمد سرانه كشور نيز حداقل بيست درصد كاهش يافته است، ناتواني مردم در كاهش اين دغدغه موجب شده است تا نگاه آنان به مقامات بوده و از خود مي‌پرسند، حاكميت در اين شرايط چگونه تصميم خواهد گرفت؟ آيا با توافق كشور را به ثبات خواهد رساند و يا شرايط به گونه‌اي ديگر رقم خواهد خورد؟ اين امر يأس و افسردگي را بر جامعه حاكم مي‌كند.

حاكميت با نگاه و رفتار خويش تاكنون توسعه اجتماعی-اقتصادی بلندمدت کشور را دچار مخاطره جدي كرده و سرمايه اجتماعي در اين راستا تخريب شده است.

علت‌هاي متعددي براي تحقق اين وضعيت مي‌توان بر شمرد كه شايد مهم‌ترين آن‌ها تقدم نگاه تقابل خير و شر در روابط بين‌الملل و قائل شدن به رسالتي جهاني در تقابل با شر باشد؛ نگاه آخرالزماني از علل وقوع اين شرايط است.

ـــــــــــــــــــــــ
#اقتصاد
#صدای_نوین_خراسان
@yousefimohamadreza
🆔 @VoNoKh
显示 1 - 22 22
登录以解锁更多功能。