Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Лёха в Short’ах Long’ует
Лёха в Short’ах Long’ует
‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌𝚴𝖾𝛒𝖾𝗇︎𝗍Һ𝖾. avatar
‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌𝚴𝖾𝛒𝖾𝗇︎𝗍Һ𝖾.
‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌𝚴𝖾𝛒𝖾𝗇︎𝗍Һ𝖾. avatar
‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌𝚴𝖾𝛒𝖾𝗇︎𝗍Һ𝖾.
14.02.202514:47
03.02.202519:08
02.02.202520:02
29.12.202410:53
29.12.202406:17
چک کنید عزیزکرده ها در صورتی که چنلتون جا مونده تگ + آیدیتون رو توی بات بفرستید.
فولدر رو فور و اد کنید و برای اینکه چنل های دیگه اطمینان از جوین بودنتون پیدا کنن شاتش رو زیر پیام فولدر قرار بدید.
فردا شب چک میکنم کسایی که اد نکردن حذف میشن.


متشکرم از صبوری و همکاٰریتون قاٰصدکـا.
26.12.202406:14
04.02.202521:19
03.02.202519:08
-
11.01.202510:26
29.12.202410:53
شاهکار کردی برو
29.12.202406:14
26.12.202406:13
-
Переслав з:
بوسـہ‌ی‌خونیـن avatar
بوسـہ‌ی‌خونیـن
04.02.202521:18
گاه زندگے به‌هنگامِ خوشی، سیلـیِ محکمـی بر گـوش‌مان می‌نـوازد تا خیال ماندگـاری لحظـات را از ذهـن‌مان بزدايد و ما را به سرزمین درد و جـدایی بکشد. اما این بار، سیلی‌ای که زندگـی بر صـورت کـوک نواخته بود، گویی زخـمِ عمیـقی بود که نه تنهـا بر روی گونـه‌هایش بلکه بر دلـش تا ابد حـک شده بود.
𝚻𝖺𝗉𝚻𝖺𝗉
03.02.202519:08
در عمقِ تاریکی‌ای که حتی نورِ بی‌رمقِ ستارگان هم جرئت ورود به آن ندارد، روحی تنها، در بندِ بی‌پایانی از پوچی معلق است.
هر نفسش، خنجری است که درونش را می‌درد، و هر پلک زدنی، حکایتی است از خاطراتی که زخم‌هایش را عمیق‌تر می‌کنند.
صدای شکسته شدن چیزی در سینه‌اش می‌پیچد؛ قلبی که سال‌ها پیش ترک برداشته بود، اکنون زیر بار اندوه خرد می‌شود.
اشک‌هایی از جنسِ آتش، بر گونه‌های یخ‌زده‌اش می‌لغزند، و هر قطره، قسمتی از وجودش را با خود می‌برد.
اما این اشک‌ها هم، تسکین نیستند؛ تنها یادآورِ دردهایی هستند که هیچ پایانی ندارند.
آسمانِ بی‌انتها به او خیره شده، اما سکوتِ آن، سنگین‌تر از هر فریادی است.
گویی حتی کیهان هم از او روی برگردانده، و حالا او مانده و خلا‌ای که هر لحظه بیشتر در وجودش رخنه می‌کند.
هر ستاره‌ای که در دوردست خاموش می‌شود، گویی قسمتی از امیدش است که می‌میرد.

در دلِ این تاریکیِ بی‌رحم، خاطراتش مثل خوره به جانش افتاده‌اند؛
تصاویری محو از دست‌هایی که هرگز او را در آغوش نگرفتند، صدایی که هرگز برای آرامشش نجوا نکرد، و چشمانی که هرگز نگاهش را نفهمیدند.
سردی، تمام وجودش را فراگرفته. نه سرمای جسم، بلکه سرمایی که از عمقِ جان می‌آید و حتی استخوان‌هایش را یخ می‌زند.
صدها کهکشان دورش در سکوت فرو رفته‌اند، اما هیچ‌کس، هیچ‌چیز، برای نجاتش نمی‌آید.
هرچه بیشتر به سوی تاریکی فرو می‌رود، صدای زنجیرهایی که به روحش پیچیده‌اند، بلندتر می‌شود.
و در نهایت، هیچ چیز نمی‌ماند.
نه نامی، نه خاطره‌ای، نه حتی نوری کوچک که راه بازگشتی را نشان دهد.
تنها چیزی که باقی می‌ماند، یک سیاهیِ مطلق است؛ جایی که اشک‌ها یخ می‌زنند، فریادها گم می‌شوند، و روح، در تنهاییِ بی‌پایان خود محو می‌شود.
شاید، در جایی که حتی ستارگان از ترس نمی‌درخشند، پایانش در آغوشِ تاریکی به انتظار نشسته باشد.پایانی که نه رهایی است، نه آرامش؛ تنها محو شدن در چیزی است که هرگز پایان نمی‌یابد.
06.01.202515:00
29.12.202406:18
29.12.202406:14
-
26.12.202406:13
04.02.202521:17
-
03.02.202519:08
02.01.202510:01
𝐔𝗇︎𝖾 𝗅︎𝗂𝗌𝗍𝖾 𝖽𝖾𝗌 𝗆︎𝖾𝗂𝗅︎𝗅︎𝖾𝗎𝗋𝖾𝗌 𝐜𝗁︎𝖺î𝗇︎𝖾𝗌
‌‌‌𝐭𝖺𝗉 𝐭𝖺𝗉
‌ 𝐭ᦅ 𝗃︎ᦅ𝗂𝗇︎ 𝗍𝗁︎𝖾
𝖼︎𝗁︎𝖺𝗇︎𝗇︎𝖾𝗅︎𝗌
28.12.202416:37
-
24.12.202412:56
Показано 1 - 24 із 93
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.