Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
حسین سناپور avatar
حسین سناپور
حسین سناپور avatar
حسین سناپور
کارگاه رمان‌نویسی

از اوایل اردیبهشت کارگاهی برای رمان‌نویسی برگزار خواهم کرد که دوره‌ی اول آن (٧ جلسه) مختص پروراندن طرح و نوشتن خلاصه خواهد بود.
هزینه‌ی این دوره: ١/۴٠٠ هزار تومان
زمان: جمعه‌ها از ساعت ١١ تا ١٣.
علاقه‌مندان متن اعلان را بخوانند.

#کارگاه_رمان‌نویسی
#حسین_سناپور

@sanapourhossein
18.02.202509:08
جریان رمان‌های جنایی

روز دوشنبه ٢٩ بهمن، جایزه‌ی پرانتز در سه موضوع (رمان‌های جنایی، تاریخی، مجموعه داستان) برگزار شد و جایزه‌ی رمان جنایی خود را به رمان «رد خون بر پلک‌هایم» نوشته‌ی رها فتاحی داد. من این رمان و رمان «پوست بر زنگار»(اشکان اختیاری) نامزد دیگر همین جایزه را خوانده‌ام و از خواندن‌شان لذت برده‌ام. دو سه سال پیش هم رمان جنایی «رد گردن‌بند بر گردن دوشیزگان»(علیرضا شهبازین) را خوانده بودم و بسیار لذت برده بودم از پی‌رنگ بسیار قوی و تصویر غریب و جامعی که این رمان از شرایط جامعه‌مان به دست می‌داد.
این‌ها مشت نمونه‌ی خروار هستند از جریان رمان جنایی که حدود ده سالی هست که در کشورمان به راه افتاده، جریانی که به نظر من نه فقط اتفاق مهمی در داستان‌نویسی ماست، که نشانه‌ی تحولی فرهنگی و اجتماعی هم هست. خردگرایی بخشی از آن تحول فرهنگی است. نگاه دقیق به گذشته برای کشف معضلات امروزی هم بخش دیگری از آن است. این‌ها تفصیل بسیار می‌خواهد که جاش این‌جا نیست. می‌دانم آن‌ها که تحولات فرهنگی و اجتماعی کشور را دنبال می‌کنند، با مطالعه‌ی این رمان‌ها نشانه‌های قابل اعتنایی برای فهمیدن جریان‌های فکری زیر پوست جامعه‌ی شهری خواهند یافت، و البته منتقدان داستان هم جریانی نوظهور و جدی در داستان‌نویسی را. اگر این کتاب‌ها در نشرهای خاص و یونیفرم‌های خاص عرضه می‌شد، حتماً تاکنون خواننده‌های علاقه‌مند بیشتری پیدا کرده بود. جایزه‌ی پرانتز (که هیچ آشنایی با برگزارکننده‌هاش ندارم) و جایزه‌های مانند آن را هم من در جهت تشخیص این جریان‌ها می‌بینم و امیدوارم تداوم داشته باشند تا بتوانیم تصویر درست‌تری از آن‌چه هستیم پیدا کنیم.

پی‌نوشت: تعدادی دیگر از رمان‌های جنایی این سال‌ها (که البته بعضی‌شان را نخوانده‌ام):
⁃ سایه‌ی عقاب روی پیاده‌رو/ فاطمه قدرتی
⁃ استخوان / علی‌اکبر حیدری
⁃ جنایت جردن / علیرضا محمودی
⁃ بی‌تابوت / لاله زارع
⁃ جمجمه جوان / لاله زارع
⁃ دختری با گوشواره مروارید/ رضیه انصاری
⁃ پرونده‌ی کارگاه عاشق/ مهام میقانی/...

#حسین_سناپور
#جایزه‌ی_پرانتز
#رمان_جنایی
#رد_خون_بر_پلک‌‌هایم
@sanapourhossein
09.02.202508:41
 
درباره‌ی دورنمات و تصوراتش
 
نادر شهریوری (صدقی)

فریدریش دورنمات (1921-1989) اگر کمی، به‌ اندازه‌ی چند دهه بیشتر از زندگی‌اش، عمر کرده بود، می‌توانست با شگفتی به جهانی بنگرد که قبلاً آن را در داستان‌هایش توصیف کرده بود. او البته پیشگو نبود و با هر پیشگویی مخالف بود و حتی جهان را موضوعی پیش‌بینی‌ناپذیر می‌دانست و مانند نیچه بر این باور بود که اتفاقات مانند رعد‌و‌برق چنان ناگهانی‌اند که یکباره آسمان آفتابی عقلانیت، نظم‌های خشک، سترون و پیش‌بینی‌پذیر را دچار دگرگونی می‌کنند و کتاب یکنواخت و کسالت‌آور عادات روزمره را پاره می‌کنند.
وقایع نمایش‌نامه‌های دورنمات اگرچه در مکان و شهرهای کوچک که اسم آن به گوش خواننده نخورده، اتفاق می‌افتد، اما موضوع آن جهان‌شمول است و می‌تواند توصیف جهانی باشد که در آن زندگی می‌کنیم. «تونل» نام یکی از داستان‌های دورنمات است و ماجرای آن به مردی جوان برمی‌گردد که هر روز با قطار به زوریخ می‌رود و سپس به شهر خود برمی‌گردد. در مسیر همیشگی مرد جوان تونلی وجود دارد که قطار داخل آن می‌شود.
مرد جوان تعجب نمی‌کند، چون زمان خارج‌شدن از آن را می‌داند، اما این بار قطار از تونل خارج نمی‌شود و همچنان با سرعت در تاریکی پیش می‌رود و هر دم شتاب می‌گیرد. مرد جوان سراسیمه می‌شود و به خود می‌گوید هرگز چنین چیزی را ندیده است، به این‌ طرف و آن طرف می‌رود، اما شگفت‌زده می‌بیند همه چنان رفتار می‌کنند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده و وضع کاملا طبیعی است، فقط رئیس قطار می‌پذیرد که اتفاقی غیرعادی روی داده است. آن دو - رئیس قطار و مرد جوان - خودشان را به اتاق لوکوموتیوران می‌رسانند، اما با تعجب می‌بینند که هیچ‌کس در آنجا نیست، با این حال قطار در مسیر خود پیش می‌رود.
مرد جوان که رئیس قطار را مردی مطلع و حتی روشنفکر تلقی می‌کند، از او علت را می‌پرسد، پس چرا خود شما از قطار بیرون نپریدید؟ و او می‌گوید «من همیشه بدون امید زندگی کرده‌ام». تونل تمثیلی از جهان کنونی و به‌ویژه اکنون است که موقعیت حال حاضر آدمی را پیشگویی می‌کند؛ آدمی که بیشتر بازیچه اتفاقاتی است که در آن نقشی ندارد. آنچه موضوع دورنمات را تأمل‌برانگیز می‌کند، پیشگویی‌های نویسنده‌ای است که با هر پیشگویی و به‌ویژه پیشگویی‌های کلان ازجمله آرمان‌شهرهای سیاسی مخالف است، در‌حالی‌که خود جهان را با چنین تمثیلی پیش‌بینی می‌کند و این یک پارادوکس است. اتفاقاً پارادوکس سخت به کار دورنمات می‌آید.
پارادوکس برگرفته از واژه‌ای یونانی به معنای خلاف انتظار یا خلاف‌آمد است و منظور از آن پدیدارشدن موقعیت‌های پیش‌بینی‌ناپذیر است. پارادوکس‌ها بخش مهمی از جهان ادبیات را شکل می‌دهند. کافکا ازجمله بزرگ‌ترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان است که مهم‌ترین داستان‌هایش را با یک پارادوکس آغاز می‌کند. سه‌گانه «مسخ»، «محاکمه» و «قصر» از‌جمله مهم‌ترین متن‌های پارادوکسیکال در ادبیات جهان و در حقیقت سرفصل‌های آن هستند. در سه‌گانه کافکا با حوادثی پیش‌بینی‌ناپذیر مواجه می‌شویم که همان‌ها در اصل بیان واقعیت زندگی است؛ واقعیتی که تعیّن پیدا نمی‌کند. در پارادوکس نیز واقعیت تعیّن نمی‌یابد، اما تعلیق می‌پذیرد و گاه در سطحی از لغزندگی به این طرف و آن طرف می‌لغزد.
{مطلب کامل را در instant view بخوانید}
#نادر_شهریوری
#دورنمات

@sanapourhossein
https://telegra.ph/%DA%A9%D8%A7%D9%81%DA%A9%D8%A7%DB%8C-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C-02-09
14.04.202507:44
 
در مرگ یوسا
 
یوسا نویسنده‌ی متفاوتی برای خواننده‌ها و نویسنده‌های ایرانی بود،‌ متفاوت با همه‌ی نویسنده‌های آمریکای لاتین و آمریکا و اروپا. درگیری‌اش با سیاست و نگاه عمیقش به تاریخ مردم آمریکای لاتین و نقش دیکتاتورها و آن‌چه آن‌ها را تا به آن جا و جای‌گاه می‌کشاند، بخش مهمی از آن چیزی بود که رمان‌ها و نگاه او را به ما نزدیک می‌کرد و می‌توانستیم خودمان و کشورمان را در پرتو کارهاش ببینیم. از "گفت‌وگو در کاتدرال" گرفته تا "جنگ آخرالزمان" و "سور بز" و اغلب کارهاش، ما تصویر خودمان را در آینه‌ی روابط پر از خشونت و نقش مذهب و سنت در شکل‌گیری روابط قدرت می‌دیدیم.

اما فقط نزدیکی تاریخی و فرهنگی نبود که کارهای او را برای ما آشنا می‌کرد، مدرن‌بودنش هم بود؛ توجه هم‌زمان به وضعیت اجتماع و نقش فرد و به‌خصوص درون فرد هم بود. شگردهایی از رمان‌نویسی که اجازه می‌داد درونی‌ترین و حسی‌ترین احساسات فرد را هم، در همان‌زمان که مهم‌ترین تحولات سیاسی اتفاق می‌افتاد، ببینیم و نقش فرد را در هر غائله‌ی کوچک و بزرگی بدانیم.

انتخاب بزنگاه‌های مهم سیاسی ـ که تاریخ معاصر کشورهایی مثل پرو و برزیل و دومینیکن را رقم می‌زدند ـ و نقش چهره‌هایی از طبقات و قشرهای مختلف اجتماع در آن بزنگاه، تصویری سراسری و کامل می‌داد از آن‌چه در آن بزنگاه‌ها گذشته بود،‌ چه کشتن تروخیلو بود و تغییر قدرت در دومینیکن، چه در پرو، چه رویارویی مذهب و آریستوکراسی بود در برزیل.

دیکتاتوری و جنگ قدرت،‌ گرچه موضوع اغلب رمان‌هاش بود، اما نقطه‌ی عزیمتش فرهنگ بود و آن‌چه بسترسازِ جنگ قدرت و شکل‌گیری و تغییر قدرت در این کشورها می‌شد. فرهنگِ برآمده از تاریخی پرخشونت همان چیزی بود که، باوجود تمام تغییرات سیاسی، دیکتاتوری را با دیکتاتوری دیگر عوض می‌کرد،‌ یا دست‌کم اجازه‌ی برقراری دموکراسی را نمی‌داد.

رمان‌های یوسا هم‌زمان تجسم تاریخ بود و سیاست، اهمیت فرد بود و جامعه، نمایش درون بود و بیرون. او جزو نویسنده‌گان استثنایی بود که توانست هم‌زمان تصویری همه‌جانبه و شاید بی‌نقص از جوامع آمریکای لاتین بدهد و درعین‌حال درونی‌ترین احساس‌های بشر گرفتار در اجتماعِ دیکتاتورپرور را نشان بدهد. نشان بدهد که چه‌طور تاریخ خود را در سرنوشت امروز بازسازی می‌کند و چه‌طور خشونت‌های سیاسی راه به خشونت‌های فردی باز می‌کنند و چه‌طور کلنجار مداوم نیروهای سیاسی با قدرتْ تابعی از فرهنگ و سنت‌های آن کشور می‌شود. همه‌ی آن‌چه باعث شد کتاب‌هاش، باوجود سخت‌خوان‌بودن، در کشور ما هم خواننده‌ی زیادی داشته باشند و ما بتوانیم خودمان را در آثار او ببینیم و او را نویسنده‌یی بدانیم از خودمان.
۲۵ فروردین ۱۴۰۴
 #ماریو_بارگاس_یوسا
#حسین_سناپور

@sanapourhossein
Repost qilingan:
نشر برج avatar
نشر برج
#رد_خون_بر_پلکهایمان نوشته‌ی #رها_فتحی برنده‌ی بهترین رمان جنایی در دوره‌ی دوم #جایزه_ادبی_پرانتز شد.

دومین دوره‌ی پرانتز در سه بخش متفاوت رمان‌های جنایی، تاریخی و مجموعه داستان‌های کوتاه برگزار شد. علاوه بر #رد_خون_بر_پلکهایمان، رمان #پوست_بر_زنگار نوشته‌ی #اشکان_اختیاری نیز از نشر برج نامزد بخش جنایی این جایزه بود.‌

آکادمی پرانتز در زمستان ۱۴۰۲ در تهران و به همت جهانگیر شهلایی شروع به کار کرد. زهرا حمزه، آرش میراحمدیان و امیرحسین میری‌مقدم سه‌عضو دیگر دبیرخانه‌ی آکادمی پرانتز هستند. داوری این جایزه بر عهده‌ی آکادمی پرانتز است: جمعی از مخاطبان، فعالان، نویسندگان، مترجمان و کتاب‌دوستان.

از اینکه رها فتاحیِ خوش‌قریحه و توانمند کتابش را به نشر برج سپرد و به مدد قلم ایشان جایزه‌ی ادبی پرانتز به نشر برج تعلق گرفت، مسرور و خوشحالیم. دریافت این جایزه را به رها فتاحی و خوانندگان کتاب او تبریک می‌گوییم.

تلگرام برج | سایت فروش | صفحه اینستاگرام
03.02.202514:58
پوتین‌های ون‌گوگ

نادر شهریوری (صدقی)


[...]«پوتین‌های کهنه» ون‌گوگ به یک معنا بیان تحولی تازه در الگوهای هنری بود. «تابلوهای پوتین‌های کهنه ون‌گوگ جز تصویر پوتین چیز دیگری نیست، زیرا در هنر مدرن نقاش با فرم مواجه است. پس از امپرسیونیسم فرم به قدری اهمیت پیدا می‌کند که حتی تصویر یک جفت پوتین به خاطر فرم آن از نظر زیبایی‌شناختی قابل دفاع می‌شود و نقاش می‌تواند بگوید آری این تصویر پوتین معمولی است و جز تصویر پوتین هیچ نیست و فرم پوتین به چشم من دارای همان ارزشی است که فیگور یک پرنس یا پرسپکتیو یک قصر اشرافی برای نقاشی آکادمیک یا سایه‌روشن‌های یک بیان از کافه‌نشینان طبقه متوسط برای نقاش امپرسیونیست». به تابلو «پوتین‌های کهنه» ون‌گوگ نام‌های متفاوتی داده‌اند، آن را پوتین‌های معمولی یا پوتین‌های مندرس گفته‌اند و علاوه بر این تفسیرهای گوناگونی درباره‌ی این اثر هنری انجام داده‌اند. هایدگر در توصیف مضمون نقاشی پوتین‌های ون‌گوگ، رابطه‌ای متقابل میان فرسودگی کفش‌ با گذشته و در حقیقت زندگی صاحب کفش می‌بیند؛ اینکه صاحب کفش رنج‌های فراوانی کشیده که پوتین به چنین حال و روزی افتاده است. هایدگر در ادامه می‌گوید که احتمالا پوتین‌ها از آن پیرزنی روستایی بود که چندان در قید و بند ظاهر آن نبوده است.
در حالی که جان دیویس، دیگر مفسرِ پوتین‌های ون‌گوگ، در سنتی کاملا متفاوت با هایدگر بر این باور است که رنگ و خط تبدیل به کلمه و مفهوم نمی‌شوند و بیان واقعی تابلو در حقیقت تفسیر غیرواقعی است و به بیان دیگر «این‌همانی» در تفسیر اثر هنری بیانگر امری ایده‌آل و دست‌نیافتنی است و در اصل دلیل موجهی هم برای بیان آنچه بیان‌کردنی نیست وجود ندارد. دریدا دیگر مفسر پوتین‌های ون‌گوگ، در حال‌وهوای متأخرتر می‌گوید که تابلوی ون‌گوگ را می‌بایست همچون متنی مستقل در نظر گرفت که به قرائت مستقل از آفریننده آن نیازمند است. آنان -دریدا و همفکرانش- در همه حال از لزوم پرهیز از نیت مؤلف و عدم پیگیری سیر تاریخی آن سخن می‌گویند، زیرا تنها معیار برای فهم یک متن خود متن است و در این صورت همه‌چیز در سطح و در فرم شکل می‌گیرد.*…
{مطلب کامل را درinstant view بخوانید}

#نادر_شهریوری
#ون‌گوگ

@sanapourhossein

https://search.app/1j84JM68xiefpTKT9
13.04.202511:21
شکل‌های زندگی: درباره یک رمان از یاد رفته، «هیچکاک و آغاباجی»

نادر شهریوری (صدقی)


🔘تاریخ، فلسفه تاریخ، قوانین تاریخی و کلمات‌ یا عباراتی مشابه تنها درک ما را از تاریخ دشوار می‌سازند. شاید تاریخ همانی باشد که راوی «هیچکاک و آغاباجی» روایت می‌کند، آنگاه که یاد مادر مادر مادرش می‌افتد و از او می‌پرسد «نَن‌جان بزرگ‌ترین جادوگر کیه؟ چند بار پلک می‌زند و مرا سیر نگاه می‌کند. بادبزنی را که در دست دارد می‌اندازد توی حوض، یکی دیگر را که روی آب شناور است برمی‌دارد، شروع می‌کند زیر گردنش را باد زدن، باز بوی حصیر خیس بلند می‌شود، بعد مثل اینکه با خودش حرف بزند می‌گوید: عمر ماست که می‌گذرد». عمری که می‌گذرد، زمانی که سپری می‌شود و سپس به گذشته بدل می‌شود، گذشته‌ای که بعدها راوی کودکی و نوجوانی‌اش را روایت می‌کند.

🔘راوی «هیچکاک و آغاباجی» نوجوانی است که با لحنی دلنشین و باورپذیر داستان زندگی‌اش را حکایت می‌کند. در پنج داستان خواندنی این مجموعه با سکانس‌هایی از زندگی راوی آشنا می‌شویم که بیشتر شبیه به یک فیلم است. این به عشق و علاقه او به سینما برمی‌گردد، تا بدان حد که هر یک از فصل‌های پنج‌گانه رمان خود را به مشاهیر سینما اختصاص داده است، مانند «هیچکاک و آغاباجی» که عنوان اصلی داستان است‌ یا نام‌های دیگر مانند «باله دریاچه قو» و یا «من و اینگرید برگمن».

🔘علاقه راوی به دیدن فیلم در سینما او را به‌ناگزیر با فضای شهر آشنا می‌کند. راوی به توصیف دقیق از سینماهایی می‌پردازد که هر یک به فراخور موقعیتی که دارند و فیلم‌هایی که اکران می‌کنند، محل تماشا و بیان گرایش‌های گوناگون جامعه در حال تحولی است که تازه با پدیده سینما و دنیای جادویی آن آشنا شده است. راوی با دوستان همکلاسی‌‌اش که به سینما علاقه‌مندند اوقات فراغت خود را به دیدن فیلم‌هایی می‌گذراند که در سینماهای شهر به نمایش گذارده می‌شود. «می‌رسیم جلوی سینما نیاگارا، خلوت است و تک‌و‌توک آدم‌ها پلاس‌اند. می‌رویم طرف سینما آسیا، آسیا راه بزرگ آبی را نشان می‌دهد با شرکت ایو مونتان... ایستگاه بعدی سینما ایفل است که فیلم دوستان وفادار را می‌دهد... می‌رسیم سر چهارراه استانبول، سینما همای دشمن زن با شرکت ناصر ملک‌مطیعی و ویدا قهرمانی... جلوی سینما سهیلا و سینما متروپل باز می‌زند توی ذوقمان...». ادبیات حتی در شکل رمان
تاریخی، تاریخ نیست. اگرچه روایتی از گذشته و تاریخ به دست می‌دهد اما تاریخ‌نگاری نمی‌کند، با این حال ادبیات گاه حتی عمیق‌تر از تاریخ‌نویسی به گذشته می‌پردازد و خواننده را بهتر در حال‌وهوای گذشته قرار می‌دهد. این به ماهیت ادبیات برمی‌گردد. علاوه بر این، ادبیات حتی بیشتر رفتار، احساسات و کنش‌های انسان را در قالب شخصیت و تیپ‌های داستانی به نمایش درمی‌آورد و تنش‌های درونی آنان را برملا می‌سازد و بازی‌های جور واجور سرنوشت را نشان می‌دهد و این همان مزیتی است که ادبیات بر تاریخ و گزارش‌نویسی تاریخی دارد.

🔘در این شرایط ادبیات با دستی بازتر به پیرامون خود می‌نگرد و این همان کاری است که مجموعه داستان «هیچکاک و آغاباجی» مبادرت به انجام آن می‌کند. مضمون داستان «هیچکاک و آغاباجی» اگرچه سینما است اما این مانع از آن نمی‌شود که راویِ کنجکاو به اتفاقات مهمی که پیرامونش در حال وقوع است توجه نکند. ازجمله وقایع تاریخی 28 مرداد است که در اینجا راوی بهتر از هر گزارش‌نویس حال‌وهوای آن واقعه را انعکاس می‌دهد: «... هوا تاریک است که از صدای تق‌وتوق تیراندازی بیدار می‌شوم. اول فکر می‌کنم خواب دیده‌ام اما نه خواب ندیده‌ام، صدا از طرف پادگان باغشاه می‌آید. تق‌تقی پوک و جداجدا مثل نک‌زدن دارکوب به تنه درختی خشک در جنگلی ساکت... از طرف خیابان حشمت‌الدوله همهمه‌ای بلند می‌شود، سروصدای گروهی آدم است، داد و فریاد می‌کنند، شاید هم دارند شعار می‌دهند... عجیب این است که این سروصداها در حال حرکت است». راوی که بازیگوش است و یک‌جا بند نمی‌شود، آن روز نیز می‌خواهد مثل قبل با دوستان و همکلاسی‌هایش بازی کند اما زود درمی‌یابد که آن روز با سایر روزها فرق می‌کند و بازی بو می‌دهد: «دوباره برمی‌گردیم سر بازی خودمان، اما دستمان گرم نیست، بازی بو می‌دهد.
{ادامه‌ی مطلب را در instant view بخوانید}

#نادر_شهریوری
#بهنام_دیانی
#هیچکاک_و_آغاباجی

@sanapourhossein

https://telegra.ph/%D9%87%DB%8C%DA%86%DA%A9%D8%A7%DA%A9-%D9%86%D8%A7%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-04-13-2
26.01.202509:38
صرفه‌جویی‌های برشت

نادر شهریوری

🖌️برشت اگرچه متأثر از آموزه‌های پراگماتیستی است و پراگماتیسم چنان که متی می‌گوید «بیشترین بهره از اوضاع موجود» به حساب می‌آید، اما پراگماتیسم برشت به نسبی‌گرایی منتهی نمی‌شود، بلکه به «حقیقتی مشخص» راه پیدا می‌کند. ایده «حقیقت مشخص است»، در اصل ایده‌های برشتی و از قضا موضوع بحث و گفت‌وگوهای طولانی برشت با والتر بنیامین، اندیشمند هم‌عصر او بود. با پیداشدن حقیقت، ادبیات و به‌طور کلی هنر سمت‌وسویی جانبدارانه پیدا می‌کند، به همین دلیل برشت از مخالفان جدی ایده «هنر برای هنر» بود و از نظرش هنری که جانبدار حقیقت نباشد، تنها سرگرم‌کننده می‌شود و به‌صورت مخدری عمل می‌کند که تماشاگر را در نهایت بی‌تفاوت و کودن به حال خود رها می‌کند.
آنچه برشت برنمی‌تافت، خوب‌بودن آدم‌ها در جهان بد بود.

🖌️«رو که شاگرد متی بود می‌گفت کسانی فقیرند و کسانی ثروتمند، این بی‌عدالتی است، متی افزود بی‌عدالتی ثروتمندان. رو گفت: عشق به عدالت در فقرا زیادتر است. متی گفت: این را نمی‌دانم. اما فقرا محتاج عدالت‌اند و ثروتمندان محتاج بی‌عدالتی، این مهم است».3

🖌️جهان بد که به نظر برشت ناشی از بی‌عدالتی ثروتمندان است -چنان که متی می‌گوید- او را به فکر فرومی‌برد. برشت می‌گوید اگر جهان بد است نه به آن سبب است که انسان‌ها خوب نیستند، بلکه به آن سبب است که شرایط چندان خوب نیست: «متی می‌گفت از مردم نخواهید خوب باشند، شغل‌های خوب درست کنید».4 
آنچه در پراگماتیسم برشت -مصلحت‌جویی معطوف به حقیقت مشخص- اهمیت پیدا می‌کند، گره‌زدن ایده‌هایش به زندگی روزمره است.

🖌️برشت چنان‌که می‌گوید از چیزهای قدیمی خوب شروع نمی‌کند بلکه از چیزهای بد کنونی آغاز می‌شود تا آن را در خدمت حقیقت مشخص که عبارت است از تغییر وضع موجود قرار دهد. این چیزهای بد اموری کلی نیستند که نتوان با آنها ارتباط برقرار کرد، بلکه اموری کاملا ملموس‌اند که هرکسی می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند و در حقیقت تجربه‌اش کند. «متی می‌گوید زمانی که می-ان-له در زندان بود تمام زمستان از پنجره‌اش به پرنده‌ها غذا می‌داد و می‌گفت: اینها محتاج کمک هستند، چون چیزی برای خوردن ندارند و حزب هم نمی‌توانند تشکیل بدهند».5
برشت منتقد واقعی هدف‌های دوردست و راه‌حل‌های کلی است؛ به بیانی دیگر او در انتشار ایده‌های خود نه‌تنها دست و دلباز نیست بلکه صرفه‌جو است. او تلاش می‌کند تا سودمندی‌های کارش را با صرفه‌جویی تجربه کند و از نتیجه آن بهره‌مند می‌شود. در غیر این صورت رسیدن به دوردست‌ترین هدف‌ها به یک معنا نرسیدن است. «لای-تو که یکی از شاگردان متی بود، روزی به او گفت قصد دارد به سفر بزرگی روانه شود. متی گفت چطور می‌خواهی سفر کنی در حالی که هنوز سه سرزمین ده، سوئه و نو هرچند که دشمنی مشترک و زورمند دارند، هنوز متحد نشده‌اند؟ لای-تو دختری بود که تأثیری بر جریان امور نداشت و اتحاد سه سرزمین چیزی بود که به نظرش بیرون از قدرت او می‌آمد. وقتی این را گفت، متی جواب داد: اتحاد سه کشور هدفی دوردست است ولی دوردست‌تر از یک هدف دور بی‌هدفی است. سفر تو هدفی ندارد».
{متن کامل را درinstant view بخوانید}
#نادر_شهریوری
#برشت

@sanapourhossein

https://search.app/?link=https%3A%2F%2Ftelegra%2Eph%2F%25D8%25B5%25D8%25B1%25D9%2581%25D9%2587%25E2%2580%258C%25D8%25AC%25D9%2588%25DB%258C%25DB%258C%25E2%2580%258C%25D9%2587%25D8%25A7%25DB%258C%2D%25D8%25A8%25D8%25B1%25D8%25B4%25D8%25AA%2D01%2D26&utm_campaign=57165%2Dor%2Digacx%2Dweb%2Dshrbtn%2Diga%2Dsharing&utm_source=igadl%2Cigatpdl%2Csh%2Fx%2Fgs%2Fm2%2F5
06.04.202512:35
آرزوکننده‌گانِ رابطه‌ی مرید و مرادی
 
☑️احمد غلامی در یادداشتِ سرمقاله‌ی روزنامه‌ی شرق ۱۵ فروردین در موضوع یاد بزرگان فرهنگی و رابطه‌ی مرید و مرادی نوشته است: «... مگر نه آنکه بسیار بودند شاگردان و مریدان گلشیری و براهنی که نمی‌گذاشتند کسی دست به ردای‌شان بساید. اینک کجایند آن مریدان، عاشقان و شیفتگان آن مردان بزرگ! دریغ از یادی و در ایام سالمرگ‌شان، بگذریم از تحلیل آثار و زنده نگه‌داشتن میراث ادبی و نگاهی انتقادی به آثارشان.»

☑️عجیب نیست این حرف از آدمی با تجربه‌ی روزنامه‌نگاری و سردبیری و داستان‌نویسی و تحلیل‌های سیاسی نوشتن؟ واقعاً ممکن است کسی با چنین تجربه‌هایی تفاوت مرید و مرادی و شاگرد و معلمی را نداند؟ واقعاً ایشان یا کسانی مانند ایشان انتظار رفتار مرید و مرادی از آدم‌های امروزی دارند، آن هم از نویسنده‌گان؟
ظاهراً هنوز کسانی هستند مانند احمد غلامی که اگر هم فرصت حضور در کلاس‌ها یا جلسات گلشیری (کم‌وکیف جلسات براهنی و دیگران را چندان نمی‌دانم) را نداشته‌اند، فرصت شنیدن از شاگردان و حاضران جلسات داستان و نقد کتاب‌های گلشیری را داشته‌اند و هنوز دارند. لابد فرصت یا علاقه‌یی نداشته‌اند، وگرنه می‌شد به کتاب تاریخ شفاهی نشر ثالث درباره‌ی گلشیری رجوع کنند (یا ارجاع شان داد) یا به جُنگی که نشر باران درآورد، یا به کتاب "احضار مغان" که دوستم محمد تقوی درباره‌ی گلشیری در نشر نیلوفر درآورده، یا به دو مقاله‌ی مفصل از خودم در کتاب "آغازکننده‌گان رمان مدرن ایران"، یا کتابی که از مقاله‌های اهل ادبیات جمع‌آوری کرده‌ام با نام "هم‌خوانی کاتبان"، و بسیار یادداشت‌هایی که درباره‌ی گلشیری امثال من نوشته‌اند در مطبوعات و فضای مجازی. اما لابد ایشان فرصت دیدن این کارها و خواندن‌شان را نداشته‌اند که چنین تصوری دارند، مطالبی که اتفاقاً بیش‌تر نقد و شرح داستان‌های گلشیری است و گاهی هم ذکر خاطرات و رفتارهای گلشیری.

☑️اما مسئله این‌ها نیست. مسئله‌ی اصلی این است که آدم‌هایی مثل غلامی ترجیح می‌دهند تصورات‌شان را بر اتفاقات و پدیده‌ها بار کنند و آن‌ها را همان‌طور ببینند که خودشان دوست دارند، نه آن‌طور که واقعاً بوده یا هست. اگر غیر از این بود، حتماً تحقیق می‌کردند، یا همان‌وقت‌ها در چنین جلسات و کلاس‌هایی شرکت می‌کردند تا می‌دیدند هیچ‌کس مانع دست ساییدن‌شان به ردای گلشیری نیست، و مهم‌تر از همه این‌که رفتار در این جلسات آکادمیک و آموزشی بوده است، نه مرید و مرادی، که اگر غیر از این بود حاصلش هم جز آن می‌شد که شد.

☑️اگر احمد غلامی یا کسانی مثل ایشان حسرت روابط مرید و مرادی را می‌خورند، مسئله‌ی خودشان است و تصورات خودشان. درست‌تر است که چنین تصوراتی را بر آن جلسات بار نکنند تا نتایجی از قبیل آن‌چه در بالا نقل شد، نگیرند. حتا کاش مثل بعضی از کسانی که در دهه‌های هفتاد و هشتاد با حُب و بُغض درباره‌ی آن جلسات حرف می‌زدند و آن را مرید و مرادی می‌دانستند، از موضع انتقادی با روابط مرید و مرادی برخورد می‌کردند، نه این‌که در این زمان و تغییر همه‌ی روابط اجتماعی و به‌خصوص ادبی، آرزوی چنان روابطی را داشته باشند.

#حسین_سناپور
#هوشنگ_گلشیری
#احمد_غلامی

@sanapourhossein
فلاکت روزنامه‌نگاری امروز

روزنامه‌ی اعتماد امروز با گردآوری تکه‌هایی از نظرات نویسنده‌گان و منتقدان، مطلبی درباره‌ی صادق هدایت منتشر کرده، با عکسی در صفحه‌ی اولش.
تأسف‌بار نیست که هیچ‌کدام از اعضای گروه ادب و هنر روزنامه و سردبیری و غیره نمی‌دانسته‌اند که عکسی که به آن بزرگی در صفحه‌ی اول کار می‌کنند متعلق به هدایت نیست و بازسازی شده‌ی یکی از عکاسان از هدایت است؟ به چنین فلاکتی افتاده روزنامه‌نگاری ادبی ما که حتا آشنایی کافی هم ندارد با مهم‌ترین چهره‌ی داستان‌نویسی ما؟
در چند سال اخیر که بی‌توجهی همه‌ی این روزنامه‌ها را نسبت به چهره‌های جوان یک دهه‌ی اخیر داستان‌نویسی‌مان می‌دیدم، آن را به حساب بغض و ناآشنایی و رفیق‌بازی‌شان می‌گذاشتم، اما انگار وضع خراب‌تر از این حرف‌ها است.

پی‌نوشت: برای اطلاعات بیش‌تر و دقیق‌تر به پست بعدی نگاه کنید که شرح تهیه‌ی این عکس است.

#صادق_هدایت

@sanapourhossein
Ko'rsatilgan 1 - 11 dan 11
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.